ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 04.02.2020, 13:37
‏«یک دفاعیه برای جبهه ملی ایران»‏

بهروز قاسمی

چرا سرنگونیِ شاه یا فروپاشی حکومت پهلوی و قدرت گرفتن روح‌الله خمينی ربطی به جبهه ملی ایران نداشته است؟

سیاست عرصه قدرت است نه عرصه امیال و آرزوها. سیاست‎مدارانِ باقدرت حتمن تأثیر گذارند(خوب یا بد)، اما سیاست‎مدارانِ ‏پاک‎دست و اخلاق‎مدار ولی فاقدِ قدرت، نمی‌توانند منشأ اثر باشند.‏

عذرخواهیِ اعضای جبهه ملی ایران در مورد حمایت از روح‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ نبايد منتقدان به جبهه ملی را به اشتباه ‏بياندازد كه آنان در قدرت گرفتن خمينی و سپس سپاه پاسداران مقصر بوده‌اند.‏

اعضای جبهه ملی ایران بابتِ حمايت سياسی غلط و اشتباه در مفيد تشخیص دادنِ خمینی در روند مبارزات سیاسیِ ضد استبدادی ‏‏۱۳۵۷ پوزش خواسته‌اند و این ربطی به عملکردِ مخرب آن مراجع قدرتی که در رژیم پهلوی موجب فروپاشیِ نظام شاهنشاهی ‏شدند، نداشته و ندارد. ‏

مفروض کنید حسن، حسین را بكشد و من اصغر را متهم كنم، و لی بعد از روشن شدن واقعیتِ ماجرا، من بابت اتهام زدن به ‏اصغر معذرت بخواهم و يا برای حمايت از حسن(قاتل) چون نمی‌دانستم قاتل است، پوزش خواهی کنم، اما اين پوزش‎خواهی و ‏اشتباه در تشخيصِ درست از نادرست توسط من، ربطی به انجام قتل توسط حسن ندارد یا شراکت من در آن قتل انجام شده.‏

از دوران سلطنت پهلوی تا استقرار جمهوری اسلامی و یا طیِ دوره فروپاشیِ نظامی شاهنشاهی، جبهه ملی ایران به جز بيانيه ‏دادن چه قدرتی داشته است؟ همینطور پس از روی کار آمدن ناجمهوری اسلامی چه قدرتی داشته است؟ جز اينكه هميشه علیه ‏قوانین استبدادی یا نقض قوانین توسط استبداد حکومتی بیانیه داده که اعضای آن کتک خورده و یا کارد آجین شده اند؟

جبهه ملی ایران بيشترين سابقه «هدفمند» در مبارزه با استبداد با رویه‌ای صلح آمیز را در میان گروه‎های مرجع ایرانی داشته ‏است. به جز ۲۷ ماه نخست وزیری محمد مصدق هیچگاه جبهه ملی دارای توان حکومتی چه برای نگهداری یا فروپاشیِ حکومت ‏نداشته است.‏

جمعیتِ منتسب به ملیون علیرغم دفاع از منافع ملی در قالب دفاع از آزادی‎های مدنی و سیاسی مانند مطالبه انتخابات در فضایی ‏آزاد و امن جهت مشارکتِ همگانی در مدیریتِ کلان مملکت، حتا دسترسی به تریبونی مستقل نداشته‌اند.‏

ملیون دارای هیچ شبکه تلویزیونیِ مستقلی در خارج از کشور نیستند و در داخل کشور نیز از داشتن یک نیرویِ دارای سرمایه‎ای ‏مالی(به دلیل حملات مکرّرِ استبداد به اعضا و ثروت آنان) محروم مانده‎اند و به یک نیروی ضعیف(از نظر مالی) و صرفا” ‏محفلی بدل شده که به سختی قادر به تأمین مخارج فعالیت‎های مبارزاتیِ خود هستند.‏

جبهه ملی از ابتدا در اصل يك «ايده» برای حفظ ايران در مقابلِ زیاده‎خواهیِ بیگانگان، ایجاد وحدت در ملت و مقابله با استبدادِ ‏داخلی بوده است.‏

مطالبه اعضای جبهه ملی همیشه تلاش برای مشارکت همگانی در تعیین سرنوشت ملی بوده است. تلاش برای فهم و تفهیم نگاه ‏حقوقیِ توسعه یافته برای امنیّت و یک آزادی پایدار.‏

هیچگاه جبهه ملی را نمی‌توان در احیایِ استبداد، جنایت و فساد، مقصر دانست در حالیکه آنان همیشه توسط ارباب‎قدرت ساقط یا ‏محدود شده‎اند.‏

شكستِ رژیم پهلوی در مقابل روح الله خمينی و همدستانش را در ارتشِ متزلزل و یتیم شاهنشاهی بجویید، نه در بیانیه‎هایی که ‏هزاران مشابه آن در هر مملکتی قابل به چاپ است یا بیانیه نویسانِ فاقد قدرت که تنها به ابراز نگرانی و یا پیشنهاد دادن به ‏صاحبان قدرت می‌پرداختند.‏

همه قدرتِ یک نظام مملکتی در ستاد بزرگ‎ارتشداران! خلاصه شد و دولت منصوبِ پارلمان یا پادشاه، توان اخذ گزارش یا ‏پاسخگویی از خاطیانِ آن بزرگ‎ارتشداران را نداشت.‏

دولت یا هر نهادی حقیقی و حقوقی قادر نبود آن نهاد نظامیِ فرا دولتی و فرا ملتی را به محکمه قضاییِ بکشاند. دادگستری که ‏برای آحاد شهروندان قرار بود فرق یا تبعیضی قائل نشود، شهروندِ نظامی را اولی می‌دانست و خود را برای بازپرسی یا محاکمه ‏آن دارای صلاحیت نمی‌دانست.‏

همه قدرت بزرگ‎ارتشداران در دربار خلاصه شد و کسانی که با آن دربار، ارتباطات ویژه! داشتند. اعضای دربار از هرنوع ‏پاسخگوییِ مستقیم به قضات و دادستان‎ها مصون بودند.‏

قدرت دربار که چکیده قدرت اجراییِ کشور بود در تصمیماتِ شخص پادشاه خلاصه شد و به تَبعِ آن قانون‎گذار نیز متأثر از این ‏قدرت فرا ملتی و قاضی نیز راضی به رضای ولی‎نعمت! پس هرچه بر سر پادشاه بیاید یعنی بر سر ملت آمده است.‏

پادشاه، قدرت خود را با نهادی شریک شد که خود ساخته بود نه با پارلمانی به نیابت از ملت. این شراکت با دفتر بازرسی کل ‏کشور با محوریتِ تنها یکنفر(تیمسار حسین فردوست) و نتیجه آن، ایجاد روابطی خارج از ضوابط قانونی و مشروطه شد و نه ‏حتا ضابطه‎ای حداقلی در چارچوب آیین‎نامه یا قانونی وعظ شده توسط فی المثل پارلمان که بین پادشاه و ریاست آن نهاد که عملا ‏با آن همه اختیارات معاف از نظارت پارلمان ملی کشور بود.‏

رئیس سازمان مذکور به بالاترین اسناد حکومتی دسترسی داشت در عین حال از بالاترین نفوذ در تصمیمات شاه برخوردار بود. ‏هیچ نهاد حقوقیِ مندرج در قانون اساسی از جمله مجلس نمی‌توانست بر عملکرد مقام ریاست این نهادِ شاه‎ساخته نظارت کند و ‏بطور مثال از او گزارش بخواهد یا او را عزل کند و یا از او شکایت داشته باشد...‏

قدرت دربار در این ستاد عملیاتی خلاصه شد بنام “دفتر ویژه سازمان بازرسیِ کل کشور» معروف به «دفتر ویژه بازرسی ‏شاهنشاهی» به ریاست ارتشبد حسین فردوست و آن دفتر در هر نصب و عزلی یا نصاب بود و عزل کننده.‏

ایران نیز مانند هر کشور دیگر که در حال توسعه بسر می‌برد دارای مشلاتی مخصوص بخود بود و هر از گاه نارضایتی تا حد ‏شورش‌های اجتماعی یا شهری مانند شورش حاشیه نشینان در چند نوبت در سال ۱۳۵۶ و ۵۷ در پایتخت انجام شد (محله‌های ‏سرخه حصار، جوانمرد قصاب و خاک سفید در تهرانپارس).‏

انسداد سیاسی توسط حکومت همراه با تناقضات فرهنگیِ ترویج یافته با مذهب و جامعه سنتی و محافظه کار ایرانی نوعی ‏حکومت ستیزی در میان مردمان را موجب شد که از اقشار متوسط تا حاشیه نشینان را شامل می‎شد.‏

پخش فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی نیمه پورن در ساعات روز که حتا با استانداردهای فرنگ متعلق به ساعات پایانی شب بود و ‏صدها نارساییِ فرهنگی دیگر از این قبیل زمینه‎ای شد برای فزونی یافتن نارضایتی‎ها و حکومت ستیزی توسط مردم.

هویدا شدنِ تضاد طبقاتیِ فاحش بین تازه به شهر آمده‎ها و متظاهرین به اشرافیت از یکطرف و تضاد روشنفکر ضداستعمار با ‏تبلیغات غلیظ رادیو تلویزیون به نفع غرب از طرفی دیگر، حکومت ایران را بیشتر در چشم مردمان به عنوان نماینده حکومت‎ها ‏و فرهنگ‎های غربی معرفی می‎کرد تا نماینده فرهنگ ملی ایران، چراکه فی المثل نمایش جشن‎های دوهزار و پانصد ساله نیز ‏نتوانست این شکاف بین مردم و حکومت را پُر کند.‏

حکومت ایده رسمی خود را در عرصه فرهنگ و سیاست ناسیونالیسم معرفی می‌کرد و این با تبلیغات پُرشتابِ غربی در سپهر ‏اجتماعی تناقض داشت. حکومت پس از موضوع کودتا علیه دولت محمد مصدق حمایت بخش عمده‎ای از ناسیونالیست‎ها را از دست ‏داد که منجر به تضعیف موقعیتِ شاه در مقابل نفوذ سیاسی چپگراییِ غیرملی شد.‏

اتحاد ملی‎گرایان(ناسیونالیست‎های راست و چپگرایان‎ملی) می‌توانست راه نفوذِ چپگرایی غیروطنی را سد کند ولی زخم ۲۸ ‏امردادماه ۱۳۳۲ اجازه این پیوست را نمی‌داد و تبلیغات رسانه‎های اشباع شده از تبلیغات فرهنگ غربی مزید بر آن شده بود که ‏منجر به نفوذ خزنده روحانیون مذهبی به ورطه سیاست شد و ایفای نقش رهبری آنان در نارضایتی‎های اجتماعی...‏

اما فراموش نشود که همه آنچه رفت و صدها بیشتر از آنچه به آن اشاره شد عامل فروپاشیِ یک حکومت مقتدر و پُرتوان نتواند ‏شد. سهمگین‌ترین شورش‎ها و رعدآساترین خیزش‎های مردمی از جنس شهری تا روستایی یا گرسنگان حاشیه‌نشین توسط ‏حکومت‎ها در همه دنیا کنترل و مدیریت شده است، اما چرا حکومت ایران که در دوره خود جزو حکومت‎های مدرن با ارتش و ‏پلیسی پیشرفته بود تنها در کمتر از ۹ ماه از شروع خیزش‎های اعتراضی دچار فروپاشی می‌شود؟

برخی از طرفداران رژیم گذشته ایران باورمند هستند که اگر آن حکومت جویی از خون به راه انداخته بود، پدیده‌ای شوم بنام ‏انقلاب اسلامی پا نمی‌گرفت حال آنکه جوی خون راه انداختن نه تنها حکومت‎ها را از یک بحران مضمن نجات نداده است بلکه ‏همیشه بی اعتمادی بین ملت و دولت را حفظ کرده است.‏

خیزش‎های برق‎آسای مردم در کسوت شورش می‎تواند در صورت عدم کنترل هر حکومتی را مختل و دچار فروپاشی کند حتا ‏یک حکومت توسعه یافته را، ولی فرق در همینجا است که مدل توسعه یافته بدون نیاز برای راه انداختن جوی خون! وضع را به ‏حالت عادی باز می‎گرداند.‏

رژیم پهلوی با برخورداری از مشاوره دولت‎های غربی فرصت داشت خیزش سال ۵۷ را بدون جوی خون کنترل و مدیریت کند ‏اما بعدها مشخص شد که از همان ابتدا کلید واکنش دستگاه امنیتی بطور آگاهانه توسط دفتر ویژه شاهنشاهی خاموش مانده است و ‏شخص پادشاه علیرغم نزدیکی فیزیکی به آن دفتر از عملکرد بی‎خاصیتِ آن نهاد بسیار دور بوده است.

تیمسار فردوست بنا به دلایلی که توضیح آن در این مقال نمی‌گنجد بطور آگاهانه واکنش‎های امنیتی حکومت در مقابل ‏تخریب‎های آنی را خاموش گذاشت تا آن تخریب‎ها در ادامه به فروپاشی تمامیِ حکومت منجر شود.‏

بعدها مشخص شد تیمسار فردوست در رأس دفتر ویژه شاهنشاهی طبق روال معمول دریافت کننده تمام گزارشات از تحرکات ‏اعتراضی از ابتدای سال ۱۳۵۶ بوده و وی در جلوگیری از وانکش موثر دستگاه‌های امنیتی و پلیس در مقابله با گسترش و شدت ‏اعتراضات تا فروپاشیِ نظام شاهنشاهی عامل اصلی بوده است.‏

فروپاشی نظام پادشاهی را نه در فعالیت مخالفان، بلکه باید فی‎المثل در تضادهای داخلی درباریان با تیمسار فردوست و انگیزه‌های ‏وی بر اثر این تضادها در کمک آگاهانه به مخالفان با فلج کردن دستگاه امنیتی حداقل یکسال قبل از فروپاشیِ نظام شاهنشاهی دید.‏

شکست را در پیشینه تعامل شاه با خارجيان ببینید که بدون تناسب و توازن در همكاری با شریکی نابرابر تنظیم می‎شد، در داشتن ‏حق وتویِ یک بیگانه(ژنرال هویزر) برای تشکیل جلسه با امرای ارتش مملکتی ببینید که نظامیِ آن حق نداشت با خارجی ازدواج ‏کند.‏

شکست را در نقصِ متن سوگند ملیِ نظامیان ببینید، و نقضِ همان سوگندِ نقص‎دار توسط آن نظامیانِ بی‎وفا به آن سوگند. شکست ‏را در عدم تفهیم منافع ملی برای نظامیان ببینید که قادر به جدا ساختن سرنوشت مملکت از سرنوشت شاهِ کشور نبودند...‏

در جبهه ملی ایران یک شاهپور بختیار پیدا شد که در بزنگاهی شوم، دستِ دراز شده پادشاهِ کشور برای آشتیِ ملی را بفشارد، ولی ‏در ارتش شاهنشاهی افسرانی یافت نشدند که در همان بزنگاهِ شوم، برای حفظ کیان ایران، دستِ‎یاری رویِ شانه همان تازه ‏نخست‎وزیر شده پادشاه بگذارند.‏

بهروز قاسمی(نارمکی)‏
بهمن یکهزار و سیصد و نود و هشت
فوریه دوهزار و بیست