ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 03.01.2020, 21:39
ایران به کجا می‌رود؟

علی آزاد

کشتن قاسم سلیمانی بی‌شک یک عمل تروریستی بود. ولی آیا این اقدام دور از انتظار بود؟

عمل تروریستی از هر سوی محکوم است. هدف از این یادداشت دادنِ حق به یک طرفِ دعوا نیست. همچنین ‏هدف، توجیه این ترور نیست. هدف این نوشتار هشداری‌ست به همگان که باز - با تحریک احساسات قومی و دینی ‏‏- به دام آشوب‌طلبان و جنگ افروزان گرفتار نشویم. جنگ نعمت نیست!

شرط عقل آنست که در هر شرایطی مسائل را از جوانب گوناگون مورد بررسی قرار داد تا حتی در شرایط بحرانی ‏هم واقع بین ماند. و واقع‌بینی شرط اولیه‌ی درست‌اندیشی و تبیین راهکارهای سازنده است.

عملکرد ۴۰ ساله ج.ا.ا.، بویژه در منطقه، هیچگاه در راستای منافع دراز‌مدت ایران نبود و نیست. این را از ابتدای ‏امر آگاهان و تحلیل‌گران بسیاری گوشزد کردند ولی گوش شنوایی در نظام اسلامی ایران نیافت. بعد‌تر همین صدا از ‏جانب جریانات ملی-مذهبی و چپ (در داخل و خارج از کشور) شنیده شد. باز هم گوش شنوایی پیدا نشد.

چند سالی‌ست توده‌ی مردم بانگ برداشته مخالفت خود را، از جمله، با سیاست‌های خارجی و منطقه‌ای نظام سر ‏داده‌اند: “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” و بسیار شعارهای گویای دیگر. باز هم گوش شنوایی دیده نشد که هیچ، ‏همین مردمِ جان بر‌کف آمده را با گلوله پاسخ دادند.

کار بجایی کشید که صدای اصلاح‌طلبان حکومتی و پاره‌ای از نخبگان و دانشگاهیان هم درآمد. حزب مشارکت ایران ‏اسلامی - دستکم از زبان چهره‌هایی همچون حمیدرضا جلایی‌پور - و یا کسانی چون مصطفی تاجزاده سیاست و ‏فعالیت‌های نظام ج.ا. در منطقه را به پرسش کشیدند و خواهان تغییر آن شدند. باز هم دریغ از گوش شنوایی!‏

آنکه باد می کارد توفان درو می‌کند

از سیاست‌های نادرست ۴۰ ساله و آنهمه صداهای دلسوزانه که بی‌محابا سرکوب شده‌اند، بگذریم. نگاهی گذرا به ‏تحولات دو ماهه‌ی اخیر، بویژه یک هفته‌ی آخر در عراق نشان می‌دهد که ج.ا.ا. از آنچه که گذشته ‌است و از آنهمه ‏پندها و فریادهای اعتراضی هیچ نیاموخته است. آنکه ناموخت از گذشت روزگار / هیچ نا‌موزد ز هیچ آموزگار.‏

اوجِ درگیری و رودرروییِ ج.ا.ا. - با پوششِ ایادی‌اش در عراق - حمله به سفارت آمریکا در عراق بود. با مشاهده ‏تصاویر و فیلم‌ها بنظر می‌رسد چیزی به تسخیر سفارت نمانده بود. امریکا چون مارگزیده‌ای‌ست که از ریسمان سیاه ‏و سفید می‌ترسد. آمریکا که تجربه‌ی تسخیر سفارتش در تهران را هنوز خوب بیاد دارد، بسیار روشن و آشکار پیام ‏داد که دیگر تحمل نمی‌کند و پیامش برای مسببین حمله به سفارت آمریکا در بغداد یک تهدید واقعی‌ست.

واکنش تهران به این پیامِ آمریکا چه بود؟ روزنامه‌ی کیهان، تنها یک روز پیش از کشته شدن قاسم سلیمانی، دو تیتر ‏در صفحه نخست داشت:‏

‏- “پاسخ رهبر انقلاب به تهدید ترامپ: غلط می‌کنید!”‏
‏- “این ضربه اول بود. گام بعدی؛ اخراج امریکا” ‏

با این شیوه‌ی سیاست‌ورزی و اینهمه دخالت در کشوری دیگر، می‌خواهید بگوئید که ج.ا.ا. پشت وقایع خطرناک و ‏سخت ناگوار - با آنهمه کشته و زخمی- در عراق نیست؟ ایا می‌خواهید بگویید که ج.ا.ا. خواهان رودرویی مستقیم با ‏آمریکا نیست؟

پاسخ به این پرسش‌ها روشن است. پیامدهای آن هم روشن‌تر: کسی که باد می‌کارد توفان درو می‌کند. بنابر آنچه ‏گذشت این اقدام یعنی ترور قاسم سلیمانی و یکی از رهبران حزب حشب شعبی دور از انتظار نبود. ‏

چه باید کرد

واقع‌بینی نشان می‌دهد که، شوربختانه، ترور با ترور پاسخ داده می‌شود. نه ترور قاسم سلیمانی جای خوسحالی دارد ‏و نه جنگ‌های نیابتی مورد حمایت ایران در عراق و سایر کشورها. جنگ‌افروزان در همه‌جای دنیا، خواسته و ‏ناخواسته به همدیگر یاری می‌رسانند.

اینکه آمریکا بدنبال منافع خویش است بسیار بدبهی‌ست. و اینکه در بسیاری موارد این منافع را با تحمیل فشار و ‏ارعاب می‌خواهد بدست آورد هم جای تردید نیست. این را امروز بسیاری از کشورهای اروپایی و چین هم تجربه ‏می‌کنند. نیز بسیاری از مردم آمریکا و حتی بخشی از هیات حاکمه‌ی آمریکا با این سیاست خشونت‌ورزی حاکمان ‏آمریکا همراه و همدل نیستند.‏

ولی راه مقابله با آن چیست؟ آیا منافع مردم ایران در نزاع و جنگ تن به تن با امریکاست؟ یا اینکه ما به یک ‏همزیستی آگاهانه و شرافتمندانه در ژئوپولیتک جهانی نیاز داریم؟

جمهوری اسلامی ایران گزینه‌ی نحست را برگزیده‌است. تجربه‌ی ۴۰ ساله ج.ا.ا. نشان می‌دهد که دمیدن در آتش ‏جنگ‌افروزی، حتی با هدف و نیتی فرا بشری، راه به جایی نمی‌برد. حاصلش جز نابودی اینهمه سرمایه‌ی ملی، ‏سرمایه‌های انسانی و سرمایه‌های طبیعی تاریخی و فرهنگی ایران نیست.

راهِ نجات واقعی ایران اینست که چشم بر واقعیات کشور و رخدادهای ۴۰ ساله‌ی گذشته بگشائیم. و یکبار برای ‏همیشه به سیاست‌های جنگ‌افروزانه و تفرقه افکنانه چه در منطقه و چه در داخل ایران نه! بگوئیم.

همه‌ی ما، بویژه نخبگان و درس‌آموختگان ما، آنها که مقام و موقعیت و جایگاهی دارند، موظفیم که در دام انتقام و ‏تداوم سیاست جنگ‌طلبی نیافتیم. راهی که این روزها اندیشمندانی چون دکتر بیژن عبدالکریمی به ما نشان می‌دهند ‏راه نجات کشور نیست. دکتر عبدالکریمی عملا و به بهانه‌ی مقابله با امریکا و اسراییل به دفاع از سیاست‌های ‏منطقه‌ای سپاه و حتی بدفاع از سرکوب مردم در ابان ماه پرداخته. او از همه‌ی مردم و بویژه روشنفکران ‏خواسته‌است که در شرایط کنونی مبرمترین مساله حفظ کیان کشور است. آیا این چیزی جز دعوت به حمایت از ‏سیاست‌های جنگ‌طلبانه نظام چه در داخل کشور - با مردم‌اش - و چه در منطقه است؟ از اقای دکتر عبدالکریمی ‏می‌پرسم آیا مردم ما باید راهِ مراد ایشان، مارتین‌ هایدگر، را پیش گیرند؟ آیا سرنوشت محتوم آن به اندازه‌ی کافی ‏روشن و پندآموز نیست؟ جامعه‌ی ما از اندیشمندانی چون عبدالکریمی انتظاری دیگر دارد.

راه استقلال واقعی، راه ازادی، برابری و عدالتِ اجتماعی از لوله‌ی تفنگ نمی‌گذرد. تجربه‌ی ۴۰ سال گذشته این را ‏به عیان نشان داده است. جنگ هیچگاه نعمت نیست.‏

شوربختانه نداهای حق‌گویانه در ۴۰ سال گذشته گوش‌شنوایی در درون حاکمیت نیافت. هنوز در بر همان پاشنه ‏می‌گردد و برای حاکمان ایران مرغ یک پا دارد. آیا امیدی به تغییر هست؟

شرایط حساس است. چشم جهانیان به منطقه و به ما دوخته شده‌است. ترس، راهنمای خوبی نیست. ترس از ‏جنگ افروزان می‌تواند ما را دوباره به دامان جنگی خانمانسوز و بی‌چشم‌انداز بیندازد. بیاییم با نگاهی ‏واقع‌بینانه به رخداد امروز و با هشیاری لازم راهی دیگر برگزینیم. تنها راه نجات ایران “نه” گفتن به جنگ و ‏سیاست‌های جنگ‌طلبانه است. این گام اول است!

چشم جهان به ماست. به خود باور داشته‌باشیم و این گام نخست را برداریم. آنگاه جهان، جهان صلح‌خواه، ما را ‏باور خواهد کرد. فرصت را از دست ندهیم! ‏

مردم ما در همه‌ی این سالها بویژه در ابان خونین ۹۸ به زبان سعدی بزرگ با ما سخن گفتند:‏

من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.‏

‏۱۳ دی ۱۳۹۸‏
علی آزاد


نظر خوانندگان:


■ آقای علی آزاد گرامی،
شما هم مجزا به یکی و دو نفرمانند تمام روشنفکران و قلم بدستان دلایل که گوش شنوائی در این مدت چهل سال حکومت جبار آخوندي در ایران وجود ندارد را بیان نکردید. شاید بایستی به شما و دیگر ایرانیان گوشزد شود که پس از گذشتن بیش از چهل سال هنوز متوجه نمی‌شوید که اکثر قاطع مردم ایران شیعه هستند که طرفدار این حکمان خون آشام می‌باشند. فراموش نکنید؛ آنها که بسوی معنرضین شلیک می کنند، یا در زندانها مردم را زجر و می کشند، همه ایرانی و مسلمان - شیعۀ ناب هستند. اگر ترامپ درآمریکا به کاخ سفید راه می‌یابد، این مردم آمریکا هستند، بویژه محافظه‌کار ها با عِرق ملی بیجای خود هستند که راه را برای او باز می‌کنند. این مردم ایران می‌باشند که خمینی، علی خامنه‌ای، مصباح یزدی، جنتی، احمد خاتمی و.... به فرماندهی خود برگزیدند. به دنبال دلایل اینکه چرا ایرانی، از آن وسیع‌نر، بشریت احتیاج به قبول مذاهب دارد، بگردید و آنها را بیان کنید.
با احترام، م. امینی


■ جناب م.امینی،
نگارنده در نهایت فروتنی نسبت به قسمت پایانی یادداشت جنابعالی انتقاد دارد . مرقوم فرموده‌اید: «این مردم ایران می‌باشند که خمینی، علی خامنه‌ای، مصباح یزدی، جنتی، احمد خاتمی و.... به فرماندهی خود برگزیدند. به دنبال دلایل اینکه چرا ایرانی، از آن وسیع‌نر، بشریت احتیاج به قبول مذاهب دارد، بگردید و آنها را بیان کنید» پایان نقل قول
می‌توان در مورد سال ۵۷ و بیعت اکثریت مردم ایران با آیت الله خمینی مرجع تقلید شیعیان و همه‌پرسی کذائی «جمهوری اسلامی آری یا نه !» با گزاره‌ی جنابعالی موافق بود.. ولی شما بهتر می دانید که سالها ست آن ممه را لو لو برد! میزان مشارکت طرفداران حکومت در انتخابات ریاست جمهوری سالهای ۱۳۶۸ و ۱۳۷۲ بعداز جنگ تحمیلی برای انتخاب «سردار سازندگی » که در نقش رهبر دوم حکومت، همه کاره بود. چیزی حدود ۵۰ درصد بود. برای حکومت هم میزان مشارکت مهم نبود. جوانان و زنانی که در جمهوری اسلامی بزرگ شده بودند در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ حساب ها را بهم ریختند و در یک حمله به حوزه های انتخابات رفتند که بارگاه حکومت و مثلث خامنه‌ای ـ رفسنجانی ـ ناطق نوری (به ترتیب رهبر ، رئیس جمهور و رئیس مجلس) را تکان دهند که بد جوری هم لرزید. میزان مشارکت به ۸۰ در صد رسید. و کسانی که هیچوقت در انتخابات شرکت نکرده بودند هم رفتند و رای دادند. منتهی حکومت ارتجاعی ولایت فقیه در همان بیست سال نخست چنان ریشه دوانده بود که انتخابات دوم خرداد ۷۶ و حتی انتخابات مجلس ۱۳۷۸ که بخشی از جناح های حکومتی خود را «اصلاح طلب» نامیدند و توانستند اکثریت کرسی های مجلس را اشغال کنند نشان دادند که قادر نیستند تغییری در قانون اساسی و روند کارهای خانئانه و غارتگرایانه حکومت ایجاد کنند. سید محمد خاتمی بعداز ۲ دوره با ناکامی کامل کنار رفت. دوباره حواریون حکومتی و در راس آنها علی خامنه‌ای توانستند عزیز دردانه‌ی خود احمدی نژاد را رئیس جمهور کنند.
آغاز فروپاشی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۴ کلید خورد.چون مردم فهمیدند که این حکومت اصلاح‌پذیر نیست. بلکه در فاصله پایان جنگ ۱۳۶۷ تا ۱۳۸۴ پاسداران نظامی تمام نهاد های سیاسی و بنگاه‌های اقتصادی کشور را تصاحب کرده و در تمام زمینه ها حرف اول و آخر را می‌زند. این ۱۵ سال اخیر ، حکومت ولایت فقیه در بحران کامل سیاسی و اقتصادی دست و پا می‌زند و با توسل به انواع بهانه‌های غیر منطقی توانسته است مسائل مبرم داخلی کشور و مردم را کنار گذاشته و به بلندپروازی های خود در سراسر منطقه ادامه دهد که وضع هروز بدتر و بدتر گردیده است.. وقایع اعتراضی ۱۳۹۶ و آبان ماه ۱۳۹۸ تردیدی باقی نگذاشته که این ره گه حکومت ولایت فقیه در پیش گرفته فقط به ترکستانست.
نگارنده این‌ها را نوشت که بگوید امروز «فقط بخشی از این مردم ایران می‌باشند که علی خامنه‌ای، مصباح یزدی، جنتی، احمد خاتمی و.... به فرماندهی خود برگزیدند.» بخش بزرگی از مردم ایران حق انتخاب کردن کاندیدهای خود را در هیچ انتخاباتی ندارند. حکومت ولایت مطلقه فقیه علاوه بر میلیون ها مورد که تاکنون منشور جهانی حوقق بشر را نقض کرده است آشکارا حق انتخاب شدن بخش بزرگی از مردم ایران را سلب کرده است . چرا حکومت به این رفتار بربرمنشانه خود ادامه می‌دهد؟ آن بخش مردمی که تا امروز از خمینی خامنه‌ای، مصباح، یزدی، جنتی، احمد خاتمی و..... حمایت کرده و جنایات را دیده و تقیه کرده‌اند تا کی می‌توانند حقوق دیگر ایرانیان را نادیده بگیرند. بدبختانه در حکومت گذشته نیز چنین بود تا سرنگونی همه چیز را بهم ریخت و وضع هزار بار بدتر از قبل شد.. در زمان هیتلر نیز چنین بود و با بمباران آلمان آزاد شد ولی آلمانی ها هنوز بخاطر سکوت در زمان هیتلر از عذاب وجدان تاریخی رنج می‌رند. باید به این قطبی شدن جامعه‌ی ایرانی پایان داد که عواقب وحشتناکی برای نسل‌های آینده خواهد داشت. ما در ایران دو جنس مردم داریم مسئله این است .طرفداران حکومت و مخالفان حکومت. باید حقوق آنها را مرعی داشت.
امیداوارم در این باره کمی تعمق فرمائید
با احترام هومن دبیری