ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 05.09.2019, 10:28
ساعت صفر یا آشوب؟

احمد پورمندی

گرچه خامنه‌ای هرگز نتوانست به یک دیکتاتور مطلق‌العنان بدل شود، اما در این مجمع‌‏الجزایر قدرتی که نام «جمهوری اسلامی» را بر خود نهاده، نقش او هیچ زمان به اندازه ‏این روز‌ها تعیین‌کننده نبوده است. او روزی که در مجلس خبرگان به رهبری حکومت ‏منصوب شد، عنوان کرد به حال حکومتی که او را به رهبری برگزیده، خون باید ‏گریست. اوضاع اکنون اما، اساسا تغییر کرده است و موجود ضعیف آن روزها، امروز ‏حلقه وصل ده‌ها سازمان و نهاد مافیایی و غیرمافیایی است و به جایگاهی عروج کرده ‏که هیچ جناح و جریانی قادر به پیشبرد هیچ برنامه‌ای نیست، مگر آنکه تایید و پشتیبانی او ‏را داشته باشد. این نقش منحصر به فرد خامنه‌ای، سیاست را ملزم می‌سازد که به رفتار و ‏برنامه‌های او توجه ویژه‌ای داشته باشد و با این سئوال درگیر شود که خامنه‌ای به کجا می‌رود و دغدغه‌هایش چه‌ها هستند.‏

خامنه‌ای به بسیاری از آنچه یک بازیگر حوزه عمومی می‌توانست تصورش را بکند، از ‏قدرت، ثروت و شهرت دست یافته است و اکنون در هشتاد سالگی، هدف اصلی او، نظیر ‏بقیه همگنانش، صدام، قذافی و حافظ اسد، جاودانه کردن نام و قدرت در خانواده خودش ‏است. با ورود خامنه‌ای به دهه نهم عمرش، طبعا امر «تاجگذاری ولیعهد» دیگر به مساله ‏روز تبدیل شده و بسیار از معادلات قدرت را تحت تاثیر جدی قرار می‌دهد. او برای این ‏کار از سالها پیش برنامه دقیقی را طراحی کرده و سیاسی‌ترین فرزندش، مجتبی را هم از ‏نظر فقهی وهم از جهات سیاسی و سازمانی برای بر تن کردن ردای رهبری آماده کرده ‏است. مجتبی که ظاهرا همه مدارج حوزوی را طی کرده، اکنون می‌تواند از مراجع تخت ‏کنترل پدرش درجه اجتهاد بگیرد و از یکی از موانع مهم تصاحب رهبری عبور کند. به ‏لحاظ سیاسی، سال‌هاست که او در حکم دست راست پدرش، در حوزه رهبری، وظایف ‏خطیری را عهده دار شده است و تمرین ریاست می‌کند. به لحاظ سازمانی، مجتبی خامنه‌ای در راس «حلقه گردان حبیب» یاران وفادارش را به مسولیت ‏مهم‌ترین ارگان‌های اطلاعاتی، سرکوب و تحمیق بر کشیده است و هیچ شخص یا ‏جریانی نتوانسته از این نظر به قدرت و امکانات او نزدیک بشود.‏

هدف خامنه‌ای آن است که بدون تغییر قانون اساسی، انتقال قدرت به فرزندش صورت ‏پذیرد و ولایت فقیه موروثی بشود. در این پروژه، اجتهاد فقهی و تصاحب قدرت حقیقی، ‏مبنای «مشروعیتی» قرار می‌گیرد که تنفیذ خبرگان بدان قانونیت می‌بخشد. اجرای این ‏نقشه اما، هنوز با موانعی روبروست که اوضاع به شدت نا به سامان کشور و بن بست در ‏سیاست خارجی مهم‌ترین آنهاست. این موانع می‌تواند بحران را تا جائی حاد کند که ‏شیرازه حکومت در نتیجه جنبش‌ها و شورش‌های مردمی از هم بپاشد و هر سردار یا ‏آخوندی، سر به نافرمانی بردارد و کاخ آرزو‌های رهبر را ویران کند.‏

موقعیت خامنه‌ای شبیه دو چرخه سواری است که در مسابقات «تور د فرانس» تا مرحله ‏آخر رکاب زده و اینک در شب قبل ازدور نهایی، خود را برای این دور دشوار آماده می‌‏کند.

اگر این فرضیه درست باشد، آنگاه می‌توان بین شماری از طرح‌های حکومتی، پیوندی ‏برقرار کرد و عنوان نمود که در راستای هموار کردن راه مجتبی به قدرت، برنامه‌های ‏زیر طراحی گردیده و در حال اجرا هستند. روشن است که همه یا بخش‌های زیادی از این ‏مجموعه، به مثابه تدابیر حکومتگرانه نظام، در تمام دوران حیات ج.ا. اجرا می‌شده است. ‏آنچه اما اینک آنها را شاخص می‌کند، پیشبرد شان به مثابه طرحی ضربتی با هدفی ‏مشخص است:

‏۱-‏ سرکوب خشن جامعه مدنی و همه «غیر خودی»‌هائی که می‌توانند در کار انتقال ‏قدرت کار شکنی کنند. حبس‌های به شدت سنگین و غیرعادی برای فعالین مدنی و ‏خبرنگاران طلیعه این برنامه است.

‏۲-‏ نسق گیری از همه خودی‌هائی که یا خود را بلند قد‌تر از مجتبی می‌پندارند و یا ‏در وفاداری آنها تردید وجود دارد. چیدن نوک صادق لاریجانی را می‌توان در این ‏رابطه تحلیل کرد.

‏۳-‏ کشاندن اصلاح طلبان به «آستانه تحمل» و نگه داشتن آنها در این نقطه. بازجویان، ‏وقتی متهمی را با دستبند قپانی آویزان می‌کنند، ترتیبی می‌دهند که انگشت‌های پای ‏متهم به زمین برسد، تا زود از هوش نرود و در نهایت تسلیم خواست بازجو بشود. ‏به نظر می‌رسد که خامنه‌ای رفتار مشابه‌ای را با اصلاح طلبان در پیش گرفته ‏باشد تا آنها را وادار کند که تسلیم شوند، رهبری مجتبی را به رسمیت بشناسند و با ‏اندکی شیرنی پاداش تسلیم، لذت ببرند. «ممنوع الهمه چیز» کردن آقای خاتمی را می‌‏توان نماد آویزان کردن با دست بند قپانی و سنبل این برنامه دانست.

‏۴-‏ «مستضعف نوازی» از طریق عدالت توزیعی و نمایش «مبارزه با فساد» که اولی با ‏پیش فروش آینده و هستی کشور عملی می‌شود و دومی یک پروژه چند منظوره ‏است. هم وسیله تحمیق حامیان است و هم وسیله مهار و مطیع سازی مدعیان.‏

‏۵-‏ بر طرف کردن خطر «دشمن جهانی» که صعب‌العبور‌ترین بخش کار در دور ‏نهائی دو چرخه‌سواری خامنه‌ای است. روشن است که هم خامنه‌ای برای برنامه ‏انتقال قدرت به ترامپ نیازمند است و هم ترامپ برای ماندن در قدرت به خامنه‌ای! ‏این نیاز متقابل آنها را به یکدیگر نزدیک می‌کند. ترامپ این نکته را کتمان نمی‌‏کند. خامنه‌ای گرچه ظاهرا همچنان بر طبل انکار می‌کوبد، اما دیگر نغمه‌های نه ‏چندان ظریف جواد ظریف، جائی برای حاشا باقی نمی‌گذارند. حضور ظریف در ‏محل اجلاس گروه هفت و مجموعه تحرکات دیپلماتیکی که به اشاره خامنه‌ای انجام یافت ‏و سکانس نهایی «عکس می‌گیرم، عکس نمی‌گیرم» حسن روحانی همگی بخشی ‏از یک دوربازی بودند که در آن طرفین فرصت یافتند کارت‌های یکدیگر را ببینند ‏و خود را برای دور بعدی آماده کنند.‏

از نگاه خامنه‌ای، گذشت زمان به زیان ترامپ عمل می‌کند و هر چه به زمان ‏انتخابات آمریکا نزدیک‌تر شویم، نیاز ترامپ به او بیشتر خواهد شد و بهترین زمان «معامله» آستانه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و تکرار بازی با گروگان‌هاست.

ج.ا. گروگان‌های آمریکائی را تا روز انتخابات آمریکا در اسارت نگه داشت تا ‏ریگان، کاندیدای جمهوریخواهان بتواند از آن علیه جیمی کارتر بهره ببرد. پس از ‏پیروزی ریگان و فقط بیست دقیقه پس از مراسم تحلیف، همه گروگان‌ها آزاد ‏شدند! به نظر می‌رسد که خامنه‌ای در فکر تکرار این بازی است تا یک بار دیگر ‏امثال جان کری و دموکرات‌ها را به گران‌ترین قیمت ممکن بفروشد و در ازای ‏این خدمت، حمایت ترامپ از انتقال قدرت به مجتبی و زمینه سازی‌های مربوطه، ‏از جمله پایان تحریم‌های نفتی و مالی را بدست آورد.

در عین حال خامنه‌ای واقف است که ترامپ بعد از انتخاب شدن، همان ترامپ پیش ‏از انتخابات نخواهد بود و ستون به ستون، ضرورتا فرج نیست و ترامپ پیروز ‏انتخابات، بعید است که اهل توقف در مذاکره «فقط» در این یا آن مورد باشد و در ‏نتیجه، تنها زمانی به وعده‌های پیش از انتخابات خود وفا خواهد کرد که خامنه‌ای ‏به بقیه مطالبات او هم پاسخ مثبت بدهد و عملا به همان سرنوشتی دچار شود که بار‌ها دیگران را از آن ترسانده بود. البته بعید است که ترامپ یک مجتبای نسبتا جوان ‏که با مشت آهنین حکومت می‌کند را- اگر به سیاست‌های منطقه‌ای پدرش و «‏مزاحمت» برای دوستان آمریکا پایان داده شده باشد- تحمل ناپذیر بداند. چنین بده- ‏بستانی ممکن است برای مردم ایران آبی نداشته باشد، اما برای خاندان خامنه‌ای به ‏اندازه کافی نان و کره دارد!

تغییر نسل سیاستمداران ارشد حکومت و خلاص شدن نظام از شر مدعیان انقلاب و ‏جنگ، راه را برای پذیرش چنین سازشی هموار می‌کند و تمایل شدید مردم به پایان «دنیاستیزی» نه تنها فروش آن به جامعه را با مشکل مواجه نمی‌کند، بلکه می‌‏تواند، مثل قطع‌نامه ۵۹۸ به قیمت خوبی هم فروخته بشود و کسی دنبال مسبب «این ‏همه بدبختی» نرود. روی ضعف حافظه ما مردم، همیشه می‌توان حساب کرد!

در شرایطی که نیروهای پراکنده اپوزیسیون، تاثیر تعیین کننده‌ای در حیات سیاسی ‏کشور ندارند، سر بر آوردن راست مدرن اجتماعی و سیاسی از درون افسران ‏دانشگاه دیده وجوانتر سپاه می‌تواند معادلات خامنه‌ای را به هم بریزد. آن‌ها که ‏خاطره‌ای از جنگ و انقلاب ندارند، می‌توانند با در هم آمیزی «کوروش کبیر، ‏امام زمان و احیانا رضا شاه»، مذهب را پشتوانه ناسیونالیسم ایرانی نموده، «بعث ‏ایرانی» را پرچم کنند. از فراز سر خامنه‌ای وارد گفتگو با ترامپ شوند و کشتی ‏قدرت را با پیاده کردن روحانیون سبک و چابک نمایند. چنین پروژه‌ای آنقدر ‏جذابیت داشته و دارد که امثال احمدی نژاد و رحیم مشایی هم نمی‌توانستند خود را ‏از وسوسه نزدیک شدن به آن کنار بکشند.

مخالفان قدرت‌طلب پروژه خامنه‌ای، منطقا علاقه‌ای ندارند که مساله جانشینی به ‏سود مجتبی، پیش از مرگ خامنه‌ای و تحت تاثیر قدرت بلامنازع او، حل بشود. ‏آنها ساعت‌شان را با مرگ پیشوا تنظیم کرده‌اند تا در آشوب «سال شاهمرگی»، از ‏آب گل آلود ماهی بگیرند. آنها طبعا علاقه‌ای ندارند که سازش خامنه‌ای- ترامپ ‏سر بگیرد و تعمیق بحران را به سود خود می‌دانند و باز هم منطقا، بر خلاف نیرو‌های ملی و دموکرات که به کشور و مردم می‌اندیشند، نباید ابایی از این داشته باشند ‏که دست به یارگیری در مراکز جهانی قدرت بزنند.

همه اینها تحلیل سیاسی را به این سمت سوق می‌دهند که گرچه پیروزی خامنه‌ای ‏در ساعت صفر معامله بزرگ، محتمل‌تر است، اما شکست او، کودتای افسران ‏جوان و یا آشوب را نمی‌توان نامحتمل دانست.

نه تداوم ولایت مطلقه فقیه تحت رهبری مجتبی خامنه‌ای، نه حکومت سرداران ‏اقتدارگرا و نه آشوب و هرج و مرج، هیچکدام کشور را به آبادی و آزادی نحواهند ‏رساند.

روشنفکران، طبقه متوسط، کارگران صنعتی، فن‌سالاران، اقوام آزرده از تبعیض ‏و سرمایه‌داران کارآفرین، هم منافع مشترک نیرومندی در دموکراتیزه کردن حیات ‏سیاسی کشور دارند و هم قوی‌ترین و شایسته‌ترین بلوک اجتماعی برای اعمال ‏هژمونی بر سیاست‌اند. عدم وجود یک نمایندگی سیاسی مشترک و مقتدر، این نیرو‌ها را از نقش آفرینی شایسته خود محروم کرده است.

ایران ما کشوری بزرگ، شایسته حکومتی بر گزیده ملت و زندگی در صلح، آزادی ‏ورفاه همگانی است. ما سیاسیون اپوزیسیون دموکراسی‌خواه، فرصت‌های بسیاری ‏را از کف داده‌ایم. امید که در این نقطه عطفی که در پیش داریم، در سایه درایت و ‏عبور از تنگ نظری‌های فردی و گروهی، افق روشنی در پیش چشم مردم گشوده ‏بشود. ‏


نظر خوانندگان:


■ جناب پورمندی درود بر شما
گفتارنامه‌ای بسیار سامانمد و اندیشه‌برانگیز است و به سادگی نمی‌توان درباره‌ی گزینه‌های آن داوری کرد و نظر داد. اما در اینجا دو چیز را می‌توان گفت. نخست آنکه گزینۀ «‏شیرازه حکومت در نتیجه جنبش‌ها و شورش‌های مردمی از هم بپاشد و هر سردار یا ‏آخوندی، .... »، با توجه ناخرسندی گسترده مرم و ناهماهنگی اجزای حکومت، احتمالی پررنگ است. دوم آنکه چنین می‌نماید که هواداران «بیت» تلاش می‌کنند رهبر شدن مجتبی را بی چون و چرا وانمود کنند، و این چیزی است که نباید به آن دامن زد.
پیروز باشیم / بهرام خراسانی
چهاردهم شهریور ۱۳۹۸


■ ممنون خراسانی گرامی
مستقل از تلاش بيت برای «جا انداختن» مجتبی، مردم در همان جنبش سبز متوجه داستان شده بودند و شعار مجتبی بميری، رهبری را نبينی، از كف خيابان جوشيده بود. تماس گرفتن سياست با اين فرصيه و سناريو ، اجتناب ناپذير است و وقتی در استخر می پريم، حتما خيس می‌شويم!
در مورد سناريوی جنبش يا شورش، به گمانم،  راهكار بيت كه سعی كردم ترسيم كنم در واقع متوجه جلوگيری از اين دو احتمال است. سركوب فعالين و توزيع پول! ما هم به وسع خويش می‌كوشيم!
زنده باشيد / پورمندی