ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 15.06.2019, 13:39
این ساختار به سمت فروپاشی است

کریم پورحمزاوی

بسیاری از روشنفکران در محافل سیاسی ایرانی همسو با بخش وسیع به ستوه آمده مردم در خیابان‌های ایران دوست ‏دارند که حساب جمهوری اسلامی را از ایران یا تصویری که از ایران در ذهن خود ساخته‌اند، جدا سازند. این رویکرد ‏حتی در گفتمان سیاسی ایرانی، به‌خصوص در شق اپوزیسیون آن، به‌خوبی مشهود است. اما این جدا سازی یک تصویر ‏ذهنی بیش نیست. ایران شاید چهل سال است که به نظام و پدیده‌ای سیاسی به عنوان جمهوری اسلامی مبتلا است و این ‏ابتلا حقیقتی است که می‌بایست با آن تعامل کرد نه اجتناب. جنگ هشت ساله عراق با ایران نه موجودیت جمهوری ‏اسلامی که موجودیت ایران را نشانه گرفته بود. محاصره‌های اقتصادی که عمری چهل ساله دارند نیز بیش از آنکه ‏موجودیت جمهوری اسلامی را به خطر انداخته باشند زندگی مردم را روز به روز دشوارتر کرده‌اند. در این راستا ‏هرچه شهروندان ایرانی در زمره یا نزدیک به اقشار فقیر و آسیب پذیر باشند سختی بیشتری متحمل شده‌اند. یکی از ‏دلایلی هم که تاکنون باعث شده نخبه‌های حاکم در جمهوری اسلامی اغلب در برابر محاصره‌های اقتصادی خم به ‏ابرو نیاورده و یا به قول خود مقاومت کنند این است که آنها در زمره کمترین قشر آسیب‌پذیر از این تحریم‌ها هستند. ‏زندگی شخصی نخبه‌های حاکم در ایران نه تنها از تحریم‌ها آسیب خاصی نپذیرفته بلکه آنها در شراکت با همتاهای ‏غربی و جهانی خود از سرمایه و املاک گرفته تا فرزندان خود را در کشورهای غربی و دیگر کشورهای با ثبات ‏نگهداری می‌کنند. اگر در آینده دور یا نزدیک شرایط از این هم وخیم‌تر شده و مردم ایران در معرض خطرهای جدی‌‏تری مانند جنگ قرار بگیرند باز استراتژی تخیلی جدا کردن «جمهوری اسلامی» از «ایران» درد کسی را دوا نکرده و ‏مشکلی را حل نمی‌کند. چرا که مشکل امروزی ایران نه مشکل اصطلاحی و گفتمانی بلکه مشکل بنبست پیچیده ‏اقتصادی و سیاسی است. در نتیجه این «ایران» است که امروزه در معرض چالشها و خطرهای فوق‌العاده جدی است و ‏نه اصطلاح گنگ و نه‌چندان معنی‌دار «جمهوری اسلامی».‏

ایران به عنوان کشوری در منطقه خاورمیانه و همچنین کشوری در نظم و سیستم جهانی ضعیف‌ترین حلقه نسبت به آنچه ‏بر این کشور می‌گذرد به شمار می‌رود. این تصور که جمهوری اسلامی با اقتدار تمام هرگونه پیشنهادهای مذاکره با ‏غرب را نپذیرفته و در امور منطقه آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن از جمله عربستان و اسرائیل قربانی ایران هستند، ‏یک تصور ماوراء الطبیعه‌ای است که با هیچ اعداد و ارقامی جور در نمی‌آید. برعکس این تصور کشور ایران در ‏زمان ریاست جمهوری باراک اوباما با آمریکا و قدرتهای جهانی به یک توافق بین‌المللی به نام برجام رسید. اینکه ‏تصور شخص اول مملکت در ایران یعنی آیت‌الله خامنه‌ای از این توافق چه بود و چرا این توافق به بازگشایی سیاسی و ‏حتی اقتصادی در کشور منجر نشد مبحثی است که در خطوط پایین به آن پرداخته می‌شود اما خروج یک طرفه آمریکا ‏و در نتیجه خروج قدرت‌های جهانی از این توافق نیز امری مغایر با موازین و قوانین بین‌الملل است. قوانینی که رعایت و ‏احترام به آنها بی‌شک برای ایجاد ثبات در جهانی نه‌چندان با ثبات ضروری و حیاتی است. بخش گسترده‌ای از اتهاماتی ‏که ایران را یک تنه عامل بی ثباتی و حامی تروریسم در منطقه می‌داند یا ساختگی و یا یک سویه هستند. به همان ‏اندازه که ایران در مالکیت رسانه و دیگر امکانات تبلیغاتی نیز ضعیف‌ترین حلقه به شمار می‌رود رقبای آن در این زمینه ‏از حداکثر امکانات بهره‌مند هستند. لیست زورگویی به کشوری مانند ایران می‌تواند در حجم یک کتاب و در چارچوب ‏روابط تاریخی کشورهای مرکز جهانی با حاشیه جهانی قرار گرفته و نوشته شود. اما تمامی اینها باعث نمی‌شود که ‏نخبه‌های حاکم بر ایران بر موضع ضعفی که دارند پافشاری کرده و برای یک تغییر ریشه‌ای جهت برون رفت از این ‏بحران چاره‌ای نیاندیشند. چرا که، همانطور که خود آنها می‌دانند، جایگزین چیزی جز فروپاشی ایران نیست.‏

چرا فروپاشی؟
جواب کوتاه این است که ساختاری که جمهوری اسلامی چیده و مدلی که از آن پیروی می‌کند به سمت فروپاشی است. ‏اصلاح‌طلبی در ایران هیچگاه حتی در حد یک جنبش پسیو و منفعل (مانند جنبش اصلاح‌طلبی ایتالیا در قرن نوزدهم) ‏هم ظاهر نشد. نداشتن خاصیت جنبش این مجموعه را نه نزدیک به ادعاها و خواسته‌ها و هواداران خود بلکه وفادار به ‏نخبه حاکم برد. از این بیشتر، اصلاح‌طلبی بخشی از بدنه حاکمیت است. اصلاح‌طلبی در ایران یک چیز را به نحو ‏احسن انجام داد و آن تبدیل شدن به یکی از مهمترین عوامل جلوگیری از بوجود آمدن شرایط وقوع یک انقلاب در ایران ‏بود. هدف از این نوشته بررسی چگونگی یا حتی معنی انقلاب با توجه به نظریه‌های موجود در این زمینه نیست. بلکه ‏شکل‌گیری بلوک تاریخی و گردآمدن گروه‌های مختلفی از مجموعه‌های اجتماعی در زیر یک چتر یکی از مهمترین ‏عناصر شکل‌دهنده یک انقلاب ترقی‌خواه است که اصلاح‌طلبان با شیوه‌های مختلف سد راه شکل‌گیری آن شده و در ‏جای آن نشستند. از شیطان‌سازی مفهوم انقلاب و نامشروع کردن دیگر فعالیت‌های سیاسی خارج از چارچوب اصلاح‏طلبی گرفته تا کوتاه آمدن در برابر جریان حاکم در مواقعی که کوتاه آمدن تنها به سود جریان حاکم و به ضرر منافع ‏عمومی بود، از جمله کارکردهای اصلاح طلبی در ایران بوده و هست.

‏ اما دامن زدن «اصلاح‌طلبی» به تداوم شرایط عقیم در ایران نه یک امر تصادفی بلکه آگاهانه و در چارچوب مدل ‏مشخصی است که در اینجا از آن به عنوان مدل «فروپاشی» یاد می‌شود. همه جریان‌های موجود در جمهوری اسلامی، ‏اعم از اصلاح‌طلب و اصول‌گرا و کارگزار، در پیروی از این مدل و در سطح الیت یا «نخبه حاکم» سهیم هستند. از ‏ویژگی‌های این مدل این است که به هنگام بحران، جمهوری اسلامی نه به سمت اصلاح و سر و سامان دادن به خانه ‏داخلی بلکه به سمت فرار به خارج و لانه‌هایی است که هرکدام از نخبه‌ها در خارج برای خود ساخته است. در ‏بحبوحه انتخابات ۸۸ نه به هنگام تظاهراتهای گسترده که با سرکوب بی چون و چرا مواجه شدند، بلکه در آستانه اعمال ‏تحریمهای بیشتر از سوی آمریکا و زمزمه تحریم بانک مرکزی ایران مبلغی بیش از بیست میلیارد دلار ارز از کشور ‏خارج شده و در بانک‌های کشورهای توسعه یافته مرکزی ناپدید شد. دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی انگشت اتهام به ‏به سوی هیچ کس دراز نکرده و در اثر آن پدیده که اقتصاد کوچکی مانند اقتصاد ایران را مضاعف با تحریم‌ها تکان داد ‏حتی یک مهره از حاشیه‌ای‌ترین مهره‌های خود را هم قربانی نکردند. چرا که ارز خارج شده با علم دستگاه‌های امنیتی ‏از کشور خارج شده و این امر در چارچوب یک مدل و ساختار اتفاق افتاد.

پس از ۸۸ جمهوری اسلامی نه تنها دست ‏به اصلاحاتی صوری هم نزده بلکه تمام مشروعیت خود را بر پایه مبارزه با گروه‌های جهادگرا و داعش در منطقه بنا ‏کرد. کارتی که عربستان شاید با ندانم‌کاری‌های زبانزدش آن را با بشقابی از طلا به جمهوری اسلامی تقدیم کرد. پس ‏از فروکش کردن بحران گروه‌های جهادی در سوریه و عراق و استفاده ابزاری از ایران این‌بار زمزمه‌های تحریم بانک ‏مرکزی ایران به حقیقت پیوست. در این مورد هم باز خروج بیش از بیست میلیارد دلار ارز از کشور زلزله بحران ‏اقتصادی در ایران را به زلزله‌ای تمام و عیار تبدیل کرد. در حالیکه دولت با اعدام «سلطان سکه» و دیگر سلاطین ‏ساختگی افکار عمومی را از مدلی که خود بخشی از دستگاه اجرایی آن است منحرف می‌کرد.

خروج سرمایه از ایران در شراکت با نخبه‌های کشورهای مرکز جهانی و سرمایه‌گذاری آنها در هتل‌های اروپایی، ‏شرکت‌ها و آپارتمان‌های دبی و غیره کم کم برای نخبه‌های حاکم در ایران امری دشوار می‌شد. آخرین میخ بر تابوت این ‏شراکت را دولت ترامپ با قرار دادن سپاه در لیست تروریستی کوبید. از این رو خروج سرمایه از کانال‌های سیاه در ‏شرایط جدید امری معقول به نظر می‌رسید. به خصوص اینکه خروج سرمایه‌های سیاه مشابه آنچه که خاوری یا ‏مرجان شیخ‌الاسلامی یا آن شخصیت گمنامی که پول دکل نفتی را در مزرعه شراب‌سازی در آمریکا سرمایه‌گذاری ‏کرده بود کماکان مورد استقبال غرب و کشورهایی مانند آمریکا و کانادا است. نخبه‌های حاکم در ایران برای اجرای ‏مدل «فروپاشی» از عنصر خلاقیت نیز برخوردار هستند. آنها همواره پس از بسته شدن دری به روی آنها به دنبال ‏جایگزین گشته تا سرمایه‌های مکیده شده از ایران را به آنجا جاری کنند. این تنها مالزی نبود که به عنوان یک ‏جایگزین برای دبی بروز پیدا کرد. بلکه در حال حاضر کشوری مانند گرجستان هم گزینه‌ای برای نخبه‌های ایرانی و ‏سرمایه‌های آنها برای خرید املاک و غیره است.

از این رو جمهوری اسلامی مانند کسی می‌ماند که در ساختار خود تمام پنجره‌های ساختمان خود را در سمت راست ‏ساختمان بنا کرده است. طرفداران اصلاحاتی که از این منظر منتقد دیگر طیف‌های حاکم هستند بیشتر شبیه کسی هستند ‏که به تابیدن نور از سمت راست ساختمان نقد دارند. اما اینگونه منتقدین هم فراموش می‌کنند که کل ساختار به گونه‌ای ‏ساخته شده تا نور از سمت راست بتابد و هم همزمان نمی‌خواهند کسانی که بر کل ساختار نقد داشته و به شکلی انقلابی ‏خواهان دگرگونی و از نو ساختن آن باشند در عرصه حاظر باشند. متاسفانه جمهوری اسلامی حساب خاصی از مردم ‏نبرده و مدل خود را تماما در برابر خطر خارجی چیده است. یعنی «فروپاشی» در اثر مقابله با تهدید خارجی. لازم به ‏ذکر نیست که جمهوری اسلامی هوشمندترین مدلها را برنگزیده و آنچنان که نمونه‌های عراق و لیبی نشان داده‌اند ‏فروپاشی ولو اینکه بر سر مردم و جامعه ایران اما بر سر نخبه‌های حاکم نیز هست.

بخش بعدی نوشتار در رابطه با ‏چگونگی ببر کاغذی بودن ایران در چالشهای منطقه‌ای و جهانی و در نتیجه بالا بودن نسبت احتمال «فروپاشی» در اثر ‏شرایط منطقه‌ای و جهانی است.‏

ایران در منطقه
یکی از اصطلاحات سیاسی که نه تنها در محافل ایرانی بلکه در محافل انگلیسی زبان و غیره نیازمند به‌روز رسانی ‏است اصطلاح «رقیب» بودن ایران با کشوری مانند عربستان است. آنچه که در این نگاه مد نظر است «رقیب» بودن ‏ایران با عربستان بر سر هژمونی منطقه خاورمیانه است. اما جدا از ضعیف بودن استدلال این ادعاها حقیقت امر این ‏است که ایران نه تنها رقیب عربستان نبوده بلکه ویژگی و توانایی چنین رقابتی را هم ندارد. آنچه که باید قبل از همه ‏چیز مد نظر داشت این است که روابط کشورها در منطقه خاورمیانه بر روال «همکاری منطقه‌ای» نیست. نه تنها ‏مدلهای همکاری منطقه‌ای کلان مانند اتحادیه اروپا و آسه‌آن آسیا بلکه خاورمیانه از ضعیف‌ترین مدل‌های همکاری منطقه‌ای مانند آنچه که بین کشورهای قفقاز است نیز به دور است. این امر خاورمیانه را نه تنها در معرض هژمونی‌طلبی ‏خارجی بلکه هژمونی‌طلبی منطقه‌ای یا درون منطقه‌ای قرار می‌دهد.‏

کشورهای حوزه خلیج فارس و در راس آنها عربستان در تاریخ نه‌چندان طول و دراز خود از قرن بیستم تا کنون دوره‌های متفاوتی را تجربه کرده‌اند. تا دهه هشتاد میلادی رویکرد ۶ کشور حوزه خلیج فارس اکثر بر این روال بود که ‏درآمدهای عایده از فروش نفت را یا مستقیما در بانکهای اغلب آمریکایی به سپرده بگذارند یا مانند عربستان از طریق ‏خرید اسلحه چرخه سرمایه را به آمریکا و غرب باز گردانند. در سیاست خارجی نیز تمامی کشورهای حوزه خلیج ‏فارس به استثنای عربستان سیاست راه رفتن در سایه و گوشه‌نشینی و کمتر دیده شدن را اتخاذ می‌کردند. این رویکرد ‏از دهه نود میلادی به بعد تماما تغییر پیدا کرد. این کشورها به جذاب‌ترین نقاط برای جلب سرمایه‌گذاری خارجی تبدیل ‏شده و درآمدهای عایده از فروش نفت و گاز هزینه سرمایه گذاری‌های داخلی و خارجی شد. امروزه حتی نوع سرمایه ‏داری و سرمایه‌گذاری کشورهای حوزه خلیج فارس حاکی از مدل «غیر منطقه‌ای» و بی‌نیاز از همکاری‌های منطقه‌ای است. ترانزیت در دبی و ابوظبی و دوحه درآمدی ملی به شمار می‌رود. سرمایه‌گذاری این سه نقطه در ناوگان ‏هوایی که تمام قاره‌ها را پوشش داده و مسافران آنها را جابه‌جا می‌کند قطعا حاکی از استراتژی فراتر از بازار ‏خاورمیانه است. سرمایه‌گذاری عربستان در بازار املاک از بلندترین و بزرگترین و مجلل‌ترین هتل در تفلیس گرجستان تا سفارت آمریکا در لندن ‏را شامل می‌شود که می‌بایست کرایه خود را به صاحب ملک عربستانی پرداخت کند. دیگر ‏کمپانی‌های بزرگ و باشگاه‌های فوتبال در انگلستان و اروپا نیز از تیررس سرمایه‌گذاران خلیج دور نبوده و مدل ‏سرمایه‌داری کشورهای حوزه خلیج فارس بر روال مالکیت و حضور پررنگ در سهام‌داری کمپانی‌های بزرگ و چند ‏ملیتی است. سهام‌داران عربستانی از تویتر تا اوبر حضور پررنگ و پر نفوذی دارند.

هر ۶ کشور حوزه خلیج فارس در سیاست خارجه هم‌پیمانهای قدرتهای خارجی و در راس آنها آمریکا هستند. در ‏حقیقت آمریکا رسما و طبق توافق دو جانبه امنیت این کشورها را تامین می‌کند. اندک سرمایه‌ای هم که نخبه‌های این ‏کشورها در دیگر کشورهای خاورمیانه سرمایه گذاری می‌کنند برای تضمین نفوذ خود در آن کشورها کافی است. حال ‏اینکه ایران برخلاف کشورهای حوزه خلیج فارس مادر تمامی تحولات یعنی «سرمایه» را ندارد. از این رو ایران ‏همپیمان و نفوذ خاصی هم در منطقه ندارد. تمام آنچه که ایران در منطقه انجام می‌دهد می‌تواند به عنوان اعمالی از سر ‏ناچاری برای ایجاد بالانس قدرت بین خود و دیگر کشورهای حریف منطقه باشد. چرا که ایران نه رقیب عربستان و ‏دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس بلکه در «حاشیه» آنها است.

رابطه ایران و عربستان طبق مدل «مرکز و حاشیه» قابل فهم است و نه رقابت ایران با عربستان. هر ۶ کشور حوزه ‏خلیج فارس امروزه مرکز خاورمیانه را شکل داده و به استثنای ترکیه تمام منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا حاشیه این ‏مرکز را شکل می‌دهد. ترکیه از عناصر سرمایه‌داری برخوردار و کماکان می‌تواند به شیوه‌های مختلف بالانسی از ‏رقابت را با کشوری مانند عربستان برقرار کند. حال اینکه رابطه ایران با کشورهای مرکزی خاورمیانه مانند دیگر ‏بخش‌های حاشیه خاورمیانه رابطه استثماری یکسویه است. این سرمایه‌های مالی ایران است که به سوی بانک‌های ‏کشورهای حوزه خلیج فارس، به‌خصوص امارات و عمان، سرازیر می‌شوند و نه بالعکس. این نیروی کار ارزان ایرانی ‏است که به سوی بازارهای کشورهای حوزه خلیج فارس سرازیر می‌شود و نه بالعکس. این سرمایه‌های انسانی ‏ایرانی، از جمله ستاره‌ها و مربیان ورزشی، است که به‌شکلی ارزان جذب بازارهای این کشورها می‌شوند و نه ‏بالعکس، الخ. در نتیجه رقابتی بین ایران و عربستان نیست. هرچه هست، فشار استثماری عربستان و هم‌پیمانان قدرتمند ‏آن است که در یک نقطه کمر ایران را مانند دیگر کشورهای ویران شده منطقه خواهد شکست و منجر به فروپاشی آن ‏خواهد شد.‏

در نتیجه، چالش‌های پیش روی نظام درایت و اراده‌ای بیش از گفتن «آمریکا قصد حمله کردن ندارد» را می‌طلبد. که این ‏دیگری هم بیشتر شبیه به آرزو است تا برنامه‌ای برای رویارویی با چالشها. پیروی از مدل «فروپاشی» و حرکت به ‏سمت آن شاید آسان‌تر از کوتاه آمدن به سود مردم ایران نباشد. بخصوص اینکه چالش‌ها و واقعیت‌های منطقه‌ای در این ‏برهه به مدل داخلی جمهوری اسلامی و حرکت آن به سمت فروپاشی عینیت می‌بخشد تا آنکه آن را به تاخیر بیاندازد.‏