ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 05.05.2017, 6:59
جمهوری‌خواهی و ولایت فقیه

امیر مُمبینی

اکنون بیش از یک سده است که جمهوری روشنترین هدف سیاسی روشنترین بخش کوشندگان سیاسی ایران است. در مسیر این سده، این هدف همیشه رو به تقویت داشته است. در انقلاب بهمن، قبل از آن که جنبش خمینی حکومت دینی و ولایت فقیه را تحمیل کند، جمهوری مسلم‌ترین جانشین نظام پادشاهی شناخته می‌شد. پس از استقرار ولایت فقیه، هدف نیمه کسب شده‌ی جمهوری و اهرم آن یعنی دولت، در محاصره‌ی حکومت دینی قرار گرفتند. این حصرِ بدون تاریخ تا امروز ادامه دارد.

امروزه جمهوریت و دولت زیر سلطه‌ی ولایت فقیه به زحمت قادر به خودنمایی مستقل هستند. جمهوریت سیمای خود را به طور عمده در مجلس و دولت و نهادهای انتخابی همانند شوراها نشان می‌دهد. اما اینها برآمده‌ی نوعی انتخاب به شدت غیر دموکراتیک هستند. قوه‌ی قضائیه به عنوان مرتجع‌ترین رکن نظام بخشی از دستگاه ولایت فقیه است و تمام قد در برابر جمهوریت و دولت و دموکراسی قرار دارد. دولت، که به ناچار همواره با ولایت فقیه برخورد پیدا می‌کند، اختیارات اندکی دارد.

اما، حصر جمهوریت و دولت توسط ولایت فقیه و نهادهای آن، ناتوانی دولت در تبدیل شدن به مسئول اول اداره‌ی کشور، هیچ کدام نتوانستند از اهمیت روزافزون آنها کم کنند. تحلیل رویدادهای عمده‌ی سیاسی طی این دهه‌ها می‌تواند گواهی بر این باشد که، مردم به انتخابات به عنوان اهرم اصلی جمهوریت عادت کرده‌اند و آن را بسیار جدی می‌گیرند و می‌کوشند با این اهرم در انتخاب دولت و نمایندگان مجلس و دیگر نهادهای اداری کشور تأثیر بگذارند. ولایت فقیه بر پایه ساختار و شیوه‌های غیردموکراتیک و غیر انتخابی آن عملا برای مردم غیرخودی شده است. به جز جمعیتی که درون شبکه‌ی نهادهای ولایت فقیه هستند و به آنها وابستگی اقتصادی و سیاسی دارند، به جز شرکای اقتصادی و سیاسی ولایت، کمتر بخشی از مردم خزانه‌ی نیرو برای این نهاد «مستکبر» هستند. در فضای سیاسی ایران، هیچ چیز طبیعی‌تر از این نیست که مردم علاقه‌مند به جمهوریت، خواهان تحلیل و تقلیل و سر انجام الغای ولایت فقیه و نهادهای خاص آن و سپرده شدن تمام قدرت و مسئولیت به جمهوریت، به دولت و مجلس و دیگر نهادهای انتخابی باشند. شرکت در انتخابات در سرشت خود مسیر دفاع از آزادی کامل انتخابات را طی می‌کند. چنین خواستی همچنین توسط گروه‌های دیگری از مردم که در انتخابات شرکت نمی‌کنند یا آن را تحریم می‌کنند پیگیری می‌شود.

مدافعان انتخابات آزاد و دموکراسی و الغای ولایت فقیه در هر سه گروه شرکت‌کنندگان، تحریم‌کنندگان و بی‌تفاوت‌ها وجود دارند. همین گونه ناآگاهی به دموکراسی را می‌توان در میان کسانی از پیروان هر سه روش دید. تلاش برای این که بر پایه‌ی نوع واکنش به انتخابات میان مردم دیوار کشیده شود عدول از رعایت آزای و دموکراسی و حق انسانها برای داشتن نظر و اختیار عمل است. می‌توان گفت، نظری که می‌کوشد نسخه‌ی واحدی از واکنش به انتخابات را تحمیل کند، از هر سو که باشد، با همین برخورد خود به ستیز با آزادی بر می‌خیزد. هیچ دعوتی از مردم برای یک واکنش مشخص در قبال انتخابات نمی‌تواند ارزش دعوت به رعایت اختیار و آزادی مردم در انتخابات را داشته باشد. صف‌آرایی اصلی دموکراسی و غیر دموکراسی در این روند، نه صف‌آرایی بین شرکت و تحریم و امتناع بلکه صف‌آرایی بین مدافعان اختیار و آزادی مردم در کاربرد رأی خود و متهم کنندگان مردم به خاطر موضعشان در رابطه با انتخابات است. ولایت فقیه از یک سو و حریفان سرنگونی طلب و جنگجوی آن از سوی دیگر در رأس نیروهای فشار بر مردم برای تمکین به خواست آنها در انتخابات قرار دارند.

امروزه هیچ واهمه‌ای نیست اگر ما مدعی شویم اکثریت عظیم مردم ایران، با همان قاطعیتی که به پادشاهی نه گفتند مایلند به پادشیخی نیز نه بگویند. مردم ایران در این عصر تحولات شگفت علمی و فرهنگی آنقدر بی‌دانش نیستند که نخواهند پادشیخی پایان یابد. آن چه برای اکثریت مردم به شدت حساس است کنار رفتن بی درد پادشیخی و پرهیز از هرگونه حرکتی‌ست که منجر به آشوب و سؤاستفاده زورگویان و قهرگرایان داخلی و خارجی شود. یکی از متمدنانه‌ترین آرزوهای میلیونها ایرانی این است که سر انجام جمهوریت و دولت و مجلس برای حل بدون درد این دوگانگی رنجبار قدرت چاره اندیشی کنند. مردم با همان سرعتی که از دیکتاتوری ولایت فقیه دور شده‌اند می‌خواهند دولت و مجلس را به خود نزدیک کنند. این روندهای معکوس  طبیعی‌ترین روندها در مسیر تحول سیاسی در ایران هستند.

مسأله سرنوشت‌ساز برای ایران پیگیری ضرورت تحلیل و تقلیل و لغو حکومت دینی و ولایت فقیه است. برخی نظریات مدعی هستند که گفتمان لغو ولایت فقیه تند است. آنها می‌گویند که اساس کار تعادل قوا است و تنها پس از درجه معینی از تغییر توازن قوا امکان طرح چنین نظری ممکن می‌شود. آنها دهه‌های متوالی است که منتظر تغییر تعادل قوا هستند. این نظر برعکس ادعای خود چندان به امر مسالمت‌جویی آگاه نیست گاه حتی به نوعی انقلابی است. چرا؟ چون نظریه‌ی تعادل قوا مفهومی جز اعمال قدرت را پی نمی‌گیرد. این نظر منتظر آن است که زورش زیاد شود و آنوقت یک شبه الغای ولایت فقیه را طلب کند. اما، اولاً بدون گسترش این گفتمان در جامعه چگونه می‌توان مردم را به لحاظ فکری به این خواست مجهز کرد. ثانیاً، چگونه می‌توان از امر مسالمت پاسداری کرد اما حکومت و تمام نیروهای ولایت فقیه را از دایره‌ی این گفتمان بیرون گذاشت؟

به‌راستی کدام نظر مسالمت‌جوتر است، آن که به طور مداوم با مردم و با ولایت فقیه و مدافعان آن گفت‌وگو می‌کند و می‌کوشد نفع همگانی را در مشارکت همگانی برای کنار نهادن خردورزانه و متمدنانه ولایت فقیه و حکومت دینی نشان دهد، یا آن که در این باره سکوت می‌کند و می‌گذارد مواضع فکری و عملی ولایت در دفاع از خودش مستحکم‌تر شود و خود در انتظار به هم خوردن توازن قوا و طرح ناگهانی الغای ولایت فقیه می‌ماند؟

ما ایرانیان همه در یک کشتی نشسته‌ایم. ما می‌توانیم و باید در باره‌ی مسایلی که جبراً بین ما مشترک هستند گفت‌وگو کنیم. ولایت فقیه همچون یک بدعت در دین و در سیاست مانع اصلی حرکت کشور به پیش است. ولایت فقیه و حاکمیت دینی تمام زندگی ما ایرانیان را به گونه‌ای هولناک زیر ضرب گرفته است. در هیچ کجای دنیا چنین ناهم‌خوانی بین نظام سیاسی کشور و الزامات سیاسی ملت وجود ندارد. مسئولان جمهوری اسلامی، حتی اگر این نظر را بر ضد خود می‌دانند، لازم است به گفتمان اجتماعی پیرامون مسأله بپیوندند. مردم ایران، خاصه آنها که با جدیت و برای بهسازی‌ اوضاع در انتخابات شرکت می‌کنند، اگر هدف بلند مدت تأمین کامل دموکراسی را پیش رو نداشته باشند ممکن است مورد سؤ استفاده قرار گیرند. لغو ولایت فقیه را به بحث مشترک جامعه‌ی ایران بدل کنیم.

در انتخابات پیش رو، آقای روحانی با حریفان مرتجعی در رقابت است. دولت روحانی بیش از هر دولت دیگری در جمهوری اسلامی در سیاست خارجی کارهای مفید ملی انجام داده است. دولت روحانی بیش از تمام رهبران جنبش سبز از کاربرد قافیه‌‌ی ایدئولوژی و رهبری امام پرهیز کرده است. یک ملت شایسته‌ کار‌های شایسته‌ی مرتجع‌ترین مسئولان سیاسی کشور را نیز نادیده نمی‌گیرد. دولت روحانی نه به خاطر ضعف‌ها بلکه به خاطر نقاط قوت متفاوت خود تا کنون مورد بی‌مهری ولایت فقیه و جناح‌های تندرو قرار گرفته است. چنانچه با این انتخابات بازی نشود پیروزی روحانی قطعی به نظر می‌رسد. اما، هیچ معلوم نیست که او چه کاری بیش از آن چه تا کنون انجام داده است می‌تواند انجام دهد.

سکوت روحانی در باره‌ی برجام دو، نبود برنامه‌ای روشن برای عادی‌سازی رابطه با آمریکا و اسرائیل، عدم صراحت و شجاعت لازم در انتقاد آنچه خود او به آنها واقف است، عدم ایستادگی لازم در مقابل تعرضات ولایت فقیه، تبدیل میانه‌روی به نوعی مماشات مغایر منافع مردم، و بسیاری ضعف‌های دیگر را می‌توان در مورد روحانی ردیف کرد. می‌توان گفت، در سیاست خارجی مشی روحانی یک گام از مشی قدیم جنبش سبز و خط سیاسی آقایان موسوی و خاتمی جلوتر رفته است. اما آنجا که به ایستادگی بر می‌گردد آقای روحانی درس‌های زیادی را از جنبش سبز باید بگیرد. برای این که هرگونه ابهامی را کنار بگذاریم باید روشن و مشخص اعلام کنیم، آقای روحانی خواست عادی‌سازی کامل مناسبات با آمریکا و اسرائیل را طرح و به روشنی مورد دفاع قرار دهد. امنیت ایران در گرو دوستی با همه‌ی قدرت‌هایی است که حکومت آنها را دشمن می‌پندارد.


نظر خوانندگان:

■ چقدر از درایت شما لذت بردم. متاسفانه بسیاری از ایرانیان داخل هم نظیر شما نمی‌اندیشند چه باید کرد. شاید قلم‌های پر بار شما و ارسی عزیز و دیگرانی از این دست تاثیرگذار باشد و کاری از پیش ببرد.