ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 12.02.2006, 9:51
بازسازی پروژه جمهوريخواهی

دكتر مهرداد مشايخی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
يكشنبه ٢٣ بهمن ١٣٨٤

بازسازی پروژه جمهوريخواهی: آيا اين بار آماده خواهيم بود؟

٢٧ سال پيش، در آستانه‌ی انقلاب اسلامی ١٣٥٧، جای شعار «جمهوری» در مطالبات سياسی مردم خالی بود. در فقدان يك رهبری سياسی جمهوری خواه، روحانيت موفق شد كه نظام ولايت فقيه را زير نام «جمهوری اسلامی» بر ايرانيان چيره گرداند. تنها جريانی كه در آن ماه‌های بحرانی از اين موقعيت برخوردار بود كه بديل جمهوريخواهی را وارد افكار عمومی نمايد، جبهه ملی بود كه متأسفانه چنين نكرد. جبهه ملی، از اوان تأسيس خود تا مقطع انقلاب در چارچوب تاريخی «مشروطه خواهی» گرفتار ماند؛ يعنی محدود و مشروط كردن ديكتاتوری شاه زير شعار «شاه بايد سلطنت كند نه حكومت». ضعف گزينه جمهوريخواهی به درجه‌ای بود كه در رفراندوم سال ١٣٥٨ حتی اشاره‌ای به آن نشد و رأی دهندگان، در شرايط تهييجی دوره انقلاب، آراء خود را در تقابل با نظام سلطنتی به «جمهوری اسلامی» ارائه كردند. در كنار «جمهوری اسلامی» طرح‌های حكومتی غيرمتعارف و غيردموكراتيكی نظير «جمهوری دموكراتيك خلق» و «جمهوری دموكراتيك اسلامی» نيز به بازار سياست عرضه می‌شدند. اين طرح‌ها، در واقع، كاريكاتوری از مفهوم تاريخی جمهوريت بودند و همگی آنها، از پذيرش نقش فائقه‌ی «مردم»، بعنوان تنها منبع مشروعيت حكومت، طفره می‌رفتند (و می‌روند).
پروژه‌های سياسی جمهوريخواهانه (به معنی رايج و متعارف آن در نظام‌های سياسی دموكراتيك و عرفی ((Secular درجهان) محصول دوران پس از انقلاب هستند. «جمهوريخواهان ملی»، «اتحاد جمهوريخواهان ايران» و «جمهوريخواهان دموكرات و لائيك» سه تشكل عمده جمهوريخواهی هستند كه به ترتيب، در دهه‌های ١٣٦٠ و ١٣٨٠ اعلام موجوديت نمودند.
امروز نزديك به سه سال از آخرين چرخه كوشش‌های جمهوريخواهانه در خارج از كشور می‌گذرد. اين تلاش‌ها بيانگر يك نياز تاريخی جامعه سياسی ايرانی به يك هويت جديد و معتدل در سرزمينی است كه از دو الگوی استبدادی «سلطنت» و «جمهوری اسلامی» هرگز فراتر نرفته است. امروز، حركت جمهوری‌خواهی، چشم انداز جديدی را در برابر شهروندان ايرانی قرار داده است. برگزاری انتخابات آزاد در ايران، برای تشكيل يك نهاد تدوين قانون اساسی جديد، دورنمائی است كه دير يا زود تحقق پيدا خواهد كرد. آيا جمهوريخواهان اين بار آماده خواهند بود؟
در اين نوشته تلاش خواهم كرد كه به يك بُعد از اين پويش آمادگی اشاره كنم: آمادگی نظری ـ سياسی. اين آمادگی از دل پراتيك سياسی جمهوريخواهان و همچنين چالش‌های نظری با گرايش‌های سترون درون اين طيف حاصل می‌شود. از اين مسير است كه حركت جمهوريخواهی با ارزش‌های دموكراتيك، عرفی، حقوق بشری و عدالت‌خواهانه پيوند خورده و بر شالوده‌های نظری ـ سياسی مستقل خود قرار خواهد گرفت.

گرايش‌های سترون درون طيف جمهوريخواه

در بررسی از گرايش‌های گوناگون جمهوريخواهی عرفی می‌بايد به سه سطح گوناگون از هويت سياسی، هر يك توجه داشت:
١ـ ارزش‌های عام: نظير جمهوريت، دموكراسی، سكولاريسم، موازين حقوق بشری، روش‌های مسالمت‌آميز، عدالت خواهی، و... در اين سطح از تحليل، شباهت‌ها و نزديكی‌های فراوانی ميان جريان‌های گوناگون جمهوريخواه موجود است.
٢ـ مفاهيم و عرصه‌های كليدی تحليل سياسی، نظير ساخت و كاركرد حكومت، روش‌های مقابله با حكومت و دگرگونی سياسی، ارزيابی از نظام اقتصاد جهانی و نوع ارتباط با آن، متحدان بالقوه داخلی و جهانی، جايگاه و نقش نيروهای مدنی ايران در الگوی تغييرات سياسی ـ فرهنگی، و تحليل از پديده «اسلام سياسی» و اصلاح طلبی حكومتی. دراين سطح از تحليل، خلأ جدی وجود دارد زيرا هنوز تحليل‌های شسته و رفته‌ای در اين زمينه‌ها يا ارائه نشده و يا از محدوديت‌های بسيار رنج می‌برند. بدين ترتيب، تنها می‌توان به «موضع گيری‌ها» و اشارات بسنده كرد كه در آن صورت، تفاوت‌های جدی ميان گرايش‌های گوناگون وجود دارد.
٣ـ موضع گيری‌ها، سمت گيری‌ها، شعارها و سياست‌ورزی‌های مهم در مورد وقايع و مسائل حاد كشور، همچون انتخابات، برنامه‌های هسته‌ای، درگيری ميان ايران و آمريكا، مسائل و تنش‌های قومی و غيره. در اين سطح نيز شباهت‌های نسبی و همسوئی‌های عمومی به جشم می‌خورد.
با اين مقدمه، اكنون می‌توان به چند گرايش ناكارآ درون جمهوريخواهان پرداخت.

پروژه‌های گوناگون جمهوريخواهی

الف ـ جمهوريخواهان بی هويت: از حدود ٣ سال پيش كه بحث جمهوريخواهی آغاز گرديد، شماری از شخصيت‌ها و محافلی كه خود را جمهوريخواه محسوب می‌كردند برآن بوده‌اند كه «جمهوريخواهی مسئله مبرم ايران نيست» (نقل به معنی). آنها، غالبا ً برتشكيل اتحادهای فراگير با ساير گرايش‌های سياسی (حول محورهائی نظير دموكراسی‌خواهی، «رفراندوم قانون اساسی» و نظائر آن) تأكيد گذاشته‌اند. پرداخت به چند نكته در باره اين گرايش ضروری است:
ـ هيچكس ادعا نمی‌كند كه مبرم ترين مسئله ايران «جمهوريت» است. مسلما ً دموكراسی (بعنوان محتوای حكومت آتی) بسيار مهم است. همچنين هيچكس مدعی آن نيست كه جمهوريخواهی، به تنهائی، يك برنامه سياسی ـ اجتماعی مكفی است؛ چنين نيست. جمهوريخواهی در گام بعدی می‌بايد بصورت يك برنامه حزبی به جامعه ارائه شود. ديگر آنكه، آنها بر يك نكته صحيح انگشت می‌گذارند كه امر همكاری و همسوئی ميان گرايش‌ها و پروژه‌های گوناگون سياسی است؛ امری كه سالها است در فضای فرقه گرايانه اپوزيسيون ايران محو شده است. جمهوريخواهان می‌بايد برای اين معضل نيز راهی بيابند، بشرطی كه نافی هويت آنها نباشد.

ولی در پاسخ:
١ـ در جامعه‌ای كه صرفاً با هويت‌های سياسی سلطنت و جمهوری اسلامی عجين بوده است شكل بخشيدن به يك هويت جمهوريخواهی، يك ضرورت تاريخی است. اين ضرورت از طريق اظهارنظرها و گرايش‌های فردی حاصل نمی‌شود؛ بلكه محتاج ايجاد تشكيلات سياسی و نهادها و سازمان‌های جمهوريخواه در داخل و خارج از كشور است. مشكل اصلی اين نگرش آن است كه تضادی ميان ادعای جمهوری‌خواهانه آنها و برنامه عمل‌شان وجود دارد. به عبارتی، اين «جمهوری خواهان» در برنامه ‌شان نافی جمهوری‌خواهی هستند و يا آن را به حداقل فرو می‌كاهند. مضاف برآن، اين فرضيه نادرست كه گويا اكثريت مردم ايران قلبا ً جمهوريخواه شده‌اند و نيازی به ترويج سياسی آن نيست، در بهترين حالت، يك سهل انگاری جبران ناپذير است. نبايد از خاطر برد كه بخشی از جامعه ما هنوز در شرايط «توده وار» زيست می‌كند و توسط گرايش‌های اسلامی حاكم قابل بسيج است (همچنانكه تجربه انتخابات رياست جمهوری اخير اين نكته را تأييد كرد). بخش ديگر جامعه ما، بخش مدرن، البته ظرفيت قابل توجهی برای حمايت از جمهوری‌خواهی دارد. ولی اينرا نمی‌توان از پيش اثبات شده فرض نمود. می‌بايد اين ظرفيت را به واقعيت سياسی تبديل كرد. به باور من، جمهوری‌خواهی مناسب ترين چارچوب سياسی برای تحقق دموكراسی در ايران است.
٢ـ امروز، جامعه ايران با يك تأخير فاز تاريخی در ارائه‌ی يك برنامه سياسی ـ اجتماعی جمهوری خواهانه و دموكراتيك مواجه است. می‌بايد با جديت در رفع اين كمبود تلاش كرد. پروژه‌های توده واری نظير «رفراندوم»، كه از همان ابتدا، برهويت سياسی جمهوريخواهانه پرده ساتر می‌افكنند، كمكی به پروژه جمهوريت ـ دموكراسی ـ سكولاريسم نمی‌كنند. دستكم، در شرايط كنونی و توازن قوای سياسی كنونی، چنين است. درعين حال، نبايد به اين توهم دامن زد كه گوياجمهوريخواهان می‌توانند بدون همكاری با ساير نيروهای دموكراسی خواه به اهداف دموكراتيك جنبش جامه عمل بپوشانند. همكاری و اتحاد عمل در مورد مسائل بحرانی جامعه و يا موضوع‌های مربوط به حقوق شهروندی، هميشه می‌بايد در دستور كار قرار داشته باشند.
ـ جمهوريخواهان بی هويت چنان درگير يافتن راه ‌حل‌های عملی تغيير نظام هستند كه از دو امر بنيادين غافل شده‌اند: اول، آيا می‌توان بصورت فرد (جدا ازهويت‌های دسته‌جمعی سياسی) در«منشور»‌های عام دموكراتيك مشاركت كرد و فرض را برآن گذاشت كه جمهوريخواهی نيز، باری بهرجهت، در فرهنگ سياسی كشور جای خود را بازخواهد كرد؟ چگونه؟
دوم، اين گرايش چنان درگير«عمل» شده كه از تحليل‌های ريشه‌ای از مفاهيم عمده و پيچيده امروز، نظير ساختار حكومت، روش‌های مؤثر تغيير حكومت، برخورد با نظام جهانی، پديده اسلام سياسی و گرايش‌های درون حكومت، ظرفيت‌های نيروهای جامعه مدنی غافل شده‌اند. البته، دراين نقيصه ديگران هم شريك هستند. جنبش دموكراسی خواه ـ جمهوری‌خواه ايران می‌تواند و بايد به نقطه‌ای برسد كه روش‌های سياست ورزی خود را از دل تحليل‌های سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی ـ روانشناختی خود استخراج كند؟

ب ـ جمهوريخواهان انقلابی:
گرايش ديگری درون تلاش‌های جمهوريخواهانه امروز، شامل شماری از چپ‌گرايان انقلابی است كه تا ديروز و پريروز بدنبال استقرار «جمهوری دموكراتيك خلق» و نمونه‌هائی از «سوسياليسم دولتی» و يا «سرمايه‌داری دولتی» (در انواع اسلام گرائی انقلابی آن) بودند. اين بخش، بدون ارزيابی انتقادی از پروژه‌های گذشته‌شان در مسائلی نظير روش‌های انقلابی، اقتصاد سوسياليستی، جايگاه كارگران و زحمتكشان در «جمهوری‌»های مورد نظرشان، گفتمان راديكال ـ تهييجی‌شان، نگاهشان به طبقه متوسط و نيروهای جامعه مدنی، حقوق بشر، تحليل‌شان از روش‌های اصلاحی يا اصلاحی ـ انقلابی (Ref-olution)‌، به ناگه و به اقتضای زمان، با جبهه رو به رشد جمهوريخواهی مواجه شده و با آن اعلام همسوئی رسمی كرده‌اند. با بررسی نوشته‌ها و مصاحبه‌های شخصيت‌های منسوب به اين گرايش، درمورد شرايط كشور، مسائل جهانی، مسائل قومی، و گرايش‌های معتدل‌تر جمهوريخواهی، گزافه گوئی نيست اگر «جمهوريخواهی» آنها را صرفا ً پوسته جديدی برای تداوم الگوهای آرمانی گذشته آنها بدانيم:
«شرابی كهنه در بطری‌های جديد».
مشكل اساسی اين گرايش آنست كه مايل است در پروژه «جمهوری‌خواهی» شركت نمايد بدون آنكه آشكارا خود را ليبرال يا سوسيال دموكرات بخواند! قصد دارد هم از پرستيژ «انقلابی‌گری» گذشته‌اش بهره‌برداری كند و هم از بازار رو به رشد جمهوری‌خواهی توشه‌ای برگيرد. با اين حال، شرايط پيچيده ايران و تند پيچ‌های سياسی فزاينده كشور امكان اين گونه «خوش نشينی» را از آنها سلب می‌كند. آنها ناچارند كه هويت خود را بطور مستقل و مثبت تعريف كنند. در درازمدت غيرممكن است كه اين گرايش بتواند در پناه تهاجم و جبهه گيری عليه ديگران به حيات خود ادامه دهد: ادامه مسيركنونی برای آنها يا قطب بندی برمبنای اظهارنظرهای صريح و روشن است و يا نسخه‌ای برای بی‌عملی و بی‌ارتباطی. صد البته، كه اين مشكل شامل گرايش‌های ديگر نيز هست. دريك سخن، جمهوريخواهی را نمی‌توان صرفا ً بشكل نفی و مرزبندی با سلطنت طلبی و حكومت اسلامی تعريف كرد. می‌بايد جمهوريخواهی را بشكلی مثبت، مستقل و بصورت برنامه‌ای سياسی ارائه داد.

پ ـ جمهوريخواهی محافظه كار:
در قطب مقابل جمهوريخواهی انقلابی، جمهوريخواهی محافظه‌كار قرار دارد. اين گرايش، حاصل نقد واكنشی به گذشته (فعالان آن) و درمجموع بيان يك «تفريط» نسبت به «افراط»‌های گذشته است. اين گرايش، اگر چه جمهوريخواهی، دموكراسی خواهی و عرفی گرائی را دراصول عام خود و در تجريد پذيرا شده، امّا، در عرصه مشخص سياست ورزی روز با آنها بيگانه می‌شود. اين گرايش عمدتا ً درميان طيف جمهوريخواهان عرفی و بشكل گرايش ضعيفی درون اصلاح طلبان اسلام گرای حكومتی حضور دارد. تأكيد افراطی اين گرايش بر روش‌ها و اهداف ميان مدت «اصلاح طلبانه» (از نوع جبهه مشاركت)، در عمل پرده ساتری بر هويت جمهوريخواهانه و عرفی آن افكنده است. برای اين دسته از جمهوريخواهان، «اصلاح طلبی» بصورت يك نظريه كلان اجتماعی و حتی يك ايدئولوژی تام بكار گرفته می‌شود. ظاهرا ً قرار است كه «اصلاح طلبی» راه حلی برای تمامی معضلات و تحليل‌ها و سياست پردازی‌ها بدست دهد! آنها در واكنش افراطی به «راديكاليسم» و «انقلابی گری» به دامان اصلاح طلبی حكومتی پناه می‌آورند؛ و از آنجا كه در عرصه سياسی قادر به مرزبندی نظری ـ سياسی با آن نيستند، درعمل، چاره‌ای بجز قربانی كردن هويت جمهوری‌خواهانه و عرفی خود در معبد «اصلاح طلبی« ندارند. اين گرايش، نه نقد جمهوريخواهی انقلابی، كه وارونه كردن آنست. هر دو گرايش، قبل از آنكه سياست ورزی و راهكارهای خود را از تحليل جامع الشرايط عرصه سياسی استخراج كنند، به «ايدئولوژی»‌های رسمی‌شان (انقلابی گری و يا اصلاح طلبی) روی می‌آورند. اين دو گرايش، در عين تضادهای سياسی عميق شان، به نوعی محتاج يكديگرند! زيرا هريك، توجيه «سياست»‌ها و درواقع راهكارهای ايدئولوژيك خود را در مقابله با انحرافات سياسی ديگری می‌يابد. جمهوريخواهان محافظه كار، در مابقی جنبش اپوزيسيون و طيف جمهوری‌خواه صرفا ً سايه انقلابی گری، راديكاليسم، آنارشی و درنهايت انقلابی ديگر را می‌بينند! محافظه كاری اين بخش از جمهوری خواهان را منتج از يك گفتمان محافظه‌كارانه اصيل (همانند احزاب محافظه كار اروپائی و يا احزاب محافظه كار اسلام گرا) نيست؛
محافظه كاری آنها، از دو منبع سرچشمه می‌گيرد: اول، واكنش جهشی به گذشته انقلابی‌شان وخاطرات تلخی كه از اين رهگذر حاصل شده؛ دوم، عدم توانائی در تحليل از ساختار، ظرفيت‌ها، و نوع سياست‌های حاكم بر جمهوری اسلامی، بويژه در دوره‌ی كنونی. دراين راستا، مهمترين نقيصه اين گرايش تأكيد افراطی آنها بر جناح بندی‌های درون نظام و درعين حال ناديده گرفتن پيوند‌های ميان جناح‌هاست. نتيجه آنكه، با بی اعتنائی به منطق اصلی حاكم بر ساختار سياسی نظام، همواره به دنبال «متحدی» معتدل تر در برابر جناح تندرو است؛ حتی به قيمت فدا كردن هويت و ارزش‌های بنيادين خود.
در چنين شرايطی چه می‌توان كرد؟ چگونه می‌توان جمهوريخواهی را بريك شالوده نظری ـ سياسی مستقل و مثبت و تأثيرگذار قرار داد بدون آنكه مجبور به قربانی كردن اجزاء اصلی هويت مان جمهوری‌خواهی، دموكراسی، سكولاريسم و حقوق بشر شويم؟
اين نوشته اين هدف را نشانه گرفته است كه از خلال نقد گرايش‌هائی كه، به زعم نگارنده، ناكافی و سترون هستند، بتوانيم دريك فرايند پراتيك سياسی و نظری (هردو)، به يك هويت ترقی‌خواهانه، تحول طلب و تأثيرگذار جمهوری‌خواهانه دست يازيم. اين پروژه محتاج آغاز بحث و نقد و گفتگو، در فضائی دوستانه است. اميدوارم كه ديگران نيز اين مبحث را بجلو برند.

در بخش دوم اين نوشته به مهم ترين اجزاء نظری ـ گفتمانی جمهوريخواهی «ترقی‌خواه ـ تحول‌طلب» خواهم پرداخت.