ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 19.12.2016, 0:07
درس‌هایی از سرنوشت غمبار حلب

اکونومیست

گروزنی، درسدن و گرنیکا؛ شهرهایی هستند که به علت نابودی در اثر بمباران‌ها تاریخ‌ساز شدند. حلب، که زمانی بزرگترین شهر سوریه بود، به زودی در ردیف این شهرها قرار خواهد گرفت. میراث اسلامی هزار ساله آن به تل‌ خاک تبدیل شده است: هواپیماهای روسی بیمارستان‌ها و مدارس را نابود کرده، مناطق غیرنظامی را با راکت، بمب هدف قرار داده و مردم را در گرسنگی نگه داشته یا با گازهای شیمیایی به آنها حمله کردند.

تجربه حلب اصل حفاظت از غیرنظامیان در برابر بی‌رحمی‌های جنگ را از بین برده، در عوض یک واقعیت شوم که ثبات جهان را تهدید می‌کند جای آن را گرفته است.

برای سنجش عمق تراژدی حلب باید اولین تظاهرات بر علیه بشار اسد را به یاد آورد. در سال ۲۰۱۱ هنگامی که سنی‌ها با خوشحالی در کنار شیعه و مسیحی و کرد راه‌پیمایی می‌کردند. از همان ابتدا بشار اسد با کمک وسیع ایران تصمیم گرفت هر سطحی از مقاومت مسالمت‌آمیز را با خشونت سرکوب کرده و اعتراض‌های مردم را رادیکالیزه کند. قبل از این، او مدعی شده بود که همه مخالفان تروریست هستند. امروز تعدادی چنین‌اند.

در این چند سال گذشته نقاط عطفی در جنگ داخلی سوریه وجود داشت که غرب می‌توانست مداخله کرده و منطقه پرواز ممنوع ایجاد ‌کند، منطقه‌ای که جایی امن و پناهگاهی برای غیرنظامیان باشد، یا حتی یک برنامه وسیع برای تسلیح مخالفان به اجرا می‌گذاشت. اما غرب به دلیل تجارب جنگ عراق و افغانستان، از هر اقدامی خودداری کرد.

با تشدید جنگ در سوریه اما نیاز به دخالت بیش از پیش احساس شد زیرا رخدادها در این کشور هر ماه از ماه پیش خونین‌تر بود. اما خطرات و پیچیدگی دخالت غرب نیز فزونی می‌گرفت. بشار اسد در آستانه سقوط بود که روسیه به نفع او وارد جنگ داخلی سوریه شد؛ دخالتی بی‌مهابا و بی‌رحمانه، با نتایج نابودکننده. سقوط حلب نشانه پیروزی بشار اسد و نفوذ ایران است، اما پیروزی واقعی از آن روسیه است که یک باردیگر خود را در خاورمیانه مطرح کرد.

از سوی دیگر سقوط حلب تنها شکست مخالفان بشار اسد نیست، بلکه ضربه‌ای بر گفتمان غرب نیز هست که در سیاست خارجی، ارزش‌ها را به اندازه منافع مهم می‌داند. بعد از فاجعه نسل‌کشی در رواندا در سال ۱۹۹۴ وقتی جامعه جهانی به توتسی‌ها پشت کرد و آنها قصابی شدند، کشورهای جهان متوجه شدند که وظیفه دارند که چنین فجایعی را متوقف کنند. اعضای سازمان ملل متحد مسئولیت حمایت از قربانیان جنایات جنگی را در هر جا که باشد پذیرفتند؛ در این چارچوب کنوانسیون منع کاربرد سلاح‌های شیمیایی و مقابله با کشتار بی‌پروای غیرنظامیان اهمیت و معنای تازه پیدا می‌کنند. علاقه به ترویج آزادی و دموکراسی چندان کم نبود.

غبار و خاکستر

اکنون اما این ایده‌آل دخالت بشردوستانه به شدت رنگ باخته است. مبارزه‌ای که زیر رهبری آمریکا در عراق و افغانستان پیش برده شد نشان داد که حتی قدرتمندترین کشور تاریخ نیز نمی‌تواند دموکراسی را با زور به کشور دیگری تحمیل کند.

تراژدی حلب شاید چندان جلب‌نظر نکند ولی به همان اندازه مهم است. در مقابله با بی‌رحمی‌های بشار اسد، غرب بیشتر از تکرار لفاظی‌های دیپلماتیک کاری نکرد. غرب در سوریه در دفاع از باورهای خود ناتوان بود و نشان داد که ارزش‌ها فقط حرف‌اند و  اگر نادیده گرفته شوند، مجرمان می‌توانند از مجازات مصون بمانند.

بسیاری در این ماجرا مقصرند. پس از آن که بشار اسد مردم خود را با گاز فلج‌کننده اعصاب کشت و از خط قرمز آمریکا گذشت، پارلمان بریتانیا حتی با عملیات محدود نظامی هم مخالفت کرد. به محض این که میلیونها نفر از مردم سوریه به کشورهای همسایه از جمله لبنان و اردن فرار کردند، بیشتر کشورهای اروپایی چشم خود را بر آنها بسته و با ایجاد موانع راه‌های ورود آنها را به اروپا بستند.

مقصر اصلی اما باراک اوباما،‌ رئیس جمهور آمریکاست. او با بحران سوریه به عنوان موردی که می‌توان آن را نادیده گرفت، رفتار کرد. این ارزیابی او که روسیه در باتلاق سوریه فروخواهد رفت یک اشتباه تاریخی از آب درآمد. 

اوباما در طول ریاست جمهوری خود تلاش کرد جهان را از یک سیستمی که در آن آمریکا تنها به کمک چند کشور مانند بریتانیا، از ارزش‌های لیبرال دفاع می‌کرد، به سوی نظمی که همه کشورها در دفاع از نرم‌های بین‌المللی مشارکت داشته باشند، هدایت کند. حلب معیاری است که نشان می‌دهد این سیاست شکست خورده است.

به‌محض آنکه آمریکا عقب نشست، خلاء موجود توسط کشورهای مسئول پر نشد که از نرم‌های بین‌المللی حمایت می‌کنند، بلکه توسط کشورهایی مثل روسیه و ایران پر شد که گسترش ارزش‌های غربی در منطقه را توطئه‌ای برای تغییر رژیم‌های خود می‌دانند.

به بازار خوش آمدید

به لحاظ نظری رئیس جمهور جدید آمریکا می‌تواند در جهت عکس این وضعیت حرکت کند. اما دونالد ترامپ ایده‌ای را نمایندگی می‌کند که دخالت بشردوستانه را نادرست می‌داند. انتخاب رکس تیلرسون، مدیر کنسرن نفتی اکسون موبیل تنها این ایده را تایید می‌کند که رئیس جمهور آینده امریکا دنبال جوش‌دادن معاملات است  نه تقویت ارزشهای لیبرال.

انجام معامله، به‌ویژه با دشمنانی مانند روسیه و ایران و رقبایی چون چین، بخش ضرور دیپلماسی خواهد بود، اما یک سیاست خارجی مبتنی بر معاملات ناپایدار و بدون استراتژی و متکی بر ارزشها، خطرات بزرگی را به دنبال دارد.

اولی این است که متحدان حکم وسیله‌ای برای چانه‌زنی با رقبا را پیدا می‌کنند. دونالد ترامپ قبلا حمایت خود را از تایوان دموکراتیک اعلام کرده که چین آن را یکی از استان‌های خود می‌داند. حال می‌خواهد از تابوان به عنوان ابراز در معامله با چین برای کاهش موازنه منفی تجاری خود استفاده کند.

هم‌چنین آقای تیلرسون می‌تواند یک معامله بزرگ با دوستان خود در روسیه انجام دهد؛ به عنوان مثال نیروهای آمریکایی را از صفوف ناتو در کشورهای خط مقدم با روسیه، در ازای اقدام هماهنگ در برابر ایران و چین، خارج کند. یا از جمهوری‌های بالتیک (لیتوانی، ‌لتونی و استونی) در برابر تهدیدهای روسیه دفاع نکند.

یکی از نقاط قوت ایالات متحده آمریکا داشتن شبکه‌ای از متحدان است. دونالد ترامپ باید از آنها مراقب کند نه اینکه بر سر آنها معامله کند. سیاستی که بر معامله استوار باشد خطر غیرقابل پیش‌بینی و بی‌ثبات بودن را نیز با خود دارد. اگر دونالد ترامپ در معامله با روسیه شکست بخورد، دو کشور به سرعت  از هم دور خواهند شد آنگاه باید به بی‌تفاوتی باراک اوباما حسرت خورد.

جهان شاهد بوده وقتی ارزش‌ها نتوانند جلوی آشوب و هرج و مرج را بگیرند چه اتفاقی رخ می‌دهد. در فاجعه‌ی به حال‌خود رهاشده‌ی حلب، جنگ بی‌رحمانه بود. آنان که بیشتر از همه در این جنگ آسیب دیدند، غیرنظامیان بی‌گناه و فقیران بودند.

تلخیص وبرگردان: ترک اوغلی
سرمقاله اکونومیست ۱۷ دسامبر ۲۰۱۶