ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 23.09.2016, 7:44
سخنی با فعالان نایاك

محمد ارسی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

دوستان عزیزم، موضوع اصلی این نوشته، اشاره‌ی كوتاهی به ضرورت حیاتی عادی سازی رابطه‌ی جمهوری اسلامی ایران با كشور اسراییل است. چرا این عادی سازی ضروری و حیاتی است:

١- عادی سازی رابطه با اسراییل شرط لازم برای تنش‌زدایی با آمریكا سپس عادی‌سازی رابطه با آمریكا و بالاخره جلب دوستی، جذب سرمایه و تكنولوژی آمریكا و اروپا به ایران است. هر چند تجربه‌ی ممالك عربی و مصری‌ها مؤید این ادعا بوده، دوره‌ی برجام مهر تأیید و تصدیق دیگری بر این نگاه استراتژیك زد كه با مذاكره‌ی جدی می‌توان با واشنگتن اندكی كنار آمد یا از جنگ و درگیری نظامی جلوگیری كرد، ولی نمی‌توان تنش‌زدایی كرد، یا به عادی‌سازی نمی‌توان دست یافت و به مرحله‌ی بالای همكاری و دوستی با آمریكا نمی‌توان رسید.

اگر می‌پذیرید كه اختلافات و خصومت‌های واشنگتن با جمهوری اسلامی ایران در اساس بر سر اسراییل بوده و تحت فشار دولت اسراییل است كه غربی‌ها خاصه آمریكا با جمهوری اسلامی ایران اینهمه دشمنی می‌كنند، پس شرط لازم- و نه كافی- برای تنش زدایی با آمریكا عادی سازی رابطه با اسراییل و دست كشیدن از اسراییل-ستیزی هیستریكی است كه سران نظام فقاهتی تا به امروز پیش گرفته‌اند.

برخی از خبرگان سیاسی- مثل حسین موسویان- با اشاره به كشورهایی چون عربستان سعودی، إمارات متحده‌ی عربی یا بعضی از كشورهای آفریقایی در مقام انكار این ادعا هستند، می‌گویند: «سعودی‌ها و اماراتی‌ها رابطه‌ی عادی با اسراییل ندارند، حتی اسراییل را به رسمیت هم نمی‌شناسند، اما در سطحی بالا با آمریكا دوستی و رابطه دارند.» در پاسخ این كارشناسان باید گفت: سعودی با اسراییل رابطه‌ی رسمی ندارد، تل آویو را به رسمیت نمی‌شناسند، درست. ولی موجودیت اسراییل را منكر نمی‌شود، نابودی اسراییل را هدف وهابیزم قرار نمی‌دهد، با گفتگوی صلح فلسطین-اسراییل مخالفت نمی‌كند، بر بدنه‌ی موشك‌های خود شعار مرگ بر اسراییل نمی‌نویسد و از دهها هزار موشك آماده‌ی پرتاب بسوی اسراییل حرفی نمی‌زند. از طرفی همه آگاهند كه اسراییل و عربستان سعودی غیر رسمی همكاری دارند و مشتركا بر ضد جمهوری اسلامی ایران كار می‌كنند.

وقتی مقامات و دیپلمات‌های غربی، مشخصا معاون صدر اعظم آلمان فدرال در تهران اعلام می‌كند: «اگر اسراییل را به رسمیت نشناسید و از اسراییل‌ستیزی دست بر ندارید، آلمان در توسعه‌ی صنعتی و اقتصادی ایران نمی‌تواند نقشی ایفا كند.» دیگر چه جای انكاری باقی می‌ماند؟

٢- عادی سازی رابطه با آمریكا در حفظ استقلال ایران در برابر چین و روسیه از اهمیتی بالا برخوردار است.

به سبب دشمنی هیستریك شخص خامنه‌ای و فرماندهان سپاه با اسراییل و آمریكا، روسیه‌ی پوتین این فرصت طلایی را بدست آورده تا بر نفوذ نظامی و امنیتی، اقتصادی و سیاسی‌اش در جمهوری اسلامی ایران بسیار بیفزاید و تا حد كسب پایگاه نظامی پیش برود.

شگفتی‌آور است كه علی خامنه‌ای و پاسدارانش به خفت وابستگی به روسیه در حالی تن می‌دهند كه از اوضاع دو قرن ونیم تاریخ روابط استعماری روسیه با ایران نیك آگاهند و می‌دانند كه از زمان پطر كبیر تا امروز - به استثناء دوره‌ی لنین- روسیان هر زمانی فرصت قلدری و تجاوز یافتند، به خاك ایران تاختند، شهرهای ایرانی را گرفتند، و متحد با انگلستان ایران را میان خود قسمت كردند. حتی مبارزان آزادی را - مورد ثقه الاسلام- به دار زدند و كشتند یعنی آنجا كه منافع‌شان اقتضا كرده به هر گونه ظلم و ستم و مردم‌خواری اقدام كرده‌اند.

عجیب‌تر اینكه روسیه پوتین ضمن تلاش برای تشدید خصومت میان جمهوری اسلامی و آمریكا، در گسترش همكاری و روابط دوستانه خود با اسراییل دمی را از دست نمی‌دهد، حتی ارتباطات شخصی ولادیمیر پوتین با نتانیاهو دائماً رو به افزایش و گسترش است!

٣- عادی‌سازی رابطه با اسراییل بخشی از مسئله حفظ استقلال و امنیت ایران در برابر وهابیزم مهاجم و سلطه‌طلب سعودی است كه استقلال و وحدت ملی، قدرت‌مندی و ترقی ایران را بر نمی‌تابد. روشن است كه این تهاجم همه جانبه‌ی سنی- وهابی- داعشی علیه ملت ایران و شیعیان منطقه را فقط با عادی‌سازی رابطه با اسراییل و آمریكا می‌توان در هم شكست، و بر این جنگ طلبی‌های سعودی نقطه‌ی پایان گذاشت.

اگر ایران محمدرضا شاهی انواع و اقسام حركت‌های ناسیونالیستی-عربىِ ضد ایرانی را مهار كرد و به قدرت نخست خاورمیانه مبدل شد، به یمن اتحاد استراتژیك با اسراییل و آمریكا بود. در واقع برتری نظامی و اقتصادی صرف نبود كه ایران را در موقعیت برتری قرار می‌داد، بل مناسبات بین‌المللی و روابط دوستانه‌اش با اسراییل و غرب و آمریكا بود. صدام حسین خود این موضوع را اقرار كرده كه: «این برتری نظامی و اقتصادی یا جمعیتی ایران نبود كه عراق را به پذیرفتن قرارداد الجزایر-١٩٧٥- وادار كرد، بلكه سطح بالای روابط استراتژیك محمدرضا شاه در اتحاد با اسراییل و آمریكا بود كه ما را به دادن آن امتیازات مجبور كرد.»

آری گریه دارد و خنده‌آور است كه جمهوری اسلامی ایران سر آن فلسطینی و اعرابی با اسراییل در افتاده و ما را سپر بلا كرده كه آن فلسطینی خود، اسراییل را به رسمیت می‌شناسد، رهبرش محمود عباس با مریم رجوی جلسه‌ی دوستی تشكیل می‌دهد، بدتر اینكه سعودی و مصری، یا اردنی و اماراتی ... همدست با همان اسرائیلی و آمریكایىِ دست راستی از هیچ توطئه نابودگری علیه امنیت و استقلال، و تمامیت ارضی ایران پرهیز نمی‌كند. و این قصه را الم باید كه از قلم هیچ كار بر نیاید.

٤- عادی‌سازی رابطه با اسراییل و آمریكا بخشی از موضوع دوستی ایران با جمهوری آذربایجان و اقلیم كردستان عراق است. این دوستی و همكاری برای ایران و برقراری صلح و امنیت در خاورمیانه بسیار اهمیت دارد. ولی نفوذ بالای اسراییل و آمریكا در این دو كشور نوبنیاد، به خصومت میان ایران با باكو و اربیل دامن زده و دائماً بحران‌زا و مشكل‌آفرین بوده. حال، روابط ایران و اسراییل اگر به حالت عادی و عاقبت به همكاری و دوستی برگردد، موانعی كه همكاری و دوستی ایران را با باكو و اقلیم كردستان، مشكل كرده، برداشته می‌شود و تمام خاورمیانه از آن همكاری‌ها بهره‌مند می‌گردد.

۵- عادی‌سازی رابطه با اسراییل و آمریكا بخشی از مسئله توسعه‌ی سیاسی، دمكراسی‌سازی، سكولاریزاسیون سیاست خارجی و رفع ستم از بهائیان ایران است. چرا؟

چون بهائیان به این سبب در ایران سركوب می‌شوند كه متهم به وابستگی به اسراییل، و همكاری با اسراییل علیه جمهوری اسلامی ایران‌اند. سران نظام فقاهتی می‌گویند: «مراكز مذهبی بهایی‌ها در اسراییل است و سران مذهبی آنها موظف و مكلف به همدستی با اسراییل‌اند.» لذا این عادی‌سازی اگر صورت بگیرد بخشی از ظلم و ستم علیه بهائیان ایران طبیعتا پایان می‌یابد و راه برای آزادی‌های مذهبی بیشتر گشوده می‌شود.

از آنجاییكه اسراییل‌ستیزی جمهوری اسلامی مبنای مذهبی دارد، و از آنجایی كه اسراییل را غاصب سرزمین‌های اسلامی و از اساس دولتی ضد اسلامی تلقی می‌كنند، لذا سیاست جمهوری اسلامی در این مورد به منافع ملی ما ایرانیان ربطی ندارد و از بنیاد سیاستی ایدئولوژیكی- مذهبی است. از این روست كه می‌گوییم، عادی‌سازی رابطه با اسراییل بخشی از سكولاریزاسیون سیاست خارجی ایران و انطباق اش با منافع ملی ماست.

از طرفی نظام فقاهتی سركوب‌های داخلی، نفی آزادی‌های مدنی، و دشمنی با دمكراسی و توسعه‌ی سیاسی را به موازات درگیری با اسراییل و آمریكا پیش می‌برد یعنی مخالفان و منتقدان خود را به اتهام وابستگی به اسراییل و آمریكا سركوب می‌كند. در نتیجه تا آن اسراییل ستیزی‌ها باقی‌ست، این آزادی‌كشی و دمكراسی‌ستیزی‌ها هم باقی خواهد ماند. باری، عادی‌سازی رابطه با اسراییل و آمریكا شاهراه آزادی و دمكراسی را به روی ایرانیان می‌گشاید.

دوستان عزیز، شما به عنوان اعضاء یك سازمان مدرن و دمكراتیك، در ایجاد تفاهم میان ایران و آمریكا نقشی شایسته ایفاء كرده‌اید و در مبارزه با تحریم‌های اقتصادی و مخالفت با جنگ‌طلبی‌های خطرناكی كه می‌رفت تا ایران را به عراق دیگری تبدیل كند، سنگ تمام گذاشتید.

شما در آماده‌سازی افكار عمومی آمریكایی‌ها برای پذیرفتن برجام، پیروزی برجام و افشاء دشمنان برجام نیك درخشیدید. حال بیایید در عادی‌سازی رابطه‌ی ایران و اسراییل كه شرط لازم در بهبود رابطه‌ی ایران با آمریكا و دنیای غرب است، اقدام كنید كه بی هیچ تردیدی،شایسته تر از نایاك،در پیشبرد این هدف انسانی وجود ندارد.

با استفاده از فرصتی كه پیش آمده تشكیل اجلاس سالانه نایاك را تبریك می‌گویم و برایتان آرزوی پیروزی دارم.

دوستدار شما -محمدارسی


نظر خوانندگان:

■ با اطمینان می‌توان گفت که با ترکیب فعلی حکومت و قدرت سیاسی در ایران هیچ نزدیکی سیاسی به کشورهای غربی که جنبه به قول خودشان راهبردی داشته باشد صورت نخواهد گرفت اسرائیل که جای خود را دارد دلیل آن هم بسیارساده است:
۱. در آنصورت حضور سیاسی و نظامی و اقتصادی سپاه پاسداران بلاموضوع خواهد شد چون تنشهای سیاسی و ماجراجوئی‌های وابسته به آن هم پایان خواهد یافت.
۲. با عادی شدن چنین مناسبتی راه برای قدرت‌گیری میانه‌روها و اصلاح‌طلبان باز خواهد شد و امثال جنتی و علم الهدی و احمد خاتمی ضرورت خود را از دست خواهند داد.
۳. ولی فقیه اقتدار و ابهت خود را از دست خواهد داد و خود و دستگاهای مربوطه زیر ضرب نظارت خواهند رفت که بسیار ناخوشایند به نظر می رسد.
۴. در یک کلام همه کاسبی سیاسی و اقتصادی این جماعت به هم خواهد خورد.

■ جناب آقای ارسی! این اولین باری نیست که شما برعلیه سیاست نادرست اسرائیل‌ستیزی رژیم کنونی ایران قلم می‌زنید و دستتان هم درد نکند. اما من تاکنون هیج مطلبی از شما بر علیه سیاست نادرست ایران ستیزی دولت کنونی اسرائیل و همچنین سیاست‌های فاجعه بار این دولت در رابطه با فلسطینیان ندیده‌ام. آیا جائی به این موضوعات هم پرداخته‌اید یا آن را ضروری نمی‌دانید؟

■ جناب ارسی عزیز، یقیناً هدف این نوشته اگاهی دادن به سران جمهوری اسلامی نیست چرا که آنها نه به فکر ایران هستند و نه به فکر خیر و صلاح مردم اتفاقاً اگر مطمئن شوند که کاری که انجام میدهند باعث خشنودی مردم میشود حتماً از ان دست خواهند کشید و پشیمان خواهند شد نمونه‌ها فراوان است که همه از آن اگاهیم. ظاهراً خطاب شما به روشنفکرانی است که خواه ناخواه پارادایم‌های فکری جامعه را میسازند. بعد از مقاله‌های قبلی شما در باره چگونگی رابطه ایران و اسراًییل متاًسفانه موضع گیریهای خصمانه‌ای علیه شما از طرف اهل قلم گرفته شد و قلم فرسایی‌های فراوان در باره جنایات اسراییل صورت گرفت که این نشاندهنده عدم درک موضع شما و عقب نماندن از شعارهای رایج بود. ما هنوز یاد نگرفته‌ایم که دادستان مسایل جهانی نباشیم و پیش از خط و نشان کشیدن برای سایر کشورها فقط به‌فکر منافع کشور خودمان باشیم وظیفه قلم بدستان تغییر پارادایم های عقب مانده و تکراری و رسوبات دورانهای انقلابی گری است. این قصه را الم باید که از قلم هیچ بر نیاید.

■ خطاب به دوست عزیزی که از آقای ارسی خواسته‌اند که در باره فجایعی که دولت اسراییل انجام می‌دهد هم قلم فرسایی کنند. دوست عزیز ما فقط یک معیار داریم و انهم منافع ملی ماست. اگر منافع ملی ما ایجاب کند که با کشورهای پیشرفته یا مرتجع، سوسیالیستی و یا اسلامی رابطه بر قرار کنیم لحظه‌ای هم نباید درنگ کنیم. هم چنین است اگر ضرورت، قطع رابطه با دموکرات‌ترین کشور دنیا باشد. ما نه مسًول سیاستهای داخلی و نه سیاست‌های خارجی کشورهای دیگر هستیم. ایا به نظر شما ما ابتدا باید در اسراییل سیاست regime change را پیاده کنیم و بعد با آن کشور رابطه بر قرار کنیم؟ تکلیف فرانسه چه می‌شود که یک ملیون الجزایری را نابود کرد و یا امریکا که تعداد ناقابلی ویتنامی را به کشتن داد؟ مگر خداوند عالم به ما رسالت داده که کشورهای خطاکار را تنبیه کنیم؟ خمینی گفت امریکا هر وقت ادم بشود با او رابطه برقرار میکنیم، نکند شما هم فکر میکنید که ما ابتدا باید همه کشورها را (ادم) کنیم بعد با انها به گفتگو بنشینیم.

■ با سلام به جناب ارسی
بی‌گفتگوست که سرانجام روزی رابطه سیاسی ایران و اسراییل برقرار خواهد شد، ولی اگر روشنفکران و سیاسیون ایران هنوز ضرورت آنرا تشخیص نمیدهند، واقعأ مایه تأسف بلکه فاجعه‌بار است. اینجانب معتقدم که این ایده حرف دل ۹۰ درصد ایرانیان و روشنفکران و سیاستمداران ایران دوست باشد ولی شجاعت طرح آنرا ندارند و دچار تنزه طلبی هستند ولی بدون شک روزی به این راه خواهند آمد و قدر کارهای شمارا خواهند دانست. این رابطه برای ما جنبه حیاتی و وجودی دارد. بدیهی است که این بمعنی دشمنی با اعراب و فلسطین نیست، بلکه اجرای یک سیاست خارجی قوی مبتنی بر منافع ملی بیش از ۸۰ میلیون شهروند ایرانیست و تشکیلات NIAC جدأ باید در این باره بیاندیشد. وجود نزدیک به ۵ میلیون ایرانی در خارج از کشور که میتوانند آزادانه این ایده را پشتیبانی کند و شکل دادن به این توده عظیم باید به مهمترین رسالت نهادهایی مانند NIAC تبدیل شود. اجرای این سیاست در راستای منافع داخلی و ملی و همچنین در جهت برقراری صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی و کاهش تنش های بین المللی می‌باشد که با اجرای آن تروریزم هم مهار و در نهایت متوقف خواهد شد. ما نه تنها خود باید در اینکار پیشقدم باشیم بلکه باید دیگران را هم تشویق کنیم که در همین راستا حرکت کنند.
با سپاس دوباره ارسلان از سوئد