ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 08.09.2016, 11:08
ولایت فقیه و سعودی‌گری در حکومت

امیر مُمبینی

درست در لحظه‌ای که شماری از شخصیت‌های اصلی نظام در واکنش به سخنان آقای منتظری صریح و مشخص به دفاع از قتل عام زندانیان سیاسی مشغول شدند، رهبر حکومت با شدیدترین تهاجم تبلیغاتی علیه حکام عربستان سعودی ستیزه‌ی سنی و شیعه را بیش از پیش آتش‌اندازی کرد و فضای روشنگری علیه جنایت خمینی و مأموران ایشان را در غبار تاخت و تاز تبلیغاتی فرو برد. اما این غبارهای تبلیغاتی نه تنها نمی‌توانند جنایت و قانون‌شکنی در ایران را نهان کنند بلکه گاه تأثیری معکوس دارند. چنانچه بیان توهین‌آمیز را نادیده بگیریم و محتوای حرفها علیه حکومت عربستان را حساب کنیم بسیاری حقایق و واقعیتها در آنها نهفته است. آقایان بسیاری مسایل را به درستی طرح می‌کنند و به حق فریاد از ستمگری حکومت سعودی را به آسمان بلند می‌کنند. اما از بخت بد نظام همه‌ی آن حقایق و واقعیت‌ها به شکل غیرقابل‌انکاری شامل خود نظام و کارنامه‌ی آن هم می‌شود. در واقع همین حرفها را با کمی تطبیق می‌توان از زبان حریف خطاب به جمهوری اسلامی بیان کرد بدون این که خطایی در کار باشد. به دلیل همانندی سرشتی دو حکومت عربستان و ایران تهاجم تبلیغاتی این دو مثل بومرانگ پس از رها شدن بر می‌گردد به سمت خودشان.

به‌راستی وقتی گفته می‌شود که حکومت عربستان ارتجاعی است چگونه می‌توان ثابت کرد که حکومت ایران ارتجاعی نیست؟ آری جمهوری اسلامی پوپولیست است و برایش مهم است که توده‌ی باورمندان را با خود داشته باشد. اما آنجا که به معیارهای اصلی ارتجاعی بودن در ساختار سیاسی بر می‌گردد وضع چگونه است؟ حکومت عربستان ارتجاعی است چون، این حکومت حقوق زنان را پایمال می‌کند، آزادی‌های سیاسی را سرکوب می‌کند، حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی و حقوق دگراندیشان را نادیده می‌گیرد، انسان‌ها را با شمشیر و در میدانها گردن می‌زند، تعصب و نفرت و خصومت مذهبی را دامن می‌زند و یک نفر سلطان - فقیه در آن بالا نشسته و همه‌ی سرنوشت کشور به اوامر او بستگی دارد. این همه به نام خدا و پیامبر و دین صورت می‌گیرد و چنین حکومتی حکومت اسلامی و متبرک خوانده می‌شود.

به‌راستی کدام یک از این افعال ارتجاعی را حکومت ایران انجام نمی‌دهد؟ آیا حکومت فکر و سلیقه‌ و فرمان مردسالارانه‌ی خود را به زنان تحمیل نمی‌کند و حقوق آنها را پایمال نمی‌کند؟ آیا حقوق اقلیت‌های قومی و دینی با هم برابر است و یک مسیحی یا زرتشتی می‌توانند بدون پذیرش مذهب حکومتی رئیس جمهور یا رهبر نظام بشوند؟ آیا در اینجا به حکم قاضی شرع اعدام نمی‌کنند و در میدانها به گونه‌ی شرم‌آور انسانها را به جرثقیل آویزان نمی‌کنند؟ آیا قصاص نمی‌کنند و دست‌ها و بینی‌ها را قطع نمی‌کنند؟ آیا مراسم اعدام را به همایش هیجان‌انگیز توده‌ای آن هم با شرکت کودکان بدل نمی‌کنند؟ و آیا، مثل ناسزاگوترین کسان علیه هر دینی، همه‌ی این کردارهای هولناک، و حتی چگونگی رفتن به مستراح و نوع نشستن و شیوه‌ی دفع مدفوع و کاربرد آفتابه را به دستورات اساسی دینی نسبت نمی‌دهند؟ آیا به طور روزانه هر امام جماعتی هر حرف خود را حرف خدا و پیامبر اعلام نمی‌کند و اگر کسی به‌راستی احترامی برای دین خود داشته باشد از چنین ادعاهایی به خود نمی‌لرزد؟ آیا این کفر و ارتجاع است که کسی بگوید من امکان درک و شناخت خدا را هنوز نیافته‌ام یا این که کسی بگوید من دستوراتم را مستقیماً از خدا می‌گیرم و نقشه‌ی حکومت مرا خود خدا کشیده است؟

وقتی گفته می‌شود که تعصب وهابی‌گری ارتجاعی است و آنها فقط در پی جنگ و ستیز هستند آیا می‌تواند به این معنی باشد که تعصب شیعی ارتجاعی و ستیزه‌جو نیست؟ کدام تعصب می‌تواند ارتجاعی نباشد؟ آیا رساله‌ی خمینی آکنده از مرتجعانه‌ترین و بیرحمانه ترین احکام نیست؟ مگر در رساله‌ی او ذکر نشده است که غیر مسلمان نجس است و در جرگه‌ی نجاساتی مثل بول و غایط و عرق شتر و خون لثه‌ قرار می‌گیرد؟ در کجا براستی کرامت انسانی برای یک دگر مذهب و دگر باور در نظر گرفته شده است؟ آیا براستی زنجیر زدن و قمه زدن و حرکات هیستریک و گل به سر مالیدن مبارزه با خرافات است و می‌تواند سرمشق مردم دنیا باشد؟ می‌توانید آیا به بانو کلینتون توصیه کنید که چادر سیاه به سر بکشد و از برابر حقوقی خودش با بیل و دیگر صاحبان ذکر عدول کند و دست از رقابت ریاست جمهوری بردارد و بپذیرد که کار اصلی زن خانه‌داری است و موقع سفر به نوادا حتماً اجازه‌نامه بیل را همراه داشته باشد و اگر بیل جماع بخواهد او باید بپذیرد و اگر حساب میراث پیش آمد حق اون نصف بیل است و اگر سرپرستی فرزند پیش آمد او آخر صف است و هزار چیز دیگری از اینگونه؟

گفته می‌شود که حکومت سعودی دست نشانده و وابسته است. کاملا درست است و حق با آقایان است. اما آیا حکومت ایران وابسته نیست؟ آیا نه این است که شعار نه شرقی نه غربی پوششی شده است برای وابسته کردن فکری و عملی ایران به محور عقب مانده‌ی روسیه و چین؟ آیا این محور در هر گردنه ایران را تحقیر نمی‌کند و با منافع آن مثل یک کارت در بازی با غرب استفاده نمی‌کند؟ آیا وضیت به گونه‌ای نشده است که کلید دفاع هوایی ایران به دیوار کرملین آویزان شده است و برخی فرودگاه‌های نظامی پایگاه هوایی برادر شمالی شده اند؟ آیا خرخره سیستم دفاعی ایران منحصراً در چنگ یک محور قرار نگرفته است؟

حکومت عربستان سعودی بسیار خشن و خونخوار است. در این زمینه هم حق با هموطنان حکومتگر ما است. اما آیا، درست در همان لحظه‌ای که این حرفها زده می‌شود حکومت ایران خود از خشونت، آن هم علیه زندانی دست بسته، دفاع نمی‌کند؟ آیا قتل عام  نزدیک به ۴۰۰۰ زندانی با فرمان و اذن خمینی خشونت و جنایت نبود؟ آیا کشتار بدون محاکمه یا بدمحاکمه‌ی بسیاری از سران و کارگزاران رژیم پیشین خشونت و جنایت نبود؟ اگر آن اعمال مربوط به گذشته باشد چرا با دفاع از آنها راه جنایت در آینده را باز می‌کنند؟ چرا نمونه همان جنایات را همین امروز انجام می‌دهند؟ آیا اعدام اخیر زندانیان در کرج ادامه‌ی همان جنایات نیست؟

گاهی روی دیکتاتوری بودن حکومت عربستان تکیه می‌شود. آیا ولایت فقیه مصداق دیکتاتوری نیست؟ وقتی دولت متنخب و خودی نظام نیز از انجام کوچکترین کاری بدون فرمان و مجوز رهبر و بیت او عاجز باشد، وقتی هر آخوندی در یک چشم به هم زدن بتواند ارکان سیاست‌های دولت خودی را به هم بریزد، و قتی اول و آخر حرف را در هر زمینه‌ای رهبر می‌زند و حتی امکان اجازه دادن به برگزاری یک کنسرت موسیقی آن هم از نوع سنتی از توان دولت خارج شود، آیا به معنی دیکتاتوری نیست؟ آیا در این کشور قانون وجود دارد و اجرا می‌شود یا فرامین؟ اگر قانون وجود دارد چرا حتی شامل حال سران زندانی و در حصر نظام نیز نمی‌شود و هیچ کسی در این نظام نمی‌گوید کی و با کدام فرمان و طبق کدام بند قانونی سران جنبش به اصطلاح سبز را به زندان و حصر انداختند؟ آیا مفهوم صریح دیکتاتوری برتری فرمان خامنه‌ای بر قوانین جمهوری اسلامی و برنامه‌های دولت و حقوق ملت نیست؟ براستی آیا بی‌اختیار‌ترین دولت در رژیم پیشن بیشتر از پراختیار‌ترین دولت این نظام امکان حرکت نداشته است؟

آری، هم برخی قدرتهای غرب توطئه می‌کنند و هم قدرتهای شرق. همه‌ی این ویرانی‌ها و کشتارها در منطقه یک ریشه‌ی اصلی در سیاست‌های امپریالیستی دارد. خاورمیانه امروزه در اساس میدان ستیز روسیه و آمریکاست. اما آیا اسلام سیاسی حکومتخواه تانک ویرانگر همه‌ی این توطئه‌ها نشده است؟ براستی چقدر تفاوت دارد که در یک جا اسلام تانک غرب بشود در جای دیگر تانک شرق بشود و در جای دیگر تانک دست‌ساز وطنی و به هر صورت به نام اسلام کشورهای اسلامی را ویران کند؟ براستی چقدر دانش می‌خواهد که درک شود نه اسلام به خودی خود بلکه اسلامیسم حکومت‌خواه یا حکومت‌پرستان اسلامی یا درآمیزی دین و دولت در هر کجا مسبب اصلی بدبختی‌های کشورهای اسلامی است؟ دانش زیادی لازم نیست. وجدان لازم است. احساس مسئولیت نسبت به مردمان و کشورها لازم است. اما آنهایی که امت را بر ملت و ایدئولوژی را بر سیاست و حاکمیت خود را بر خوشبختی مردم ترجیح می‌دهند، آنها که دین را وسیله‌ی دستیابی به حکومت می‌کنند، با این کار نشان می‌دهند که دشمنان واقعی دین در مفهوم معنوی آن و دشمنان وجدان دادگر هستند.

این که یک جنایتکار وزیر دادگستری می‌شود، این که وزیر دادگستری آشکارا از بدترین بیداد قرن یعنی کشتار زندانیان دفاع می‌کند و برای تکرار این کارها در آینده خط و نشان می‌کشد، یک نمودار گویا از نبود داد و دادگستری و رحم و مروت و وجدان در قلمرو حکومت دینی است. دولت آقای روحانی یک دولت ننگین و شریک جنایت است مادام که جنایتکار بزرگ را آن هم در پست دادگستری تحمل کند. عدم اعتراض به جنایت کمک به جنایت است. این که رفسنجانی پشت اقدام خمینی قرار می‌گیرد فاش کننده ذات ستمگر دستگاه فکری اوست. چنین گرسیوزی می‌تواند طرفدار اصلاحات هم باشد اما اصلاحات او می‌تواند تنها راه تحکیم نظام بیداد باشد. عدم انتقاد رفسنجانی و خامنه‌ای به کشتار زندانیان در جریان بحثهای اخیر به معنی امکان وقوع این جنایتها در آینده است. این کشور قانون و متعهدان به قانون ندارد. حکم است و اجرای حکم و سرنوشت انسانها می‌تواند به اوضاع روانی مصادر امور بستگی پیدا کند. تا ولایت فقیه وجود دارد هیچ تضمینی برای رعایت قانون وجود نخواهد داشت.

جامعه‌‌ی ایران با این استبداد و بی‌قانونی فاسد و دورو شده و دزدان بر مقدرات آن حاکم شده‌اند. اغلب دروغگوترین کسان منبرها را تسخیر کرده‌اند و دستگاه تبلیغاتی مردم را در خرافات و گیج‌سری غرق کرده است. استبداد و دیکتاتوری و حکومت دینی ایران را به سوی پرتگاه هل می‌دهد. همه‌ی حرفها در باره‌ی عربستان واقعیت است، اما این حرفها زمانی صادقانه خواهند بود که به سعودی‌گری در حکومت ایران پایان بدهند و دلیلی به دست بدهند که بهتر از آنان هستند.

عربستان با همه‌ی آن چه در باره‌ی آن گفته می‌شود به یک قدرت اقتصادی بدل شده و در تمام منطقه و دنیا سرمایه‌هایش مشغول تولید سود هستند. هزاران کارخانه و مؤسسه و شرکت و هتل و غیره در سراسر جهان توسط سعودی‌ها خریده شده است. سعودی‌ها حتی در فروش و ایجاد نیروگاه‌های خورشیدی در منطقه پیشتاز شده‌اند. در حالی که کار ایران به جایی کشیده شد که با این همه استعداد و منابع طبیعی و انسانی برای اداره خودش دست قرض به سوی روسیه دراز می‌کند که خود در بحران اقتصادی شدید است. و چنین قرضی نیز اغلب بین سران موسسات تقسیم خواهد شد.

زمانی ایران با کره و سنگاپور و مالزی موازی می‌رفت. حالا ایران چندین دهه از عربستان و ترکیه عقب افتاده است. ولایت فقیه و این سمتگیری ایران را به سوی نمونه‌ی خاصی از الگوی کره‌ی شمالی می‌برد. شاید آمریکا همان بوفالوی وحشی باشد که آقایان هم می‌گویند. اما کسی که عقل دارد اگر دستش به دوشیدن این بوفالو نرسد حداقل ملت را با شاخ آن مواجه نمی‌کند. مردم ایران صلح‌جوترین و نزدیکترین مردم منطقه به تمدن غرب هستند. اگر شاخ امپریالیسم مدام در پهلوی آنها فرو می‌رود مقصر حکومت متعصب است.

این وضعیت فاجعه بار باید به گونه‌ای معقول و سازنده پایان یابد. مردم حکومت دینی نمی‌خواهند. جای دین در مسجد و وظیفه‌ی سیاست اداره‌ی کشور است. جمهوریت، دولت و دموکراسی، هدایت ایران باید به این مثلث نجات سپرده شود. ولایت فقیه به عنوان تجربه‌ی تلخ تاریخ معاصر ایران باید به موزه سپرده شود. زور سرنیزه در برابر این نیاز ملی سرانجام ذوب خواهد شد.


نظر خوانندگان:

■ آقای ممبینی گرامی، همه ی مطالب نوشتارت علاوه بر حاکم بودنِ منطق بر آن بسیار جالب و بحث انگیزند.
در بند ماقبل آخر نوشتارت می نویسی؛ «...زمانی ایران با کره و سنگاپور و مالزی موازی می‌رفت. حالا ایران چندین دهه از عربستان و ترکیه عقب افتاده است. ولایت فقیه و این سمتگیری ایران را به سوی نمونه‌ی خاصی از الگوی کره‌ی شمالی می‌برد. شاید آمریکا همان بوفالوی وحشی باشد که آقایان هم می‌گویند. اما کسی که عقل دارد اگر دستش به دوشیدن این بوفالو نرسد حداقل ملت را با شاخ آن مواجه نمی‌کند. مردم ایران صلح‌جوترین و نزدیکترین مردم منطقه به تمدن غرب هستند. اگر شاخ امپریالیسم مدام در پهلوی آنها فرو می‌رود مقصر حکومت متعصب است...»
کاش میتوانستی به اختصار بنویسی، که بر اساس کدام مشخصات؛ «...زمانی ایران با کره [جنوبی] و سنگاپور و مالزی موازی می‌رفت...»
اما با شما کاملاً موافقم در اینکه؛ «...کسی که عقل دارد اگر دستش به دوشیدن این بوفالو نرسد حداقل ملت را با شاخ آن مواجه نمی‌کند. مردم ایران صلح‌جوترین و نزدیکترین مردم منطقه به تمدن غرب هستند. اگر شاخ امپریالیسم مدام در پهلوی آنها فرو می‌رود مقصر حکومت متعصب است...»
شاد و سرافراز باشی
البرز

■ قابل توجه آقای البرز
کره تا قبل از سال ۱۹۴۵ یکی از مستعمرات ژاپن بود. بعد از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم، از کنترل ژاپن خارج و بلافاصله دچار جنگ داخلی شد. در سال ۱۹۵۴ به دو کشور شمالی و جنوبی تقسیم شد. این کشور کار جدی برنامه‌ریزی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی را از سال ۱۹۶۵ آغاز کرد و  به توصیه امریکا از کارشناسانی استفاده کرد که در آن سال‌ها برنامه‌های ۵ ساله توسعه ایران را تنظیم می‌کردند.
مزید اطلاع باید عرض شود از سال آغاز دهه ۱۳۴۰ تا اواسط دهه ۱۳۵۰ شمسی سه برنامه پنج‌ساله در ایران نوشته و اجرا شد که با گذشت ۴۰ سال هنوز هم کارهای انجام شده در آن سال‌ها، بخش عمده زیرساخت‌های کنونی ایران را تشکیل می‌دهند. در دهه ۱۹۷۰ (دهه ۱۳۵۰ شمسی) شمار زیادی از کره‌ای‌ها (کره جنوبی) برای کارکردن به ایران می‌آمدند.
سنگاپور و مالزی حتی بعد از کره جنوبی گام در مسیر توسعه گذاشتند.

■ با سپاس و تشکر از تحلیل تطبیقی جالب آقای ممبینی
کاملأ درست است که هر دو حکومت جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی سعودی در عملکرد فرقی با هم ندارند. ایا این بدلیل این نیست که هر دو از یک ریشه هستند هر دو یک فلسفه و فرهنگ بدوی جزیره العرب را نمایندگی میکنند و تفاوت رفتاری مردم ایران با مردم عربستان (مبارزات آزادیخواهانه زنان ایرانی مبارزه برابری حقوق و مشارکت در مدیریت جامعه و پیشرفتهای علمی جوانان ایرانی چه در داخل چه در خارج از ایران) در حقیقت از تفاوت سابقه فرهنگی ایرانیان با اعراب سرچشمه میگیرد و عدالت خواهی ایرانیان و دو تلاش بزرگ (انقلاب مشروطه و انقلاب منحرف شده سال ۱۳۵۷) گواهی بر این دارد که ایرانیان میخواهند بجرگه کشورهای پیشرفته و متمدن بپیوندند و عقب ماندگی ایرانیان بیشتر بخاطر رواج خرافات مذهبی و محدودیت های قانونی چه در زمان شاه و حال حاضراست که منشاء انها قوانین ضد بشری شرع اسلام (نا برابری جنسی و مذهبی و قومی از جمله حق شهروندی، حق انتخاب شعل و کسب و کار، حق اینکه چگونه زندگی کند و اختیار انتخاب دین و مذهب و بیدادگری نظام قضایی در اسلام بعنوان نمونه) است که تا نظام حکومتی ایران سکولار (هیچ دین و مذهب و ایده و ایدلوژی حق تبلیغ و دخالت در قوانین و اجرای را نداشته باشد بی‌خدایی و بی‌دینی هیچ شهروندی را از حقوق شهروندی اش ساقط ننماید) نباشد و اسلام بهر شکل و فرمش (شیعه یا سنی و غیره) دست بالا و حق ویژه در قوانین و احراز مناسب و مشاغل داشته باشد ما که هیچ، هیچ کشوری نمیتواند از دایره عقب ماندگی بیرون آید و با سرعت پیشرفت بشری که با انقلاب تکنولوژی تصاعدی جلو میرود ما بغیر از ظاهر قضایا مانند استفاده از تلفن همراه، اینترنت و امکانات ارتباطات با این پیشرفت بشری همراه نخواهیم شد. ما و همه کشورهایی که قوانین شان تابع از دین و مذهب یا یک ایده لوژی حتی اگر ان ایدلوژی بسیار پیشرفته باشد نمیتواند همراه با علم و دانش بشری پیشرفت نماییم کماینکه اگر دنیای پیشرفته بخواهد حتی نظرات روشنفکران مذهبی (مسیحی، یهودی، اسلامی و سایر مذاهب) را در تحقیقات علمی و فضایی ملحوظ کنند بسیاری از تحقیقات از جمله تمام تحقیقات فضایی و ژنتیکی باید متوقف شوند. بنابراین راه برون رفتن ایران از دایره عقب ماندگی کنار گذاشتن هر دین و مذهب در اداره و مدیریت ایران و مردم ایران است.

■ ممنون از مقاله و تحلیل سنجیده شما؛ من نوشته شما را با این مقدمه پخش کردم و رفقا ظاهرا همچون من از ان استفاده کردند: «این مقاله اقای ممبینی از معدود نوشته‌های سیاسی است كه مرا بشدت تحت تاثیر منطق قوی در كنار ظرافت كلام و شیوه نگارش صمیمانه خود قرار داد. واقعا ارزش با دقت خواندن را دارد. مرسی ممبینی گرامی»
در کنار این دریافت مطلوب از نوشته شما؛ مایلم این پاراگراف را با شما مرور کنم: نوشته‌اید آری، هم برخی قدرتهای غرب توطئه می‌کنند و هم قدرتهای شرق. همه‌ی این ویرانی‌ها و کشتارها در منطقه یک ریشه‌ی اصلی در سیاست‌های امپریالیستی دارد. خاورمیانه امروزه در اساس میدان ستیز روسیه و آمریکاست.
در اینجا دو گزاره را طرح می کنید: توطئه‌گری امپریالیسم (غرب و حتما امریکا) و شرق (که نمیدانم کدام شرق؟) و اینکه خاورمیانه میدان ستیز روسیه و امریکاست.
بنظر من امپریالیسم یک ساختار یا نظام منجمد نیست؛ منافع سرمایه‌داری که روزی بر غارت مواد معدنی (نفت و مس و اورانیوم و...) از کشور هایی چون ایران متکی بود (انچه بخشی از عملکرد چین اینگونه است) سپس با انقلاب سفید ساختار فئودالی را در هم شکست و دولت متمرکز که قطعا گامی به پیش نسبت به فرم ملوک الطوایفی بود را غالب کرد. در این زمان با رهایی نیروی کار تولید ملی در ایران را که ما انان را کمپرادور دانستیم رشد کرد و بالاخره ما دارای طبقه کارگر سازمان یافته شدیم. جهانی شدن نظام سرمایه داری امروز نیاز به فضای امن سیاسی برای سرمایه گذاری دارد و این در این زمان جز با حکومت‌های دموکراتیک که پایداری خود را مرهون اتکا به مردم هستند میسر نیست. از اینرو سرمایه داری غرب و بویژه رویکرد جهانی شدن سرمایه نه تنها توطئه بحساب نمی اید بلکه عمیقا بنفع کشورهای جا مانده از توسعه است. یک ملیارد مردم فقیر جهان از این رویکرد سرمایه از فقر نجات یافتند. صد البته هدف امپریالیسم کسب سود بود ولی به تبع ان کاهش چشمگیر فقر پی امد ان شد. بزعم من طرح بهار عربی هم در همین راستا حرکت می کرد که متاسفانه به اهداف خود نرسید و این شکست؛ سیل فراریان از جنگ در کنار عدم تبدیل خاورمیانه به حاکمیت های دموکراتیک که برای گلوبالیزیشن حیاتی بود را بدنبال داشت؛ و به بزرگترین بحران غرب تبدیل شده و بازگشت ناسیونالیسم حتی فرم هیتلری (و نمونه زشت ان ترامپ) را سبب شد. چرا شما نام توطئه که بار منفی دارد بر ان گذاشته‌اید.  گزاره دوم شما کاملا درست است خاورمیانه میدان ستیز روسیه و امریکاست. تنها با استدلال بالا من دلیل انرا باز در شکست سیاست بهار عربی می بینم که موجب ضعف و تنش در غرب شده و فضا برای روسیه پوتینی را بهتر کرده است.
خسرو بندری

■ خسرو جان بندری بسیار گرامی!
توطئه هم یکی از اعمال این دولتهاست نه تمامی اعمال آنها. توطئة نقش اول را ندارد چون زورگویی سیستماتیک و علنی این نیاز را بسیار کم کرده است. اما براستی کی میتوانست تصور کند که تمدن معاصر با موسیقی وگنر و برامس برود داعش و طالبان درست کند و به جان ما بیندازد؟ اینها طبق برنامه اسلامیسم تندرو را به یک تانک ویرانگر علیه مردم مسلمان بدل کردند. وقتی بتوان به طور آشکار زور گفت و زور را پیش برد دیگر کمتر به توطئه نیاز هست. موضوعی که شما مطرح کردید وسیع‌تر از آن است که بتوان در پانویسها به آن پرداخت. اگر به خواهم خیلی مختصر نظر خودم را بدهم این است که امپریالیسم از جمله طبق گفته اخیر بانو کلینتون یکی از کارکردها برای قدر قدرتی برخی کشورهاست که پنهان هم نمیشود. این که از امپریالیسم چه چیزی برای دیگران بهره میشود از دید من فرعی است. اساس کار این است که جهان زشت تر و کثیف تر و پلید تر از این که توسط آمریکا و روسیه و چین و انگلیس و تانکهای آنها یعنی جنبش‌های بنیادگرای اسلامی سازماندهی شده است نمیتوانیست بشود. تنها یک محاسبه سر دستی از میزان بمبهای اتمی و تسلیحات کشتار جمعی و حضور نظامی و نفوذ سیاسی و نظامی و زورگویی شدید و دروغگویی بی پایان اینها روشن میکند که اولا این نظامها چگونه‌اند و ثانیا جهان را چه خطری تهدید میکند. توطئه مفهوم کوچکی است. کار جهان را اینها ساختند و کمتر راه علاجی برای نجات از این وضع جهانی وجود دارد. معبد مذهب اصلی در این جهان هالیوود است و کاهنان اصلی جهان فیلمسازان و برنامه ریزانی هستند که مغز بشر را سمی و فلج کرده اند. من شخصا از این نظم و نظام جهانی نومیدم، اما این بیزاری مثل بیزاری از گوشت خوردن خودم است. یعنی از کارکردی بیزارم که فکر میکنم با خود زندگی گره خورده و چاره‌ای برای آن کمتر میتوان تصور کرد. از این رو در سیاست میگویم که با ید اصلاح این وضع را بر پایه پذیرش واقعیت آن و با استفاده از امکانات آن پیشبرد. من رئالیست هستم در سیاست و به عنوان یک مدافع محیط زیست چندان خوشبین و امیدوار نیستم. اما با این همه میگویم که ایران هم باید پستان بوفالو را بدوشد نه این که شکم خود را به شاخ آن بگذارد. خوب یا بد دوستی و همکاری با قدرتهای روزگار یک نیاز است. خاصه در حالی که میزان خرابکاری این قدرتها دوش به دوش خرابکاری مالکان دین و سیاست در کشورهای خاورمیانه پیش میرود. مهمترین وظیفه سیاست خارجی ایران این است که به جای دشمن تراشی با قدرتهای اصلی جهان راه صلح و همکاری و همزیستی مسالمت آمیز و شراکت در بازار جهان را هموار کند. بدون عادی کردن مناسبات با این قدرتها آب خوش از گلوی ایران پایین نخواهد رفت. برای همزیستی مسالمت آمیز محاسبه خوب و بد طرفین کارساز نیست. همه دولتها با ید کنار هم زندگی کنند. از این رو انتقادات من در عین حال به حل هر چه سریعتر این بحران میل دارند.