ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 18.02.2016, 18:16
رأی خواهم داد، اگر ...

مزدک بامدادان

انتخابات در ایران اسلامی را باید یکی از شگفت‌انگیزترین پدیده‌های جهان دانست. پدیده‌ای که در آینده جامعه‌شناسان، مردم‌پژوهان و تاریخنگاران درباره آن کتابها خواهند نوشت. سخن بر سر اینکه «رای بدهیم، یا ندهیم» در گذر این هژده سال گذشته چنان یکنواخت و خُنَک شده است، که بگومگو بر سر آن دیگر چنگی بدل نمی‌زند. راستی را چنین است که در این سالیان گروهی که دستکم خود می‌پندارند دوستدار ایران و دلسوز مردمان آن هستند، درست به‌مانند نیم‌سَده پیش از این رأی دادن را «هم استراتژی، هم تاکتیک» خود می‌دانند و آنچه در این میان دگرگون شده، این است که تفنگ و نارنجک جای خود را به برگه رأی داده است.

مرا با این همه کاری نیست و بنام یک ایرانی زیوَنده در اروپا که نه می‌خواهد و نه می‌تواند رأی بدهد، برآنم به بهانه انتخابات پیش رو اندکی در باره رفتار اجتماعی ما ایرانیان با صدای بلند بیندیشم و پرسشهایی را که پاسخی برایشان نمی‌یابم، با شیفتگان انتخابات در میان نهم، تا شاید بتوانم ریشه‌‌های رفتارهای شگفت هموندان این باهمستان رنگارنگ و گونه‌گون را که ملت ایرانَش می‌نامیم، اندکی دریابم. امیدوارم کسانی که مردم را به رأی‌دادن فرامی‌خوانند، خود را بمانند همیشه به نشنیدن نزنند و برای یکبار هم که شده، با پرسمان انتخابات در رژیم ولایت فقیه از نگرگاه خرَدورزانه و پرسشگرانه برخورد کنند:

۱. چگونه و بر پایه کدام اندیشه خرَدوَرز می‌توان پذیرفت که رأی دادن، به‌سود همه لایه‌ها و بخشهای گوناگون و گاه باهم‌ستیزنده جامعه ایران باشد؟ سود مشترک خامنه‌ای، گنجی، جنتی، حزب دموکراتیک مردم ایران، یزدی، فرخ نگهدار، مصباح یزدی، مسعود بهنود، محمد ارسی، فلاحیان و .... در چه و کجاست؟ اگر براستی رأی دادن ما آنگونه که شیفتگان انتخابات می‌گویند «سلطه اقتدراگرایان را در هم می‌شکند»، پس چرا رهبر همین اقتدارگرایان این چنین به دست و پا افتاده و خود را خوار و کوچک کرده است و خواهش می‌کند که ما برویم و سلطه‌اش را در هم بشکنیم؟ آیا رهبر نادان است و نمی‌داند که رأی‌دادن ما به زیان اوست؟

۲. اگر می‌پذیریم که شورای نگهبان نهادی برای سرکوب، و نظارت استصوابی ابزاری برای تهی کردن انتخابات از درونمایه دموکراتیک آن است، با کدام منطق می‌توان پذیرفت پیران نشسته در این شورا که برگزیدگان خامنه‌ای هستند، نامزدهایی را از فیلتر خود بگذرانند، که بتوانند جایگاه آنان را به چالش بگیرند و از گردونه قدرت به بیرون پرتابشان کنند؟ آیا کسانی که نظارت استصوابی را در قانون انتخابات گنجاندند، نادانند و نمی‌دانند که می‌توان با سپردن میدان به نامزدهای خودی و کنار زدن ناخودیها، ریسک انتخابات را به صفر رساند؟

۳. جمهوری اسلامی که بنیادش بر ولایت مطلقه فقیه استوار است، مردم ایران را «صغیر» می‌داند و این «صغارت» آنان را با همه ارگانهای سرکوبش روزاروز به رُخشان می‌کشد. این نگاه سردمداران ج.ا. به مردم تنها بروی کاغذ نیست، دستگاه رهبری این حکومت به مردم می‌گوید چه بپوشند، چه بنوشند، چه بخورند، به کدام موسیقی گوش فرابدهند، با که همبستر شوند، چند بچه بیاورند، برای گردش به کجا بروند و ... . بدیگر سخن مردم ایران از دیدگاه سردمداران این رژیم چنان «صغیر»اند و چنان «ناقص‌العقل»، که حتا حق گزینش خوراک و نوشاک و پوشاک خود را نیز ندارند. پس چگونه می‌توان پذیرفت که در چنین ساختاری بناگاه حق سِتُرگ گزینش رئیس‌جمهور، نمایندگان مجلس و برتر از همه «خُبرگان»ی که ولی مطلق فقیه را برمی‌گزینند، به چنین مردمان صغیر و بی‌خرَد و ناتوانی پیشکش شود؟

۴. جمهوری اسلامی که نه در درون ایران و نه در برون آن هیچ دشمنی که بتوان به شمارَش آورد ندارد، چرا باید ریسک کند و بخشی از قدرت بی‌مرز و کرانه خود را به نمایندگانی واگذار کند که می‌توانند اندکی در اندیشه سود مردم، گشودن سپهر سیاسی و بهبود آزادیهای فردی باشند؟

۵. بهائیان بزرگترین گروه دینی پس از مسلمانان هستند. پیشنهاد شیفتگان انتخابات به بهائیان چیست؟ آیا از آنان نیز می‌خواهند که به پای صندوقهای رأی بروند؟ و اگر پاسخ آری است، به چه کسی باید رأی بدهند که از حقوق شهروندی آنان پشتیبانی کند، تا بتوانند به دانشگاه بروند، تا خانه‌هایشان به آتش کشیده نشوند، تا گورستانهایشان ویران نشوند و در یک سخن “حق زندگی” داشته باشند؟ همین پرسش را می‌توان در باره بی‌دینان، بی‌خدایان، دگرباشان جنسی، همجنس‌گرایان و ... هم پرسید، چرا که شمار همه گروههای نامبرده باهم به بیش از چند میلیون می‌رسد، که می‌تواند به سود یا زیان این یا آن نامزد باشد.

۶. در جایی که رهبر می‌گوید تنها رأی مردم را می‌خواهد، ولی نخواهد گذاشت که نماینده دلخواه آنان به مجلس برود، در جایی که رئیس جمهور می‌گوید نیازمند «حضور پرشور مردم» است و نه رأی آنان به این یا آن نامزد، در جایی که نماینده رهبر آشکار و بی‌پرده می‌گوید که سپاه انتخابات را «بر اساس دیدگاههای ولی‌فقیه» مهندسی می‌کند، در جایی که همه و همه سردمداران رژیم دم از «تحکیم پایه‌های نظام و تثبیت و بیمه شدن آن» می‌زنند، چگونه می‌توان پذیرفت که رأی انبوه مردم «سلطه اقتدراگرایان» را در هم خواهد شکست؟ آیا رهبر و «اقتدراگرایان» پیرامونش چنان نادانند که نمی‌دانند مردم با رأی انبوه‌شان چه بر سرشان خواهند آورد؟ پس چرا چنین دری را به روی آنان می‌گشایند؟

۷. و اگر بپذیریم که شورای نگهبان و خامنه‌ای مافیای سپاه و دیگر اقتدارگرایان نادانند و برای خود دامی به‌نام «صندوق رأی» می‌گسترند، آیا شیفتگان انتخابات آنان را چنان درستکار می‌دانند که برآنند کسی در رأی‌های مردم دست نخواهد برد و تقلبی در کار نخواهد بود؟ و اگر پاسخ این دوستان نمونه روحانی است، پس ما هزاران بار باید سپاسگزار احمدی‌نژاد باشیم، که وزیر کشورش نگذاشت کسی رأی‌های داده شده به روحانی را کم‌وبیش کند و رئیس‌جمهوری که خود با تقلب و کشتار و شکنجه و تجاوز و کهریزک بر سر کار آمده بود، در شمارش رأی مردم درستکار ماند و نگذاشت خامنه‌ای و مافیای سپاه جلیلی را از صندوق بیرون بکشند. آیا ما یک پوزش بزرگ و یک سپاس بزرگتر به احمدی‌نژاد بدهکار نیستیم؟

۸. چگونه می‌توان پرسش‌هایی چنین گونه‌گون را تنها با یک راهکار پاسخ گفت؟
«شورای نگهبان صلاحیت بسیاری از نامزدها را پذیرفته است» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
«شورای نگهبان نامزدها را به شکل گسترده حذف کرده است» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
«در شمارش آراء به شکل گسترده تقلب شده است» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
«رئیس جمهور منتخب مردم در خانه حبس شده است» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
«رأی‌دهندگان را در خیابان به گلوله بسته‌اند» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
«به رأی‌دهندگان با شیشه نوشابه تجاوز کرده‌اند» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
و هنگامی که نه تنها مردم را، که بخش بزرگی از اپوزیسیون را هم، حتا با شیشه نوشابه نیز نمی‌توان از صندوقهای رأی دور کرد، چرا رژیم ولایت فقیه باید رفتار خود را دگرگون کند و تن به خواسته‌های مردم بدهد؟

۹. چگونه می‌توان پذیرفت که از دوم خرداد به این‌سو هر انتخاباتی «سرنوشت‌ساز» و «آخرین فرصت» باشد؟ و اگر براستی چنین باشد و همچو منی بخواهد روزه دراز زمان خود را بشکند و رأی بدهد، مگر نه این است که بهترین گزینه برای «شکستن سلطه اقتدارطلبان» رأی دادن به فهرست رفسنجانی است؟ آیا کسی از این انبوه شیفتگان انتخابات یارای آن را دارد و در خود می‌بیند که از من بخواهد نام «درّی نجف‌آبادی» (فرمانده قتل‌های زنجیره‌ای) یا «ری‌شهری» را در صندوق بیندازم؟

۱۰. چشمداشت شیفتگان از انتخابات پیش‌رو چیست و اگر کارها درست همانگونه به فرجام برسد که آنان می‌خواهند و همه آرزوهای آنان برآورده شود، مردم به کدام دستآوردها خواهند رسید و بازتاب این پیروزی در زندگی روزانه آنان چه خواهد بود؟ و بوارونه آن اگر مردم سخن شیفتگان را پذیرفتند و با همه توان خود، انبوه و گسترده به پای صندوق‌های رأی رفتند، ولی فرجام کار همانی شد که مافیای سپاه و خامنه‌ای و شورای نگهبان می‌خواهند (تقلب و ...)، آنگاه شیفتگان انتخابات گام بعدی را چگونه برخواهند داشت و اندرزشان برای مردم چه خواهد بود؟

۱۱. آیا شیفتگان انتخابات می‌توانند بپندارند که می‌توان با دوری جُستن از صندوقهای رأی نیز به خواسته‌های اجتماعی دست یافت؟ به دیگر سخن آیا آنها می‌توانند بگویند “خط قرمز”شان کجاست و رژیم جمهوری اسلامی اگر چه بر سر مردم بیاورد، آنان نیز به صندوق رأی پشت خواهند کرد؟ آیا راهکاری که آنان بویژه در انتخابات پیش‌رو برگزیده‌اند، دستآوردی بیش از دهان‌کجی به مافیای سپاه یا آنگونه که خود می‌گویند “اقتدارگرایان” خواهد داشت؟

برای رأی دادن همیشه می‌توان بهانه‌ای جُست، حتا اگر گزینه ما کسی چون صادق خلخالی باشد، همان که حزب توده گفته بود (۱) در هر کجای ایران که باشد، حزب تنها و تنها به او رأی خواهد داد و گمان مبرید که نورالدین کیانوری در اندرزگوئی و پندآموزی از شیفتگان امروزی انتخابات چیزی کم داشت.

من نیز روزی رأی خواهم داد، اگر که اندیشه‌ام چنین انباشته از پرسشهای بی‌پاسخ و یادمانهایی چنین اندوه‌بار نباشد ...

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

————————-
۱. اطلاعیه کمیته مرکزی حزب توده ایران، ۵/۹/۱۳۵۸


نظر خوانندگان:

■ عجبم از آن اشخاصی که به ظاهر اپوزیسیون، به زور در هر انتخاباتی شرکت کرده و سعی در نطفه خفه کردن مخالفین انتخابات دارند.
ایشان را در صف انتخابات کنسولگری جمهوری اسلامی میبینی که خندان و شادان به کسانی رأی میدهند که از صافی شورای اصولگرای نگهبان رد شده اند و کاندید خود را اصلاحگرا میدانند. ولی اگر به همین افراد پیشنهاد یک رفراندم آزاد با شرکت تمامی اقشار سیاسی و ملی زیر نظر سازمان ملل متحد بدهید، تمامی انرژی خود را صرف این میکنند که رفراندم انجام نشود...

■ آقای بامدادان با سلام مجدد و تشكر از لینك ارسالی به مقاله ما لعبتكان.
فكر میكنم در این مدت دلائل زیادی در مورد رای دادن و یا ندادن در رسانه ها مطرح شده و تكرار انها لزومی نداشته باشد.
از من پرسیده بودید كه به چه كسانی رای میدهم. من به لیست ٣٠+١٦ اصلاح طلبان رای خواهم داد. به بعضی با طیب خاطر و به بعضی با بی تفاوتی و به عده ای از روی اجبار فقط بخاطر اینكه بیتفاوت نیستم و احتمال میدهم كه بدین وسیله از ورود عده ای داعشی به مجلس جلوگیری خواهم كرد. خلاصه كنم به كلاهبرداران رای میدهم تا از ورود فاشیستها و داعشیها جلوگیری كرده باشم. موقع نوشتن اسم ری شهری و نجف ابادی دستمالی جلو بینی خود میگیرم تا از بوی تعفن شان از هوش نروم. با این اوصاف خیلی هم تعجب نمیكنم اگر كسی نخواهد زحمت رای دادن را به خود همواه كند كار مشكلی است و انگیزه قوی میخواهد.
پاینده باشید.
محمد اعتمادی

■ آقای مزدک بامدادان: با سلام، من بعضی از مطالب شما را بعنوان فردی مخالف مطلق و نه اهل تجزیه و تحلیل براساس واقعیتهای زندگی مردم در ایران می خوانم، از نظر متدولوژی تحقیق، باید نظرات موافق و مخالف را خواند سپس تجزیه و تحلیل علمی و نه مطلق و عوامی کرد. برادر، من بیشتر از شما میدانم که در نظامهای بسته و مطلق نگر چه شاهی و چه شیخی و چه لنینی نمایندگان واقعی از نحله های فکری متفاوت هرگز به مجلس نرفته و نگذاشتند که بروند، لذا نهایتآ افراد تکنوکرات، متعادلتر و کم خطرتر برای منابع قدرت و ثروت را اجازه داده اند. ولی نکته ایکه شما و همفکران شما غافلند اینست که ما در اروپا یا امریکا زندگی نمی کنیم بلکه در سرزمین بلازده و نفرین شده نفت خیز خاورمیانه که هزاران سال است مردم باید بین بد و بدتر انتخاب کنند و خوبان و روشنفکران یا در حبس، حصر، تبعید و جلای وطن. پس آقاجان وقتی مردم در زندگی روزمره خود انهم در ایران و نه در پاریس، لندن، امریکا یا سویس با نمایندگانی که از اوباش و اراذل و قمه زنان خیابان و دانشگاه به مجلس برده میشوند با نمایندگانی که از تحصیلات، تخصص، حداقل تعادل روحی برخوردارند (بهترین نمونه دکتر مطهری اصولگرا و وابسته) تفاوت ماهوی را در عمل می بینند مجبورند بین بد و بدتر رأی دهند و نه به حرف و حدیث شماها گوش میکنند و نه از شماها نااگاهترند!!! آنها میخواهند زندگی حداقلی بدون بگیر و ببند کمتری را تجربه کنند. لذا شماها باید موقع انتخابات به ایران تشریف ببرید و مانند بنده با خیلی از دانشجویان تا اساتید و مردم صحبت و بحث برای رأی ندادن و آخر مارا قانعب رای رأی دادن به افرادیکه بهتر از اوباشان بود نمودند!!!! این یک حقیقت است که نسخه پیچیدن از راه دور برای بیماری که بفکر زنده ماندنست کارساز نبوده و نخواهد بود.

■ با درود به نویسنده متن و کلیه نظر پردازان، آنچه من از سخنان شما برداشت کردم چنان است که همگی کم و بیش در یک مسیر در راهید و نکات مشترک گفتمانتان در کفه سنگین ترازو نشسته‌اند و البته سخنانی که چندی از دوستان در آیین تکامل راه دمکراتیک و در نتیجه رای دادن و شرکت در انتخابات جرقه‌ای در راستای روشنایی این مسیر خواهد بود را درست میدانم به‌شرطی که در واقع سخن از اختلافات واقعی میان افراد و جناهها وجود داشته باشد، اما به گمان من و نگاهی به سه دهه گذشته این اندیشه را قوت میبخشد که همانطور که مزدک عزیز بر آن پندارند، بازیکنان به ظاهر اندیشه های مختلف، بر سر یک موضوع با هم هم داستانند و آن اینکه نان و بقای قدرت خویش را در بقای همین حکومت میبینند و هر از گاهی مانند عروسکان خیمه شب بازی در نقشهای به ظاهر موافق و یا مخالف و برای امید بخشیدن به مردم که آن را بقای خویش میدانند به روی صجنه میایند و البته که گاهی هم به ظاهر حقیر میشوند. راه حل بر طرف کردن این شوم رای دادن به این و آن نیست بلکه آگاه شدن مردمیست که با قلبی پر درد و پوزشی عمیق باید اعتراف به ناآگاهی آنان کنم. خویشان هموطن ما آگاهانه و یا ناآگاهانه و یا بر حسب فشار و یا فراگیری از نسل های پیشین به اصولی که سردمداران امروزی با شعار آن و به نام آن حکومت میرانند، بر تایید آن تفکر اسرار میورزند و آن همان سمی است که نه فقط ایران بلکه تمام خاور میانه و شمال افریقا را به آتش کشیده است. سر بلند و پایدار باشید و به امید استقرار آزادی و دمکراسی در کشورمان. م.ج.

■ آلترناتیو این است!
بزرگترین بحران جامعه ایرانی‌ فساد جمهوری اسلامی نیست، مشکل عمده جامعه ما پدیده‌ای است که برای آن نامی‌ نمیتوان یافت، “لمپن روشنفکر” ” انتلکتوال امل” “هنرمند بیسواد” یا همین “آریایی اسلامی” که از دلش “روشفکر دینی و فمینیست اسلامی” بیرون میاید. یک سری بچه پر رو که ۴ تا کتاب خوانده اند ولی‌ قدرت تحلیل ندارند چون از لحاظ خانوادگی و اجتماعی در فضای “تحلیل” بزرگ نشده اند، در فضای “قضا قدری” و “تقدیر و سرنوشت” فضای زورکی و هیئتی بزرگ شده اند، پیرو تصمیم گیری پدران سنتی‌ بوده و هستند حتی در مقولات سیاسی، سیمپیچی مغزشان سنتی‌ و امل است، هر چقدر هم لندن و نیویورک و تورنتو زندگی‌ کنند، ذهنیت بچه پررو‌شان برعکس بیشتر میشود، یک مدرک می‌گیرند ولی‌ از ذهن غربی و علمی‌ هیچ چیز نمیدانند چون مدرکشان بر پایه تحلیل نیست بر پایه حفظیات یا خر کاری است. در روابطشون هنوز “هر چی‌ آقا جون بگه” و “قربون صدقه رفتن” و مرید و مرادی و نفرت و محبت قبیله به جای تحلیل و فکر و لیاقت حاکمه.
اینها بزرگترین مشکل هستند که مثل کفتار گله‌ای به هر کس که صاحب فکر باشد حمله می‌کنند، جوّ سازی می‌کنند و اجازه فکر کردن را از مردم می‌گیرند، یک حرف غلط را انقدر مثل ابلهان تکرار می‌کنند که تبدیل به حقیقت بشود. بعد که کثافت زدند به زندگی‌ مردمی که دستشان کوتاه است برمیگردند تو پستوهایشان دنبال همان علایق سطحی و بنجل.
هیچ سهمی در تولید فکر و خلاقیت ندارند جز ۴ تا وبلاگ یا “خبرنگاری” که از روی شهوت غیبت و توجه جذب آن شده اند.نزدیک‌ترین کار به “خاله زنک” بودن را برگزیده اند و همونقدر بهش گند زده اند. درد آور است اینکه در دوران انتخابات حتی ۱ نفر از اهل رسانه حرفه‌ای برخورد نمیکند و همه از هنربند و روزنامه نگار میشوند ممد بوقی یک مشت دزد و قاتل. یار دبستانی!!! این موجودات جوّ گیر با طرح کردن مغالطه‌های اسم دار، مرم را فریب میدهند یکی‌ از این مغالطه‌ها این است؛ رای ندیم چی‌ کار کنیم؟ راه حّل تو چیه؟ آلترناتیوی جز این نداریم...حرف‌های مهمل.
آلترناتیو مردم هستند. مگر انقلاب فرانسه با آلترناتیو شروع شد، انقلاب نمیخواهید، بسیار خوب. مگر شما نیستید که میگویید اصلاحات زمان بر است؟ زمان بدید! زمان بدید، در یک انتخابات وقتی‌ حاکمیت به شما ۴ تا قاتل را تحمیل می‌کند به جای به “بد و بدتر دادن” صبر کنید و ندید! رای ندید، تا آنکسی که به شما دری نجف آبادی یا ری شهری را به عنوان اصلاح طلب میچپاند، بفهمد که اگر شما حاضر به مشارکت هستید، وی نیز باید یک قدم عقب برود و ۴ نفر “انسان” به جای این حیوانات معرفی کند.
شما از روی نداشتن وجود، قدرت تحلیل، علاقه به مردم و آینده کشورتون ساده‌ترین راه و بی‌ هزینه‌ترین راه را از نظر مغز فندقی خودتون انتخاب می‌کنید که بهای آنرا بقیه باید با خون خودشون بدند! اینهمه انسان شریف و دردمند، کار بلد در این کشور هستند، شما دنبال آلترناتیو کجا میگردید؟ آلترناتیو این است که اگر در انتخابات شرکت نمیکردید امروز حکومت به جای ردّ صلاحیت گسترده در این مقیاس، مجبور بود تا حدودی کوتاه بیاید، اینجا بود که اصلاحطلبی و زمان دادن و عقلانیت سیاسی معنی پیدا می‌کرد. شما که در صف نذری امام حسین و کریسمس و ولنتاین و فاطمیه یکسان احمقانه از همه دنیا افراطی تر هستید، سرانه مطالعه تان ۱ ساعت در سال است، هنرمندانتان از بیسوادترین موجودات هستند و بزرگانتان همه پرونده فساد اخلاقی‌ و مالی‌ دارند از “عقلانیت سیاسی” حرف میزنید؟ شما که هم منتظر ظهور مهدی هستید، هم استاد دانشگاه خارج هم رای دهنده به ری شهری، از عقل حرف نزنید.
آلترناتیو، مردم هستند که باید مسیر خودشان را از این قشر میانمایه شهری، بنجل بیسواد و در ظاهر مدرن و در اعماق سنتی‌ رها کند، اینها مشکل اصلی‌ هستند، بقای جمهوری اسلامی حاصل ذهن ترسو سنتی‌ و سطحی این امل‌های فکری است. آلترناتیوی از بیرون نمیاید همانطور که کسی‌ با اسب سفید برای نجات نمیاید، این طبقه میانمایه شهری، نفعش در بقای نظام است.
نفع همه اقلیت‌های دینی، قومی، روشنفکران واقعی‌، مردم عادی، شهرستانهای کوچک، کشاورزان و بقیه مردم ایران، صاحبان واقعی‌ ایران، در تغییر است. این طبقه میانمایه وجدان خودش را به حراج گذاشته روی نعش ندا و پوینده و مختاری به آدمکشانی مثل دری نجف ابادی رای میدهد، احساس روشنفکری هم می‌کند. وقاحت اینها دشمن اصلی‌ این کشور است. آلترناتیو هم مردم، نه کسانی که اینها نمایندگی می‌کنند، مردم واقعی‌ ایران که رسانه ندارند و ۳۷ سال است در حال خفگی هستند. صدای مردم باشیم

■ دوستان از خواندن نظرات تان لذت بردم. کمابیش به این امر واقفم که برای رسیدن به دمکراسی واقعی، باید راهی دراز و پر هزینه را طی کنیم. فقط یک سوال دارم که می خواهم خدمتتان مطرح کنم و خوشحال میشوم اگر از نظرتان مطلع شوم. با توجه به اینکه در ۲۰ سال گذشته رد صلاحیتها در هر دوره انتخاباتی گسترده تر شده اند، این ملت تا کی باید این حقارت را تحمل کند که عده ای با تفکرات قهقرائی برایشان تصمیم بگیرند که کی قابلیت انتخاب شدن را دارد و کی این قابلیت را ندارد؟
با تشکر

■ آ. بزرگمهر گرامی، با درود دوباره،
من پاسخ شما را همین پائین نوشته‌ام (پیام با “البرز گرامی” آغاز می‌شود)، زیرا نگر و نگاه خوانندگانم را ارج می‌نهم. ولی بازگردیم به پاسخ شما؛ هم‌میهن گرامی! پرسش را من پیش کشیده‌ام و از شیفتگان انتخابات خواسته‌ام به آن پاسخ دهند، این پرسش یک پرسش سخنورانه (ریتوریک) نیست و من براستی نمی‌دانم چرا آقای محمد ارسی در همین تارنما درست سخن علی خامنه‌ای را (بی‌گمان با انگیزه‌ای دیگر و با واژگانی دیگر) بازگویی می‌کند. اکنون شما از من می‌خواهید پاسخ این پرسش را بدهم، آیا گمان نمی‌کنید برگرداندن پرسش به خود من، تلاشی برای گریز از پاسخگویی باشد؟ من هیچ‌ جا سخنی از “پرونده متهمین به جنایت و خیانت” نزده‌ام، ولی بر من ببخشائید که نمی‌توانم به مردم بگویم ریشهری و دری نجف‌ابادی آزادیخواه و آزاداندیشند، و هاشمی رفسنجانی مسیحای رهائی‌بخش است. من هرگز نگفته‌ام باید انتخابات را تعطیل کرد، من تنها و تنها پرسیده‌ام چگونه می‌توان در کشوری که مردمانش حق گزینش اندازه شلوارشان را ندارند (یعنی در گرمای بالای ۴۰ درجه هم نمی‌توانند با شلوارک به خیابان بیایند)، از “انتخابات” سخن گفت؟ کسانی که برآنند با بودن شورای نگهبان، که به آنان در اندازه یک سرسوزن حق گزینش داده است و گذاشته است میان “تبهکاران و دزدان خامنه‌ای” و “تبهکاران و دزدان رفسنجانی”
یکی را برگزینند، هنوز هم می‌توان به این نمایش نام “انتخابات” داد، شایسته چیزی بهتر از جمهوری اسلامی نیستند.
“مشروعه” از دل [خدا، شاه، میهن] در نیامد، مشروعه را شریعتیها و آل‌احمدها و فردیدها و شایگانها بهره ایرانیان کردند، و کمونیستهایی که در دادگاه گفتند «مولای من علی است» (گلسرخی) و همچنین چریکهای مارکسیستی که خیزش فرومایگان را در ۱۵ خرداد “تضاد دربار و خلق” نامیدند (جزنی، تاریخ سی‌ساله)، همان مارکسیستهایی که پس از بروی کار آمدن مشروعه در روزنامه‌هایشان نوشتند «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا» و صادق خلخالی را نامزد برگزیده خود دانستند و خواستند که «سپاه پاسداران به سلاح سنگین مجهز شود». تاریخ را می‌توان جور دیگری هم خواند.
ترسناکترین بخش نوشته شما ولی گزاره پایانی آن است: «در خارج از کشور [کشورهای خارجی، م.ب.] صدها جور انتقاد به برگزاری انتخابات وجود دارد. در ایران هم چنین است» این سخن مانند این است که بگوییم سیگار و کرک هردو ماده مخدر هستند، پس چه سیگار بکشیم، چه کرک، اعتیاد اعتیاد است. یا بگوییم چون در امریکا هم اعدام هست، پس ایران و امریکا در پیوند با حقوق بشر همسانند. یا چون هلند هم یک پست همیشگی (نهاد پادشاهی) دارد که انتخابی نیست، پس ایران هم با ولایت مطلقه فقیه‌اش در دموکراسی و آزادی دست کمی از هلند ندارد و ...
من در این نوشته تنها با صدای بلند اندیشیده‌ام و پرسیده‌ام. زیرا به گمان من هراس از پرسشگری بسیار زیانبارتر از جمهوری اسلامی با سردمداران رنگ‌ووارنگ آن است.
شاد و سربلند باشید

■ مزدک گرامی، در پاسخم می نویسی؛ «... نوشته‌ من فهرستی از چند پرسش است، که شیفتگان انتخابات دانسته و آگاهانه آنها را نشنیده می‌گیرند...» اگر باری دیگر نظر پیشینم را مطالعه کنی به عینه خواهی دید، در باره ی سئوال اول و ششمت، که آنها را عصاره ی سخنت تشخیص داده ام، پاسخهایی نوشته ام، بنابراین سئوالات شما را «...نشنیده نگرفته ام...» اما شما بدون آنکه دقتی در پاسخ‌هایم داشته باشی، پاسخ برایم نوشته‌ای. شیفته ی انتخابات نیستم، اما انتخابات را یکی از ابزارهای مهم مردمسالاری(دموکراسی) میدانم. در اثر ممارست و دقتِ در انجام انتخابات میتوان به رشد، پیوستگی و نهادینه شدن دموکراسی یاری رساند.
دموکراسی ایرانی را، نه می‌توان از فروشگاهی معتبر خرید، و نه آن را از دستان سبز و یا دستان شهزاده ای هدیه گرفت. دموکراسی ایرانی، تنها در اثر خرد و همکاری جمعی ایرانیان است، که به تدریج تولید و پابرجا خواهد ماند.
شاد و سرافراز باشی، البرز

■ آقای اعتمادی گرامی، با درود دوباره!
اینبار من برای پرسشهای شما پاسخی ندارم، زیرا برای دانستن آنچه که شما پرسیده‌اید، باید از درون ذهن و اندیشه خاتمی و احمدی‌نژاد و روحانی آگاه باشم که نیستم. همین اندازه می‌دانم که واژه “تدارکچی” را یکی از همین سه تن (خاتمی) به فرهنگ واژگان سیاسی افزوده است، پس آنان چندان هم ناآگاه نیستند. از آن گذشته قانون اساسی جمهوری اسلامی پاسخ شما را بسیار بهتر و رساتر از من داده است.
شما فهرستی از چهره‌های سیاسی را در کنار هم نهاده‌اید و از من می‌خواهید با یک واژه یا گزاره یکجا در باره همه آنها داوری کنم. منتظری یک “فرد” بود، پس بودونمودش می‌توانست یکی باشد، زیرا در پشت آنچه که می‌خواست و می‌گفت، سود و سرمایه‌ای نخفته بود. رفسنجانی ولی یک فرد نیست، او نماد یک نهاد بسیار گسترده و نیرومند پولی است، پس واژه‌واژه سخنانش را در پیوند با سود و زیان این نهاد باید دید. اینکه او با بیت رهبری و مافیای سپاه (هر دو نهادهای اقتصادی بسیار بزرگ با سرمایه پولی که سر به سدها میلیارد میزند) از در ستیز درآید، باور کردنی و پذیرفتنی است، ولی در این ستیز و رویارویی پول و سود و سرمایه است که سخن نخست را می‌زند و نه حق شهروندی ایرانیان.
پس می‌بینید که در این درگیری «هرکسی از ظن خود شد یار من» و انگیزه همه این بازیگران و بازیگردانان یکی نیست. آنچه که در آن هیچ چون‌وچرایی راه ندارد، این است که هیچکدام از اینان پروای سودوزیان ایران و ایرانیان را ندارند.
آنچا که شما “نیروی عظیم انقلاب ۵۷” می‌نامید، یک نیروی واپسگرا است، زیرا انقلاب بهمن ۵۷  یک خیزش سراسری برای برافکندن جامعه مدنی وبرپائی حکومت اسلامی بود. بسیاری دوست دارند این خیزش را دنباله جنبش ملی شدن نفت بدانند، ولی من برآنم ۲۲ بهمن پایان راهی بود که در ۱۵ خرداد آغاز شد و حق رأی زنان و برابری دینی را به چالش گرفت.
بیهوده نیست که زنان و دگردینان نخستین قربانیان این “نیروی عظیم” بودند.  با اینهمه بسیار شادمان خواهم شد که بدانم اگر شما بخواهید رأی بدهید، نامزد “مردمی” شما برای نمونه در تهران کیست و نام و نشانش چیست؟ آیا به ریشهری و نجف‌ابادی و رفسنجانی رأی خواهید داد؟ و گمان می‌کنید از این لشکر انبوه چه کسی از رأی شما نگهبانی خواهد کرد؟ روحانی؟ همانگونه که احمدی‌نژاد از رأی او نگهبانی کرد؟ شاد و سربلند باشید نشانی ما و لعبتکان

■ آقای بامدادان محترم، حالا که به نظر نگارنده توجه نکردید. لازم است که مجددا عرض کنم. طرح سئوالتان بدین شکل اشکال دارد. پس بهتر است خودتان پاسخ بدهید. تا روشن شوم عین سئوال شما:
«سود مشترک خامنه‌ای، گنجی، جنتی، حزب دموکراتیک مردم ایران، یزدی، فرخ نگهدار، مصباح یزدی، مسعود بهنود، محمد ارسی، فلاحیان و .... در چه و کجاست؟»
در ضمن یادتان باشد که در ایالات متحده و هر کشور دیگر که دموکراسی آن مورد قبول جنابعالی است شهروندان به خاطر اینکه سیاستمداران آنها در حزب جمهوری خواه یا دموکرات یا هر حزب دیگر مسئول تمام بمباران‌ها و کودتاهای نظامی بعداز هیروشیما و ناکازاکی در سراسر جهان و این اواخر در یوگسلاوای سابق، عراق، افغانستان، لیبی و سوریه و.و. بوده‌اند، انتخابات را تعطیل نمی کنند و تلاش می‌کنند بلکه راهی برای پس زدن رقبا پیدا می کنند. منتهی ما نمی‌خواهیم روزی به حکومت قانون برسیم تا تمام پرونده متهمین به جنایت و خیانت در ایران در دادگاههای عادلانه و حقیقت یاب بررسی و حکم لازم صادر شود. شما می‌خواهید همین الان به پرونده کسانی که نام بردید همین حکومت سفاّک رسیدگی کند. در اروپا همه جا توسط نژادپرستان و نازی‌ها اشغال شده است نه قانون و نه دادگاهی در این مورد رسیدگی می کند تکلیف ایران معلوم است. در ایران از ۵۷ سال«خدا، شاه، میهن» مشروعه آمد. حالا ۳۷ سال است با «خدا قران خمینی» معلوم نیست به کجا ختم شود. ولی نقش شورای نگهبان زیر سئوال بزرگی قرار دارد. مردم قیم نمی‌خواهند کاملا قابل درک است. و از هر برهه دیگری مطرح می باشد . هنوز نقطه صفر دموکراسی و انتخابات آزاد شروع نشده است. این را باید مردم در ایران انجام دهند. در خارج از کشور صد ها جور انتقاد به برگزاری انتخابات وجود دارد. در ایران هم چنین است.
آ . بزرگمهر

■ با سلام مجدد خدمت شما و پوزش از اینكه فراموش كردم نام خود را بنویسم من محمد اعتمادی و نویسنده دومین پیام هستم.
همانگونه كه در متن قبلی نوشتم جوابی به سوالات ندارم ولی با پاره‌ای از توضیحات جنابعالی مشكل دارم.
فرموده‌اید كه خاتمی و احمدی نژاد و روحانی بازیگرانی هستند كه توسط رژیم و بر اساس نیاز به صحنه فراخوانده می‌شوند. قبول این ادعا برای من مشكل است و با واقعیات منطبق نیست. برای من این سوال مطرح است كه ایا این بازیكنان با علم به اینكه مهره‌های بی‌اختیاری بیش نیستند پا به میدان می‌گذارند یا نااگاهانه به بازی گرفته می‌شوند؟ آیا روحانی و خاتمی می‌دانند كه هیچكاره‌اند ولی باز تن به بازی می‌دهند و به عبارت دیگر خود جزئی از این خیمه شب بازی‌اند یا اینكه آنها هم فریب ولی فَقِیه را می‌خورند؟ ایا موسوی و كروبی هم به همین ترتیب و جهت ایفای نقش به میدان آمدند و همه از قبل می‌دانستند كه اینها متهم به فتنه شده و از صحنه خارج می‌شوند؟ آیت الله منتظری و طاهری و دستغیب هم جزیی از این نمایش‌اند؟ آیا رفسنجانی هم فیلم بازی می‌كند و به او نقش به اصطلاح اپوزیسیون را داده‌اند كه به ظاهر وانمود كنند تحمل مخالف را دارند؟ ولی در پس پرده و به كمك همدیگر مشغول دزدی هستند؟ یعنی آیا رفسنجانی گول خورده و دایم دارد ناسزا می‌شنود و یا همدست گرگ است در لباس چوپان؟ به نظر من این رژیم با همه استبداد و سركوبی كه بر قرار كرده نتوانسته نیروی عظیمی را كه با انقلاب ٥٧ به حركت در امده از سر راه خود بردارد. هنوز نیروهای مردمی درون خود این رژیم و حتی سپاه و یسیج وجود دارند كه می‌بایست از سر راه برداشته شوند. این نیروها به حمایت من و شما احتیاج دارند تا بتوانند مقاومت كرده و باقی بمانند از جمله در مجلس و خبرگان.
رای دادن به این نیروها كمترین كمكی است كه ما می‌توانیم انجام بدهیم. در ضمن خیلی مایلم نوشته شما بنام ما لعبتكان رابخوانم. لطفا چنانچه ممكن است لینك و یا نشانی آن را بفرستید.
پاینده باشید. با احترام محمد اعتمادی

■ البرز گرامی،
اینکه ما ایرانیان نمی‌توانیم در راستای همبستگی گام برداریم، سخن درستی است، اگرچه تازه نیست. به هر روی درونمایه این نوشته “همبستگی” نیست و همانگونه که می‌بینید، نوشته‌ من فهرستی از چند پرسش است، که شیفتگان انتخابات دانسته و آگاهانه آنها را نشنیده می‌گیرند. آیا پرسشهای من بی‌پایه و نابخردانه‌اند؟ اگر چنین است همین را بگوئید و اگر نه، پاسخی به آنها بدهید.
شاد باشید، م. بامدادان
—————————————
هم‌میهن گرامی پیام دوم، با درود
سخن شما درست خواهد بود، اگر پیش‌فرضهای شما را بپذیریم. نخستین پیش‌فرض شما این است که انتخابات در ایران یک گزینش راستین است، رأیها یک‌به‌یک شمرده می‌شوند و چیزی بنام “تقلب” در فرجام انتخابات راهی ندارد. پیش‌فرض دوم این است که «رژیم با انتخاب خاتمی [و همچنین روحانی] مخالف بود».
از کجا این را می‌دانید؟ پیش‌فرض سوم این است که رژیم و سردمدارانش با تقلب «بیش از قبل افشا و بی ابرو خواهند شد». آیا این بی‌ابروئی بزرگتر از به گلوله بستن ندا آقاسلطان و سوزاندن پیکر ترانه موسوی و کهریزک و شیشه نوشابه خواهد بود؟ راستی پس از آن رخدادها رویکرد مردم به ولایت فقیه چگونه شد؟ جز اینکه در سال ۹۲ انبوهتر و گسترده‌تر از پیش به پای صندوقهای رأی رفتند و به ساز بدصدای ولی فقیه زدند و رقصیدند؟ این را که «بین احمدی نژاد و روحانی تفاوت بسیاری وجود دارد همینطور بین ظریف و جلیلی» من هم می‌پذیرم، ولی نگاهم در این باره را در نوشتاری بنام “ما لُعبتکان” فرونوشته‌ام. پیش‌فرض چهارم شما این است که رفتن محمود و و آمدن حسن فرجام رأی مردم بوده است. من این دو را بازیکنان یک تیم فوتبال می‌بینم که مربی هر بار یکی را به فراخور تاکتیک بازی به میدان می‌فرستد و تماشاگران نشسته بر سکوها (که در این آمد و رفت هیچکاره‌اند) گمان می‌برند فریادهای آنان مربی را به اینکار واداشته است.
پیش‌فرض پنجمتان این است که «مردم میتوانند بر نتیجه تاثیر بگذارند».
هم‌میهن گرامی! به گمان شما اگر شورای نگهبان و وزارت کشور روز هشتم اسفندماه صندوقهای رأی را به خیابان بیاورند و در برابر دوربینهای تلویزیون به آتش بکشد چه رُخ خواهد داد؟ به گمان من از شش گوشه ایران فریادها به آسمان برخواهد خواست که «اینبار دیگر باید همه باهم، هرچه گسترده‌تر و انبوه‌تر در انتخابات شرکت کنیم!» شاد و سربلند باشید، م. بامدادان
————————————-
آ. بزرگمهر گرامی، با درود!
من نه از “اشتراکات” (آنگونه که شما بنادرست نوشته‌اید) که از “سود مشترک” پرسیده‌ام. همه نامبردگان مردم را فراخوانده‌اند که رأی بدهند، اگر کسی دیگران را به کاری فرا‌بخواند، بیگمان در آن کار سودی می‌بیند، اگر گروهی ناهمگون مردم را به کاری فرابخوانند، بیگمان سود آن کار به همه آنان می‌رسد، من تنها پرسیده‌ام این “سود مشترک” چیست. اکنون بر گردن شماست که بگویید به این کار در ژورنالیسم چه می‌گویند.
شوربختانه هم شما و هم دیگر شیفتگان انتخابات بجای پرداختن به پرسشهای موشکافانه تنها کلی‌گویی می‌کنید. سرراست و بی‌پرده بگویید آیا اگر در تهران بودید به ریشهری و دری نجف‌آبادی و رفسنجانی و ... رای می‌دادید یا نه؟ بگویید اگر همه چیز آنگونه که شما می‌خواهید پیش برود آنگاه چه خواهد شد؟ بنویسید اگر شما به خواسته‌هایتان رسیدید (همانگونه که با برگزیدن روحانی رسیدید) گناه افزایش اعدامها و بریدن دست‌وپای دزدان بینوا و دزدیهای سرسام‌اور و برهم‌زدن کنسرتها و اسیدپاشیها و ... را اینبار به گردن چه کسی خواهید انداخت؟ همانگونه که می‌بینید بی‌پایگی سخنان شیفتگان انتخابات از همینجا آشکار می‌شود که همه خود را در پشت شعارهای درون‌تُهی پنهان می‌کنند و توانائی رویارویی با پرسشهای کاربُردی را ندارند.
شاد و پیروز باشید، م. بامدادان

■ آقای مزدک بامدادان چگونه می توان اشخاص نام برده در زیر را کنار هم ردیف کرد .بدون اینکه برای حرف و ادعای خود محمل یا نقل قولی اثباتی داشته باشید . میدانید در ژورنالیسم به این کار چه می گویند؟ « سود مشترک خامنه‌ای، گنجی، جنتی، حزب دموکراتیک مردم ایران، یزدی، فرخ نگهدار، مصباح یزدی، مسعود بهنود، محمد ارسی، فلاحیان و .... در چه و کجاست؟ برای اطلاع جنابعالی عرض می کنم که ولی فقیه خامنه ای در اثر فعل و انفعالات روزهای قبل از انتخابات که مرسوم است استفتا کرده:
شرکت در انتخابات واجب است ولی دادن رای سفید حرام است. این یکی از اختلافات بین اسامی یاد شده می باشد. خواهشمند ست شما اشتراکات آنها را ثابت کنید.
من در خارج از کشورم هستم و رای نمیدهم ولی باکمال میل تلاش مردم برای عمیق تر شدن شکاف بین ارتجاع حاکم را دنبال می‌کنم. چیزی نمانده است که رفسنجانی به سرنوشت منتظری دچار شود. این ها با هزینه ی بالا انجام شده است. خود بخود و از راه دور نیز دموکراسی و مردم سالاری تحقق نمی یابد.
با احترام، آ . بزرگمهر

■ با سلام و تشكر از شما كه مطالب و سوالات بسیاری از ایرانیان را مطرح كردید. اولا من جوابی برای بسیاری از سوالات شما ندارم ولی بعنوان كسی كه نماینده ای جهت انتخاب ندارم در مقابل این موقعیت دو انتخاب دارم. یكی این كه از رای دادن صرف نظر كنم و انتخاب نمایندگان را به دیگران واگذارم. به عبارت دیگر باور كنم كه شركت یا عدم شركت من تاثیری در نتیجه ندارد. نمایندگان از پیش تعیین شده اند و همه چیز مهندسی شده است.
انتخاب دوم شركت در انتخابات است و باور به اینكه رای من در نتیجه تاثیر دارد. تجربه انتخابات قبلی درستی این نظر را تایید میكند. رژیم با انتخاب خاتمی مخالف بود ولی مجبور به قبول نتیجه انتخابات شد. به همین دلیل تا حد امكان با دولت او مخالفت كردند و سرانجام ری را از میدان بدر و ممنوعالتصویرش كردند. در مورد روحانی هم همین وضع صدق میكند. به همین دلیل اینهمه با دولت او مخالفت میشود. در انتخابات فعلی یك امكان تىورىك وجود دارد كه اصولگرایان تندرو را كنار گذاشت. اینكه ایا اجازه این كار را میدهند یا نه مطلب دیگریست ولی من معتقدم كه ما نبایست این امكان را حتی در حد تىوری از دست بدهیم. چنانچه بخواهند با زور سر نیزه و یا تقلب جلوی این كار را بگیرند بیش از قبل افشا و بی ابرو خواهند شد همانگونه كه در انتخابات ٨٨ شدند. من معتقدم رژیم نمیتواند همه چیز را از قبل مهندسی و كنترل كند. من معتقدم كه بین احمدی نژاد و روحانی تفاوت بسیاری وجود دارد همینطور بین ظریف و جلیلی. ما نمیبایست به این رژیم اجازه دهیم كه لقمه را به این راحتی از گلو پایین دهد. كنار نشستن و تماشا كردن راه حل بهتری نیست. انتخابات دو طرف دارد. رژیمی كه با تمام امكانات و قوا سعی دارد نتیجه را كنترل كند و مردمی كه میتوانند بر نتیجه تاثیر بگذارند. ما نباید این موقعیت را به راحتی از دست بدهیم.

■ مزدک گرامی، در سئوال اول نوشتارت می پرسی؛ «...بر پایه کدام اندیشه خرَدوَرز می‌توان پذیرفت که رأی دادن، به‌سود همه لایه‌ها و بخشهای گوناگون و گاه باهم‌ستیزنده جامعه ایران باشد؟...»
مشکل قضیه اینجاست که دموکراسی نمیتواند به فرموده و به یکباره از ناکجاآبادی در خانه ی هر ایرانیی سبز شود. دموکراسی یک فرهنگ است، و این فرهنگ جز از طریق همکاری و مشارکت همه ی طبقات، اقشار و لایه های اجتماعی کشور خلق نخواهد شد.
در همین کشورهای اروپایی که شما، من و بسیارانی دیگر از نیروهای اپوزیسیون ج.ا. “زیونده ی” آن هستیم، همه ی ساکنان این ممالک نه مادر ترزا هستند، و نه مانند این مادر خوش قلب انسانی و دل رحمانه می اندیشند. اما با اینهمه بواسطه ی آنکه در هر یک از این ممالک به مرور زمان و در اثر هوشمندی هوشمندان فرهنگی دموکراتیک خلق شده است، امروز حسین شریعتمداریها، خامنه ای ها، نگهدارها، گنجی ها، ارسی ها، بهنودها، مزدکها، البرزها و ... این جوامع میتوانند ضمن داشتن اصطکاک با یکدیگر در مجالسی دموکراتیک در کنار هم نشسته و ضمن احترام به حقوق اقلیت، خود را ملزم به اجرای مصوبات اکثریت بدانند.
در جوفِ سئوال ششم نوشتارت، می نویسی؛ «...در جایی که رهبر می‌گوید تنها رأی مردم را می‌خواهد، ولی نخواهد گذاشت که نماینده دلخواه آنان به مجلس برود...» در راستگویی سخنت تردیدی نیست، آقای علی خامنه ای در تمامی ادوار انتخابات چنین خواهشی را داشته و دارد.
در اینجا میخواهم باری دیگر نظر شما را به این نکته جلب کنم، که این تنها آقای علی خامنه ای نیست، که خواهان عدم حضور نمایندگان مخالفش در صحن علن جامعه است، اکثریت قریب به اتفاق نیروهای موسوم به اپوزیسیون ج.ا. هم، توان و تحملِ مدارا با آراء و اندیشه های مخالف خود را نداریم. اگر داشتیم، در عرض و طول سی و هفت ساله ی گذشته میتوانستیم پیرامون منشوری مبنی بر فراگیرترین خواستها و مطالبات گرد هم آئیم.
و مخلص سخنم اینکه، توانِ مدارا و تحمل یا به بیانی دیگر دموکراسی ایرانی ایجاد نخواهد شد، مگر در اثر ممارست و تمرین، روزنه های گشوده شده در روزهای انتخابات را میتوانیم به فرصتهای مناسب برای ایجادِ اتحاد در سمت برقراری دموکراسی ایرانی تبدیل کنیم.
شاد و سرافراز باشی: البرز