ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 11.12.2015, 21:21
هفتادمین سالگرد «نجات» یا «سرکوب» آذربایجان

دویچه وله / مصطفی ملکان

بیست و یک آذر امسال هفتادمین سالگرد تاسیس حکومت خودمختار در آذربایجان ایران است. این حکومت در سال ۱۳۲۴ زمانی که شمال غرب ایران در اشغال ارتش شوروی (سابق) بود تشکیل شد و یک سال بعد با عقب‌نشینی ارتش سرخ فرو پاشید.

با وجود گذشت ۷۰ سال از حکومت یک ساله‌ی “خودمختار” در شمال غرب ایران به رهبری سید جعفر پیشه‌وری هنوز نظرات متفاوتی درباره این دولت مستعجل وجود دارد. برخی آن را “دولت ملی” و “برخاسته از جنبش مردم آذربایجان” می‌دانند و برخی بر این نظرند که وقایع ۱۹۴۵ در آذربایجان تماما ساخته و پرداخته اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و تلاش ناکام استالین برای جدایی بخشی از خاک ایران بود.

روز تاریخی ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نیز برای بسیاری‌ها در ایران روز “نجات آذربایجان” و بازگشت این خطه به آغوش مام میهن و رفع خطر تجزیه ایران است در حالی که گروهی دیگر این روز را روز “سرکوب جنبش ملی مردم آذربایجان” برای احقاق یک حق قومی و محلی ارزیابی می‌کنند؛ حقی که قانون اساسی مشروطه نیز آن را در قالب انجمن‌های ایالتی و ولایتی به رسمیت شناخته بود.

در میانه این دو نظر دیدگاه‌های بینابینی نیز وجود دارد که هم بر تاثیر حضور ارتش سرخ و هم بر وجود زمینه‌های جدی مردمی در تشکیل حکومت پیشه‌وری در آذربایجان انگشت می‌گذارند.

با این حال در سال‌های پس از فروپاشی “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی” اسنادی از وزارت خارجه روسیه در دسترس عموم قرار گرفته که کفه ترازو را به سود نظراتی تغییر می‌دهد که معتقدند حوادث سال ۱۹۴۵ در شمال غرب ایران ساخته و پرداخته مسکو و ژوزف استالین رهبر شوروی بود.

هر چه هست تحولات مربوط به تشکیل حکومت خودمختار در شمال غرب ایران بخشی از حوادث مرتبط با جنگ جهانی دوم است که به دلیل همسایگی با اتحاد شوروی گریبانگیر ایران شد. بنابراین برای اینکه بدانیم فرقه دموکرات آذربایجان چرا،‌ در زمانی و در چه شرایطی تشکیل شد،‌ ناگزیر باید نگاهی داشته باشیم به حوادثی که منجر به اشغال ایران از سوی متفقین در جنگ جهانی دوم شد.

اشغال ایران

جنگ جهانی دوم روز اول سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شد. ایران از همان آغاز جنگ اعلام بی‌طرفی کرد. این بی‌طرفی ابتدا با اقبال قدرت‌های بزرگ آن موقع و کشورهای درگیر در جنگ مواجه شد. اما گسترش جنگ و حمله آلمان به شوروی در سال ۱۹۴۱ بی‌طرفی ایران را در معرض خطر قرار داد.

متفقین دنبال استفاده از موقعیت ایران برای رساندن نیرو و تدارکات به جبهه‌های جنگ در شرق اروپا بودند اما بی‌طرفی ایران چنین اجازه‌ای را به آنها نمی‌داد. در ماه‌های پیش از اشغال ایران، متفقین چند بار از دولت ایران برای عبور نیروهایشان از خاک این کشور درخواست اجازه کردند اما رضا شاه این درخواست‌ها را رد کرد. به این ترتیب متفقین حضور شماری از کارشناسان و اتباع آلمانی در ایران را بهانه کردند و با اعلام اینکه آنها “ستون پنجم” آلمان نازی هستند دولت ایران را برای خروج آلمانی‌ها از ایران زیر فشار قرار دادند.

در تیرماه ۱۳۲۰ دولت‌های بریتانیا و شوروی با تسلیم یادداشت مشابهی به ایران، از فعالیت کارشناسان آلمان در ایران اظهار نگرانی کرده، خواستار اخراج آنان شدند. متفقین در تبلیغات خود تعداد آلمانی‌های شاغل در ایران را ۱۰ هزار عنوان می‌کردند. در حالی دولت ایران می‌گفت تعداد کارشناسان آلمانی در ایران به همراه خانواده‌هایشان ۶۹۰ نفر است.

سرانجام کشمکش میان ایران و متفقین بدانجا رسید که نمایندگان سیاسی دولت‌های شوروی و بریتانیا روز سوم شهریور ۱۳۲۰ یاداشتی تسلیم دولت ایران کردند که در آن آمده بود: «چون دولت ایران در پاسخ به درخواستهای ۲۱ تیرماه و ۲۵ مرداد ماه ۱۳۲۰ دولتهای انگلیس و شوروی، در این موقع تاریک و خطرناک، سیاست مبهم در پیش گرفته و اظهارات و تذکرات دوستانه ما را با حسن نیت تلقی نکرد و در بیرون کردن عمال آلمانی هیچ‌گونه اقدامی ننمود، بدین جهت دولت‌های شوروی و انگلیس ناگزیر دیدند، به نیروهای مسلح خود دستور دهند، از مرزهای ایران عبور نمایند.»

در ادامه این یادداشت آمده بود: «بدیهی است که این اقدام [اشغال نظامی] علیه استقلال ایران صورت نگرفته؛ بلکه منظور از آن جلوگیری از عمال آلمانی است که امنیت شوروی را به مخاطره انداخته و پس از رفع خطر از کشور شوروی نیروهای انگلیس و شوروی از خاک ایران خارج می‌شوند و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت می‌شناسند.»

در حقیقت وقتی نمایندگان سیاسی دولت‌های شوروی و بریتانیا در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ به سراغ علی منصور، ‌نخست‌وزیر وقت رفتند تا اشغال نظامی ایران را به وی اطلاع دهند، نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، مرزهای ایران را در نوردیده وارد کشور شده بودند.

ارتش سرخ در همان نخستین روزها مراکز مهمی مانند تبریز، مشهد و شهرهای ساحلی دریای مازندران را به اشغال خود در آورده بود. شمار نیروهای اتحاد شوروی در ایران ۴۰ هزار نفر برآورد می‌شد که عمده تمرکز آنها آذربایجان ایران بود. اشغال ایران تنها محدود به قوای شوروی و بریتانیا نبود. پس از ورود آمریکا به جنگ، عده‌ای از نظامیان آن کشور نیز وارد ایران شدند.

باید اذعان کرد که مسیر تدارکاتی ایران نقش مهمی در پیروزی متفقین علیه ارتش نازی‌ها در جنگ جهانی دوم بازی کرد. در طول سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ صدها میلیون تن کالا، ده‌ها هزار خودروی سنگین و هواپیمای جنگی از مسیر خاک ایران به اتحاد شوروی حمل شد.

قول ترک ایران،‌ خودداری شوروی

چند ماهی پس از اشغال ایران عهدنامه‌ای میان این کشور با بریتانیا و اتحاد شوروی امضا شد که به موجب آن کشورهای اشغال‌گر متعهد شدند پس از پایان جنگ خاک ایران را ترک کنند. این عهدنامه که “پیمان اتحاد بین دولت شاهنشاهی ایران و دول اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان” شهرت دارد در ۹ بهمن ۱۳۲۰ به امضای نمایندگان سه دولت ایران، بریتانیا و شوروی رسید.

در فصل نخست این توافق گفته می‌شود که دو دولت بریتانیا و اتخاد شوروی “مشترکاً و هر یک منفرداً تعهد می‌کنند که تمامیت خاک ایران و حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را محترم بدارند”.

در فصل پنجم این قرارداد آمده است: «پس از آن که کلیه مخاصمه مابین دول متحده با دولت آلمان و شرکای او به موجب یک یا چند قرارداد متارکه جنگ متوقف شد و دول متحده در مدتی که زیاده از شش ماه نباشد قوای خود را از خاک ایران بیرون خواهند برد...»

علاوه بر عهدنامه فوق، سران متفقین، روزولت، چرچیل و استالین نیز در پایان کنفرانسی در تهران (بهمن ۱۳۲۰) در اعلامیه‌ای، استقلال و تمامیت ارضی ایران تضمین کرده بودند.

در روز ۸ مه ۱۹۴۵ (۱۸ اردیبهشت ۱۳۲۴) با تسلیم بدون قیدوشرط ارتش آلمان جنگ جهانی دوم به پایان رسید. چند روز پس از آن دولت ایران در یادداشت‌هایی به دولت‌های شوروی، آمریکا و بریتانیا، پیروزی در جنگ را به آنها تبریک گفت و یادآور شد که براساس پيمان اتحاد سه‌جانبه، وقت آن است که نيروهاى نظامى سه دولت پیروزمند، خاك ايران را تخلیه کنند.

دولت‌هاى شوروى و بریتانیا به يادداشت ايران پاسخی ندادند، امّا فرماندهى نيروهاى آمريكايى در ايران، با انتشار اعلاميه‌اى، اعلام کرد كه تخليه ايران به‌تدريج صورت خواهد گرفت.

در يازده شهريور ۱۳۲۴ دولت ايران يك بار ديگر خواستار تخليه ايران از سوى متفقين شد. در ايـن زمان كه كنفرانس سه دولت پيروز - شوروی،‌ بریتانیا و آمریکا - در لندن در جريان بود، آنها موافقت كردند كه ۶ ماه پـس از پايان جـنگ ايران را تخليه کنند و با انتشار اعلامیه‌ای آن را بـه اطلاع ايران نیز رساندند.

تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان

روز ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ و یک روز پس از صدور اعلامیه کنفرانس لندن، فرقه دموکرات آذربایجان در تبریز اعلام موجودیت کرد. این اعلام موجودیت با تظاهرات دسته‌های مسلح هوادار فرقه در شهرهای آذربایجان همراه بود.

حزب توده ایران به عنوان سازمان‌یافته‌ترین حزب و تشکیلات چپ در ایران در آن زمان، از تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان پشتیبانی کرد و با انحلال سازمان ایالتی خود در آذربایجان، کادرها و اعضای خود را در اختیار فرقه دموکرات قرار داد.

بسیاری از کادرها و اعضای حزب با این امر مخالف بودند و آن را مقدمه‌ای برای از بین بردن تمامیت ارضی و وحدت ملی کشور می‌دیدند، اما رهبری حزب توده زیر فشار اتحاد شوروی، بر این اقدام پافشاری کرد و به انحلال تشکیلات خود در آذربایجان رأی داد. اعتراضات داخلی در حزب قوت گرفت تا آنجا که به انشعاب گروه بزرگی از فعالان “ملی” حزب انجامید.

با این‌حال تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان هنوز به معنای تشکیل حکومت و تصرف نهادهای قدرت در این بخش از کشور نبود. اما نمایش‌های خیابانی واحد‌های مسلح هوادار فرقه دموکرات در شهرهای آذربایجان و حملات آنها به پادگان‌ها و پاسگاه‌های ارتش و ژاندارمری ادامه داشت تا اینکه روز ۲۱ آذر ۱۳۲۴ پادگان ارتش در تبریز تسلیم نیروهای مسلح فرقه شد و جعفر پیشه‌وری،‌ رهبر فرقه دموکرات، تأسیس حکومت خودمختار آذربایجان را اعلام کرد.

چهل روز پس از آن، حزب دموکرات کردستان به رهبری قاضی محمد نیز در شهر مهاباد جمهوری خودمختار اعلام کرد. این حزب نیز مشابه فرقه دموکرات آذربایجان بود و هدف‌ها و خواست‌های مشابهی را دنبال می‌کرد.

در پی رویدادهای تبریز و مهاباد دولت ایران از دولت شوروی و دخالت آن کشور در امور داخلی ایران، به شورای امنیت سازمان ملل متحد شکایت برد. بریتانیا و ایالات متحده آمریکا از شکایت ایران پشتیبانی می‌کردند.

در بحث‌های شورای امنیت درباره شکایت ایران هرچند دولت شوروی منکر اتهام‌‌های وارده بود، اما پذیرفت که از ورود ارتش ایران به خطه آذربایجان جلوگیری کرده است. در آذرماه ۱۳۲۴ ارتش سرخ در حومه قزوین از حرکت واحدهای ارتش ایران به سوی آذربایجان جلوگیری کرده بود.

مذاکرات مستقیم ایران و شوروی

شکایت دولت ایران به شورای امنیت نتیجه چندانی در پی نداشت. شورای امنیت از دو طرف خواست تا با مذاکره مستقیم مشکل حضور ارتش سرخ در خاک ایران را حل و فصل نمایند. هم‌چنین از تهران و مسکو خواسته شد که شورای امنیت را در جریان سیر مذاکرات خود قرار دهند.

پس از آن احمد قوام که برای چهارمین بار در طول زندگی سیاسی خود نخست‌وزیر ایران شده بود برای مذاکره با رهبران شوروی راهی مسکو شد. قوام در دیدار با استالین دو موضوع ترک خاک ایران و پایان دادن به حمایت مسکو از دولت‌های خودمختار در شمال غرب ایران را مطرح کرد.

استالین در پاسخ به دو خواسته قوام گفت: «آنچه موضوع تخلیه ایران است عجالتاً نمی‌توانیم انجام دهیم؛ زیرا به موجب ماده ۶ معاهده ۱۹۲۱ حق داریم قوایی را در ایران نگاه داریم، اما موضوع آذربایجان، یک موضوع داخلی است که ما مداخله نداریم، ولی خودمختاری در آنجا چه ضرری دارد و مغایر با استقلال ایران نیست و اساساً ما نظر ارضی نسبت به ایران نداریم.»

علاوه بر مذاکرات شفاهی بیانیه‌های مکتوبی نیز میان دو طرف با امضای وزیران خارجه دو کشور مبادله شد که دولت شوروی در آن به‌صراحت از لزوم تشکیل دولت خودمختار در آذربایجان نام برده است.

در بیانیه مولوتوف وزیر امور خارجه شوروی به وزارت خارجه ایران آمده است: «راجع به مسئله آذربایجان: در استان آذربایجان حکومت خودمختار برقرار گردد. این حکومت در استان عبارت خواهد بود از انجمن ایالتی آذربایجان و دولت ایالتی آذربایجان که از طرف انجمن انتخاب خواهد گردید و در ولایات انجمن‌های ولایتی و کمیته‌های اجرایی آن‌ها. انتخابات انجمن‌ها بر طبق مقرراتی به عمل خواهد آمد که فعلاً در آذربایجان وضع شده است...»

مولوتوف درباره امتیاز نفت شمال که شوروی خواهان آن بود نوشته بود: «دولت شوروی برای حسن استقبال از تمایل دولت ایران حاضر است از پیشنهاد واگذاری امتیاز نفت در نواحی شمالی ایران صرف‌نظر نماید و در عوض پیشنهاد می‌کند شرکت مختلط ایران و شوروی برای اکتشافات و استخراج مشتقات نفت در شمال ایران تشکیل شود، به این ترتیب که ۵۱ درصد سهام متعلق به طرف شوروی و ۴۹ درصد متعلق به طرف ایران خواهد بود.»

مولوتوف درباره حضور قوای شوروی در ایران نیز نوشت: «دولت شوروی در نظر دارد از تاریخ ۲ مارس جاری به خروج قوای خود از بعضی نواحی ایران شروع نماید و اما راجع به بقیه قوای شوروی، این قوا موقتاً بر طبق عهدنامه ایران و شوروی مورخ ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ در ایران خواهد ماند.»

قوام در پاسخ به مولوتوف نوشت، اعلام خودمختاری و تأسیس دولت مستقل در آذربایجان برخلاف قانون اساسی است و آذربایجان جزء لاینفک ایران است. قوام همچنین در مورد ماده ۶ عهدنامه ۲۶ فوریه ۱۹۲۱، نوشت که طبق این ماده فقط زمانی دولت شوروی می‌تواند قوای خود را در خاک ایران نگاه دارد که دولت ثالثی بخواهد ایران را وسیله تجاوز به قلمرو اتحاد جماهیر شوروی قرار دهد و دولت ایران هم از عهده جلوگیری از آن برنیاید.

توافق در تهران و پایان خودمختاری

در طول مدتی که قوام و هیئت همراه او در مسکو بودند مذاکرات نخست وزیر ایران با مقام‌های شوروی به نتیجه نرسید. اتحاد شوروی تنها اعلام کرد که نیروهای نظامی خود را از نواحی خراسان، شاهرود و سمنان خارج می‌کند. اما قوام معتقد بود که مذاکرات مسکو زمینه برای حل اختلافات دو کشور را فراهم کرده و امیدوار بود که با اعزام سفیر جدید تام‌الاختیار شوروی به تهران، مذاکرات با مسکو با هدف تخلیه ایران از قوای شوروی به ثمر خواهد نشست.

“سادچیکف” سفیر جدید تام‌الاختیار مسکو در آخرین روز سال ۱۳۲۴ وارد تهران شد. نتیجه مذاکرات دولت ایران با سادچیکف در اعلامیه مشترکی منتشر شد که در آن گفته می‌شد: واحدهای ارتش سرخ از تاریخ ۲۴ مارس ۱۹۴۶، (۴ فروردین ۱۳۲۵)، ظرف یک ماه و نیم خاک ایران را تخلیه خواهند کرد.

در این اعلامیه هم‌چنین آمده بود دولت ایران قرارداد ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی را به مجلس پیشنهاد خواهد کرد. این بیانیه موضوع آذربایجان را نیز “امر داخلی ایران” تلقی کرده و بر اجرای اصلاحات و حل مسالمت‌آمیز مسائل میان دولت و مردم آذربایجان تاکید کرده بود.

همزمان با مذاکرات دولت قوام، اتحاد شوروی برای تخلیه خاک ایران زیر فشار ایالات متحده آمریکا و بریتانیا نیز قرار داشت که در به نتیجه‌رسیدن تلاش‌های دولت ایران بسیار موثر بود. هری ترومن، ‌رئیس جمهور آمریکا در بهار ۱۹۴۵ به شوروی اطلاع داد که اگر از تخلیه شمال غرب ایران سر باز زند، آمریکا و متحدانش نیز از شناسایی رومانی و بلغارستان خودداری خواهند کرد.

در خردادماه ۱۳۲۵ نیروهای شوروی از ایران خارج شدند. پیشه‌ورى و دولت مرکزی در تهران توافقنامه‌ای امضاء کردند که به موجب آن حکومت خودمختار آذربایجان به یک “انجمن ایالتی” و مجلس ملی آن به یک “انجمن محلی” تغییر یافت. اما با خروج قوای شوروی و چرخش تناسب قوا به زیان حکومت خودمختار فرقه، اقتدار این نهادهای محلی روز به روز تضعیف شد و در نهایت از بین رفت.

در آذرماه ۱۳۲۵ ارتش ایران وارد آذربایجان شد و حکومت خودمختار آذربایجان یک سال پس از تاسیس از هم پاشید. دو روز پس از آذربایجان، جمهوری خودمختار مهاباد به رهبری قاضی محمد نیز برچیده شد.

پیشه‌وری و یارانش در نظر داشتند که روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵ سالگرد تشکیل حکومت خودمختار را در تبریز جشن بگیرند اما یک روز مانده به جشن سالگرد، از سوی میرجعفر باقروف،‌ دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان شوروی به پیشه‌ورى و یاران او اطلاع داده شد که هرچه زودتر راهی باکو شوند.

اکثر رهبران و فرماندهان نظامی فرقه دموکرات آذربایجان پیش از ورود ارتش به تبریز به شوروی پناه برده بودند، اما قاضی محمد با تنی چند از همکارانش در مهاباد باقی ماندند. پس از ورود نیروهای ارتش ایران به کردستان، آنها بلافاصله بازداشت شده و به سرعت در دادگاه نظامی محکوم و اعدام شدند.

ساخته و پرداخته شوروی؟

حال دوباره می‌توان پرسش اصلی این نوشته را مطرح کرد که آیا حکومت خودمختار آذربایجان آن‌چنان که گروهی از همان آغاز بر آن اصرار داشتند، ساخته و پرداخته اتحاد شوروی و رهبر وقت آن استالین بود یا از جنبشی خودجوش و برخاسته از درون مردم و محصول خواسته‌ها و اراده‌ی خود اهالی آذربایجان بود؟

در مروری که در بالا بر حوادث مرتبط با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران داشتیم به روشنی می‌توان تاثیر حضور ارتش سرخ شوروی در تحولات سال‌های ۱۹۴۵ و ۴۶ آذربایجان و کردستان پی برد. اما افزون بر آن اکنون اسنادی در دسترس عموم قرار گرفته که نشان می‌دهند نقشه تاسیس “حکومت ملی” در آذربایجان در کجا طراحی شده و چگونه به اجرا درآمده است.

این اسناد پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اختیار پژوهشگران قرار گرفته، اسنادی که پیشتر فوق‌محرمانه و دسترسی به آنها ناممکن بوده است. یکی از این اسناد، متن قرار دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی است که در تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۵ تیر ۱۳۲۴) صادر شده و در آن خواسته شده که در آذربایجان ایران یک “جنبش جدایی‌طلبانه” سازمان‌دهی شود.

یک نسخه از این فرمان که امضای استالین را در زیر خود دارد مستقیماً و فقط به میرجعفر باقروف، دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی آذربایجان، فرستاده شده است. این نسخه فرمان استالین را دکتر جمیل حسنلی، پژوهشگر اهل جمهوری آذربایجان فتوکپی کرده و در اختیار “مرکز مطالعات جنگ سرد مؤسسه وودرو ویلسون” (واشنگتن) قرار داده است. دکتر عباس جوادی،‌ پژوهشگر ایرانی، همین متن مؤسسه وودرو ویلسون را به فارسی ترجمه کرده است.

این سند دستورهای مستقیم اجرایی را در ۱۳ بند به دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی آذربایجان صادر می‌کند. در سه بند نخست این سند “فوق‌العاده سری” خطاب به باقروف آمده است:

در بند ۱۳ دستورالعمل استالین نیز گفته شده: «جنبش تجزیه‌طلبانه آذربایجان جنوبی و همچنین برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم ایران (در آذربایجان جنوبی) از نظر مالی تأمین شود. در کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) آذربایجان بودجه مخصوصی عبارت از یک میلیون روبل ارز خارجی («برای تبدیل به تومان») اختصاص داده شود.»

اما ۶ ماه بعد در ۲۹ دسامبر ۱۹۴۵، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی فرمان دیگری خطاب به دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان شوروی صادر می‌کند و در آن می‌گوید: «دیگر جنبش‌های تجزیه‌طلبانه در شمال ایران صلاح نیست» و وظیفه اصلی از این پس تاسیس خودمختاری در چارچوب دولت ایران تعیین شود.

در بند نخست این فرمان آمده است: ‌«وظیفه اصلی فرقه دموکرات آذربایجان ایران، تأسیس خودمختاری ملی آذربایجان از طریق مؤسسه‌های خود مدیریتی دموکراتیک در چارچوب دولت ایران تعیین شود. در قرارکمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی مورخه ۶ ژوئیه ۱۹۴۵ تغییرات معینی داده شود و به تصویب برسد که جنبش‌های تجزیه‌طلبانه در ایالت‌های آذربایجان ایران، گیلان، مازندران، گرگان، خراسان و کردستان شمالی صلاح نیست.»

این سند نیز توسط دکتر عباس جوادی به فارسی ترجمه شده است. به‌روشنی می‌توان حدس زد که تعدیل موضع شوروی در مورد وظایف فرقه دموکرات آذربایجان، نتیجه سفر احمد قوام به مسکو و مذاکرات او با رهبران شوروی و سپس ادامه این مذاکرات با سفیر شوروی در تهران بوده است.

احمد قوام به مقام‌های شوروی این “قول شفاهی” را داده بود که لایحه واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی را تنظیم کرده و به مجلس ارائه خواهد داد. ظاهرا وعده قوام در تغییر سیاست مسکو در مورد فرقه دموکرات موثر بوده است.

سند سومی نیز وجود دارد که پاسخ استالین به نامه‌ی سید جعفر پیشه‌وری پس از خروج او از ایران و استقرار در باکو است. در این نامه استالین به پیشه‌وری می‌گوید که مصالح عالیه‌ی پرولتاریای جهان او را ناگزیز ساخته که از آذربایجان ایران عقب‌نشینی کند. سید جعفر پیشه‌وری چند ماه پس از این نامه‌نگاری در تصادفی کشته شد که چندوچون آن تا امروز مبهم مانده است.

مردم آذربابجان و حکومت خودمختار

حتی اگر واقعی بودن اسناد فوق محل تردید و پرسش باشد نقش ارتش سرخ در به‌وجود آمدن حکومت فرقه دموکرات بر هیچ‌کس پوشیده نبود. بدون حمایت ارتش سرخ، فرقه و نیروی اجتماعی هوادار آن هرگز قادر به مقاومت در برابر ارتش، ‌ژاندارم‌ها و افراد مسلح ارباب‌ها و زمین‌داران بزرگ نبودند.

در جریان بحث شورای امنیت درباره مسئله آذربایجان ایران در اوایل سال ۱۹۴۶ اتحاد شوروی پذیرفت از حرکت ۱۵۰۰ نفر از نیروهای پیاده‌نظام ارتش ایران که عازم آذربایجان بودند جلوگیری کرده است. بدون حضور و حمایت ارتش سرخ نیروی اندک مسلح فرقه توانایی خلع سلاح لشکرهای تبریز و ارومیه نداشتند.

با این‌حال حکومت خودمختار آذربایجان تنها متکی به قوای نظامی شوروی نبود و از حمایت مردمی چشم‌گیری،‌ به‌ویژه در ماه‌های نخست تاسیس برخوردار بود. حکومت فرقه در زمانی تشکیل شد که روستاییان از ظلم و تعدیات ارباب‌ها و زمین‌داران بزرگ و ژاندارم‌های حامی آنها به‌ستوه آمده بودند و جامعه‌ی شهری از اختناق سیاسی و تبعیض قومی حکومت رضا شاه در عذاب بود.

وجود ناامنی، بیکاری گسترده، کمبود ارزاق عمومی و حتی بروز قحطی و شیوع بیماری‌های واگیر در مناطق زیادی از آذربایجان در کنار برنامه‌های اصلاحی پرجاذبه و پیشرفته‌ی فرقه دموکرات، توجه حمایت‌آمیز بسیاری از اهالی آذربایجان را نسبت به حکومت خودمختار جلب کرده بود.

تاسیس دانشگاه در تبریز، ایجاد مدارس در شهرها و روستاها،‌ دادن حق رای به زنان و اعلام تساوی حقوق زنان و مردان، وضع قوانين جديد به نفع كارگران از جمله قانون ۸ ساعت کار در روز، اصلاحات ارضی به نفع دهقانان، احداث مراکز فرهنگی، درمانی و لوله‌کشی و تامین آب آشامیدنی سالم از اقدامات حکومت خودمختار آذربایجان بود. در مدارس آذربایجان آموزش به زبان مادری متداول شد و در تبریز دختران دوشادوش پسران برای نخستین بار به دانشگاه رفتند.

این برنامه‌ها و اصلاحات از سوی هر گروه و قدرتی با هر عنوان و نامی که ارائه می‌شد، در آن زمان و در آن شرایط آذربایجان، چیزی نبود که به‌آسانی از سوی مردم نادیده گرفته شود. ضمن آن که نشانه‌های تجزیه‌طلبانه در تبلیغات فرقه دموکرات آذربایجان وجود نداشت یا دست‌کم آشکار نبود. علاوه بر این فرقه دموکرات آذربایجان در بیانیه‌ی اعلام موجوددیت خود تاکید کرده بود که به استقلال و تمامیت ارضی ایران احترام می‌گذارد.

با همه اینها بازگشت اقتدار حکومت مرکزی ایران به آذربایجان و شمال کردستان به سادگی برگزار نشد. در شهرهای آذربایجان چوبه‌های دار بسیاری بر پا شد و انتقام‌گیری خونینی به راه افتاد. افراد مسلح ارباب‌ها، ملایان مرتجع و بسیاری از کسانی که در حکومت خودمختار کنار گذاشته شده یا به‌نحوی از آن آسیب دیده بودند، راه انتقام‌جویی در پیش گرفتند و در نبود نظم و قانون، آسیب‌های جانی و مالی زیادی به بار آوردند.

آمار دقیقی از تلفات انسانی پس از سقوط حکومت فرقه دموکرات آذربایجان وجود ندارد: از ۸۰۰ نفر تا ۱۰ هزار نفر قربانی تسویه‌های خونین پس از سقوط حکومت فرقه دموکرات سخن گفته می‌شود.


نظر خوانندگان:

■ دکتر پتروس غالی دبیر کل سابق سازمان ملل و وزیر خارجه سادات در جواب خبرنگار تلویزیون کانادا آیا شکست اعراب ناشی از سیاست غلط عبدالناصر بود یا خیانت سادات؟ او با خنده پاسخ داد: این سوال فرعی و موجب اتلاف وقت است. در دنیا فقط و فقط یک جنگ بود که جنگ سرد نام گرفت و دو طرف داشت امریکا و شوروی. در این جنگ ما در کنار یا در کمپ شوروی صف بستیم و با شکست شوروی شکست خوردیم. ملی کردن کانال سوئز ‘بیداری ناسیونالیزم عرب’ جنگ کانال و صحرای سینا و فتح آن و و..... فرعی و ذکر آنها اتلاف وقت است! بعد از ۵۰ سال و این همه اطلاعات- تکرار حرفهای کهنه جای تاسف است. اگر جنبش مردم آذربایجان دستور استالین بود پس جنبش‌های مردم: کوبا ، کره ، چین ، ویتنام ، انگولا که به سقوط آپارتاید انجامید،... وکل مردم افریقا که شوروی پشت همه آنها قرار داشت و کمک می‌کرد دستور استالین بوده بنا بر این باید گفت زنده باد آ ستالین.
جعفر خدیر - مونترال

■ در این که حکومت خودمختار آذربایجان با حمایت شوروی ایجاد شد شکی نیست و نباید کل مطلب را به این نکته صرف نمود. نکته‌ای که در اغلب اینگونه نوشته ها مغفول می ماند این است که: ایا تحصیل به زبان مادری و استفاده از آن حق هر ملت و قومی هست یا نه؟ و آیا محروم کردن میلیون ها ترک آذربایجانی از حق تحصیل به زبان مادری هم توسط شوروی ایجاد شده بود؟ آیا ظلم و غارت خارق العاده اربابان و فئودالها در این منطقه آذربایجان توسط شورویها سازماندهی شده بود؟ آیا عقب ماندگی شدید اقتصادی آذربایجان هم ساخته و پرداخته شوروی بود؟ و ... وقتی در منطقه ای چنین کاستی هایی وجود داشته باشد، بیگانگان از زمینه موجود در جهت تأمین منافع خود استفاده خواهندکرد در این مورد شکی تباید کرد. استالین هم در آن برهه تاریخی سعی کرد از زمینه موجود در راه اهداف و منافع شوروی استفاده کند. در این میان وطن پرستان آذربایجانی قربانی شدند، آنهایی که فکر می کردند از شرایط موجود می‌توانند برای تأمین حقوق و منافع مردم خود استفاده بکنند. بی عدالتی‌های فوق هم اکنون هم با تغییر بسیار اندکی در آذربایجان وجود دارد و اگر بیگانگان سعی در بهره برداری از آن بکنند نبایدتعجب کرد. به نظر من اگر پیشه وری در ماجرای فوق گناهی داشته است آن هم اعتماد به شوروی ها بوده است و بس. گناه اصلی از آن حکومت مرکزی در تهران و شخص رضاشاه در ممنوع کردن زبان آذربایجانی در آذربایجان و تحقیر ترکها در آذربایجان بوده است و متعاقب آن محمدرضاشاه که همان وضعیت را ادامه داده است.