ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 12.09.2015, 22:41
بحران پناهجویان، پایان یک دوران

ماشااله رزمی

انفجار دولت – ملت‌های مصنوعی، شکست اسلام سیاسی و از بین رفتن اهمیت استراتژیک نفت سه عامل عمده بحران و جنگ در کشورهای خاورمیانه هستند که جوانان کشورهای این منطقه را به مهاجرت دسته جمعی به سوی غرب وا می‌دارند. نظربه اینکه علل فوق الذکر با اقدامات سیاسی مقطعی برطرف شدنی نیستند لذاپیش بینی می‌شود که بحران تا زمان نامعلومی ادامه خواهد یافت. آغاز این بحران پایان یک دوران بوده و پایان آن نیز دوران دیگری را رقم خواهد زد. امروز مشکل پناهجویان را می‌توان به سیاستهای دولت‌ها و یا قدرتهای جهانی نسبت داد ولی در واقع بحران فعلی خیلی عمیق و همه جانبه است و ریشه در تاریخ گذشته و فرهنگ ملل منطقه دارد.

قرون طلائی اسلام در ضمن قرن‌های رونق جاده ابریشم نیز بوده. تا زمانی که جاده ابریشم تنها راه ارتباطی بین شرق و غرب بود، ملل ساکن در منطقه از مزایای آن برخوردار می‌شدند و حتی ادعا شده است که پیدایش دین اسلام با تغییر مسیر جاده ابریشم رابطه مستقیم داشته است یعنی زمانی که جنگ‌های طولانی بین امپراطوری ساسانی و امپراطوری روم شرقی (بیزانس) جاده ابریشم اصلی را بست که از تبریز می‌گذشت و به استانبول می‌رفت، کاروان‌ها مسیر جنوب را انتخاب کردند و به یمن و مکه رفتند و جزیره العرب را ثروتمند کردند و دین و دولت در آنجا بوجود آوردند.

تا اینکه در پایان قرن پانزدهم یک کاشف پرتقالی بنام «برتولومه» دماغه امید در آفریقای جنوبی را کشف کرد و جاده ابریشم جنوبی را از اعتبار انداخت و شاخه اصلی جاده ابریشم نیز با به‌قدرت رسیدن صفویه و شروع جنگ‌های شیعه و سنی بین ایران و عثمانی عملا بسته شد.

عبور از دماغه امید به کشتی‌های بزرگ و مجهز نیاز داشت و برای آن، کارگاههای عظیم کشتی‌سازی و بنادر مجهز با سرمایه‌داران بزرگ بوجود آمد و در پی اندوختن ثروت، قاره‌های تازه‌ای را کشف کرد و به تدریج بورژوازی اروپا قدرت گرفت و جهان را فتح نمود در حالی که مسلمانان و به‌ویژه اعراب همچنان به‌ همان تجارت کاروانی ادامه دادند و نتوانستند به انقلاب صنعتی دسترسی پیدا کنند.

بی‌خبری ملل خاورمیانه از تحولات علمی و صنعتی دنیا سه قرن ادامه می‌یابد تا اینکه در قرن نوزدهم هنگامیکه انگلستان با هندوستان ارتباط تلگرافی بر قرار می‌کرد و تیرهای تلگراف از سرزمین‌های اسلامی می‌گذشت، بزرگان قوم متوجه شدند که مسلمانان از قافله تمدن عقب مانده‌اند. شواهدی وجود دارد که در شهرهای مهم اسلامی آن روزی راجع به علل عقب ماندگی مسلمانان مباحث جدی صورت گرفته است. عده‌ای معتقد بودند که مسلمانان به این خاطر عقب مانده‌اند که به تعالیم اسلامی عمل نکرده‌اند و اگر عمل می‌کردند پیشرفت می‌نمودند زیرا اسلام دین مترقی است و راه حل همه مشکلات را دارد. عده‌ای دیگر برعکس می‌گفتند مسلمانان به این علت عقب مانده‌اند که به تعالیم اولیه اسلام پایبند مانده‌اند در صورتی که فرنگیان دین خود را اصلاح نموده و با نیاز‌های زمان هماهنگ کرده دین را از دولت جدا ساخته و راه ترقی را گشوده‌اند.

اکنون یکصد و پنجاه سال است که این دعوا بین مسلمانان ادامه دارد و نتیجه نهائی آن اسلام سیاسی بوده است که اکنون به جنگ خانگی فرا روئیده و داعش و اخوان‌المسلمین دو معرف اصلی آن هستند. در یک طرف اخوان‌المسلمین به عنوان اصلاح‌طلبان دینی شعار «اسلام هو الحل» را می‌دهد و در طرف دیگر داعش با سلفی‌گری خشن‌ترین چهره اسلام را به نمایش می‌گذارد. این‌چنین امید واهی در میان نا‌امیدان رایج است.

در سال هائی که رهبران فکری مسلمانان در پی یافتن علل عقب ماندگی جوامع اسلامی بودند، هراسان از روبرو شدن با واقعیت و ناتوان از نگاه کردن به آئینه و انتقاد از خود، تنها قدرت‌های خارجی را عامل عقب ماندگی می‌یابند و به حرکات ضداستعماری روی می‌آورند. استعمارگران در عقب نگهداشتن ملت‌ها مقصر هستند ولی عقب ماندگی مقدم بر استعمار بود زیرا ملت‌ها اگر عقب مانده نبودند، مستعمره نمی‌شدند.

با این‌همه در اوایل قرن بیستم پیدایش نفت در خاک مسلمانان توجه استعمارگران را بیش از پیش به این منطقه جلب می‌کند. در سال ۱۹۱۶ طبق قرار داد محرمانه سایکس و پیکو نمایندگان انگلستان و فرانسه قبل از آغاز جنگ اول و انحلال امپراطوری عثمانی، خاورمیانه را بدون اینکه ساکنان منطقه در جریان باشند بین خود تقسیم می‌نمایند و بعد از جنگ هم برای تداوم تسلط خود تعدادی کشور با دولت - ملت‌های مصنوعی ایجاد می‌کنند و در هر یک از آن‌ها یک اقلیت مذهبی یا قومی را در راس قدرت می‌نشانند و به آن کمک می‌کنند تا بر اکثریت چیره شود و به شیوه دیکتاتوری حکومت کند و امنیت آن کشور را حفظ نماید تا نفت مورد نیاز ناوگانهای دریائی و کارخانجات جوامع صنعتی به ارزان‌ترین قیمت تامین شود.

در طول قرن بیستم اهمیت نفت روز به روز بیشتر می‌شود به‌ویژه بعد از جنگ دوم که بین روزولت رئیس جمهور آمریکا در بازگشت از کنفرانس یالتا با ملک سعود بنیانگذار سلسله سعودی در عرشه یک کشتی جنگی بر روی کانال سوئز، قراردادی بسته می‌شود که بر اساس آن آمریکا حفظ امنیت کشور سعودی را تقبل می‌کند و در عوض پادشاه سعودی تضمین می‌دهد که احتیاجات نفتی آمریکا را تامین کند. شبیه همین قرار داد بین آمریکا و همچنین انگلستان با سایر کشورهای منطقه نیز بسته می‌شود و قشر حکام رانت خوار را به‌وجود می‌آورد. آمریکا و انگلستان و در حد کوچک‌تر فرانسه برای تامین نیازهای نفتی خود از رژیم‌های دیکتاتوری در این کشور‌ها حمایت می‌کنند. تغییرات ظاهری ایجاد می‌شود ولی فقر و جهالت و عقب ماندگی تاریخی همچنان پابرجا می‌ماند.

نیاز کشورهای صنعتی به نفت خاورمیانه باعث می‌شد تا نظم اجباری در کشورهای منطقه با دولت – ملت‌های مصنوعی دوام یابد و برای آرام کردن مردم نیز از اسلام سیاسی مدد گرفته شود اما اکنون با مشاهده میلیون‌ها انسان که می‌خواهند کشورهای خاورمیانه را به سوی غرب ترک کنند متوجه می‌شویم که نظم نفتی یکصد ساله در جوامع مسلمان به پایان رسیده است.

بحران زمانی آغاز شد که مته حفاری در داکوتای شمالی در آمریکا در عمق سه هزار متری زمین به مخاذن نفت شل (نفت موجود در صخره‌های اعماق زمین) رسید و همراه با آن انرژی‌های جایگزین مانند انرژی خورشیدی، انرژی حاصل از امواج دریا‌ها، انرژی حاصل از باد و انواع دیگر انرژی‌های جایگزین به صرفه اقتصادی رسیدند و رقیب نفت شدند و نفت که زمانی اعراب از آن به عنوان سلاح استفاده می‌کردند، ارزش استراتژیک و سیاسی خود را از دست داد و عربستان سعودی بزرگ‌ترین صادرکننده نفت خام با ظرفیت یازده میلیون بشکه در روز، ناچارا برای مقابله با نفت شل، قیمت نفت را در بازار جهانی به نصف تقلیل داد و رقابت شدیدی بین صادر کنندگان نفت برای ارزان فروشی بوجود آورد.

با به قدرت رسیدن داعش در عراق و سوریه مرزهای مصنوعی که در پایان جنگ جهانی اول کشیده شده بودند از میان برداشته شدند و دولت- ملت‌های پوشالی فرو ریختند دیگر کشورهائی به نام عراق یا سوریه وجود خارجی ندارند و هیچکس برای تمامیت ارضی این کشور‌ها ارزشی قائل نمی‌شود و کسی حاضر نیست برای حفظ مرزهای آنجان خودرا به خطر بیاندازد. داعش پرچمدار اسلام راستین در قرن بیست یکم شده و نفت را در بازار سیاه بشکه‌ای دوازده دلار می‌فروشد.

آغاز بهار عربی در سال ۲۰۱۱ توهم پیروزی برای اسلام اخوانی ایجاد کرد ولی دیری نگذشت که دیکتاتوری نظامیان در مصر به اسلام سیاسی ترجیح داده شد و همین اسلام سیاسی در تونس در انتخابات آزاد شکست خورد و در سوریه بازی قدرت را به القاعده و داعش باخت و از دور خارج شد.

دنیای صنعتی که زمانی به خاطر نفت و گاز حافظ رژیم‌های دیکتاتوری منطقه بود اکنون آن‌ها را‌‌ رها می‌کند و می‌کوشد علایق خود را به تدریج از این منطقه قطع کند زیرا در قرن بیست یکم مرکز ثقل سیاست و تجارت جهانی در جنوب شرق آسیا قرار خواهد گرفت و نه در خاورمیانه.

جهان اسلام، ناسیونالیسم عربی، سوسیالیسم بعثی و اسلام اخوانی را تجربه کرد و در هر سه مورد شکست خورد. بهار عربی به زمستان سلفی تبدیل شد. در عین حال نسل جوان در منطقه خاورمیانه به برکت انقلاب انفورماتیک و گردش آزاد اطلاعات آگاه شده است و دیگر نمی‌خواهد مانند نسل‌های گذشته خود را با رویای تاریخ غرورانگیز قرون طلائی اسلام دلخوش کند، می‌خواهد مانند جوانان اروپائی و آمریکائی خوشبخت زندگی کند و از دیکتاتوری و جهل و فقر نجات یابد. غرق شدن در دریا برای رسیدن به آزادی را بهتر از کشته شدن به‌خاطر هیچ درزادگاه خود می‌داند. دیگر نمی‌خواهد به دینی که ابزار سرکوب شده است باور داشته باشد و چنین است که سیل مهاجرت به سوی غرب که به‌وسیله دین‌فروشان «دارالکفر» نامیده شده است به راه می‌افتد. هیچ یک از این پناهجویان نمی‌خواهند به یک کشور اسلامی پناهنده شوند و این شکست تاریخی بزرگ برای کسانی است که جوامع اسلامی رابه دروغ «دارالعدل» معرفی می‌کنند.

ماشااله رزمی هفتم سپتامبر ۲۰۱۵ - مونیخ


نظر خوانندگان:

■ ممنونم از توجه شما به نظرم، و خوشحالم از اینکه، از دیدِ شما هم، ذکر منبعِ خبر، از ضروریاتِ یک نوشته است. بخصوص در باره خبری چون؛ «... بعد از جنگ دوم که بین روزولت رئیس جمهور آمریکا در بازگشت از کنفرانس یالتا با ملک سعود بنیانگذار سلسله سعودی در عرشه یک کشتی جنگی بر روی کانال سوئز، قراردادی بسته می‌شود...»
و آری حق با شماست، اگر در نظرم به اسامی تعدادی از رسانه های معتبر جهانی و اینترنتی که منابع خبرهایم هستند، اشاره می کردم، مطلبم ارزش و اهمیتی علمی می یافت. لذا شرمنده ام، و پوزش می طلبم.
در باره اشتباه موجود در نظرم می نویسی؛ «...دوست عزیز این گونه اظهار نظر کردن کل نظر شما را بی ارزش کرده است. البته این گونه سخن گفتن شاخص ما ایرانیان است...» شما در اینجا بر اساسِ نوشته آقای رزمی و من به این نتیجه می رسی که؛ «... البته این گونه سخن گفتن شاخص ما ایرانیان است...». آیا گمان نمی کنی، با این گفتت، کمی بی انصافی کرده ای؟ یقین دارم، اگر از این پس به مقالاتِ هموطنانمان توجه کنی، شاید به عینه ببینی، که بسیاری از ایرانیان عادت دارند، مستدل صحبت کنند، و سخن گفتنِ غیر مستند، «... شاخص ما ایرانیان ...» نیست.
و اگر به انشائم خطاب به آقای رزمی توجه کنی، قصدم از اشاره به اشکالی که، در نوشتار ایشان دیده‌ام، نه مته به خشخاش گذاشتن، و نه «...کل نظر[ایشان] را بی ارزش...» کردن بوده است، چرا که در عینِ متانتِ در کلام نوشته ام؛«... ذکر منبعِ خبر، از ضروریات بوده، و به مطلب ارزش و اهمیتی علمی می دهد.»
البرز

■ روی صحبتم با منتقد مقاله آقای رزمی است. شما هم آماری آورده‌اید که معلوم نیست منبع آن کجاست «اما واقعیت این است که، بخش بزرگی از پناهندگانِ در حالِ پیاده روی در جاده‌های اروپائی تمایل فراوانی به زندگی در ترکیه، اردن و لبنان، و شاید زندگی در عربستان و کشورهای حاشیه خلیخ فارس دارند.»...
دوست عزیز این گونه اظهار نظر کردن کل نظر شما را بی ارزش کرده است. البته این گونه سخن گفتن شاخص ما ایرانیان است.

■ آقای رزمی گرامی، وقتی می نویسی؛ «... اکنون یکصد و پنجاه سال است که این دعوا بین مسلمانان ادامه دارد و نتیجه نهائی آن اسلام سیاسی بوده است که اکنون به جنگ خانگی فرا روئیده و داعش و اخوان‌المسلمین دو معرف اصلی آن هستند...».
شاید بهتر و دقیقتر از این نتوان اوضاع غمبار و سرشار از هرج و مرج حاکم بر خاورمیانه را توصیف کرد. و شاید بجا و شایسته بود که از تلاشهای ایران برباددِه بخشهای مؤثری از حاکمیت اسلامی ایران در سی و هفت ساله گذشته برای حضور تمام قد در رقابتهای اسلامی جهت بدست آوردن سرکردگی “امت” نیز یاد می شد. جایگاهی که عاملِ شیعی بودن، مانع از رسیدنِ حاکمیت اسلامی ایران به آن شده و میشود.
در جایی دیگر از مطلب می نویسی؛ «...بعد از جنگ دوم که بین روزولت رئیس جمهور آمریکا در بازگشت از کنفرانس یالتا با ملک سعود بنیانگذار سلسله سعودی در عرشه یک کشتی جنگی بر روی کانال سوئز، قراردادی بسته می‌شود...».
در همسوئی های مؤثر سیاستهای سعودیها با سیاستهای کاخ سفید تردیدی نیست، اما وقتی موضوعِ ملاقاتی به این مهمی در مطلب گنجانیده میشود، ذکر منبعِ خبر، از ضروریات بوده، و به مطلب ارزش و اهمیتی علمی می دهد.
وقتی می نویسی؛ «...نسل جوان در منطقه خاورمیانه به برکت انقلاب انفورماتیک و گردش آزاد اطلاعات آگاه شده است و دیگر  نمی‌خواهد مانند نسل‌های گذشته خود را با رویای تاریخ غرورانگیز قرون طلائی اسلام دلخوش کند، می‌خواهد مانند جوانان اروپائی و آمریکائی خوشبخت زندگی کند و از دیکتاتوری و جهل و فقر نجات یابد...».
صمیمانه می گویم، می خواهم به مانند شما بیندیشم. اما واقعیت این است که، بخش بزرگی از پناهندگانِ در حالِ پیاده روی در جاده های اروپائی تمایل فراوانی به زندگی در ترکیه، اردن و لبنان، و شاید زندگی در عربستان و کشورهای حاشیه خلیخ فارس دارند.
اما زندگی در ترکیه، اردن و لبنان به دلیل ازدحام بیش از حد مهاجرین و ضعیف بودنِ این دولتها در کمک رسانی به ایشان، توأم شده با شکنجه های روحی و معیشتی روزمره. عربستان و کشورهای حاشیه خلیخ فارس نیز با اینکه از توانِ اقتصادیِ بالایی برخوردارند، از پذیرش مهاجرین امتناع می ورزند. با توجه به شواهد و علل برشمرده، تنها ملجأ باقی مانده برای مهاجرین سوری و عراقی، کشورهای غربی هستند.
و به تجربه دیده شده که مهاجرتِ مسلمانان به اروپا نه تنها از اعتقاداتِ ایشان به اسلام نکاسته، بل بدان شدت نیز بخشیده است. یکی از عللِ مهم شدت گیری اصولگرایی در بین مهاجرین مسلمان، میتواند شدت گرفتنِ رواج افکار دستِ راستی در اروپا باشد. این همه، جوانان مسلمانِ ساکنِ اروپا را به سمتِ اسلام داعشی و طالبانی بیش از پیش هُل داده است.
البرز