ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 31.08.2015, 6:47
«حاکم دهن‌دوز»‌ها و وحشت از نام و راه مصدق!

محسن قائم مقام

«قدرت وقتی برهنه است که مردم حرمت آنرا فقط به این دلیل نگهدارند که قدرت است و نه بدلیل دیگر.»
کتاب «قدرت» نوشته برتراند راسل- ترجمه نجف دریابندری.

خبر احضار و تهدید مسؤلین سازمان جبهه ملی در ایران و امر به متوقف ساختن هر نوع فعالیت و جلسات درون سازمانی توسط وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ایران در این زمان بسیار به‌نظر غیر مترقبه می‌آمد که چنین اخطاری ناگهانی در این زمان و فضای سیاسی داخلی و شرایط تازه بین المللی چه معنی‌ای می‌تواند داشته باشد؟ و با چه منظوری در میان هزار درد بی‌درمانی که احاطه‌شان نموده است به بستن دست و دهان فعالین جبهه ملی کمر بسته‌اند؟ اینکه این خط و نشان کشیدن‌ها در ذهن بی‌خرد ایشان چه حاصلی برای ایشان دارد؟ اینکه در جائیکه به قول اطلاعیه جبهه ملی ایران «حاکمیت جمهوری اسلامی برای نمایش دادن دمکراسی به احزاب خودی و درون حکومتی امکان می‌دهد تا با استفاده از مقدورات دولتی و در محل‌های مربوط به دولت، کنگره‌های وسیع تشکیل دهند و خود را در نقش اپوزسیون قلمداد نمایند ولی با تشکیل جلسات محدوداعضای جبهه ملی آنهم در منازل خودشان اینگونه برخورد کرده و آن‌ها را به ارسال پرونده به دادگاه انقلاب تهدید می‌کنند.» چگونه جور در می‌آید؟، یا شاید به تصور نادرست اینکه با قبول همه شرط و شروط غرب و امضای قرارداد هسته‌ای و صلح «حسنی» چراغ سبزی برای ادامه ستمگری در داخل کشور را از جانب غرب دیده‌اند؟ و اینکه بواقع در این فضای خفقانی که ساخته‌اند، که جز درماندگی و ورشکستگی سیاسی در حول و حوش خود نمی‌بینند از مردم به‌وحشت افتاده‌اند، چه این‌همه فساد و بی‌خردی و استبداد مذهبی روز افزون ایشان مردم را بیشتر به‌واقعیت سراسر فساد و وحشی‌گری این حکومت یا این قوم چپاول‌گر آگاه نموده و می‌نماید؟ و یا مجموع این عوامل ایشان را مانند همیشه، به‌جای تغییر در روش‌های نادرست و استبدادی خود، دنبال تشدید ادامه سرکوب و خاموش نگاه داشتن بیشتر مردم با چماق و قلدری انداخته است؟

این رفتار خشونت آمیز و اخطار به کشاندن ایشان به دادگاه‌های مسخره «انقلاب» زمانی صورت می‌گیرد که طی ۳۷ سال حکومت اسلامی تنها در ابتدای کارچند ماهی اجازه فعالیت آزاد به جبهه ملی داده شد و از آن پس از پیگردهای مکرر رهبرانش نظیر زنده یاد دکتر علی اردلان گرفته که او را بار‌ها در سنین بالای عمر با خفت تمام به‌زندان انداختند و آنچه شایسته خودشان و رهبرانشان بود را به‌ایشان اعمال کردند. و نیز با سایر فعالین و رهبران جبهه ملی ایران از هیچ آزار و اذیتی فروگزار نکردند. در دنباله این سیاست زهرآگین با از میان برداشتن رهبران برجسته ملی، در کنار قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای، نظیر قتل زنده یادان داریوش و پروانه فروهر و دکتر شمس‌الدین امیرعلائی در داخل و دکتر شاپور بختیار و دکتر عبدالرحمن برومند در خارج از ایران، آنهم با چنان وضع فجیع مافیائی و نیز تنگ کردن عرصه زندگی بر سایر فعالین جبهه ملی و شخصیت‌های برجسته و باارزش ملی تا حدی که برخی همچون دکتر کریم سنجابی آواره و مجبور به ترک وطن گردید یا شخصیت‌های ملی و به‌نام دیگری همچون زنده یاد مهندس مهدی بازرگان را ناگزیر به خانه‌نشینی نمودند. فعالین سازمان جبهه ملی را نیز بعد از مقاومت ایشان و نمایش خیابانی دلیرانه در برابر قانونی ساختن احکام قرون وسطائی «قصاص» توسط استبداد حاکم، به‌زندان کشاندند و بشکلی خانه نشین ساختند. هرچند ایشان با تمام قوا در منزل‌هایشان هم به فعالیت ادامه دادند. و با انتشار اعلامیه‌های پر محتوی به روشنگری مردم پرداختند. و حکومت اسلامی در برابر این روشنگری‌ها و پرده برداری از فساد مالی و روندی که به تلاشی اقتصاد مملکت می‌انجامد، تنها پاسخش به‌زندان کشیدن دکتر علی رشیدی، از رهبران جبهه ملی و اقتصاد‌دان چیره ایران و فعالین دیگر سازمان بود.

چندین بار جلوی تشکیل کنگره‌های سازمان در منازل شخصی ایشان را گرفتند. و امروز که پس از رنج و مرارت فراوان با نشست‌های در منازل خویش، در حالیکه ایشان سرگرم موافقت نامه هسته‌ای بودند، موفق به ترمیم درون سازمانی جبهه ملی در ایران گردیند، شمشیر را از رو بسته‌اند و شیپور «قدغن» کردن همه فعالیتهای سازمانی حتی در منازل شخصی را سرداده‌اند. سازمانی که نه اجازه باشگاه دارد، نه حق انتشار روزنامه علنی یا درون سازمانی به او داده شده، دنبال بستن دهان و دست و پای فعالین ایشان هستند.

نگاهی به گذشته نشان می‌دهد که حکومت اسلامی از زنده ماندن نام و اعتبار دکتر مصدق در میان مردم همیشه هراس داشته است. رفتار توهین آمیز خمینی در زمانی که بلافاصله پس از انقلاب و روی کار آمدن نظام خودسری، یک ملیون نفر در تهران با حضور خود در خانه مصدق در احمدآباد از این رادمرد بزرگ و آزادیخواه قدردانی نمودند، نشانه رشگ او به این فهرمان بزرگ ملی و در عین حال وحشت از گسترش فکر آزادیخواهی و ملی در میان مردم بود. و با ادای این جمله که نمایش بی‌خردی کامل او بود، که «۲۸ مرداد سیلی خدا به مصدق بود.»، به‌جای به‌زعم خود سرشکسته کردن مصدق، تنها فکر مخدوش خود در گذشته و حال را برملا کرد.

در جای دیگر حکومت اسلامی در این ۳۷ سال هرگز نتوانست به جمع‌بندی واحدی از خود در مورد دکتر مصدق برسد. یک روز مصدق نامسلمان و مرتد اعلام می‌شد، یک روز افراد سازمانی که او بنیاد نهاده بود به‌دلیل مخالفت با قانون ضد انسانی و قرون وسطائی «قصاص» مرتد شناخته می‌شدند و روز دیگر هر شخصی از حکومتی‌ها که به‌زعم خود کار درشتی انجام داده بود خود را مصدق زمان معرفی می‌کرد. از محمود احمدی‌نژاد گرفته تا آقای محمد جواد ظریف ناگهان در آینه خود را مصدق می‌دیدند. اولی میلیارد‌ها دلار ثروت ملی ایران را یا به‌جیب این آن ریخته بود یا به هدر داده بود و دومی به‌دنبال راهی برای راضی کردن غرب در برداشتن تحریم‌های کشنده به ایران وارد میدان شده بود. تحریم‌هائی که به‌دلیل ماجراجوئی‌های منطقه‌ای و بهانه پشتیبانی از تروریست‌های منطقه پا گرفته بود. بسیار دیر دست به کار شدند. زمانهای طلائی که امریکا حاظر به کنار آمدن بود را با گردن کلفتی و ادامه ماجراجوئی در منطقه نا‌دیده گرفتند.

محمد جواد ظریف نقش خود را در رهبری عقب‌نشینی کامل رژیم خوب بازی کرد ولی در دفاع از این رژیم دیکتاتوری مذهبی در برابر جهانیان گفت که «ما در ایران زندانی سیاسی نداریم، بلکه زندانیان ما بخاطر اعمال غیر قانونی خود در زندانند»، این افاضات مهمل و دروغ آشکار فاصله ایشان را با مرتبه مصدق آزادیخواه و دمکرات در تاریخ ایران به‌خوبی نشان می‌داد. به‌قول مقاله‌ای که در باره ایشان نوشته بودند، ایشان نماینده باهوش نظام بودند نه همتراز مصدق رهبر مبارزات آزادیخواهی و استقلال‌طلبی و سکولارسم در ایران. این بی‌خردان کسی را که همتای زندگی افتخارآمیز مصدق باشد را در قوم قدرت‌طلب خود ندارند، یک روز از روی رشگ و ترس به مصدق حمله می‌کنند و روز دیگر بدنبال کسب افتخار دروغین و عاریتی خود را مصدق می‌خوانند.

این‌ها یک کوچه را هم به‌نام مصدق نکرده‌اند و خیابان «پهلوی» را هم که مردم به‌نام «مصدق» برگرداندند بلافاصله به یک نام مذهبی تغییر دادند که کسی جرآت برداشتن آن را نداشته باشد. حالا که می‌بینند که چگونه نام مصدق در میان مردم جاودانی شده و بصورت سمبل آزدای و مردمسالاری و سکولاریسم در آمده است به وحشت افتاده‌اند و نمی‌دانند چه باید انجام دهند. در بی‌خردی همیشگی خود تصور می‌کنند که می‌توانند افکار مردم را با داغ و درفش نشان دادن به فعالین سازمان جبهه ملی ایران که با وجود تمام فشار‌ها شکنجه‌ها بر سر میثاق خود با مردم ایستاده‌اند، عوض نمایند. به تصور ایشان مردم در زیر فشار‌های ایشان هواخواه یک حکومت دیکتاتوری مذهبی و غارتگر ثروتهای ملی گردند. در حالیکه مردم سالهاست که در ذهن و خرد خویش پرده ریا و سالوسی را از چهره منحوس این نظام استبدادی دریده‌اند و ایشان را بدرستی شناخته‌اند.

آیا فکر می‌کنید با تمام جنایاتی که تا به امروز در این نظام دیکتاتوری مذهبی صورت پذیرفته است و در دولت روحانی تشدید یافته جائی برای امید از این دولت «تدبیر و امید» یا امید تغییر روشی از سردمداران رژیم باقی گذاشته است؟ واقعیت آن است که در این دوران طولانی خونین و سیاه و تطاول، مردم تجربه و آگاهی فراوانی بدست آورده‌اند و حکومتیان هم از جدائی کامل صف مردم با صف تبهکاران فهم کامل پیدا کرده‌اند. تمام غم ایران دوستان این است که در این فضای خطرناک منطقه‌ای حکومتی بر سر کار است که هیچگونه پشتیبانی از مردم را ندارد.

در این معرکه جدید حکومتی علیه فعالین جبهه ملی ایران می‌بینیم که آقای ادیب برومند رئیس شورای رهبری جبهه ملی ایران در ‌‌نهایت شهامت به حمله وزارت اطلاعات رژیم پاسخ می‌دهد که «جبهه ملی ایران از بدو تاسیس در زمان ملی شدن صنعت نفت ایران تا به امروز برای خدماتی که بایران کرده از این آقایان اجازه نگرفته است که امروز منتظر موافقت یا مخالفت این آقایان باشد.» از سوی دیگر شاهد آنیم که امروزه مردم آگاه جهان آشنائی بیشتری از زیروبم حکومت‌های خودکامه و غارتگرانی نظیر حکومت اسلامی ایران را پیدا کرده‌اند. و ما اعتماد داریم که آزادیخواهان و طرفداران حقوق بشر در سراسر جهان از حقوق پایمال شده مردم ایران دفاع خواهند نمود. و ما در خارج از کشور برای آگاهی بخشیدن بمردم آزادیخواه و سازمانهای حقوق بشری و دمکرات جهان از اجحافات و ستمگری این گروه مستبد و غارتگر ثروت‌های ملی تمام کوششهای خودرا به‌کار خواهیم بست.

بیتی مناسب حال از زنده یاد فریدون توللی برایم در این گیرودار تداعی شد:
شرمشان باد ز هنگامه رسوائی خویش/ این متاع شرف از وسوسه بفروختگان!

محسن قائم مقام – نیویورک
۲۸ ماه اوت ۲۰۱۵