ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 26.02.2015, 22:08
فراز و فرود محمد خاتمی در بین جوانان

معین خزائلی

ترسو، بزدل، محافظه‌کار، عهدشکن و...، این‌ها تعدادی از صفتهایی است که مخالفان امروز سید محمد خاتمی که تصادفا روزی از طرفداران دو آتشه او هم بودند برای توصیف وی به کار می‌برند. عمده‌ترین انتقادات از رئیس جمهور اصلاحات مربوط به سالهای پایانی ریاست جمهوری او و مخصوصا دو سال آخر است. اوج این مخالفت و رویگردانی را می‌توان در ۱۶ آذر ۱۳۸۳ یعنی آخرین سال ریاست جمهوری محمد خاتمی و دیدار وی با دانشجویان دید. محمد خاتمی سالهای قبل، دیگر جایی در بین دانشجویان که یکی از مهم‌ترین طرفداران وی بودند ندارد. کار تا آنجایی پیش می‌رود که رئیس جمهور محبوب سالهای پیش هو می‌شود. اگر چه بعد‌ها گفتند هو کردن‌ها متوجه شخص خاتمی نبود. دانشجویان خاتمی را متهم به دروغگویی می‌کنند و شعار می‌دهند «خاتمی تو به ما پشت کردی». در‌‌ همان روز است که جمله‌ای که اکنون معروف شده بر زبان خاتمی رانده می‌شود. «انشاالله بعد از من کسانی خواهند آمد که عمل خواهند کرد و شما نتیجه اعمالشان را خواهید دید». این حرف کنایه‌ای بود از طرف محمد خاتمی به صحبتهایی که آن روز‌ها بسیار زده می‌شد که خاتمی مرد حرف است نه عمل.

اما چه شد که محبوب‌ترین رئیس جمهور ایران پس از انقلاب بسیاری از طرفداران دو آتشه خود را از دست داد؟

اوضاع وخیم اقتصادی در دوران هشت ساله جنگ و مخصوصا در اواخر آن وضعیت معیشتی مردم ایران را به شدت تحت الشعاع قرار داده بود. صفهای طویل برای گرفتن نفت شاید یکی از ماندگار‌ترین خاطراتی باشد که کودکان دهه شصت و پنجاه به وضوح در ذهن خود از ان دوران به یادگار دارند. از بین رفتن زیر ساختهای اقتصادی و نیز تحریم‌های بین المللی علی‌الخصوص در صنعت نفت ایران اثراتی مخرب بر اقتصاد ایران گذاشته بود. با پایین رفتن جهانی قیمت نفت در ماههای پایانی سال ۱۳۶۴ و نیز رکود شدید اقتصادی در سال ۱۳۶۵ شرایط نگران کننده‌ای در کشور حاکم شده بود. پس از پایان جنگ نیاز به آبادانی و بازسازی سریع زیر ساخت‌ها در کشور به شدت احساس می‌شد و «دوران سازندگی» با روی کار آمدن اکبر هاشمی رفسنجانی و دولت او در سال ۱۳۶۸ آغاز شد. هاشمی رفسنجانی خود نقل می‌کند که: «در سال ۶۸ در حالی ریاست جمهوری را قبول کردم که بودجه کشور به صورت رسمی ۵۱ درصد کسری داشت».

کودکان این دوره اگر چه به طور مستقیم با وضع وخیم اقتصادی موجود دست و پنجه نرم نمی‌کردند اما به طور غیر مستقیم درگیر مشکلات ناشی از آن بودند. کلاس‌ها و مدارس شلوغ و کمبود شدید بودجه آموزشی کشور از جمله این مشکلات بود. تمرکز دولت سازندگی بر بازسازی کشور و فعالیتهای اقتصادی از توجه به مسائل فرهنگی می‌کاست. از طرف دیگر آزادی‌های فردی و اجتماعی به دلیل شرایط امنیتی بعد از جنگ در پایین‌ترین سطح بود و رسانه‌ها نیز به شدت تحت کنترل بودند.

برای بسیاری از کودکانی که در آن برهه زمانی و تحت شرایط آن رشد کردند مفاهیمی که امروزه عادی جلوه می‌کند آرزوهایی دست نیافتنی بود. پس از پایان دوره هشت ساله هاشمی رفسنجانی نیاز به تغییر شرایط برای کودکانی که حال دیگر جوانانی بودند که مطالباتشان در ادبیات پس از جنگ نمی‌گنجید افزایش پیدا کرده بود. آنان خواهان شرایط اجتماعی بازتری بودند. جو امنیتی سالهای پس از جنگ دیگر برایشان قابل تحمل نبود. دنیایی را می‌دیدند که سهم آنان از آن بسیار ناچیز بود. مفاهیمی مانند آزادیهای فردی و اجتماعی، حقوق مدنی، جامعه مدنی، مطبوعات آزاد و مفاهیمی از این دست مطالباتی شده بود که آنان در پی دستیابی به آن تلاش می‌کردند. همین موج تغییر خواهی بود که منجر به ایجاد پدیده «خاتمی‌ایسم» در بین جوانانی شد که به دنبال جامعه‌ای آزاد‌تر سخت در تلاش بودند. ادبیات اصلاح‌طلبان و در راس آنان محمد خاتمی، با وجود مفاهیمی تازه و به روز شده به شدت برای جوانان جذاب می‌نمود. جوانانی که با ادبیاتی متفاوت از ادبیات اصلاح‌طلبان رشد کرده و خسته و واپس زده از ادبیات جنگ در پی دستیابی به همه آن مفاهیمی بودند که اصلاح‌طلبان ادعای ایجاد آن را در صورت رسیدن به قدرت مطرح می‌کردند. در این شرایط بود که محمد خاتمی به عنوان سمبلی از تجددخواهی و آزادی‌خواهی نمود پیدا کرد. او تبدیل به رهبری شده بود که جوانان تمام امیال و آرزو‌ها خود را در او می‌دیدند.

اما در جوامعی که احزاب سیاسی در آن بار فعالیت‌های سیاسی و فعال بودن سیاسی جامعه را بر دوش نمی‌کشند، مسلما این خلا بگونه‌ای دیگر و از جایی دیگر پر خواهد شد. در جامعه ایران هم، به دلیل همین نبود احزاب سیاسی این مردم هستند که بار سیاست‌ورزی جامعه را بر دوش خواهند کشید. در این میان دانشجویان یکی از پرکار‌ترین گروه‌ها از نقطه نظر سیاسی خواهند بود. جنبش دانشجویی ایران هم که در زمان جنگ و هشت سال بعد از آن هیچگونه فعالیتی نداشت با آمدن دوم خرداد جان تازه‌ای گرفت و فعالیت‌هایش افزایش یافت.

در حقیقت به گونه‌ای می‌توان گفت که «دوم خرداد» از یک طرف و «جنبش دانشجویی» ایران از طرف دیگر هر دو علت و معلول یکدیگرند و هر یک دیگری را وامدار خود می‌داند. فضای بازی که در اثر رسیدن ایام انتخابات در اواخر سال ۷۵ و اوایل سال ۷۶ ایجاد شده بود به جوانان و دانشجویان این فرصت را می‌داد که راحت‌تر از گذشته مطالبات و خواسته‌های خود را مطرح کنند. اغماضی هم که از طرف حکومت به طور معمول و طی یک قرار داد نا‌نوشته در ایام انتخابات انجام می‌شود شرایط را برای آنان مساعد‌تر می‌کرد. دانشجویان و جوانان از یک سو شعار‌ها و وعده‌های محمد خاتمی و اصلاح‌طلبان را در راستای مطالبات خویش می‌دیدند. از دیگر سو‌‌ همان شعار‌ها و وعده‌ها بود که مطالبات بیشتری را در بین این قشر از جامعه ایجاد می‌کرد. در حقیقت این دو هر یک انگیزه و موتور محرک دیگری بود. از یک طرف جوانان و دانشجویانی که با طرح مطالبات خود به دنبال تغییر فضای گذشته و رویکردی جدید در جامعه بودند و با اینکار چرخ حرکت اصلاح طلبان را به عنوان حامیان آن به حرکت در می‌آوردند و از طرف دیگر مدعیان قدرتی که با ادعای رسیدن و رساندن تمام آن مطالبات جوانان را ترغیب می‌کردند که خواسته‌های بیشتری را طلب کنند. در نتیجه چرخه‌ای ایجاد می‌شد که قدرتش از قدرت گروه رقیب بسیار بیشتر می‌نمود.

فضای باز سیاسی و فرهنگی، بهتر شدن شرایط انتشار کتاب، فعالیتهای بیشتر سینماگران و مهم‌تر از همه آزادی که مطبوعات به آن دست یافته بودند همه و همه از نکته‌های بودند که گروه اصلی پشتیبان خاتمی را راضی می‌کردند. واکنش اصلاح طلبان و محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور در حوادث کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸، ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای، ترور نافرجام سعید حجاریان و هجمه‌ها و تهاجمات جناح رقیب از دیگر سو این رضایتمندی را در بین جوانان و دانشجویان بیشتر می‌کرد. رشد اقتصادی و کاهش نرخ تورم که در اثر سیاستهای خارجی دولت خاتمی ایجاد شده بود نیز در این میان نقش بسزایی در محبوبیت بیشتر او ایفا می‌کرد. همین محبوبیت بود که در سال ۸۰ نیز سبب پیروزی مجدد محمد خاتمی در انتخابات شد.

اما روند افول محبوبیت محمد خاتمی در بین یکی از تاثیرگذار‌ترین گروه‌های طرفدار وی در همین دوره و حتی یکسال پیش‌تر از آن آغاز شده بود. فشار بیش از حد دستگاه‌های امنیتی و قوه قضائیه از یک سو و فراقانونی عمل کردن گروههای طرفدار آنان این تصور را ایجاد می‌کرد که رئیس جمهور اصلاحات توان مقابله با آنان را ندارد. قلع و قمع روزنامه‌های اصلاح طلب، محاکمه و بازداشت فعالین مدنی، دانشجویی و مطبوعاتی منجر به طرح مبحثی شد به عنوان «عبور از خاتمی». اگر چه ریشه اصلی آن به گروههای مخالف و برانداز باز می‌گشت اما در داخل نیز توسط عده‌ای از طرفداران سابق وی مورد استقبال قرار گرفت.

اوج این ریزش‌ها و مخالفت‌ها در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی شکل گرفت. پس از رد صلاحیت گسترده کاندیداهای اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هفتم، بیش از پیش بر خشم دانشجویان و جوانان افزوده شد. آنان محمد خاتمی را به عنوان رئیس جمهور مسئول حفاظت از قانون اساسی و حقوق فردی می‌دانستند. تصوری که با دارا بودن منشاء درست با توجه به شرایط سیاسی و تقسیم قدرت در ایران تا حدودی بر خلاف واقعیت بود.

آنان رئیس جمهوری را می‌دیدند که با دارا بودن پشتوانه ۲۰ میلیونی مردمی نمی‌تواند در برابر این قدرت طلبی قدرت‌طلبان بایستد. فشارهای وارده مخصوصا بر فعالان عرصه‌های اجتماعی و مدنی، یادآور دوران قبل از اصلاحات بود. آنان خود را بازنده این تقسیم قدرت قلمداد می‌کردند. تقسیم قدرتی که در سطوح بالای حکومت انجام شده و نقش اساسی و سبب اصلی آن را همین جوانان و دانشجویان ایفا کرده بودند. آنان به ویژه محمد خاتمی را به دلیل برگزاری انتخابات مجلس هفتم و در حقیقت نایستادن در برابر ظلم و ستم شورای نگهبان در رد صلاحیت گسترده کاندیداهای اصلاح طلب مقصر می‌دانستند. جو سازیهای مخالفان اصلاحات نیز از دیگر سو اثری بسزا در رویگردانی دانشجویان و جوانان طرفدار خاتمی ایفا کرد.

اما آنچه در این میان حائز اهمیت است سنجش میزان واقعی بودن تصوراتی است که بر پایه آن گروهی از طرفداران اصلی محمد خاتمی به مخالفان او تبدیل شدند.

در تمامی جوامع در حال گذار، تغییرات تقریبا با سرعتی برابر از حاکمیت به بدنه جامعه و از جامعه و به حاکمیت انجام می‌شود. اما در دوران اصلاحات به دلیل ساختارهای حکومتی و تقسیم قدرت در ایران، این بدنه جامعه بود که با سرعتی دو برابر در پی رسیدن به تغییرات گام بر می‌داشت. از طرف دیگر با توجه به قدرت بالای جناح مخالف، مقداری از پتانسیل دولت اصلاحات صرف مقابله با جناح مخالف بود. از این رو مطالبات جوانان و دانشجویان طرفدار محمد خاتمی بسیار جلو‌تر و بیشتر از توان اجرایی دولت اصلاحات می‌نمود. از دیگر سو شعار قانونمداری خاتمی و پایبندی وی به اصلاحات و جلوگیری از ایجاد تنش و هرج و مرج در نظر جوانان عملی منفعل تعبیر شده و از نظر آنان انفعال در برابر گروهای مخالف بود.

در حقیقت آنچه طرفداران سابق دو آتشه خاتمی را تبدیل به مخالفان امروز او کرده است انتظاراتی غیر واقعی و ورای توان و قدرت او بود. ساختار سیاسی حکومت ایران به گونه‌ای بوده و هست که فشار بیش از حد را از بدنه جامعه تحمل نکرده و نمی‌کند. در واقع این نکرده‌های خاتمی است که او را در نظر موافقانش افول داد نه کرده‌هایش. مخالفان امروزش از تمام آنچه که او نکرد گله مندند. بدون توجه به این مسئله که آنچه او کرد آموزش‌‌ همان مطالباتی است که امروز به دلیل آن‌ها محکوم می‌شود. دوم خرداد و محمد خاتمی محصول‌‌ همان مطالباتی بود که خود آموزش داد، خود ایجاد کرد و در یک نگاه منصفانه به آن عمل کرد.


نظر خوانندگان:

■ در هر جامعه و مردمی که گسست ایجاد شده وت میشود ت و جربیا ت از نسلی به نسل دیگر منتقل نشود ؛ این مشکلات وجود دارد وخواهد داشت. در همان زمان که جوانان خواسته های بحق و درستی داشتند ولی نه حرف با تجربه ها را قبول داشتند ونه خود تجربه چندانی داشتند. آ قای خاتمی گفتند که نظام جمهوری اسلامی ایرا ن؛ رئیس جمهور نمی‌خواهد و تدارکات چی می‌خواهد. سرداران سپاه هم دسته جمعی نامه می‌نوشتند و تهدید میکردند. کس وکسانی که قدرت را قبضه کرده‌اند قتل‌های زنجیره‌ای راه انداختند. ترور حجاریان نمونه بارز سنگ اندازی در کار آقای خاتمی بود. صدها مثال می‌توان ارائه کرد که نظام همه نیروهای خود را بکار گرفت که خاتمی در برنامه‌اش موفق نشود. آنچه در دوره آقای خاتمی رخ داد آ یا می‌تواند عبرت آموز باشد؟ با کمال تاسف همین امروز ؛ برای آقای روحانی هم نظام برنامه دارد تا ایشان هم موفق به پیاده کردن برنامه های اعلان شده‌اش نگردد. آیا نباید از روحانی دفاع کرد؟ آیا نباید مشکلاتی که در مجلس برای وزرای آقای روحانی ایجاد و می‌کنند در مسیر برنامه‌های نظام برای عدم موفقیت آقای روحانی ارزیابی شود؟ آیا کار شکنی های نظام در جریان گفتگوی مشکل هسته‌ای با آمریکا و کشورهای 5+1 در مسیر جلوگیری از حل این مشکل دیده شود؟ اگر چنین است که قطعا جز این نیست بیائیم صادقانه و مخلصانه از آقای روحانی طرفداری و دفاع کنیم. آقای روحانی نه می‌تواند و نه می‌خواهد که تغییرات بنیادی در نظام جمهوری اسلامی ایران ایجاد کند و هر کس چنین خواسته‌ای داشته باشد اگر نادان نباشد بطور یقین مغرض است. گرز خورند پهلوان را باید قبول کرد. آقای روحانی تا کنون از سرعت تخریب کاسته است و نه چیز ی دیگر و این خدمت بزرگی است در نظامی که از اول روی کار آمدنش تا کنون هر روز به سر عت تخریب مملکت افزوده است.

■ آقای خزائلی گرامی، به زیبایی می نویسی، «...در دوران اصلاحات به دلیل ساختارهای حکومتی و تقسیم قدرت در ایران، این بدنه جامعه بود که با سرعتی دو برابر در پی رسیدن به تغییرات گام بر می‌داشت. از طرف دیگر با توجه به قدرت بالای جناح مخالف، مقداری از پتانسیل دولت اصلاحات صرف مقابله با جناح مخالف بود...»
اگر بواسطه مشاهدات و تجربیات عینی و واقعی میدانیم، « بدنه جامعه» یا اکثریت بسیار بزرگ و هنگفتی از اجتماع در پی تغییرات گام بر می داشت و بر می دارد، دیگر وجود «قدرت بالای جناح مخالف» محلی از اِعراب ندارد، مگر آنکه خودِ رئیس جمهور اصلاحات با برخی یا بسیاری از اصلاحات مورد نظر اکثریت عظیم مردم کشور موافق نبوده باشد.
اگر به دنبال یادگیری از تاریخ هستیم، باید سمتگیریهای هواخواهانه و قبیله گرایانه را به سویی غیر قابل دسترس نهاده، و با نظرداشت واقعیات به تحلیل وقایع بنشینیم. واقعیت این است که، رئیس جمهور اصلاحات به بهانه «...قانونمداری ...... و جلوگیری از ایجاد تنش و هرج و مرج...» از تکیه دادن بر توده های میلیونی هوادار خود و سازماندهی ایشان سر باز زد، و این حالت انفعالی بود که، علیرغم وجودِ امکانات لازم برای کنار گذاشته شدن جناح جرار، خشونت گرا و متعصب حاکم، موجب شد تا دولت اصلاحات نتواند پاسخی مناسب به خواستهای برحق و انسانی توده های میلیونی هوادار خود بدهد. تا جایی که امروز خود ایشان هم ممنوع التصویر و سخن و... میشود.
البرز