ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 18.03.2014, 9:40
کار دروغ و جعلِ پیروان «ولایت» به تماشا کشیده است

باقر پرهام

ز دهقان و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر می‌ان
نه ترک و نه دهقان نه تازی بود
سخن‌ها به کردار بازی بود
فردوسی

حجت‌الاسلامی، به نام سیّد عباس نبوی، در شب جمعه‌ای از جمعه‌های سال نود، پشت میکروفون رفته و برای پیروان «ولایت» نطقی در چگونگیِ رفتن بیست تن از اعضای کانون نویسندگان ایران به دیدار خمینی پس از ورود او به ایران ایراد فرموده است که شنیدنی و خندیدنی است. این نطق را پایگاه خبریِ انتخاب در تاریخ بیست و پنج فوریه دوهزار و چهارده با عنوان: «علاقۀ شدید مرحومه سیمین دانشور به امام (ره)» منتشر کرده است. نخست به نقل کامل فرمایشات این «حجت» اسلام- نمی‌دانم شاید هم این «آیتِ» الله، یعنی «نشان» خدا در روی زمین- بپردازیم تا خوانندگان این مطلب مثل خود من از خواندن آن حالی بکنند، حالی که البته زود گذر است و بیدرنگ جای خود را به حیرت و تاسف می‌دهد. می‌گوید:

***

و اما واقعیت رفتن حدود بیست تن از اعضای کانون نویسندگان ایران به حضور خمینی. چند روزی پس از ورود خمینی به ایران و اقامت‌اش در مدرسۀ علوی، آقای نعمت میرزاراده با هیات دبیران کانون تماس گرفت و گفت مو که نعمتُم قراری با اطرافیان خمینی گذاشته‌ام که حدود بیست تن از اعضای کانون نویسندگان ایران در تاریخ بیست و نهم بهمن ماه پنجاه و هفت در مدرسۀ علوی به دیدار خمینی بروند. حالا آمده‌ام به شما بگویم که تدارک این دیدار را ببینید. پیدا بود که ما در مقابل عمل انجام شده‌ای قرار داده شده‌ایم که اگر با آن مخالفت کنیم معلوم نیست عواقب وخیم آن برای ما چه خواهد بود. اعتراضی هم به این آقا نکردیم که مثلاً چرا به عنوان عضو کانون نخست نظر ما را در این باب جویا نشده و خودسرانه عمل کرده است. با او قرار گذاشتیم که هفتۀ بعد در خانۀ خود او (آپارتمانی در یک ساختمان واقع در یکی از کوچه‌های شرقی امیر آباد شمالی) جمع شویم و خود اورا مامور کردیم در این مدت متنی نه چندان بلند بنویسد و در آن جلسه که اعضای هیات دبیران کانون حاضر خواهند بود خوانده شود و اگر جرح و تعدیلی لازم بود فی‌المجلس انجام گیرد و تصویب شود. او هم پذیرفت. اما روزی که به خانۀ او رفتیم معلوم شد کاری نکرده است. من ورقی کاغذ با قلم از وی گرفتم و ضمن اینکه دیگران سر گرم گفت و شنود خویش بودند در گوشۀ اتاق پشت میزی نشستم و متنی کوتاه را که می‌خواستم نوشتم و از حاضران دعوت کردم که بنشینند و گوش بدهند. متن کوتاه من بی‌هیچ پیشنهاد تغییری مورد تصویب همه قرار گرفت. این متن با یک کلمه اضافی که من نگفته بودم، یعنی خطاب «امام» به خمینی در روزنامه‌های تاریخ سی‌ام بهمن پنجاه و هفت منتشر شده است. فصل الکلام‌اش این بود که ما با سانسور مخلفت کرده‌ایم و خواهیم کرد و امیدواریم که آقای خمینی در این مورد پشتیبان ما باشند. پس از قرائت متن نوشتۀ من پرسیده شد چه کسی باید این را در حضور خمینی بخواند. آقای به آذین بی‌درنگ گفت‌‌ همان کسی که متن را نوشته است خود‌ش هم بخواند. تصویب شد. ولی ناگهان به آذین و دوستان حاضر‌ش (فقط هیات دبیران نیامده بودند چند تنی از اعضای کانون نیز در آن جلسه بودند. یک تن هم که عضو کانون نبود در آنجا برای اولین بار دیدم و از میرزا‌زاده پرسیدم کیست. اسم‌اش را گفت و افزود که از دوستان من است) و دیگران از جمله خود آقای میرزا‌زاده پیشنهاد کردند که بسم الله الرحمن الرحیم نباید گفته شود و این هم تصویب شد.

اما هنگامی که در یک روز و ساعت پر غوغا (به علت حضور یاسر عرفات در مدرسۀ علوی) به سالنی هدایت شدیم که قرار بود ملاقات ما با خمینی در آنجا انجام گیرد و پس از ورود خمینی به سالن به ترتیبی که لابلای حرف‌های بی‌ریط و سرا پا دروغ آخوندک سیدعباس نبوی قبلاً در داخل [] آورده‌ام نشستیم، آقای میزا‌زاده که خود‌ش پیش خود این دیدار را ترتیب داده و بر ما تحمیل کرده بود و کنار خمینی نشسته بود خطاب به او چند کلمه گفت و با اشارۀ سر او که اجازۀ صحبت را به من می‌داد خطاب به من و به صدای بلند گفت: آقای پرهام بفرمائید بسم الله الرحمن الرحیم! من به تعهدی که اعضای کانون از جمله خود او به عهدۀ من گذاشته بودند عمل کردم یعنی نه باسم الله گفتم و نه در خطابم به خمینی از واژۀ «امام» استفاده کردم. او در جواب در سخنان‌اش که تفصیل آن در جلد پنجم صحیفۀ نور، صفحۀ ۱۰۰ به بعد آمده است ما را به اسلام فراخواند و از ما خواست که قلم‌های خودمان را در خدمت اسلام به کار ببریم و پیدا هم بود که از باسم الله نگفتن من آزرده شده است. بعد از اعضای کانون نویسندگان جمعی از کارکنان وزارت خارجه به دیدار خمینی رفته بودند. یک تن از آنان سال‌ها بعد که همدیگر را در آمریکا دیدیم گفت: اولین حرف خمینی با ما این بود که رو به ما گفت شما که دیگه جن نیستید که از باسم الله بترسید؟

بیست تنی که در آن دیدار آمده بودند، از جمله مرحومه سیمین دانشور، به میل خود برای این کار اعلام آمادگی کرده بودند. به آذین از جمله کسانی بود که عدم علاقه‌اش را به آمدن با ما به دیدار خمینی به ما اعلام کرد. حال این واقعیت را در کنار داستان خود بافتۀ دروغ و جعل سید عباس نبوی بگذارید تا به این حقیقت تلخ بهتر پی ببرید که قبیلۀ آخوند با چه وقاحتی وظیفۀ مذهبی خود می‌داند که دروغ بگوید و به قول استاد توس سخن‌ها برای او به کردار بازی بود.