ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 15.03.2014, 20:36
ایران،‌ دولت روحانی و مناسبات با غرب

امیر مومبینی

در ایران، بر پایه بحران ساختاری حکومت، سه بحران حاد وجود دارد که دیگر مسایل را زیر تأثیر خود گرفته‌اند. بحران مناسبات با غرب، بحران دموکراسی و حقوق بشر و بحران اقتصادی همچون پیامد این بحرانهای سیاسی.

در میان منتقدان و مخالفان رژیم ایران نیروهایی معدودی هستند که فکر می‌کنند ممکن است از بحران مناسبات با غرب برای حل بحران دموکراسی و حقوق بشر بهره گرفت. این نیروها، که بخشی از آنها بسیار تند رو و شاید خشونت‌خواه هستند، تا کنون نتوانستند نشان دهند که در رابطه‌ی غرب با ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه دموکراسی جایگاه عمده‌ای دارد و یک شرط تعیین کننده‌ در مناسبات طرفین است. نمونه‌هایی چون عربستان سعودی و یمن و بحرین روشن می‌کند که دموکراسی اغلب به صورت یک وسیله‌ی فشار بر حریف و یک ابزار توجیه برای خود به کار رفته است. از سوی دیگر، ارزیابی بحران مناسبات ایران و غرب  به عنوان یک وسیله‌ی مثبت در مبارزه برای دموکراسی اغلب از منطقی تغذیه می‌کند که مایل به بهره‌گیری از خشونت غرب علیه ایران است. ضدیت با بهسازی روابط طرفین از سوی هر نیرویی که باشد در سرشت خود می‌تواند میل به اعمال خشونت یکی از طرفین را نشان دهد. اما، تجربه خشونت غرب در خاورمیانه هیچ خیرخواهی را ترغیب نمی‌کند که برای دموکراسی به چنین خشونتی امید ببندد. میزان کشتار و ویرانی و تخریب‌های اجتماعی و فرهنگی در مسیر اینگونه خشونتها چنان است که این روش را ضد ارزش و غیرانسانی می‌کند. توسل به این روش و گرایش به آن نمی‌تواند ربطی به خواست دموکراسی و ادعای فرهنگ و مدنیت داشته باشد. پس به این حکم می‌رسم که، مناسبات خصمانه و بحرانی بین غرب و ایران عاملی مثبت و کمک کننده به دموکراسی نیست بلکه عکس آن تأثیر می‌گذارد. غرب در چنین بحرانهایی دموکراسی را به عنوان هدف اول انتخاب نمی‌‌کند. چنین بحران و تنشی هم اقتصاد و سامان جامعه را به شدت آسیب می‌رساند و هم دست حکومتها را برای سرکوب نیروهای داخلی باز می‌کند. بخش بزرگی از آزادیخواهان ایران، عمیقا معتقد هستند که حل بحران مناسبات با غرب نیاز فوری و اساسی زندگی اقتصادی٬ اجتماعی و فرهنگی کشور ما و یاری دهنده‌ی مردم برای دستیابی به آزادی و دموکراسی است. عادی سازی و گسترش روابط و تبدیل غرب به شریک عمده‌ی اقتصادی کشور ما وسیله‌ی تأمین شرایط بهتر برای پیشرفت روند دموکراسی و همزیستی مسالمت آمیز در ایران است. فشره‌ی کلام٬ پیشرفت و بهسازی اقتصاد و بهبود زندگی مردم در کشور ما همانند شالوده‌ی دموکراسی است. پذیرش این برداشت نگرش سیاسی را عمیقأ زیر تأثیر می‌گیرد و به مخالفت قاطع با هر گونه محاصره و تحریم اقتصادی و دفاع از عادی سازی و گسترش هر چه بیشتر مناسبات اقتصادی و سیاسی با آمریکا و اروپا می‌شود. این نگاه به همین اندازه تأمین کننده منافع آمریکا و اروپا نیز هست.

مذاکرات هسته‌ای

مسأله‌ی مرکزی در بحران مناسبات ایران و غرب به ظاهر برنامه‌ی هسته‌ای ایران است. اکنون مذاکرات هسته‌ای بین دولت ایران و شش کشور مرحله‌ دیگری را پشت سر گذاشته است که هر دو سوی مذاکره آن را مثبت ارزیابی کرده‌اند. حال تا دور بعدی گفتگوها باید مذاکرات فنی و کارشناسی پیش برود. در این شرایط دو عامل بسیار مهم یکی مثبت و یکی منفی خودنمایی کردند.

عامل منفی این بود که از سوی ایالات متحده آمریکا یک بار اعلام شد که موشک‌های بالیستیک ایران نیز جزو موضوعات مذاکره هستند. بعدا مذاکره کنندگان گفتند که فعلا هیچ موضوع تازه ای نباید اضافه شود. افزودن بر موضوعات مورد مذاکره می‌تواند کل گفتگو را به خطر اندازد و این بسیار زیان آور است. موضوع این مذاکرات نه خلع دفاع ایران بلکه برنامه‌ی هسته‌ای ایران است. کشورهای مذاکره کننده باید در نظر بگیرند که جامعه‌ی هوشیار ایران به هزارگونه در این مذاکرات شرکت دارد. این جامعه، ضمن مخالفت با تولید و ذخیره و کاربرد تسلیحات هسته‌ای و کشتار جمعی، خواهان تضمین حق دفاع از خود مؤثر در این شرایط و در این منطقه‌ی نا آرام است. من٬ علیرغم مخالفت پیگیر با ساختار سیاسی مبتنی بر درآمیزی دین و دولت و خواست تأمین سکولاریسم و دموکراسی نوع اروپایی در ایران٬ یقین دارم که ایران٬ به دلیل گرایش تاریخی مردم آن٬ کمتر از هر کشور دیگری در سراسر این منطقه ممکن است مرتکب خطای تعرض نظامی به کشورهای دیگر شود. کمک‌های جمهوری اسلامی به برخی گروه‌های تند رو هیچگاه مورد موافقت اکثریت مردم نبوده است و پایان دادن به این ماجراجویی‌ها یکی از شعارهای جنبش سبز مردم ما بوده و هست.

عامل مثبت در این شرایط این است که صاحبان صنایع و شرکتهای بزرگ در آمریکا و اروپا می‌خواهند روابط اقتصادی هر چه زودتر کاملا آزاد شود تا نفوذ در بازار ۷۵ میلیونی ایران را شروع کنند. در این دوره‌ی کوتاه ده‌ها شرکت بزرگ نمایندگان خود را برای فراهم کردن زمینه‌های قراردادهای پرسود راهی ایران کردند. پس از مدتها انزوا، این فشار عاملان اقتصاد به صورت یک نیروی تأثیر گذار مثبت وارد میدان شده است. این عامل مثبت زمانی بیشتر مؤثر می‌شود که دولت ایران در بستن قرار دادها از قدرت‌های بزرگتر شروع کند. چنانچه تحت تأثیر نگرش سنتی کشورهای کوچکتر و کم خطر اولویت پیدا کنند بار مثبت این حرکت کمتر می‌شود. رابطه‌ی اقتصادی با غرب بهتر است که بر پایه‌ی رابطه با قدرت‌های اصلی غرب و در رأس آن آمریکا سازماندهی‌ شود.

دولت روحانی و مذاکرات

دولت آقای روحانی خواهان حل بحران هسته‌ای، رفع خطر جنگ و تحریم و گسترش روابط اقتصادی و سیاسی با غرب است. میزان اصالت موضع این دولت در این زمینه‌ی مشخص به هیچ وجه کمتر از میزان اصالت ادعاهای طرف‌های مذاکره نیست. منتقد یا مخالف نظام حاکم بودن نمی‌تواند سیاستگر مسئول در برابر کشور را به ندیدن یا نهان‌کردن روندهای مثبت بکشاند. روشن است که بدون همگرایی حکومت امکان مانور دولت جدید دشوار بود. حکومت ایران از اواسط دوره‌ی احمدی‌نژاد شروع به اتخاذ سیاستی دیگر در رابطه با غرب کرد. این سمتگیری به دلیل شکست یکی از بنیادی‌ترین شعارهای جمهوری اسلامی، یعنی شرق‌گرایی غرب‌ستیزانه در پوشش شعار نه شرقی نه غربی بود. این شعار ظاهرا بی‌طرفانه از همان آغاز به صورت طرفدارانه و در قالب ستیز با آمریکا به عنوان رهبر و نماد غرب ظاهر شد. محتوای این شعار از آغاز عبارت بود از نه به غرب و جستجوی متحد و پشتیبان در شرق. اما به زودی معلوم شد شرق مورد نظر حکومت ایران خود نیازمند رابطه‌ی نیک با غرب است و در برابر اعمال قدرت غرب هرگز یک حامی و متحد قابل اطمینان برای آن نخواهد بود. حکومت ایران تفهیم شد که سیاست مبتنی بر موازنه قدرت قطب‌های شرق و غرب تنها زمانی ممکن است که یک کشور خود دارای قدرتی عظیم مثل هند باشد و بتواند آنجا که لازم می‌شود اعتماد این قطب‌ها را جلب کند. اما جنبش بنیادگرای اسلامی و موفق‌ترین محصول آن یعنی جمهوری اسلامی ایران نه تنها برای غرب که برای شرق و حتی برای چین و تمام آسیای میانه نیز یک نیروی غیرقابل اعتماد و دارای انرژی منفی ارزیابی می‌شود. کلام این حکومت همواره کلام مرز کشی ستیزنده بین ادیان و تحریک تعصب مذهبی بوده است. اسم سیاسی و دولتی شده‌ی اسلام از زبان نمایندگان این حکومت همه جا به صورت دخالت در امور کشورها و تحریک علیه امنیت آنها تلقی شده است. همانگونه که اسم اسلام از زبان اینان برای آزادیخواهان ایرانی هرگز ذره‌ای بار رحم و مروت نداشته است بلکه اغلب اسم رمز تهاجم و سرکوب بوده است، حتی برای مراجع تقلید منتقد به ظلم. هیچ کسی نمی‌تواند در تمام ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی در تمام طول تاریخ آن و به شمول تمام اصلاح‌طلبان حکومتی از سبز تا بنفش جمله‌ای از سران پیدا کند که بدون شمشیر دموکلس شرع یا نظام یا انقلاب حرفی از آزادی زده باشد. کسانی از جنبش خمینیست مثل روشنفکران و ملی‌گرایان مذهبی که به باور آزادی در مفهوم رایج در تمدن معاصر رسیده‌اند دیگر به نظام موجود باور ندارند و آشکار یا نهان از جدایی دین و دولت دفاع می‌کنند. کسانی چون آقای موسوی از یک سو آفریننده‌ی امید و نیرو در راستای آزادی هستند و از سوی دیگر هنوز معلوم نیست برداشت ایشان از دموکراسی چه وسعت و درونمایه‌ای دارد. مواضعی که شورای نزدیک به ایشان تحت تأثیر مصلحت‌خواهان داخل و خارج تا کنون اتخاذ کرده است کُند‌کننده‌ی روند دموکراسی راستین است و یک منشأ توهم آفرینی است. علت برتری جایگاه عینی و ذهنی برخی از رهبران جنبش سبز در داخل در قیاس با چهره‌هایی چون امیر انتظام و فروهر بهره‌گیری آنان از موقعیت‌های پیشین حکومتی و توهمات و ایده‌آلهای نیروهای مذهبی خود‌آزادخواه است. روند دموکراسی در ایران از مسیر حل تضاد میان آزادی‌خواهی و خود‌آزاد‌خواهی یا خودی‌آزادخواهی پیش می‌رود.

شالوده‌های حکومت جمهوری اسلامی از آغاز عبارت بودند از:

یک، ایجاد یک نظم سیاسی گذشته‌گرا در کشور بر پایه‌ی دین‌ و سنت‌سالاری، تأمین سیطره‌ی سیاسی روحانیت شیعه و تضییق حقوق زنان به عنوان محتوای اخلاق مورد حمایت حکومت.
دو، ایجاد یک نظم سیاسی در منطقه و جهان بر پایه‌ی اسلام‌مهوری و تقابل دو قطب فرهنگی شرق اسلامی به رهبری جمهوری اسلامی و غرب مسیحی به رهبری آمریکا.
سه، حرکت به سوی رهبری جهان اسلام از طریق واسطه کردن مشکل فلسطین و تبلیغ تخاصم با اسرائیل.

کارنامه‌ی ناراست و آلوده به بدرفتاری برخی قدرت‌های غربی به این نقشه‌ها و تبلیغات کمک می‌کرد. اما عوامل مهمی سد راه تداوم این خواستهای حکومت ایران می‌شود.

نخست: میل مردم و جامعه‌ی ایران به پیشرفت در تمام زمینه‌های زندگی است. این گرایش مردم ما را بیش از پیش به دوستی و همکاری با غرب که پرچمدار این پیشرفتهاست مایل می‌کند. ایرانیان بیش از دیگر مرمان منطقه خواهان دوستی و همکاری با غرب هستند.

دوم: ناپیروزمندی عملی و معنوی جنبش خمینیست در رقابت و مقابله با غرب است. فشار شدید قدرت‌های غربی به رهبری آمریکا و پیامدهای ویرانگر محاصره‌ی اقتصادی و ستیز‌های نوع جنگ سرد حکومت ایران را در پیگیری شعارهای خود ناتوان کرده است.

سوم: آشکار شدن ناتوانی مفرط قطب‌های شرقی اقتصاد و سیاست در حمایت و تأمین نیازهای این حکومت است. آنها به خوبی دیدند که روسیه و چین در گیر مشکلات خویش هستند و گاه با متحدان خود برای مهار این مشکلات بازی‌های ناسالمی می‌کنند. بلوکه شدن برخی از اندوخته‌های جمهوری اسلامی در چین هم برای حکومت ایران و هم برای حکومت سرخ‌های زرد یک خفت کامل است.

چهارم: بالا رفتن تجربه و واقع بینی در طیفی از نیروها و گردانندگان جمهوری اسلامی، فروپاشیدن اتحاد بر اساس شعار غرب‌ستیزانه و میل فزاینده فربه شدگان نظام برای ارتباط با بازار غرب است. اکنون در عمل اردوی مدافعان تداوم ستیز با غرب فرو پاشیده است و با سرعت حیرت آوری می‌رود تا به پدیده‌ی ناشناخته‌ی دیگری بدل شود. در تاریخ ایران ولع و سودپرستی هرگز به این سطح نرسیده بود. سهیم بودن ثروت‌سالاران اسلامی در سود‌های ناشی از معامله با غرب و آگاهی آنان بر پوک و بی نتیجه بودن این ستیز شعار علیه غرب به سرکردگی آمریکا را به حرف مفت بدل کرده است.

در رابطه‌با اسرائیل نیز چنین تحولی در شرف وقوع است. حکومت ایران می‌داند که مسأله اسرائیل بخشی از بحران مناسبات با غرب است و در مسیر بهسازی مناسبات با غرب کم کم و گام به گام فتیله تبلیغاتی علیه اسرائیل را پایین می‌کشد. از سوی دیگر، حوادث پس از سقوط رژیم‌های عراق و مصر و پاییز عربی و جنگ سنی‌ها با شیعه‌ها و کشتار وسیع و بیرحمانه‌ی شیعه‌ها در کشورهای اسلامی علاقه‌ی گردانندگان حکومت ایران به شعار‌های پیشین را تضعیف و امید آنها را به اتحاد اسلامی بر باد داده است. اتحاد اسلامی ارزانی آقایان، اکنون می‌رود تا ستیز اسلامی شعار بنیادگرایان شود. در مسیر چنان ستیز مقدسی گویا برخی از مجاهدان فهمیده‌اند که گوشت شیعه‌ها خوشمزه هم هست و در سوریه حتی کانیبالیسم اسلامی هم بروز کرده است. حکومت ایران می‌بینند که خطر بنیادگرایان سنی برای آنها از اسرائیل بیشتر است. اسرائیل نه رقیب مذهبی و نه هم مرز آنهاست. به همین دلیل در ستیز با بنیادگرایان سنی حکومت ایران تا کنون مفید ترین متحد آمریکا بوده است. تاریخ پانصد سال اخیر نشان می‌دهد که دولتهای ایران در رقابت با حکومتهای سنی با مسیحیان و یهودیان متحد شدند. این بار نیز شاید شاهد همین اتفاق باشیم. همه چیز بستگی به زرنگی برادران کنیسه دارد!
یک واقعیت جدید این است که، مسأله فلسطین دیگر نه در گرو قدرت دولت‌های عرب است و نه در گرو نبرد‌های توده‌ای. این دو امتحان خود را پس دادند و به جایی نرسیدند. امروزه برای هیچ کدام از دولتهای عربی در عمل مسأله‌ی فلسطین یک امر حاد عربی نیست. وضعیت کنونی سوریه بر وضعیت پیشین جهان متلاشی عرب نقطه‌ی پایان گذاشته است. این رژیم‌ها هر یک درگیر بقاء خود هستند.

حل مسأله فلسطین در گرو راه حلی است که آمریکا و قدرتهای غربی از آن حمایت کنند و برای عملی کردن آن وارد میدان شوند. حل بحران فلسطین از مسیر اقناع و جلب آمریکا و غرب است و نه از مسیر ستیز با آن. فلسطینیان از ستمدیده‌ترین مردمان منطقه هستند. آنها حق دارند دولت و کشور مستقل خود را داشته باشند، همانگونه که پذیرش دولت و کشور اسرائیل از سوی نیروهای منطقه لازم است. مسأله‌ی فلسطین باید به شکل عادلانه حل شود و طرفین حقوق حقه خود را به دست آورند. ایران باید یکی از مدافعان حل مسالمت‌آمیز و عادلانه این بحران زیر نظر سازمان ملل متحد و با رعایت مشی این سازمان باشد. سایر زوائد سیاست حکومت ایران در رابطه با این بحران باید کنار گذاشته شود، خاصه سنگرمداری و پیوند با برخی نیروهای عقب مانده و ماجراجو در لبنان و فلسطین. در همینجا باید بگویم، تفسیر ایرانی از بحران فلسطین تا کنون چه در جنبش چپ و چه در جنبش اسلامیست برای ما جز ماجراجویی و شر و بیچارگی به بار نیاورده است. نوع پرداختن به مسأله‌ی فلسطین اغلب فاقد اصالت بوده است. حکومت ایران حتی علیه نمایندگان راستین مردم فلسطین و برای رهبری خود تلاش کرده است. کسانی که چشمی برای دیدن ستم بیست و پنج میلیون کرد مورد هجوم تمام دول منطقه ندارند اشک تمساحشان برای فلسطین از سر فریب است.

دیده می‌شود که، مجموع این مسایل در ایران شرایط جدیدی را تحمیل می‌کنند. شرایطی که نافی برخی از بنیانهای ایدئولوژیکی و فرهنگی جنبش اسلامی به رهبری آقای خمینی است. بر بستر این شرایط است که حکومت ایران برای حل بحران مناسبات با آمریکا و غرب آماده شده است. دولت آقای روحانی مهمتر از هر چیز برکشیده‌ی این شرایط است. از این رو این دولت خواهان حل مناقشه‌ی هسته‌ای و بحران مناسبات با غرب است. نباید گول شعار‌های تند برخی جریانهای «خودی» را خورد. تاریخ به خوبی نشان می‌دهد هیچ دینی نیست که دکانداران دین نتوانند آن را به وجه نقد تبدیل کنند.

دولت روحانی و وضعیت دموکراسی در ایران

در رابطه با داخل کشور دولت آقای روحانی تا کنون کلیدی برای بازکردن درهای بسته نبود، بلکه کلیدی برای قفل کردن برخی از درهای اعتراض بوده است. گویا آقای خامنه‌ای و پیرامونیان ایشان کلید آقای روحانی را همین گونه می‌بینند و انتظار دارند این دولت کلید به دست و لبخند بر لب مواظب باشد تا فتنه دو باره سربر نیاورد. سرکوب سیاسی، نقض حقوق بشر، زندان کردن بدون محاکمه، در حصر نگهداشتن کسانی چون موسوی و رهنورد و کروبی بدون مشخص شدن اتهام آنان و نهاد مسئول این بازداشت، و بسیاری موارد مشابه همچنان جریان دارد. دولت روحانی می‌خواهد به قیمتی ارزان خود را خواهان گشایش فضای سیاسی قلمداد کند. اما این دولت نمی‌تواند در برابر نقض فاحش حقوق مردم ایران ساکت باشد و اعتبار خود را حفظ کند. دولت روحانی یک گرایش خطرناک دارد برای ویرایش ولایت فقیه و معرفی آن به عنوان دارنده‌ی یک نوع استعداد برای دموکراسی. آقای روحانی مهارت دیپلماتیک خود را علیه افکار عمومی مردم ایران نیز به کار می‌برد و چندجانبه بازی می‌کند. متأسفانه کشورهای غربی نیز در مناسبات بین‌المللی از دموکراسی به عنوان یک وسیله فشار استفاده می‌کنند و نه یک هدف برای خوشبختی ملل. در مذاکرات دول شش گانه با دولت ایران هرگونه اشاره‌ی جدی به پایمالی حقوق بشر و دموکرسی در ایران با  هدف عقب نشاندن دولت ایران در این زمینه غایب است. این تنها ملت‌های استبدادزده نیستند که باید دموکراسی را بیاموزند و کسب کنند. دموکراسی‌های غربی نیز نیازمند بازآموزی خویش هستند. آنها باید کمی درنگ کنند که چرا این همه از مرتجعترین رژیمهای دنیا مثل رژیم عربستان سعودی حمایت می‌کنند و آن را به تسلیحات کشتار جمعی مجهز می‌کنند؟ تمدن امروز نباید اجازه تداوم اینگونه نقض حقوق بشر را بدهد.

با این همه ستم و شوربختی، با این همه کشته و شکنجه شده و تبعیدی، نیروهای دموکرات منتقد و مخالف نظام، در بدترین شرایط نیز استوار در برابر جنگ و اعمال خشونت به کشورشان ایستادند. اگر ایران موفق شد خطر جنگ را تا حدی پشت سر بگذارد، اگر غرب تا حدی برای حل مساله پا پیش گذاشته است، اگر مذاکرات به جریان افتاده است، این از جمله مدیون کوشش و هوشیاری اپوزیسیون دموکرات ایران در داخل و خارج کشور است که همواره خواهان مذاکره‌ی طرفین و حل صلح آمیز مسایل بوده است و هرگز به نیروهای تعرض و ستیز چراغ سبزی برای بهره برداری از خود نشان نداده است. جنبش آزادی‌خواهانه‌ی ایران با اکثریت عظیم نیروهای خود، اعم از جمهوری‌خواهان سکولار٬ جنبش چپ٬ آزاد‌ی‌خواهان و روشنفکران مذهبی و آزادی‌خواهان مدافع پادشاهی نشان دادند که در هر شرایطی مخالف جنگ و مدافع مذاکره و خواهان عادی سازی روابط دولت ایران با غرب است. این نگرش و موضع انسانی و مترقی، هم منافع ایران و هم منافع کشورهای غربی و کل جهان را در نظر داشته و دارد. این مذاکره همچون یک دستاورد بزرگ برای سمتگیری درست جنبش دموکراسی ایران است و شرایط را برای پیشروی به سوی دموکراسی فراهم خواهد کرد.