ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 05.03.2014, 10:20
چند نکته درباره‌ حرکتِ سیاهکل و جنبش فدایی

محمد ارسی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

چهل و سومین سالگرد واقعۀ سیاهکل که امسال با سی و پنجمین سالگرد انقلاب بهمن ماه هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی مصادف شد، در برخی از محافل سیاسی ایرانیان به بحث و جدل‌های بسیاری دامن زد. صاحب این قلم از آنجایی که با آن واقعۀ تاریخساز آشنایی مختصری دارد، بر آن شد تا به نکاتی در رابطه با آثار مثبت و منفی جنبش فدایی اشاره کند شاید در بررسی و تحلیل و شناخت آن حادثۀ تاریخی روشنگر و سودمند باشد:

۱- جنبش فدایی در سیاهکل لحظه‌ای جرقه زد که شوقِ استقلال و عدالت‌خواهی همراه با ایده‌ی جنگ توده‌ای و انقلابی علیه سلطۀ ابر قدرت آمریکا و استعمارگری غربی‌ها در سراسر دنیا از حقانیّتی تمام برخوردار گشته بود و پیکار مسلحانه‌ در آمریکای لاتین و آفریقا و آسیا با عوامل آمریکا و غربی‌ها و نیز در خاورمیانه با اسرائیلی‌ها از حمایت همه جانبه‌ی نویسندگان و روشنفکران جهان برخوردار بود.

ویتنام نقطۀ اوجِ شکوه و جلال آن مقاومت مسلحانه غربی محسوب می‌شد. مقاومتی که تحسین عالمی را برانگیخته و دل هر آزاده‌ای را با خود برده بود. برتراند راسل عالمِ مشهور و فیلسوف بزرگ انگلیسی آن ویتنامی‌های مبارز را که رویاروی آمریکا ایستاده بودند و می‌جنگیدند سربازان جهانی عدالت می‌نامید.

در حقیقت پیکار انقلابی با سلطۀ جهانی آمریکا و دست نشانده‌هایش به چنان ارزش والایی تبدیل شده بود که هر آزاده‌ای در این دنیای خاکی می‌کوشید تا خود را با آن ارزش‌های سیاسی– معنوی پذیرفته شده منطبق سازد. فراموش نکنیم که گردانندگان آن روز جامعه‌ی آمریکا کلینتون و کارتر و اوبامای آزاده نبودند. دور، دورِ دست‌پروردگان مکتبِ الن دالس و فوستردالس و مک کارتیسم بود. هنرمندی چون چارلی چاپلین تحمل نمی‌شد، کندی‌ها کشته می‌شدند، گاندیِ آمریکا مارتین لوترکینگ با تهدید قبلی به قتل می‌رسید، نژادپرستی و هیستری ضدیت با افکار سوسیالیستی و صلح دوستی بیداد می‌کرد. خلاصه عصر، عصرِ یکهّ تازی دست راستی‌ها بود که انگشت در سوراخ عالم کرده بودند و کمونیست و سوسیالیست و مصدقی جستجو می‌کردند و هر ترقی‌خواهی را به نام کمونیستِ تروریست می‌کوبیدند و هر حکومت ملی و مردمی را به سبب استقلال‌خواهی با کودتای ژانرال‌ها و سرهنگ‌ها سرنگون می‌کردند.

آمریکای لاتین و دنیای سوم و آسیا پر از این کودتاچی‌هایی بود که با نقشه‌ی سیا قدرت حکومتی را قبضه کرده و به رهبر خردمند و خدایگان تبدیل شده بودند و دیکتاتوری و گُرگتازی می‌کردند. مثلاً در اندونزی سوهارتو با حمایتِ سیا حکومتِ ملی سوکارنو را کنار می‌زند و سرکوب و سر بریدن‌ها شروع می‌شود کوچه‌ها و جاده‌ها از اجساد ولو شده‌ی ده‌ها هزار زن و مرد وابسته به حزب محبوب مردم اندونزی، حزب کمونیست پُر می‌شود. از کشته‌ها پشته می‌سازند و ملی‌گراها، سوسیالیست‌ها و مخالفان حکومت کودتا به زورِ سرنیزه حذف و خاموش می‌شوند و نهایتاً سلطه خونین آمریکا و کودتاچی‌ها بر ملت تازه استقلال یافته اندونزی برقرار می‌گردد.

باری این بود گوشه‌ای از فضای اختناق و غیر انسانی و غیر دموکراتیکی که در دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی تمّدن “سیا و ب -۵۲” در کثیری از کشورها از جمله در کشورِ کودتا زده‌ی ما ایران برقرار کرده بود. فدایی خلق و چند ماهی بعد مجاهد خلق در چنان فضای بسته و سلطه‌ای بود که به اسلحۀ گرم دست بردند و قیام کردند. یعنی در زمانی که راه بر هر گونه اعتراض و اعتصابی بسته بود و کمترین انتقادی از سیاست دیکتاتورهای خودبینی چون محمدرضا شاه و امثال او با شدیدترین سرکوب‌ها روبرو می‌شد. لذا رهایی از سلطۀ سنگین دیکتاتورهای وابسته به آمریکا از راه مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز و دموکراتیک و خشونت پرهیز خنده‌دار می‌نمود و در هیچ جای جهان هوادار و پشتیبانی نداشت. واقعۀ سیاهکل در چنان فضایی از حقانیت انقلابی و مشروعیت استراتژیکی و تاکتیکی بود که پیش آمد.

گفتنی است که حرکت‌های عدالت‌طلبانه و انقلابی همیشه و همه جا وجود داشته اما ماهیت این حرکت‌ها و جنبش‌ها را معمولاً دیسکورس مسلط زمان و ایده‌های سیاسی پذیرفته شده‌ی هر عصری معین می‌کنند.

فدایی با صداقت تمام ایده‌ی جنگ خلق را که آن روزها جهانی شده بود با تفسیری چه‌گوارایی و خاص خود پذیرفت و کوشید تا با سرمایه‌ی جان، آن را به اجرا درآورد. در واقع در سیاهکل همان کاری را کردند که نلسون ماندلا چند سال قبل در آفریقای جنوبی کرده بود. و یا اگر نیک بنگریم راهی را پی گرفتند که کاسترو و چه‌گوارا در کوبا، جبهه‌ی آزادیبخش الجزایر در آفریقا و ویتنامی‌ها با رهبری هوشی مینه در برابر فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها برگزیده و از مقبولیت و محبوبیتی بسیار در سطح جهانی برخوردار گشته بودند.

۲- سیاهکل حرکتی دگرگون کننده در افکار و روحیۀ روشنفکران، عدالت‌طلبان و مخالفان دیکتاتوری محمدرضا شاهی بود. تلاشی بود برای آشتی دادن اخلاق و سیاست، انطباق گفتار با کردار و غلبه بر ترس و تسلیم‌طلبی و خودخواهی‌های روشنفکرانه و علامه‌گی فروشی. باری در آن تاریکی‌های عصر دیکتاتوری، شاهِ پهلوی نفس‌ها را بریده و صدای هر اعتراضی را در نطفه خفه کرده بود. ترس و لرز ناشی از آن اختناق سراسری جایی برای ابراز شخصیت فردی و تعالیِ اخلاق انسان ایرانی باقی نمی‌گذاشت، عقدۀ ناشی از شکست نهضت ملی و محکوم و محبوس شدن رهبر بزرگ ملی مصدق بر دل‌ها سنگینی می‌کرد، نا امیدی و یاس سیاسی سراسری بود، احدی را یارای ابراز شخصیت یا بیان انتقاد و پیشنهاد طرحی برای بهبود وضع مملکت نبود، حرف حرفِ شاه بود و فرمایش شاه و قدر قدرتی شاه. در چنان فضای ترس و نا امیدی و بی‌اعتمادی و اختناق عمومی بود که فدایی در سیاهکل چهره کرد و به قول آن شاعر ملی: “رو به خورشید بجوشید، درخشید به کوه، لرزه آورد پدید...”

با قیام فدایی ترس از دل‌ها فرو ریخت، افسانه‌ی قدر قدرتی ساواک و مجموعۀ دستگاه‌های امنیتی رنگ باخت. مخالفانِ شاه همه جنبیدند امید و اعتماد به مبارزه و مبارزان دوباره به دل‌ها بازگشت. فدایی دل‌ها را متحد کرد، به فضای روانی ناشی از شکست نهضت ملی‌– مصدقی نقطۀ پایان گذاشت و با جانفشانی‌ها و از خود گذشتگی‌های قهرمانانه‌ی جوانان و دانشجویان ایرانی را در پرتو جاذبه انقلابی خویش در جهت عدالت طلبی و آزادی‌خواهی به حرکت در آورد، به گونه‌ای که پیکار با نظام دیکتاتوری پهلوی به ارزشی والا و امری عینی و پدیده‌ای رشد یابنده تبدیل شد و دهه‌ی ۱۳۵۰ شمسی یا ۱۹۷۰ میلادی به دهه‌ی فدایی خلق و مجاهدین خلق مبدل گردید.

از این جهت است که سیاهکل را نقطه‌ی صفر انقلاب بزرگ بهمن ۱۳۵۷ شمسی می‌توان شمرد. انقلابی که هر چند روحانیان سکان رهبری آن را در دست گرفتند اما فدایی و مجاهد خلق مُهرِ ارزش‌های خود را بر آن محکم کوبیده بودند. انقلابی که سرنوشت منطقۀ خاورمیانه را عوض کرد و به سلطۀ آمریکا و اروپا بر ایران نقطۀ پایان گذاشت هر چند به حاکمیت ملی منجر نشد اما استقلال و اقتدار برای ایران آورد. هر چند دموکراسی و عدالت و پیشرفت و رفاهی اساسی را موجب نشد ولی شرایط تحقق آن را فراهم آورده و دارد می‌آورد. زیرا فرد فرد مردم ایران با انقلاب عظیم بهمن ۱۳۵۷ شمسی پا به عرصۀ سیاست گذاشته‌اند و حق و حقوق ملی و انسانی خود را می‌خواهند و با وجود انبوه درد و رنج و مشکلاتی که دارند و ستمی که از اقتدارگرایان طی این ۳۵ سال دیده‌اند، از پای نمی‌نشینند و لحظه‌ای از حق‌جویی و حق‌گویی و آزادی‌خواهی کوتاه نمی‌آیند و در حقیقت ملت ما فاعلِ تاریخ خود شده و تمامی بارهای فریب و دروغ و استبداد را مرحله به مرحله از دوش خود برمی‌دارد و رو به آینده‌ای درخشان حرکت می‌کند. ۳۵ سال در زندگی یک فرد همه چیز است اما در تاریخ یک ملتِ زنده پرانتز کوتاهی بیش نیست.

فدایی خلق و مجاهدین آن روز در این فاعلیتِ تاریخی که تحولّی آینده‌ساز است نقشی اساسی داشته‌اند لذا در ارتباط با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ شمسی اگر انبوهی از خواست‌ها و هدف‌های فدائیان به خواست و برنامه انقلاب اسلامی تبدیل شد، بسیاری از خطاهای سیاسی و ایدئولوژیکی فدایی نیز بر خط افراطی‌های حاکم در نظام اسلامی اثر گذاشت. مثلاً: سازش‌ناپذیری، انقلابی‌گری، دشمنی با لیبرال‌ها و ملی‌ها، تبدیلِ استقلال‌خواهی به هیستری آمریکاستیزی و سکوت در برابر سیاست ضدیت با هستی ملت اسرائیل و حتی تشویق خط امامی‌ها به دشمنی هر چه بیشتر با اسرائیل... نمونه‌هایی از آثار منفی جنبش فدایی هستند که در یک بررسی بی‌طرفانه و صادقانه به آن‌ها نیز بایستی اشاره کرد.

دانسته است که خود فدائیان در انتقاد از خودشان تا کنون صادقانه عمل کرده‌اند و در بیان بسیاری از خطاها و بدکاری‌های فدایی دلیر بوده‌اند. در واقع شرکت در حرکت دموکراسی‌خواهی نوین ایرانی، فعالیت در مسیر مبارزه مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز و یا حمایت از اصلاح‌طلبی و جنبش سبز ملت ایران... نمونه‌های روشنی از انتقاد از خود فدائیان و انطباق خط آن‌ها با شرایط امروزی ایران و توجه به ملزومات کار سیاسی در دنیای مدرن است.

۳- جنبش فدایی را از حرکت مجاهدین آن روز جدا نمی‌توان کرد زیرا آبشخور هر دو همان حرکت ملی و نهضت مصدقی بود که با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شکست خورده و متوقف شده بود. فدایی و مجاهد جناح چپ آن نهضت ملی ‌بودند که یکی در چهره‌ی چپِ غیرمذهبی و دیگری چپ اسلامی ظاهر شد. پیکار آن‌ها با رژیم کودتای آمریکایی، اتکّاء‌شان بر مردم ایران و استقلال‌شان در برابر قدرت‌های شرقی و غربی بیان روشنی از ملی و مردمی بودن آن جوانانی داشت که با مایه‌ی جان و سرمایه هستی‌شان به مقابله با دیکتاتوری و ابتذال اخلاقی ناشی از آن برخاسته بودند. به همین دلیل در دل‌ها سریعاً جای گرفتند و از حمایتِ همه مخالقان دیکتاتوری پهلوی برخوردار شدند. در معنا آن‌هایی هم که ایدئولوژی و راه فدایی و مجاهد را نمی‌پسندیدند از حمایت اخلاقی و انسانی این دو جریان دریغ نداشتند.

باز بدین سبب بود که فدایی وارد ادبیات ایران شد و با بازخوانی نهضت‌های عدالت‌طلبانه قرن‌‌های گذشته و تفسیری امروزی و انقلابی از میراث فرهنگی باقی مانده از گذشته میان جنبش فدایی با نهضت‌هایی چون خرمدینیه، قرمطیّه، حروفیّه حتی با “صوفیّه” و سربداران و “بابیه” نوعی خاص از پیوند و پیوستگی تاریخی تصّور برقرار شد که البته تصّور بی‌جایی هم نبود زیرا که آن شور و شوق فدایی برای جانبازی، آن عشق و جذبۀ عرفانی نسبت به جامعه آرمانی و علاقه به دست شستن از خود و فنای در “خلقِ انقلابی” از فدایی خلق ایران، شخصیتی ساخته بود که به عرفای عدالت‌طلب و سالک ظلم‌ستیز شباهت بیشتری داشت تا به مارکسیستِ سرمایه‌داری ستیز. لذا به رغم ایدئولوژی مارکسیستی فدایی، آن حرکت انقلابی خَلقاً و خُلقاً ایرانی بود و نیک و بد نهضت‌های عدالت‌طلبانه‌ی گذشته‌ی ایرانیان را تماماً، با خود حمل می‌کرد.

نتیجه این که سیاهکل و جنبشِ فدایی ادامه‌ی نهضت‌های عدالت‌خواهانه‌ی قرون پیشین بود. حرکتی که نهایتاً در جهت سعادت و سربلندی و آزادی ملت ایران به وجود آمد و به بخشی از گنجینه‌ی مبارزات ملی و مردمی ایرانیان تبدیل شد. پس ادعا می توان کرد که فدایی بخشی از تاریخ ایران و متعلق به همه‌ی ماست لذا در تحلیل و بررسی فدائیسم آن را از حوزۀ عواطف و امور شخصی بیرون باید آورد و همانند قاضی عادلی در آن باره داوری کرد. میشله، مورخ فرانسوی گفته است: «تاریخ، رستاخیز گذشته در برابر قاضی است...»

۳ مارس ۲۰۱۴- تگزاس


نظر خوانندگان:

■ در روزگارى كه جمهوری اسلامى حقایق تاریخی در باره جنبش فدایى را غیرواقعى و مغرضانه در تاریخ‌نگارى فرمایشى خود انعكاس می‌دهد و از سوى دیگر حتى یاران سابق فدایى صفت‌هاى تروریسم، شرم و ایسم‌هاى دیگر نثار ما می‌كنند برخورد واقعبینانه و متعهدانه شما با جنبش فدایى قابل‌تقدیر است.
با تشكر از تلاش منصفانه شما فدایى خلق
طهماسب وزیرى

■ آقاى ارسى مشكل نوشته شما مطلق كردن “نسبى گرايى” است كه به جاى نقد و آسيب شناسى فداييان (و مجاهدين) سبب قديس نمايى و خطاپوشى آنها شده. اگر نفى شاه مستبد با آزاديخواهى مخالفان مساوى بود حرف شما درست مى بود. اما اين طور نيست.
ايدئولوژى فداييان و مجاهدين در وجه اثباتى خود چپ توتاليتر متأثر از استالينيسم، مائوئيسم و ماركسيسم جهان سومى بود. اين ها چه ربطى به جبهه ملى دارد كه تشكلى دموكرات بود؟. رفقاى جزنى كه سابقه توده‌اى داشتند و از جبهه ملى به صورت چتر استفاده مى كردند كه افكار لنينى استالينى خود را به پيش برند. احمدزاده ها و حنيف نژاد هم كه زمانى مصدقى بودند از سنت مصدق و جبهه ملى بريدند تا جايى كه افكار و انديشه هاى ملى برايشان تبديل شد به سازشكارى و ظواهر بورژوازى ليبرال.
اين كه بگوييم استبداد سبب شد در جو بين‌المللى آن روز عده‌اى تصور كنند براى مبارزه سياسى مؤثر بايد دست به اسلحه ببرند حرفى است قابل پذيرش. ولى اين كه همين عده فعالانى دموكرات بودند با محتواى نشريات و كارنامه سياسى آنان جور در نميايد.

■ سپاس فراوان از دوست عزیز آقای محمد ارسی. روح همه زنده یادان سیاهکل, منجمله عباس مفتاحی از ساری شاد باد.

■ جانا سخن از زبان ما میگوئی ، جناب ارسی مقاله شما ضمن بردن من به فضای سیاسی آن زمان و شرایطی که بر ایران حاکم بود ، یاد آور فشارهای زمان پهلوی ها بخصوص پهلوی دوم که با کودتا و کشتار فراوان به ایران برگشتته بود گشت ، در حقیقت نگاه بی نظرانه و عمیق شما به جنبش فدائی همان منطقی را با خود داشت که از انسان فرهیخته ای مانند شما انتظار میرود ، قلمتان توانا و مداوم و اراده اتان در راه روشنگری مستدام.
با احترام - فروغ طیاری

■ دوست گرامی! آقای محمد ارسی، از آخرین دیداری که با هم داشتیم بگمانم بیست سالی می گذرد. امیدوارم که همچنان سالم و پرکار باشید که خوشبختانه می بینم چنین هم هستید. من، هم با گذشته و سوابق سیاسی شما آشنایم و هم با دیدگاه‌های امروزین شما. می دانم که نه در گذشته جزو ارگانیک جنبش فدایی بودید و نه در این سی و اندی سال از نقد دیدگاه و پراتیک این جنبش باز مانده‌اید.
هم از اینروست که این نوشته احیر شما برایم ارزش ویژه‌ایی دارد. من نه از جایگاه کسی که همه عمر سیاسی‌اش با این جنبش از زمان شکل‌گیری تا زایش و رویش و ضعف آن گذشته است، بلکه از نگاه یک خواننده برآنم که نوشته اخیر شما نمونه‌ایی از خوانش منصفانه تاریخ است، بی‌هیچ شیفتگی به خطاها و اشکالات درشت تا ریز آن. نوشته شما نشانگر صداقت است در گفتار و داوری. در این برهه تاریخی باز اندیشی‌ها برای برسازی سیاست‌ورزی معقول دمکراتیک که الزاماً هم از نقد منصفانه تاریخ این مردم می‌گذرد، ما را بیشترین نیاز همانا رهایی خود است از هر مصلحت سنجی سیاسی امروزین. این نوشته نمونه شایسته‌ایی است از دفاع از شرف تاریخی. دست شما را به گرمی می فشارم و کارتان را ارج می نهم.
با احترام، دوست دیرینه‌ات بهزاد کریمی