ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 20.10.2005, 16:50
جنبش ملی و راه و روش آن

فرشيد ياسائی
پنجشنبه ٢٨ مهر ١٣٨٤


شايد از اين پس می‌بايد شيوه توصيف مفاهيم و محدوديت‌های معانی آن را در دنيای سياست آشكارتر كنيم. از دو پهلو بودن مفاهيم كه پيوسته در زبان محاوره ـ در موارد بسياری ـ قلمروی آشكاری ندارند؛ بيشتر باز شناسيم. جامعه فعال ، توصيف شفاف مفاهيم را طلب می‌كند تا رابطه امور معقول با امور نامعقول را روشن سازد.

تفكر ملی تنها در حوزه معرفت فلسفی درنگ نمی‌كند، از اين حوزه فراتر می‌رود و به قضاوت در مورد واقعيت و اصل خودباوری و داوری می‌پردازد. تعقل ملی چون در واقعيت سير می‌كند نمی‌تواند بنيانی غير از خردگرائی داشته باشد. مبانی انديشه ملی می‌بايد پيوسته رو به تكامل باشد. در عين حال كه خود را در روز تعريف می‌كند ، پرخاشگر دستآورد‌های مفيد و مثبت جامعه نيست. در بررسی اين تجربيات ، در برابر نادانی و فشار و پرخاشگری جامعه پيكار می‌كند و در مقابل گرايش‌های ناخردمندانه در بهره گيری از انسان‌ها ، مقاومت می‌كند! زبان ملی ، زبانی است كه در روز تفهيم می‌شود و افكار مدرن را آرمان خويش می‌داند! ضمن بهره گيری از خرد مفيد و مثبت ، مصون از افراط است.

می دانيم دگرگونی و تغييراتی در واقعيت جامعه ما پديدارشده است. با اين وجود هنوز فرد ايرانی مغلوب نتيجه گسترش خردی است كه در جهان سيال معاصر، پيوسته به دنبال چاره جوئی است. می‌داند بايد به دنبال روش‌های جديدی بود كه از رنج و ويرانی بكاهد و كمكی باشد به تكامل تاريخی و اينرا نيز می‌داند اين تعقل بايد از درون گرائی بی بهره خارج شود و جزئی از طرح و روش كلی به شمار آيد. اما خود را در بستری از تمايلات و محظورات اجتماعی كه كمتر خود كسب و تجربه كرده است، مسدود می‌بيند!

كوشش فرد ملی خارج ساختن مفاهيمی است كه در گذشته، ارزش به شمار می‌آمد و امروز در پرده ابهام است. اين دانش در واقع بايد مطالعه‌ای در كيفيت ظهور انديشه نوينی باشد كه با ذهن و تعقل امروز قابل ارزيابی و بررسی است! فرد ملی دريافت جديدی در خرد مشخص دارد كه بازتاب آن در آينده نيز راه پويائی را ادامه می‌دهد! با تكيه بر اين مورد مهم ، راه ناسيوناليسم كور ، افراط، تعصبات خشك نژادی ، قومی ، ميهنی و...! را كاملا مسدود می‌كند! هيچ چيز بالاتر از كرامت انسان و حقوق آن ، معنی نمی‌دهد.

تضاد‌ها و اختلافاتی كه در جريان تحول اجتماعی رخ می‌دهد و يا به هر صورت ممكن است پديد آيد بايد بررسی شود. فرد ملی در جستجوی معيار‌هائی برای قضاوت است. بررسی امكانات و ارزيابی طرح‌های مختلف تاريخی و پيش بينی حوادث احتمالی آينده را لازم می‌داند. حوادثی كه می‌تواند عامل دگرگونی‌هائی به نفع دشمنان آزادی باشد. فرد ملی هنگام بررسی وضع و شرايط ويژه اجتماعی در جامعه از خلال پاره‌ای اطلاعات ، تحقيق و تجارب شخصی به تفكر جديدی از دريافت‌هائی برخورد خواهد كرد كه در مناسبات و روابط متقابل در جريان است. اين مناسبات متقابل ، به مفاهيم كلی ذهن ارزش عينی و خارجی می‌بخشد!

چنانكه می‌دانيم هر طرح تاريخی فعليت خاصی را در متن جامعه ايجاد می‌كند. جامعه پيوسته در حالت فعليت است. انگيزه‌هائی مدام شكل زندگی را تغيير می‌دهد.با جرات می‌توان گفت كه جوامع معاصر ، ارزش‌های راستين خود را در شكل و طرح جديدی ارائه می‌دهند. با تاريخ خود ، برخورد ويژه زمان حال می‌كنند! خود را قربانی طرح تاريخی پيشين نمی‌كنند و توجيه منطقی را در روز تفسير می‌كنند تا راه آينده پيوسته مسدود نگردد! با اينهمه يك طرح تاريخی در اوج تحقق خود ممكن است با مخالفت‌های طرح‌های ديگر مواجه شود.

طرح‌های تاريخی در هر جامعه موجب تنازع بقای انسان‌ها را با يكديگر و طبيعت فراهم ساخته و زندگی ، احساس و خودانگيختگی انسان‌ها را كم و بيش در اختيار گرفته است. با وجودی كه كيفيت اجرای طرح‌های تاريخی در جوامع ، متفاوتند و شايد هم در ظاهر از يكديگر فاصله داشته باشند ، اما نوعی به يكديگر ارتباط و استمرار آن دو نوع را بيكديگر مربوط می‌سازد.

جوامع راه آينده را با سرعتی متفاوت ، سير می‌كنند. اما طرح‌های مختلف تاريخی ( با نسبيت آن ) ، حقيقت تاريخی پيشين و حال و آينده را تبيين می‌كند! از كيفيت آن می‌كاهد به كميت می‌افزايد و يا عكس آن. هر طرحی توانائی خواهد داشت كه جانشين آينده خود را تعيين و مشخص كند و از جامعه بخواهد نسبت به طرح تاريخی به داوری بنشيند. در فرآيند اين مورد مهم است كه فرد ملی ، در جستجوی جامعه‌ای است كه اصل داوری در آن نهادين شده است. تكامل آزادانه نياز‌های بشری و توانائی‌های وی ، با طرح‌های تاريخی كه پيوسته در تحول است ، ارزشگزاری و تعريف می‌شود!

در ارائه طرح‌های تاريخی است كه فرد به دگرگونی‌های اساسی و مورد احتياج جامعه توفيق خواهد يافت! دريافت خردمندانه و شناخت حقيقت ازحق داوری و ارزيابی منفك نيست. چگونگی بهره گيری از منابع تاريخی موجود در جامعه ، موردی است كه تنها در طرح و ارائه آن قابل ارزش يابی است. خردگرائی فرد ملی هنگامی غيرمعقول جلوه خواهد نمودكه توسعه و استقرار آزادی را از لوح ذهن پاك سازد و تكثر افكار در جامعه را ناديده گيرد!

بر اساس اين ملاحظات ، صفات اشتياق و تسليم به قدرت ، اعتباری است كهنه كه با تكيه و يكی بودن با آن، فرد ملی را از دايره آزادانديشی دور خواهد ساخت. آينده تابناك يك جامعه سالم و برخوردار از آزادی ، وابسته به تحقق فرديت انسان است كه بايد ارج گذاشته شود. اين جامعه در صورتی قادر است رشد و نمو كند كه فرد ، رشد و خوشبختی وی غايتی است مقصود در جامعه. يعنی جامعه‌ای كه افراد آن آلت فعل قدرت نيستند ( قدرت خارج از خويش مانند دولت ، قدرت اقتصادی و..!) و برای اثبات حق و حقوق فردی ، نياز توسل به خشونت و ارعاب نيست!

ساحتمان اقتصادی ، اجتماعی و سياسی جامعه ، بايد طوری بنا شود كه فرد عزت نفس خويش را از قوه به فعل درآورد. آزادی ، ابتكار و خودانگيختگی وی در كليه زمينه‌ها، قابل رويت باشد و جامعه بسط و تحكيم آنها را برعهده گيرد. با تكيه بر اين موارد است كه فرد ملی در برابر طرح و انگاره‌هائی كه انسان‌ها را مجموعه‌ای متجانس ارزيابی می‌كنند. از فرد ، تصور طبقه و از طبقه آلت فعل ايدئولوژيك دارند؛ مقابله خواهد كرد! در فرآيند اين مبارزه وجدان اخلاقی و آرمان‌های فرد به راستی متعلق به خود و مبين هدف‌هائی است كه از نفس آزادانديشی خويش سرچشمه گرفته است!

كم نيستند تفكرات و انگاره‌هائی كه ( چپ مستقل و آزاد) بحران فرهنگی و سياسی روزگار ما را معلول كمبود فرديت ؛ متصورند. معتقدند مشكلات امروز در بد سازمان دادن به نيروهای اقتصادی و اجتماعی است ــ فرد به عنوان يك عضو اجتماع متشكل ـ و فرد بايد از حالت بردگی نيروی حاكم ( حاكميت دولتی ، اقتصادی و...) خارج شود. و همكاری فعال و هوشمندانه وی ، جانشين آلت فعل قرار گرفتن ديگران و انواع و اقسام تفكرات تام گرائی و استبدادي؛ باشد. داشتن يك چنين انگاره‌ای به هيچ وجه خارج از تفكر ملی نمی‌تواند باشد. در ادامه بدين مورد اشاره خواهد شد.

زوال هر حكومت با زوال اصولی كه بر آن بنياد دارد ، آغاز می‌شود. منتسكيو ـ روح القوانين


هرگاه طرح نظريه سياسی جديد ، در جريان تحقق خويش ، از منطق نظريات معاصر و ارزش‌های وابسته بدان ، مجزی شود، بايد آينده طرح جديد در جامعه مدنی بر پايه‌ای استوار گردد كه بتواند به موجوديت خود در شرايط روز ادامه دهد. طرح جديد بايد امكان تامين نيازمند ی‌ها و مبارزه با نابرابری ( سياسی ـ اجتماعی ) انسان‌ها را بدست آورد. حصول اين مقصود اساس و بنياد آزادی انسان در كليه شئونات است. اگر بخواهيم تحولات آينده در مسير بهبود و رفاه و آزادی انسان در نهايت كيفيت جامعه تحقق يابند. ضرورت دارد كه از هم اكنون طرح سياسی جديد را بر بنيان آن هدف‌هائی كه اشاره رفت ، آغاز كنيم و خط مشی خود را در رسيدن به هدف‌های مذكور مشخص سازيم.

تدارك طرح جديد بدان معنی نيست كه كليه ارزش‌های موجود به ارزش‌های معنوی ( ايدئولوژی ) تبديل شوند و با گسترش معنويت ، دگرگونی‌هائی در راه و رسم بهره گيری از خشونت و انتقام ، پديد آيد. برعكس بايد طرح جديد به تكامل تاريخی همچنان ادامه دهد اما ارزش‌های معنوی ( انگاره‌ها و نظريات ) در قالب كلمات و مفاهيم ديگری تعريف و شناخته شوند . يعنی همانطور كه عامل فرايند‌های طرح جديد امروز هستند. مصلحت‌های انسان‌ها را در نظر گيرد.

طبيعی است اهداف و مقاصد جديدی در توسعه طرح سياسی راه خواهد يافت و بهره گيری از آن به خاطر آرامش و رفاه آدميان صورت می‌پذيرد. اين اهداف قادر خواهند بود كه در ساختمان فرضيه‌ها و نظريات جديد ، نفوذ فرهنگی و هنری خويش را مستقر سازند. مسلما ارزش‌های كمی از زمانی پديد می‌آيد كه توسعه دانش و فرهنگ و هنر، كيفيات عارضه بر امور را به كميت مبدل ساخته و ارزش‌های نوينی بر بنيان كميت‌ها پديد خواهد آورد. جامعه‌ای كه تغييرات در آن محسوس است و قلمرو آن وسيع ، ، بررسی طرح جديد ، توضيح و شفاف بودن آن می‌بايد در دستور كار قرار گيرد.

طبعا توسعه طرح جديد ديگر قادر نيست به شيوه نامطلوب اسارت انسان‌ها برای نيل به هدف‌های سياسی بهره جويد. دانش سياسی امروز ارزش‌های ديگری را در پيش روی ما قرار داده است. زمانی طرح‌های سياسی ـ اجتماعی متاثر از فلاسفه قرون هفده و هيجده ، بخشی ( طبقه‌ای ) از جامعه را به دگرگونی دعوت می‌كرد كه اين بخش در غايتی نا معلوم، جامعه را ( با ابزار و سايل مشخص به خود) تحت كنترل قرار می‌داد. طبيعتا بخش‌های ديگر جامعه ، سرانجام خويش و ارزيابی و داوری و سرنوشت خويش را به بخش برنده، می‌سپرد.اما اكنون انسان از حالت شيئی و سرانجامی نا روشن خارج شده است و آگاهانه می‌خواهد سرنوشت خود را در دست گيرد. البته در ميان راه است و شايد سرانجام روشنی نخواهد داشت اما راه خود را شناسائی كرده و در اين راه قدم بر می‌دارد.

بدين ترتيب ، مرحله نوينی ( با آغاز قرن بيستم ) از تاريخ بشری ( با تجربيات سياه و نابودكننده) خصوصا بعد از آخرين جنگ بزرگ، آغاز شده است. جامعه امروز با برخورداری از دانش و تكنولوژی قادر شده است مابعد الطبيعه را به فيزيك ، پنهان را آشكار و رويدادهای ناشی از تخيل را به رويدادهای تكنولوژی تيديل كند.طبيعی است كه در يك چنين مرحله‌ای طرح سياسی ، به زبان روز تفهيم شده و منطقی هماهنگ با تمام بخش‌های اجتماعی دارد. ديگر بهره گيری از تكنولوژی خاص قشر بخصوصی از جامعه نيست.طبيعتا با توسعه زندگی شهروندی ، پيشرفت تكنولوژی ، سرنوشت انسان‌ها را نيز بيكديگر نزديك ساخته است. در دانش امروز توجه خاص به علل و مفاهيم انتزاعی متاثر از ايدئولوژی‌های رنگارنگ ، كاری عبث و بيهوده است.

نظريات معاصر را ناچاريم با معيار عواقب اجتماعی شان بسنجيم.حتی اگر در اين مورد درست و صادق باشند. تجربه نشان داده است كه انسان‌ها ، تحت حاكميت ديكتاتوری ، اعتماد به نفس را كه وابسته به آزادی سياسی است از دست خواهند داد و در عوض ارادت و احترام مصيبت باری به اسلاف خود به دست می‌آورند كه در اكثر موارد، ذات تفكر ديكتاتوری ، دست نخورده باقی می‌ماند، و تنها ديكتاتوری موجود ، مورد سؤظن قرار می‌گيرد.در يك چنين مرحله‌ای از تاريخ انسانی ، مشكل بتوان تشخيص داد : چه چيزهائی را بايد جدی گرفت و چه چيزهائی را بايد بازی خيال انگاشت! هنگامی كه قدرت سياسی به دست يك تفكر ايدئولوژيك قرار گيرد ، بانيان از خود سئوال نمی‌كنند كه چگونه می‌توان ، از كليه نيروها و استعدادهای انسانی بهره گرفت. بلكه هم و غم خود را مصروف تحصيل فضيلتی می‌كنند كه تنها خود بدان رسيده و معتقدند. از خود نمی‌پرسند كه چگونه می‌توان طرحی جامع از نظرات گوناگون را ريخت. چون انگاره خويش را فضيلت و انديشه ديگران را رذيلت قلمداد می‌كنند!غالبا از لحاظ سياسی عقيم و ناتوان می‌شوند. جنگ فضيلت با رذيلت را تا جائی ادامه ميد هند كه كل جامعه از نفس خواهد افتا د كه ظهور ديكتاتوری جديد را ( می‌توان ) حدس زد!

تمدن امروز اساسا تمدن شهری است. البته بسياری از مردم دنيا به كشاورزی مشغولند اما اينان كمتر در پديد آوردن آنچه كه به تمدن شهری مربوط ميشود، نقش برجسته دارند. طرح‌های سياسی محاسبه امور و راه تحقق آن را در تمدن شهری می‌بيند كه به كل جامعه مربوط می‌شود.ضرورتا به خاطر فراهم ساختن موجبات يك زندگی انسانی برای آدميان،طرح سياسی به منطقی نيازمند است كه دارای كليت و چندگانگی باشد. فرآيند آن در مناسبات نيروها و خواست‌های عقلانی پديد آيد. آزادی انديشه نقش خردمندانه خويش را بازی می‌كند و خودآگاهی و خودباوری فرد توانائی آن را خواهد داشت كه نسبت به تامين نيازمندی‌های مادی و معنوی در قلمرو ضرورت‌ها گام بردارد.و اين در صورتی امكان دارد كه بعد جامعه را رنگارنگ با انگاره‌های مختلف، ارزيابی كنيم و طرح جديد سياسی را با آن اندازه بگيريم.

در چنين حالتی است كه طرح جديد ، از تفكر يك بعدی می‌كاهد و نيروها و انگاره‌های بسياری را در خود آشكار می‌كند كه در نهايت قادر است به توسعه و تكامل تاريخی انجامد. طرح سياسی جديد ناچار است از كليتی دفاع كند كه دربرگيرنده منافع كلی جامعه است.اين طرح از ديدگاه خرد ، هم منشا حاكميت ملی و مردمی است و هم مبدا آزادی و رهائی انسان. و هم سرنگونی اخلاق بردگی است.

« تراژدی بشر در اين است كه طرح نيكی‌ها را می‌ريزد ، اما نمی‌تواند به آنچه لازمه آن است عمل كند....» باربارا تاكمن . اميد است كه چنين نباشد


تعاريف گوناگون كه بخشی ازآن مربوط به چپ سنتی ( چپ راستگرا ) است، تا جائی كه به جنبش ملی مربوط می‌شود با مفاهيم قوم گرائی ، شونيستی ... با جنبش ملی برخورد می‌شود! عكس تصور آنانی كه با رويداها و حوادث تاريخی سر ناسازگاری دارند و ملی گرائی را با ايدئولوژی مسخ شده ، ارزيابی می‌كنند، يعنی تفكری كه پرورش فرديت را ازبين می‌برد تا افراد را تابع مقاصدی خارج از هستی آنان كند.فردگرائی و احترام به نفس و كرامت انسان ، اصولی ترين خواست و وجه تمايزی است با توتاليتاريسم در انديشه .

ملی گرائی معرفتی است كه نخست مصلحت‌های جامعه ملی را در نظر می‌گيرد. هرگز منافع ملی را وجه مصالحه بين المللی و بيگانه قرار نمی‌دهد. آزادی و استقلال كشور را هيچگاه تابع مقاصد بيگانه قلمداد نمی‌كند و در راه استقرار و تحقق آزادی به خودباوری اعتقادی راسخ دارد. شايد با رجوع به جنبش ملی ـ از صد سال گذشته ـ خصوصا از پنجاه سال گذشته در رابطه با ملی كردن صنعت نفت و فرآيند استقلال كشور ، درسی باشد برای آنانی كه در فراگيری ملی گرائی هنوز اسير سؤتفاهم هستند.

شك نيست يكی از عمده ترين مشكلاتی كه در برابر فراهم آوردن جامعه آزاد ، وجود دارد، تفكر و منش استبدادی است. همين تفكرات تماميت خواهی ( بخشی از آن پر ارزش دادن به اصالت اقتصاديات و خوار شمردن فرهنگ و هنر ) است كه تحقق دموكراسی را از پنجاه سال گذشته ممانعت كرده است. گردنه خطرناك ايدئولوژی‌های تام گرا و تعصبات كور ، پيروزی نيروهای نيست گرای اصحاب ضد دموكراتيك را تسهيل كرده است.

مورد مهم ديگری كه ملی گرائی مثبت و مدرن بدان توجه بسيار دارد ، مورد خوی اجتماعی است. و بخوبی ميدانيم كه خوی اجتماعی به وسيله طرز زندگی خاص هر جامعه شكل می‌گيرد و در زمينه سير اجتماع ، نيروهای سياسی ، اقتصادی و ايدئولوژيكی از ‌آن متاثر می‌شوند! با تكيه بر اين مورد اساسی و مهم است كه نيروهائی كه از يك الگو خاص ـ سياسی و يا مذهبی ـ پيروی می‌كنند و خوی اجتماعی راقربانی ايدوئولوژی يك بعدی خويش می‌سازند.آگاهانه ديكتاتوری نظری در طرح و برنامه آنان مستتر است و چون در برابر خوی اجتماعی ، توان جوابگوئی نيست. ( انگاره‌ای كه در محدوه تفكر بسته خويش زندانی است) با رفتار خشونت آميز و در معرض خطر قرار دادن جامعه ، در دستور كار قرار می‌گيرد!

ملی گرا عكس تصور انواع و اقسام انگاره‌های يك بعدی و محبوس در دايره افسون ، با شناخت از خوی اجتماعی با قبول و احترام به جامعه چند صدائی ، راه حل‌هائی ارائه می‌دهد كه برازنده جامعه‌ای است كه از فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف تشكيل شده و همين فرهنگ‌ها مناسبات وحدت جامعه ما را تشكيل داده است. قبول داشتن تصورات و انديشه‌های گوناگون در جامعه ، باعث خلق و پرورش رفتار تازه‌ای در اجتماع و پيدايش روح نوينی در فرهنگ جامعه است.

تجربه تاريخی در كشور ما و ساير كشورهای جهان كه باگونه‌ای از ايدولوژی يك بعدی ، بخشی از تاريخ خود را رقم زده‌اند ، نشان می‌دهد سير اجتماعی تحت سيطره افكار منجمد و منسجم در راس امور ، از آزادی و آزاد انديشی به سختی ممانعت شده است و غايتی شوم را بدنبال داشته است. شايد به ظاهر تمايلات اقتصادی برخی تغييرات روانی را دربر داشته و در پاره‌ای از جهات ، اقتصاد به پيشرفتهائی منجر شده است ، اما در نهايت خوی اجتماعی و فرهنگی جامعه شديدا مصدوم گشته و اخلاق اجتماعی راه پنهان كاری ، خود فريبی و... پيموده است.

بيان اصل مورد بحث بدين گونه است كه تفكرات توتاليتر قبل از اينكه خوی اجتماعی را مورد بررسی و ارزيابی قرار دهند، در فكر تغيير ساختمان اجتماعی هستند. و استقلال در تنوع افكار را ناديده می‌گيرند. قالب‌هائی می‌سازند كه بايد اقتصاد و كليه شئونات اجتماع در آنان شكل بگيرد و چون عدم موفقيت خويش را نمی‌خواهند ببيند . فلسفه پرخاشگری و انكار را دنبال می‌كنند چون كليه مفاهيم را با تفكر جامد و نسنجيده ، رقم ميزنند!

گونه‌ای از اين تفكر در عصر لنينيسم ـ استالينيسم در روسيه و چين اوج گرفت. سوسياليسم سردمداران و تئوريسين‌های آنان چنان دور از جهان بينی ماركسيسم ـ مدرنيسم ( فروم ـ رايش ) بود كه نمود روستائی آن بيشتر قابل رويت بود. آنان می‌پنداشتند اصالت اقتصاد پاسخگوی تمام شئونات اجتماعی است و با دولتی كردن اقتصاد و يك حزب مسلح به ايدئولوژی ، خوی اجتماعی را می‌توان به سادگی تغيير دهند. حربه ايدئولوژی در اين كشورها : انگيزه روانی و خوی اجتماعی فدای انگيزه اقتصادی گرديد كه در نهايت نه به نفع اقتصاد و نه به نفع خوی اجتماعی گرديد . نتيجه اين سياست باپيروزی مافيای اقتصادی و اجتماعی ( خصوصا در روسيه و اقمارش ) آن نهال كج كاشته شده را قطع كردند! چون ايده سوغاتی بود نا مناسب ، تجربه نشده و خام. در اولين اقدامش عليه خوی اجتماعی قد علم كرد لذا مقبول كل جامعه نبود.

در كشور ما نيز باگونه‌ای از اين تفكر برخورد داريم. عدم شناسائی سائق‌های غريزی و روانی موجود در جامعه ، ايدئولوژی حكومت اسلامی را به بن بست كشانده است. آنان نيز خوی خود را با خوی اجتماع يكی دانستند ( و می‌دانند ). روانشناسی اجتماعی ـ كمبود و وفور ـ در يك قالب ريخته و تئوريزه گرديد. آنان نيز در اولين اقدام ، ملی گرائی را كه خوی و فرهنگ و روانشناسی جامعه را شناسائی كرده بود، مورد هجوم قرار داند. سائقه‌های ملی را ناديده گرفتند و چون از نياز جامعه غافل ماندند به خشونت روی آوردند كه ادامه آن را شاهد هستيم.

وظيفه ملی به عنوان اصالت تجربی در اين است كه انگيزش‌هائی كه انسان را از جمود فكری می‌رهاند ، بازنگری ، ارزيابی و بررسی كند. بدين ترتيب قادر خواهد بود انديشه را از عناصری كه مانع روشن شدن قضايا و روشن بينی است ، آزاد كند. و از عواملی كه پويا به حساب می‌آيند، بهره جويد. از صفات اشتياق به تسليم و شهوت كسب قدرت پرهيز كند و بالاتر از همه افراط در كليه موارد را از برنامه خويش دور سازد.

بی مورد نخواهد بود كه در خاتمه سخنی در باره راه ملی به ميان آيد، تا مفهوم ملی شفافتر ارزيابی شود. راه ملی هنگام تعريف با دو مانع در جامعه فعلی ما ، روبرو است. تفكر اسلام حكومتي( جمهوری اسلامی ، جمهوری دموكراتيك اسلامی و....). تفكر حكومت موروثی ( مشروطه ، سلطنتی و...) . اين دو طرز تفكر هر كدام با تجربه ويژه تاريخی خويش ، به خوبی نشان دادند كه در دايره تفكر استبداد قرار دارند و با راه ملی و ميانه روی ، هيچگاه سنخيتی نمی‌توانند داشته باشند. بنا بر اصل تجربه ، راه ملی ، افراد ملی و به طور عام ، جنبش ملی ( نهضت ملی ) با داشتن مواضع صريح و روشن ، راه خويش را از آنان ، جدا ساخته است.

جنبش و راه ملی از آنجا كه به حذف نمی‌انديشد. ضمن احترام به تكثر افكار در جامعه، اكيدا از سياست (( همه با هم )) پيروی نمی‌كند. جنبش نوين ملی ، خواستار نظام جمهوری ( بدون پسوند و پيشوند ) دوم است كه پارلمان و نمايندگان منتخب مردم ، سرنوشت كشور و مردم را رقم ميزنند. با تكيه بر اين راه روشن و صريح و مرزبندی مشخص ـ كه بيانگر تضاد عمده‌ای است با نيروها و افرادی كه به حاكميت ملی ، معتقد نبوده و اسير ذهن استبداد هستند ـ مبانی تفكر خويش را آشكار می‌سازد.

مهر ماه ٨٤