ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 20.09.2013, 21:23
زمانی برای رویکرد سازنده اپوزیسیونی

علی حاجی قاسمی

روند جدیدی در سیاست ایران آغاز شده است. نظام دست اعتدال‌گراها را در کنترل نهاد دولت و سیاستگزاری‌ها باز گذارده است. این رویکرد با هر انگیزه‌ای که صورت گرفته باشد فضای مناسبی را برای گشایش در سیاست‌های داخلی و خارجی فراهم کرده و دولت روحانی تاکنون از این فرصت حداکثر بهره را برای انجام تغییرات برده است. آیا مدعیان اپوزیسیون نیز از این فرصت برای نشان دادن قابلیت‌های خود در سیاست ورزی سازنده استفاده خواهند کرد یا آنکه همچنان بر انجام تحول از طریق راهکار حذفی پای خواهند فشرد؟

دولت روحانی هنوز در آغاز راه است و چالش‌های بزرگی را در برابر خود دارد اما تا همینجای کار سئوالی که به تدریج در حال مطرح شدن است اینکه مدعیان سیاسی در ادامه کار چه رویکردی را در برابر آن در پیش خواهند گرفت؟ آیا آنچنان که در دوره اصلاحات شاهد بودیم اصولگرایان افراطی در آرزوی شکست آن روزشماری خواهند کرد و تحول‌طلبان صرفا نارسایی‌ها و ناتوانی‌های آن را برجسته خواهند کرد و در برابر مطالبات بیشمار، توقع معجزه را در جامعه دامن خواهند زد؟

در این نوشته موفقیت روند اصلاحی در دولت اعتدال به میزان زیادی به تحول در نوع نگرش به سیاست در میان بازیگران عرصه سیاسی در ایران مربوط دانسته می‌شود. نگرشی که گستره محدود سیاست را از جدال قدرت به عرصه چالش‌های برنامه‌ای ارتقاء دهد و استعدادها را در جهت خلاقیت برنامه‌های سیاسی بارور کند.

اپوزیسیون جمهوری اسلامی سال‌هاست که کار اپوزیسیونی را به نقد و ارزیابی روابط جناح‌ها و نهادهای حکومت تقلیل داده است. این رویه و شیوه کار چنان فراگیر است که در فرهنگ سیاسی ایران انگار عملکرد و رفتار اپوزیسیونی صرفا جنبه‌های سلبی را در بر می گیرد و جنبه‌های ایجابی جایی در آن ندارد. کمتر گروه اپوزیسیونی است که در روندی مستمر، برنامه‌ها و عملکرد دولت‌ها را در عرصه‌های مختلف سیاستگزاری به چالش سازنده بکشد و در برابر آنها، سیاست‌های آلترناتیو ارائه کند. استدلال رایج این بوده است که تا استقرار دموکراسی، وظیفه اصلی اپوزیسیون نقد قدرت و مبارزه برای تغییر آن است و چون نظام حکومتی فاقد مشروعیت دانسته می‌شود، ورود در عرصه نقد سیاست‌های جاری، مشروعیت بخشیدن به ساختار قدرت دانسته می‌شود که این با هدف انحلال آن منافات دارد. این استدلال البته میراث دورانی است که انقلابیون سیاست را در ایران تعریف کرده‌اند و نسل فعال سیاسی، چه در حکومت یا در اپوزیسیون، با چنین درکی از سیاست تربیت شده‌اند. به بیان دیگر، رویکرد براندازانه، که در فرهنگ سیاسی ایران نهادینه است، موجه‌ترین و خلاق‌ترین مدعیان اپوزیسیون را آنانی دانسته که بهترین راهکار را برای سرنگونی حکومت‌ها ارائه ‌کرده‌اند.

البته این روند مدتی است که دستخوش تغییر شده  و نسل جدیدی از سیاستمداران و صاحبنظران که به گفتمان اصلاح‌طلبی روی آورده‌اند، از اندیشه و راهکار انقلابی فاصله گرفته و به تحولات تدریجی باور پیدا کرده‌اند. با وجود این تغییر، اصلاح‌طلبان در جایگزینی راهکارهایی که به سیاست مفهومی سازنده بدهد و انجام تحولات تدریجی را در دستور کار قرار دهد، ناموفق بوده‌اند. تحولاتی که از طریق سیاستگزاری فعال در عرصه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی دنبال شوند.

سیاستگزاری فعال در عرصه‌های مختلف با ناظران و تحلیلگرانی که تنها قابلیت نقالی و یا تفسیر درگیری‌های جناحی حکومتگران را دارند امکان پذیر نیست. طی سال‌های اخیر شاهد آن بودیم که چگونه با خروج گسترده فعالین اصلاح‌طلب از کشور، همان محدود اصلاح‌طلبانی که پتانسیل سیاست‌ورزی در عرصه‌های گوناگون را داشتند صرفا به افشاگر نهادهای قدرت و یا در بهترین حالت مفسر عملکرد بازیگران قدرت تبدیل شدند و به حضور رسانه‌ای دل خوش کردند.

تحولات جاری در ایران و روی کار آمدن «دولت اعتدال» این امکان را فراهم ساخته تا تحول‌طلبانی که در پی تاثیرگزاری بنیادی‌تر بر روند توسعه هستند بتوانند از طریق سیاست‌ورزی، یعنی ارائه برنامه‌های مشخص در حوزه‌های مختلف اجتماعی، حضوری سازنده‌تر ایفا نمایند.

برای موفقیت این روند سه پیش شرط اساسی لازم است:

نخست اینکه، بازیگران سیاسی در اپوزیسیون بپذیرند که مشروعیت در نظام‌هایی که در حال گذار به دموکراسی هستند  امری نسبی است. بنابراین، در این نظام‌ها ورود اپوزیسیون به عرصه سیاست‌ورزی منوط به حل موضوع مشروعیت نهادهایی که قدرت سیاسی را در اختیار دارند نمی‌شود. پاسخگو شدن تصمیم‌گیرندگان سیاسی در این جوامع در یک روند حاصل می‌شود و تغییر حکومت، آنچنان که تا کنون در فرهنگ اپوزیسیونی ایران به عنوان معیاری مسلم دانسته شده، شرط ورود به عرصه سیاست‌ورزی نمی‌باشد.

پذیرش این اصل موجب می‌شود که دیگر تغییر بنیادین در ساختار نهادهای قدرت، پیش‌شرط هرگونه تغییر دانسته نشود بلکه تحول و پیشرفت در حوزه‌های واقعی سیاست که به زندگی مردم مربوط می‌شوند برجسته ‌شوند؛ مانند بهبود اوضاع معیشتی، برقراری رفاه، امنیت و ثبات اجتماعی که در افکار عمومی حیاتی دانسته می‌شوند. در این نگاه، این تحولات تدریجی سازنده در این حوزه‌ها هستند که در یک روند طولانی زمینه انجام تحولات کیفی‌تر را در ساختار سیاسی فراهم می‌اورند و فرایند گذار کم‌هزینه را به دموکراسی کامل پارلمانی ممکن می‌سازند.

دوم، بازیگران اپوزیسیونی بپذیرند که تاثیرگذاری بر روندهای واقعی سیاسی، در پایدارترین و موثرترین شکل آن، حاصل تلاش‌هایی هستند که از پایین و با مشارکت خود گروه‌های اجتماعی صورت می‌پذیرند. برای ایجاد زمینه مناسب برای مداخله شهروندان، تمرکز بر توسعه حقوق شهروندی، موثرترین راهکار خواهد بود. ضمن اینکه حقوق شهروندی تنها به حقوق مدنی و یا سیاسی محدود نمی‌شوند بلکه حقوق اجتماعی که دامنه وسیعی دارد و سیستم رفاهی برپایه آن شکل می‌گیرد را هم در برمی‌گیرد. گسترش اشتغال از طریق از میان برداشتن موانع برای کسب و کار و سرمایه گذاری و توسعه رفاه عمومی از طریق گسترش بیمه‌های اجتماعی دو حوزه کلیدی در تامین حقوق اجتماعی هستند که امکان تاثیرگذاری شهروندان را بر سرنوشت خود فراهم می‌آورند.

پذیرش این اصل موجب می شود تا بجای آنکه تغییر در نوک هرم قدرت هدف قرار گیرد، آنچه مدعیان انقلاب باب کرده‌اند، پیشرفت نهادهای مدنی که در پیوند ارگانیک با زندگی روزمره مردم هستند، در دستور کار قرار می‌گیرند. در این نگرش، تحول‌طلبان به جای اصرار بر تداوم تلاش‌های نافرجام برای انجام تغییرات از بالا، در جهت توانمندسازی شهروندان گام برمی دارند. این امر از طریق فعال کردن آنها در نهادهایی که زندگی در آنها جریان دارد، مثلا در محلات، محیط‌های آموزشی، محل کار و دیگر حوزه‌های عمومی، تحقق می‌ یابد. در کنار نهادهای مدرنی چون سندیکاها، احزاب و دیگر سازمان‌های غیردولتی، به روز کردن مناسبات جاری در نهادهای سنتی پرنفوذ نظیر خانواده، مدرسه، هیئت‌های مذهبی و بازار، نقش موثری در گسترش مشارکت عمومی در عرصه سیاست ایفا می‌کنند.

سوم، سیاست‌ورزی فعال در عرصه‌های گوناگون نیاز به دانش و توانمندی کارشناسانه و تجربه مدیریتی دارد که کنشگران سیاسی در هر دوی این زمینه‌ها فاقد تبحر کافی هستند. بخش اعظم اپوزیسیون ایران به محافلی محدود شده‌اند که امکانات لازم را برای تشکیل کارگروه‌های توانمند در جهت شناخت کارشناسانه آسیب‌های اجتماعی و در پی آن سیاستگزاری برای ارائه راه‌حل در جهت توسعه و پیشرفت، ندارند. محدود احزاب و تشکل‌های قانونی هم که از این امکان برخوردار بوده‌اند یا توجه کافی به این رویه کار اپوزیسیونی مبذول نداشته‌اند و یا همچون برخی نهادهای رادیکال، اصولا به تغییرات تدریجی و کار اپوزیسیونی سازنده باور نداشته‌اند.

در صورت پذیرش این سه پیش‌شرط، روند سیاست‌ورزی سازنده برای اپوزیسیون اصلاح‌طلب آغاز می‌شود. نهادهای سیاسی که در چنین بستری وارد می‌شوند ناگزیر هستند که فرهنگ جدیدی را در درون خود و در ارتباط میان خود و جامعه برقرار کنند.

نخست انکه، از گفتمان رقابتی و تبلیغات‌محور که در آن نفی حکومتگران اساس کار را تشکیل می‌دهد فاصله گیرند. سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه برای تغییر فرهنگ و مناسبات سیاسی ناگزیر است که جنبه‌های سلبی را برای دوره‌ای به حداقل رساند و بجای آن برجنبه‌های ایجابی سیاست‌ورزی تاکید کند. این رویکرد در فرهنگ سیاسی پرتنش ایران، که در آن تاکنون رقابت برپایه نفی رقبا تعریف شده، امری حیاتی است زیرا موجب می‌شود تا حساسیت نهادهای مسلط قدرت نسبت به «اپوزیسیون» کم‌رنگ‌تر شود. در فرهنگ انقلابی نقطه عزیمت اپوزیسیون مورد سئوال قراردادن مشروعیت گروه‌های حاکم، ناتوانی آنها برای مدیریت جامعه و آلودگی آنها به فساد و سوء‌استفاده از امکانات قدرت بوده است. در سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه فاصله‌گیری از این رویکرد به دلیل ویژگی تنش‌آفرین آن اجتناب‌ناپذیر است.

دوم آنکه اپوزیسیون اصلاح‌طلب ناگزیر است بخش مهمی از تلاش خود را در جهت واقعی نگاه داشتن توقعات و انتظارات عمومی بکار گیرد و جامعه را متوجه غیرواقعی بودن تحولات فوری و گسترده بنماید. در این راستا، ضمن آنکه بر ارائه اطلاعات واقعی در باره ابعاد بحران، آسیب‌های اجتماعی و نارسایی‌ها و در مقابل طرح مطالبات و حقوق شهروندی تاکید می‌شود اما از سوی دیگر، تحقق مطالبات و اهداف برنامه‌ای در جدول زمانی معقول و امکان‌پذیر دنبال می‌شوند. با این رویکرد فرهنگ شعاری جای خود را به برنامه‌های معتبر سیاسی می‌دهد و زمینه‌ای برای پیدایش بازیگران عوامفریب فراهم نمی‌شود.

سوم آنکه استعدادهای بلااستفاده‌ در عرصه‌های آسیب‌شناسی، پژوهش و یا برنامه‌ریزی، در روند توسعه به کار گرفته می‌شوند. جامعه هشتاد میلیونی ایران با نیروی انسانی تحصیلکرده و توانمندی که در اختیار دارد، پتانسیل بسیار بالایی برای سازندگی دارد که این موفقیت سیاست‌ورزی سازنده را تضمین می کند.

برای اپوزیسیون سنتی راهبرد سیاست‌ورزی سازنده ممکن است امری دور از ذهن و ناممکن بنماید. این نگاه منفی البته دور از انتظار هم نیست. سالیان درازی است که هویت سیاسی برای بسیاری با رویکرد شورشی و انحلال‌طلبانه تعریف شده و تغییر این رویکرد، از تلاش برای حذف نظام سیاسی به تلاش برای تغییر برنامه‌های سیاسی، با هدف بهبود زندگی مردم، دست کم از جنبه حیثیتی، امری غیرقابل قبول می‌نماید. با این حال، به واسطه رویکرد مثبتی که نسل جوان ایران، که در عصر گردش آزاد اطلاعات بطور بی واسطه با تجربه رفرمیسم در دموکراسی‌های پایدار آشنا شده، به الگوی سیاست‌ورزی سازنده نشان می دهد زمینه موفقیت آن و گذار به دموکراسی پایدار بیش از پیش فراهم شده است.

اپوزیسیون ایران اگر در این روند قرار نگیرد و تغییرات بنیادین در نحوه اندیشگی و سبک کار خود صورت ندهد و دائره سیاست را از تحلیل و تفسیر عملکرد بازیگران قدرت به برنامه‌ریزی کارشناسانه در عرصه‌های مختلف گسترش ندهد، روند اصلاح‌طلبی در حرف و رویا باقی خواهد ماند.


نظر خوانندگان:

■ آقای حاجی قاسمی عزیز من تردیدی ندارم که نوشته شما از سر دلسوزی و مسئولیت نوشته شده است اما آیا واقعا امیدی است که در جمهوری اسلامی بشود سیاستی سازنده را به پیش برد؟ آیا حکومت جمهوری اسلامی جز خیانت به امید مردم کار دیگری کرده است؟ شاید شما بگویید که صرفنظر از آنکه حکومتیان چه کنند اپوزیسیون مسئول، باید روند سازنده خود را دنبال کند. نمی دانم شاید درست این باشد که اپوزیسیون خود درست رفتار کند و در برابر تنش و خشونت آرامش و نرمش و همزیستی مسالمت آمیز را در پیش گیرد. ای کاش چنین استراتژی موفقیت آمیز می بود!!
با درود پرویز

■ به نظرم فعالان سیاسی باید این مطلب را بخوانند و بجای رد به نقد آن بپردازند. متاسفانه چپ ایران قدر بازنگری و تامل در باورهای سنتی خود را نمی داند. تغییری که نویسنده مطلب در رویکرد چپ توصیه می کند می تواند موجب نجات چپ شود که دارد هر روز کوچک تر می شود و دیگر تقریبا هیچ جوانی جذب چپ سازمان های چپ نمی شود. چپ باید به نگاه خود به سیاست را تغییر دهد.
بیژن

■ آقای حاج قاسمی به موضوع بسیار مهمی پزداخته اند. البته اگر عقب نشینی نظام واقعی و پابرجا باشد. در این نکته هنوز شک زیادی وجود دارد. نویسنده البته ظاهرا مغتقد است که صرفنظر از واقعی بودن و تداوم داشتن رویکرد معتدل تر حکومت، اپوزیسیون باید در هر صورت دست ار مخالفت فعال بردارد و صرفا به کار «سازنده» سیاسی اکتفا کند. آیا این به منزله پایان کار چپ و نقش معترض آن در جامعه نخواهد بود. در آن صورت چه کسانی باید گفتمان انتقادی را در جامعه به پیش ببرند؟
ابراهیم