ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 21.08.2013, 7:13
دموکراسی با حقوق نابرابر، یا مدرنیته با اعمال زور؟

حسین باقرزاده

سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۲ –  20 اوت 2013

تحولات خشونت‌باری که این روزها در مصر می‌گذرد به بحث‌های دامنه‌داری در جهان عرب در باره مقوله‌های دموکراسی، سکولاریزم و ماند آن‌ها و سرانجام حرکتی که در دو سه سال گذشته غالب کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را در بر گرفت، دامن زده است.  اسلام‌گرایانی که داد دموکراسی سر می‌دهند و سکولارهایی که از دخالت ارتش در سیاست دفاع می‌کنند.  کسانی که عمل ارتش را چیزی جز یک کودتا نمی‌شناسند و آن را محکوم می‌کنند، و مردمی که ارتش را نجات بخش ملت و حافظ انقلاب می‌دانند که با اقدام خود از سقوط کشور به یک نظام «خداسالار» ضد دموکراتیک مانع شده است.  انقلابی که در شکل گیری خود چندان خونین نبود، و تحولات پسا انقلابی خونینی که جامعه را به شدت دو قطبی کرده است.  غولی به نام اسلام‌گرایی که در جریان انقلاب سر از خواب چندین دهه خود  بر آورد و سعی کرد از طریق صندوق رأی قدرت را تصاحب کند، و اکنون که این پیروزی از آن گرفته شده ممکن است به عملیات خشونت‌بار از نوع القاعده متوسل شود.  جامعه‌ای که در صف مقدم تحولات مدرن جهان عرب بوده و برای ده‌ها سال رهبریت سیاسی و فرهنگی آن را به عهده داشته و اکنون آینده و سرنوشت سیاسی آن در گرو دلارهای شیوخ عرب خلیج فارس است.

این‌ها و مسایل دیگری از این قبیل به جر و بحث‌های زیادی هم در جامعه مصر و هم در سطح جهانی بین کسانی که از نزدیک تحولات مصر را دنبال می‌کنند دامن زده است.  دلایل از دو سو نیز قوی است و گاه با رگ‌های گردن به حجت قوی‌تر هم می‌شود.  کافی است به یک مثال توجه کنیم: دخالت ارتش در روند سیاست کشور، و تصرف قدرت خارج از ساز و کارهای قانونی نبشته را، کی می‌توان «کودتا» نامید و آن را محکوم کرد؟  ارتش مصر دو بار در این روند در چند سال اخیر دخالت کرده است.  یکی در جریان انقلاب علیه حکومت حسنی مبارک.  در آن هنگام کمتر کسی عمل ارتش را کودتا نامید و بلکه اقدام آن در سطح داخلی و بین‌المللی مورد استقبال قرار گرفت. یک بار هم اکنون علیه محمد مرسی و اخوان المسلمین.  این بار اما موافقان (عموما سکولارها) این اقدام را تحسین کردند و آن را در ردیف اقدام قبلی ارتش دانستند، ولی مخالفان (عموما اخوان المسلمین و متحدانشان) آن را یک کودتا نامیدند و محکوم کردند.  این که مرسی در یک «انتخابات آزاد و دموکراتیک» برگزیده شده بود و حسنی مبارک خیر، طرف مقابل را قانع نمی‌کند چرا که به گفته آنان، هیتلر و خمینی نیز با رأی آزاد مردم سر کار آمدند و دیدیم که پس از تصرف قدرت چه‌ها کردند.

در واقع، سکولارهای مصر که از اقدام ارتش حمایت کرده‌اند نمونه ایران را در مقابل خود دارند و اقدامات محمد مرسی در دوران یک ساله حکومتش را گام‌هایی به همان سو که جمهوری اسلامی رفت ارزیابی می‌کنند.  جمهوری اسلامی چنان نمونه و سرمشق عبرت‌آمیزی برای جهان مسلمان نشین بر جای گذشته است که کمتر فرد سکولاری در مورد «نیات واقعی» احزاب و گرایش‌های اسلام‌گرا تردیدی به خود راه می‌دهد، و شعارهای «دموکراسی خواهانه» آنان را جدی می‌گیرد.  از هنگام روی کار آمدن جمهوری اسلامی، و به رغم گسترش حرکت‌های بنیادگرایی اسلامی در کشورهای مسلمان‌نشین، تنها در یک کشور (افغانستان) این حرکت توانست برای چند سال وبه صورت محدود به قدرت برسد.  در سایر کشورها که این حرکت اوج یافت، جامعه سکولار تا آنجا که توانسته (و غالبا با اعمال قهر) از رشد اسلام‌گرایان و تصرف قدرت به وسیله آنان مانع شده است، و در یک مورد (الجزایر) که اسلام‌گرایان توانستند از صندوق رأی پیروز برآیند ارتش وارد عمل شد و انتخابات را باطل کرد.  این اقدام، چنان بر اسلام‌گرایان گران آمد که بخش عمده‌ای از آنان به عملیات خشونت‌بار تروریستی پناه بردند و برای سال‌ها این کشور صحنه فاجعه‌های خونینی بود.

و این خطر دیگری است که جامعه سکولار در چنین مواردی با آن روبرو است.  اگر به سلطه اسلام‌گرایان تن دهد باید عواقب آن را که می‌تواند هم چون جمهوری اسلامی به ایجاد نظامی خشونت‌بار و قرون وسطایی مبتنی بر آپارتاید جنسیتی و عقیدتی و سرکوب خونین سکولارها منتهی شود و احیانا هزاران قربانی برای استقرار نظام خود بگیرد، تحمل کند.  و اگر در برابر آن با توسل به قهر و قدرت نظامیان بایستد، باید خطر به زیر زمین رفتن اسلام‌گرایان و خشونت‌های کور و وحشیانه‌ای را که ممکن است به دنبال آن بیاید (از نوع خشونت‌های اسلام‌گرایان در الجزایر و طالبان شکست خورد در افغانستان) بپذیرد.  و البته اسلام‌گرایان نیز از تجربه‌های خود و دیگران می‌آموزند و یا به هم می‌آموزانند.  علاء الدین بروجردی رییس کمیته روابط خارجی مجلس اسلامی ایران درست بر روی «اشتباه» آقای مرسی بر «عدم استفاده از تجربیات ارزشمند انقلاب اسلامی ایران»  و «ابقاي عناصر كليدي رژيم گذشته مصر» انگشت گذاشت.  آقای بروجردی در واقع می‌گوید باید از ما می‌آموختید: موفقیت ما در تصرف قدرت مرهون انهدام ارتش و نهادهای دیگر قدرت، و حمام خونی بود که از عوامل رژیم پیشین و مخالفان خود به راه انداختیم تا امکان هر گونه مقاومت و اعمال قدرت آنان را سلب کنیم.  آقای مرسی البته تصفیه‌هایی ناخونین در ارتش و قوه قضاییه انجام داد (و بیش از آن از او بر نمی‌آمد)، ولی از دید آقای بروجردی آن‌ها کافی نبوده و دلیلش هم آن چه که امروز مشاهده می‌کنیم.

مجموعه این تحولات و وقایع، پروژه دموکراسی و حاکمیت صندوق رأی را در جوامع مسلمان نشین با چالش‌های بزرگی مواجه کرده است.  آیا با وجود حرکت‌های اسلام‌گرا (که تقریبا در همه این جوامع شیوع یافته است) می‌توان به استقرار دموکراسی از طریق حاکمیت صندوق رأی در آن‌ها دل بست؟  آیا سکولارها می‌توانند به اسلام‌گرایانی که از صندوق رأی پیروز بیرون می‌آیند اعتماد کنند؟  متقابلاً اگر اسلام‌گرایان شاهد آن باشند که سکولارها در تعهد خود به حاکمیت صندوق رأی وفادار نمی‌مانند و به پیروزی آنان تمکین نمی‌کنند، چه انگیزه‌ای برای آنان باقی می‌ماند که به روند دموکراسی احترام بگذارند و به راهکارهای دیگر برای تصرف قدرت متوسل نشوند؟  آیا این چالش‌ها و واقعیت‌ها به معنای آن نیست که این جوامع در برابر یکی از دو گزینه نامطلوب قرار گرفته‌اند: یا باید به روند «دموکراسی و حاکمیت صندوق رأی» تن بدهند و در صورت موفقیت اسلام‌گرایان برقراری نوعی آپارتاید جنسیتی و عقیدتی و احیانا قوانین خشونت‌بار شرعی را بپذیرند، یا با توسل به نوعی سکولاریزم آمرانه، ارزش‌های جهان مدرن را در جامعه جاری و اعمال کنند؟  به طور خلاصه: «دموکراسی» با حقوق نابرابر انسان‌ها، یا مدرنیته با اعمال زور؟

کشورهای مسلمان نشین که در چند سال اخیر به «دموکراسی» دست یافته‌اند (چه آن‌ها که بهار عربی را تجربه کرده‌اند و چه کشورهای دیگری مانند عراق و افغانستان) عموما راه اول را رفته‌اند.  تقریبا در تمامی این کشورها اسلام‌گراها به قدرت رسیده‌اند و قوانین مطلوب و گاه خشن خود را که کم و بیش از شرع گرفته شده اعمال می‌کنند.  زنان از بسیاری از حقوق خود محروم مانده‌اند و اقلیت‌های مذهبی تحت فشار و تبعیض قرار دارند.  مصر نیز چنین وضعیتی داشت، ولی به نظر می‌رسد که اکنون راه اول را به کناری نهاده و گزینه دوم را پیش گرفته است.  این جابجایی البته بدون اعمال خشونت امکان‌پذیر نبود.  علاوه بر آن، این تغییر قهرآمیز ممکن است عواقب خشونت‌بار دیگری برای مدت نامعلومی در آینده در پی داشته باشد، و جامعه مصر را (هم چون الجزایر دهه ۱۹۹۰ میلادی یا عراق و افغانستان امروز) در معرض حملات تروریستی کور و فاجعه‌بار قرار دهد.

البته اشتباه است اگر بیندیشیم که گزینه‌های نامطلوب فوق سرنوشت محتوم جوامع مسلمان‌نشین است.  در این جوامع تجربه‌های مثبت برقراری دموکراسی و حاکمیت صندوق رأی نیز وجود دارد که آموزنده است.  برای مثال، اگر ایران صحنه بروز خشن‌ترین و دیرپاترین حکومت دینی در جهان معاصر است، این کشور تجربه انقلاب مشروطیت را نیز در کارنامه خود دارد که در دوران خود سکولارترین حرکت در این منطقه بوده است.  آن چه که این دو انقلاب (مشروطه و اسلامی) را از هم متمایز می‌کند، سازمان‌یافتگی سکولارها و سلطه گفتمان آنان در اولی و اسلام‌گراها در دومی بود (در انقلاب مشروطه رهبران مذهبی از سکولارها تأثیر می‌پذیرفتند و در انقلاب اسلامی به عکس).  اکنون نیز دوگانه نامطلوب فوق معنایی جز این ندارد که سکولارها در مقایسه با اسلام‌گرایان در سازمان‌دهی نیروهای خود ناموفق بوده‌اند.  به عبارت دیگر، توسل سکولارها به نیروی نظامی در مصر برای مقابله با نفوذ و قدرت اسلام‌گرایان نوعی سرپوش برای شکست آنان در پای صندوق رأی و ضعف آنان در سازمان‌دهی نیروهای خود بشمار می‌رود.  در مبارزات سیاسی، سازمان‌دهی سیاسی است که موفقیت نهایی را تعیین می‌کند.

و آخرین سخن، اشاره‌ای به فضای سیاسی ایران.  عقیده بسیاری بر آن است که جامعه ایران به دلیل تجربه خشونت‌باری که از حکومت اسلام‌گرایان داشته است در فردای این رژیم و پس از حاکمیت صندوق رأی از خطر سلطه مجدد اسلام‌گرایان از این طریق در امان خواهد بود.  این سخن ممکن است در مورد اسلام‌گرایان حاکم صدق باشد.  ولی آن چه که در نهایت تعیین کننده است نه اسلام‌گرایی یا سکولاریزم و بلکه نیروی سازمان یافته سیاسی است که پشت این گرایش‌ها وجود داشته باشد.  این یک خوش‌خیالی بیش نیست اگر تصور کنیم سکولاریزم و سکولارها بدون سازمان‌دهی خواهند توانست در شکل‌گیری نظام آینده ایران (و از جمله، تدوین و تصویب یک قانون اساسی سکولار) نقش تعیین کننده‌ای داشته باشند.  اسلام‌گرایان حاکم ممکن است در آینده هیچ اعتبار سیاسی در بین مردم نداشته باشند و از صندوق رأی نتوانند سر بر آورند، ولی این امر به معنای موفقیت حتمی سکولارها نخواهد بود.  جریان‌های اسلام‌گرای دیگری در حاشیه حاکمیت و یا حتی در بین مخالفان آن وجود دارند (مانند مجاهدین خلق)، یا ممکن است به وجود بیایند و با سازمان‌دهی خود در صحنه سیاسی ایران قد علم کنند.  در هر صورت، در نبود سازمان‌های قوی سکولار یا پراکندگی آن‌ها نمی‌توان به استقرار یک دموکراسی سکولار در ایران پس از جمهوری اسلامی چندان خوش‌بین بود.

http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh


نظر خوانندگان:

■ در شرق و بخاطر تحمیل اسلام با زور شمشیر همه چیز تحت الشعاع خشونت است. اسلام همه چیز را با خشونت و تجاوز رنگ می کند.
منوچهر از مازندران

■ سنت و مدرنیته! دو دیدگاه و دو نگاه به جهان. مشکل اساسی، در دین است! که تمامیت خواه و حاضر به قبول غیر، نیست. پایه واساس دین بر تبعیض و نابرابری، دیندار و غیر دین دار است، هرچند بعضی از دینداران، خود را دموکرات مینامند، ولی در عمل جامعه را به خودی وناخودی تقسیم میکنند. در ترکیه هرچند مذهبی ها از طریق انتخابات آزاد به قدرت رسیده اند ولی مایلند قوانین اسلامی را برجامعه حاکم کنند. در واقع نبرد اصلی بین دونیروی سنت و مدرنیته است که هرکدام غالب شوند نظرات خود را بر جامعه اعمال میکنند. حتا در جوامع غربی، مذهبی ها مایلند با فشار نظرات خودرا اعمال کنند. در خاور میانه، یکی از علل پایداری دین ،عدم توسعه یافتگی است.