ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 14.08.2013, 17:13
تئوری دست‌های آلوده را می‌شوید

ناصر کاخساز

همانطور  که به گفته‌ی گوبلز، دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد پذیرفتنی‌تر است، کشتار هم هرچه گسترده‌تر باشد، توجیه پذیرتر است. کشتار جمعی معمولا به صورت یک عمل تئوریک تحقق پیدا می‌کند. عمل تئوریک به رقم و عدد حساسیت ندارد. با کشتن یک نفر معمولا در دادگستری محاکمه می‌شوی، اما با کشتن سه هزار نفر می‌توانی وزیر دادگستری بشوی تا کشندگان غیرتئوریک را مجازات کنی. این پاداش تئوری به عمل است.

تئوری نه تنها افسون می‌کند، گاه به تحمیق انسان هم کمک می‌کند. تاجایی که آدم ظاهرا نمی‌داند که منظور از تئوریِ مجعولِ فراجناحی همان تئوری سقوط آزاد در ژرفای منافع جناحی یا سازش جناحی به زیان یک ایران فراجناحی است. سایه‌ی تئوری بر عمل نمی‌گذارد آدم ببیند که تقسیم منافع میان جناح‌ها و سازش مکانیکی میان آن‌ها راه ورود ایران را به یک جامعه‌ی فراجناحی می‌بندد.

وظیفه‌ی تئوری اینجا این است که نسبت به کشتن جمعی مسامحه کند چرا که کشتنِ جمع عملی است در خدمت تئوری. تو با تئوری فرد معینی را نمی‌کشی بلکه توده کشی می‌کنی. کشتار توده، به تعبیری، کشتاری انتزاعی است. توطئه‌ای است علیه نوسیونِ عدد. تفاوتی ندارد که سه هزار نفر یا پنج‌هزار نفر را کشته باشی، مسئولیت بیشتر یا کمتری در این رابطه به حساب‌ات نوشته نمی‌شود. تاریخ با این دوهزار اختلاف محاسبه هیچ کاری ندارد.

عملِ تئوریک به این لحاظ هم انتزاعی هست که وجدان بسیاری از آدم ها را که با قتل یک نفر ممکن بود تکان بخورد، تکان نمی‌دهد. زیرِ شیدایی حمایت از یک رئیس جمهور یا یک خط - مثلا خط توسعه‌ی اقتصادی - آدم حساسیت‌اش را به کشتار جمعی از دست می‌دهد. یعنی نظام عصبی شمار زیادی از آدم‌ها در برابر کشتنِ رقم‌ها و عددهای غیرقابل شمارش از کار می‌افتد. تئوری به راحتی می‌تواند نظام عصبی آدم‌ها را در برابر کشتار جمعی از کار بیاندازد. در چنین موردی است که می‌گوییم کشتار جمعی به یک عمل انتزاعی تبدیل می‌شود و تاثیری انتزاعی بر نظام عصبی آدم می‌گذارد. تاثیر انتزاعی به این شکل عمل می‌کند که فاصله‌ی زمانی و مکانی آدم را با کشتار جمعی زیاد می‌کند و ابعادی غیرتاریخی و ابهام آمیز به آن می‌بخشد؛ تا جایی که بتدریج آن را به قلمرو تردید فرو می‌لغزاند.

افسونِ تئوری است که واقعیت را به افسانه نزدیک می‌کند. تئوری از این راه به یک منطقه‌ی امن و مسئولیت ناپذیر دسترسی پیدا می‌کند. سخن از افسون آن تئوری است که حاکمیت ولی فقیه را در راستای مردم سالاری اسلامی  به ظرافت توجیه می‌کند.

همچنین گاه گفته می‌شود که دیگر مقوله‌ی همکاری با نظام امنیتی جمهوری اسلامی  مطرح نیست؛ دیگر دور این برچسب زدن‌ها سپری شده است؛ جمهوری اسلامی خود همه چیز را می‌داند. افزون بر این چگونه اصلا می‌توان همکاری سیاسی را از همکاری امنیتی جدا کرد؟ می‌بینیم این جا هم همکاری با نظام امنیتی اسلامی به کمک تئوری، به انتزاع تبدیل می‌شود.

با این تفاوت که انتزاع امنیتی، محصول یگانگی با واقعیت سیاسی نظام اسلامی - از طریق یگانگی با یک اسلام سیاسی اصلاح شده - است. در مهی که پراگماتیسم سیاسی بر خرد سیاسی می‌کشد آدم قبح عمل خود را نمی‌تواند ببیند. بازیگر رمان جاودانگی، اثر کوندِرا، در یک غلیان عاطفه‌ی جنسی به خواهر زن‌اش نزدیک می‌شود تا بدن او را لمس کند. خواهر زن، خود را از منطقه‌ی مه آلود پس می‌کشد و بازیگر بیرون از مه با عمل خود فاصله می‌گیرد. زیرِ مه، آدم اتوماتیک عمل می‌کند. این اتوماتیسم را افسونِ تئوری بوجود می‌آورد. افسون تئوری عاطفه‌ی تئوریک تولید می‌کند. بقیه‌ی کارها اتوماتیک انجام می‌شود. علاقه به تئوری یا عاطفه ورزیدن به مفاهیم بر روی علاقه‌ی مشخص به انسان مشخص مه می‌کشد. زیر این مه، کشتار جمعی به انتزاع تبدیل می‌شود. وقتی که پوپر می‌گوید بگذار تئوری‌ها بمیرند، نه انسان‌ها، می‌خواهد آسیب ژرف این رابطه‌ی مجعول را درمان کند.

انتزاع، از ماهیت جمعی تئوری برمی‌خیزد. بدینسان است که تئوری مسئولیت مشخص فردی را می‌پوشاند. گویی هیچ فردی بطور مشخص با نظام امنیتی اسلامی همکاری نمیکند. همکاری در پوششی از مه جمعی صورت می‌گیرد، یعنی زیر ابهامی که عمل تئوریک جمعی ایجاد می‌کند تحقق می‌پذیرد.

زیر مِهی که تئوری بر واقعیت می‌کشد، ولی فقیه و اپوزیسیون از شادی پیروزی قهقهه می‌زنند. این قهقهه‌ی مشترک مدیون سه کارکرد مشترک است:

۱- کارکرد دوگانه‌ی یک رئیس جمهور جدید اسلامی که به تفرق نظام، وحدت می‌بخشد و به اپوزیسیون چهره‌ای قاطع و امنیتی نشان می‌دهد.

۲- کارکرد دوگانه‌ی سرمایه‌گذاری اصلاح‌طلبان در حمایت از یک کاریکاتور بنفش که به قصد زدودن یک اصل - اصل سبز - به تاخت آمده است.

۳- کارکرد دوگانه‌ی بخشی از اپوزیسیون سکولار که پشت یک پوزیسیون اسلامی محو شده است.

ماکس ارنست، نقاش و مجسمه ساز اکسپرسیونیست آلمانی مجسمه‌ی یانوس را به شکل نیمی مرد و نیمی زن آفریده است. لطف زنانگی و تحکم مردانگی در شخصیت یانوس مطابق فانتزی ماکس ارنست در هم نمی‌آمیزد. رویی که ملایم است، آن روی دیگر را تلطیف نمی‌کند.

برخورد ملایم رئیس جمهور اسلامی جدید با جناح های اسلامی زیر رهبری ولی فقیه هم، برخورد قاطع و بی‌تردید و امنیتی او با مخالفان را تلطیف نمی‌کند.  این شکاف شخصیتی او همانگونه که در بالا نشان دادیم، بازتاب شکاف شخصیتی اپوزیسیون است.

وفور چهره‌های امنیتی و اطلاعاتی و مسئولین مستقیم یا غیرمستقیم کشتار و سرکوب در کابینه‌ی آقای روحانی به این تئوری تکیه دارد که برای نجات کشور از بحران اقتصادی باید نسبت به خشونت امنیتی در نظام اسلامی سعه‌ی صدر داشت. امروز بخش قابل توجهی از اپوزیسیون، برای پوزیسیون مبارزه می‌کنند و نه علیه آن و در همان حال اپوزیسیون نیز نامیده می‌شوند. اینجا زمان، آن قاضی عادلی که آناکسیماندر آزاده می‌گوید، نیست. زمان، دادگاهی نیست که فیلسوف بزرگ آن را بازتاب «نظم حقوقی پدیده‌های طبیعی» می‌نامید. پس کدامین محکمه‌ی تاریخ این یانوس دوگانه را به داوری می‌نشیند؟ با این پژواک شنیع پارادایم جدید در اپوزیسیون ایرانی، با جنجالی از مفاهیم مجعول مانند دولت تدبیر و امید و انتزاعی شدن کشتارهای جمعی، چگونه می‌توان به گونه‌ای واقعی جامعه را به تعادل رساند؟ با کدامین دست‌ها؟

ناصر کاخساز
14.4.2013
http://www.hadewasat.com


نظر خوانندگان:

■ دوست عزیز آقای کاخساز من کاملا با شما موافقم. فقط اگر کمی‌ روان و ساده تر بنویسید بهتر است.

■ آقای کاخساز عزیز! می پرسید : “چگونه می‌توان به گونه‌ای واقعی جامعه را به تعادل رساند؟ با کدامین دست‌ها؟”
پاسخش چندان دشوار نیست! با هر دستی بجز دستان آن اپوزیسیون در سیزده بدر! چه خیال می‌کنید آقای کاخساز ؟ که همه ی ما در اینجا مشتی آدم پپه و پخمه‌ایم و خیر و شر را تشخیص نمی‌دهیم؟ راست می‌گوئید آقای کاخساز :”تئوری نه تنها افسون می‌کند، گاه به تحمیق انسان هم کمک می‌کند.” نگاهی به متن های سیاسی سال های اخیرتان بیندازید!
نامی شاکری - تهران