ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 17.07.2013, 20:46
سفـرِ اورشلیم، کـارِ بُـزرگِ مخملبـاف

محمد ارسی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

مخملباف را تنها نباید گذاشت. او کاری را انجام داده که هر ایرانی آزاده محکوم به انجام آن است. اگر سعادت و امنیّت و آزادی برای ایران، نیز صلح و آرامشی پایدار را برای مردم و ملت‌های خاورمیانه می‌خواهیم، باید همه در راهی گام بگذاریم که او خردمندانه گذاشته است.

مخملباف به تنهایی برای صلحی سراسری در منطقه، برای حفظِ امنیّت و استقلال ایران و سربلندی نامِ ایرانی، کاری کرده که لشکری انبوه از سیاستمداران و نظامیانِ انقلابی و مدعی از انجام آن تا کنون ناتوان بوده‌اند...
او به کشوری سفر کرده که نظامِ حاکم بر وطنش، ایران، افزون بر سه دهه است که دشمنی‌ی دیوانه‌وار با ملّت آن را به بنیاد عقیدتی و ورزش سیاسی– مذهبیِ روزانه خود تبدیل کرده است...

او دلاورانه به سرزمینی سفر کرده که نامِ ایران و ایرانی، از اثر سیاستِ نظام فقاهتی، برای فرد فرد مردم آن سرزمین، تداعی کننده‌ی مرگ است؛ تداعی تروریزم و وحشت است، حمایت از حماس و جهاد اسلامی است؛ ستیزه‌جویی با صلح و گفتگو و همزیستی مسالمت‌آمیز است...

آری، او برای دیدن مردمِ اسرائیل، به اورشلیم باستانی رفته است تا تصویر ترسناک و ناراستی را که نظامِ حاکمِ بر ایران، از ایران، ارائه داده، کناری بزند و ترس و هراسی را که از ایرانی در دل و دیده اسرائیلی وجود دارد، از بین ببرد و به سهم خویش، راه دوستی و همکاری و صلح ابدی میانِ دو ملتِ بزرک ایران و اسرائیل را صاف و همواره سازد.

در معنا، کاری که مخملباف با حضورش در جشن سینمایی اورشلیم انجام داده، یعنی بذرِ محبّتی را که در دلِ اسرائیلیان نسبت به ایرانیان نشانده، تنها از هنرمندی مسئول و آفریننده‌ای بزرک چون او می‌توان انتظار داشت. در حقیقت مخملباف با خروج از دایره‌ی تنگ فرقه‌ها، مکتب‌ها، مرام و ایدئولوژی‌های ویرانگرِ رایجِ در خاورمیانه، می‌کوشد تا با یاری هنر و زیبایی، پرچمِ صلح و انسانیت و گفتگو را در گذرگاه والاترین خواست‌های عدالت‌طلبانه و سیاسی مردم شرقِ میانه همیشه برافراشته نگهدارد. زیرا این حقیقتی است که:
اگر زیبایی و هنر و عواطف شریف انسانی، در کنارِ سیاست قرار نگیرد، سیاست، جز دد و دیو و دیوانه چیز دیگری نمی سازد...

باری، در نامه‌ی جمعی از دانشگاهیان، فعالان سیاسی و مدنی و استادان ایرانی، انتقاد تندی از محسن مخملباف شده است که چرا به “جشنواره‌ی فیلمِ اورشلیم” رفته، چرا به جنبش بایکوت دولتِ اسرائیل بی‌توجهی کرده است، آن هم در حالی که عالِمی جهانی چون استفن‌ هاوکینگ نیز به جنبش بایکوت اسرائیل پیوسته است...

در این نامه‌ی انتقادی، از نتایج مترتّب بر سفر مخملباف به اسرائیل عمیقاً ابراز نگرانی شده  و حضور این هنرمند صاحب نامِ ایرانی در جشنواره‌ی اورشلیم، نوعی تایید سیاست آپارتاید اسرائیل تلقی گشته است...

برای اینجانب که ارادتی ویژه نسبت به تعدادی از این استادان و فعالان سیاسیِ امضاء کننده‌ی نامه‌ی انتقادی... دارم، واقعاً اعجاب‌آور است که این بزرگواران و استادان چرا اینگونه فکر می‌کنند؟ چرا اینگونه دست به مقایسه می‌زنند؟ چرا حیاتی بودن مسائل و مشکلات ایرانِ دربند بلا، برای این استادها در اولویت قرار ندارد؟ آخر انتقاد از رویکرد یک هنرمندِ ایرانی را با معیار قرار دادن نظر و عمل نیک اروپایی یا آمریکایی نسبت به دعوای اسرائیلی و فلسطینی، چگونه می‌توان پذیرفت؟ آیا این نحوۀ دلیل– آوری، “مصادره به مطلوب کردن” نیست؟

اگر دانشمندی یا نویسنده و روشنفکری انگلیسی به جنبش بایکوت اسرائیل می‌پیوندد، غلط یا درست حق اوست. اما یادمان باشد که دولت و ملت انگلیس، اساساً مشکلی با اسرائیل ندارند. آیا در انگلستان هر روز و شب به هر مناسبتی، نعرۀ مرگ بر اسرائیل می‌زنند؟ آیا با موجودیت اسرائیل مخالف‌اند؟ آیا بر سر هیتلر و گورینگ و گوبلز آب تطهیر می‌ریزند و فاجعۀ قتل عامِ یهودیان را انکار می‌کنند؟ آیا دولت انگلستان در اثر ستیزه‌جویی با اسرائیل خود را در پرتگاه جنگ قرار داده و یا محاصرۀ اقتصادی شده است؟ پس طبیعی است که دانشمندی چون استیفن هاوکینگ، به جشن بایکوتِ دولت اسرائیل بپیوندد تا مانع از حمایتِ روز افزونی شود که انگلستان و آمریکا و فرانسه و غیره از اسرائیل می‌کنند...

اما ما در چه وضعی قرار داریم؟ وضع و حالِ ایران چگونه است؟ آیا صدای تهدیدات نظامی را نمی‌شنوید؟ آیا نمی‌بینید که کشتیِ اقتصاد ایران در حال غرق شدن است؟ آیا نمی‌پذیرید که با سیاست جاهلانه‌ی اسرائیل ستیزی، خود را ضعیف و منزوی و فرسوده کرده‌ایم، به گونه‌ای که امروزه توانِ مقابله با امارات و قطر و سعودیِ وهابی را نیز داریم از دست می‌دهیم؟ آیا در موقعیتِ حقیقتاً خطیرِ کنونی وظیفۀ یک روشنفکرِ ایرانی تنش‌زدایی از روابط ایران و اسرائیل است یا دنباله دعوا دویدن؟ گفتگو کردن است یا بایکوت کردن؟

جداَ حیرت‌آور است که توده‌ی عادی مردم ایران از هر گروه و قشر و طبقه‌ای عمیقاَ موضوع را فهمیده‌اند و نیک می‌دانند که دشمنی با هستی اسرائیل به بهانۀ حمایت از آواره‌ی فلسطینی، هستی خود ایران را زیر پرسش جدّی برده است. لذا با درک گستردۀ و ژرفنای خطری که پیش روی قرار دارد، فریادِ از دل برآمدۀ: “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” سر می‌دهند و از این همه فلسطین بازی و فلسطینی‌تر ا ز فلسطینی شدن و نعرۀ مرگ بر اسرائیل و آمریکا زدن ابراز انزجار می‌کنند. اما استادان و دانشگاهیان و فعالان سیاسی محترم ما گویا عنایت ندارند که، تنها چیزی که می‌تواند ایران را به پرتگاه نابودی و نیستی ببرد، همین هیستیری اسرائیل ستیزی و ادامه‌ی وضعِ خطر آفرینِ کنونی است...

آری، امتیازِ بزرگ مخملبافِ هنرمندِ هشیار همین است که:
اولاً درک خطر کرده است؛ ثانیاً پیامِ از دل و جان برآمده‌ی میلیون‌ها ایرانیِ واقع بینِ صلح‌طلبِ مسالمت‌جوی را شنیده است و نمی‌خواهد که کشوری به عظمتِ ایران را فدای تپه‌های گولان و مسجدالاقصی و غزه و لبنان کند. جَسدِ عراق و سوریه را، آری، نیک می‌بیند و نمی‌خواهد که ایران به بلایی که آنها بر سر خود آوردند متبلا گردد و کنامِ دد و دیو جگرخواران شود.

لذا با درک وضع خطرِ کنونی و با توجه به اعتلایِ معنوی و سیاسی عظیمی که خود کرده، راهیِ اسرائیل شده تا دست دوستی هر اسرائیلی صلح دوستی را که در جنگ و خشونت راه حلی برای مشکلات منطقه نمی‌بیند، بفشارد...

باری، مخملباف با دفاعی که از صلح و دوستی در اسرائیل کرد، چهره‌ی واقعی ملت بزرگ ایران را، به اسرائیل و دنیا معرفی نمود. او دلیرانه نشان داد که موضوع صلح و دوستی و همزیستی مسالمت آمیز میانِ ایران و اسرائیل، مهمتر و حیاتی‌تر از آن است که در انحصارِ سیاستمداران و نظامیان و مأمورانِ امنیّتی دو کشور قرار بگیرد. یعنی بر عهدۀ اصحاب فرهنگی و هنرمندان و دانشوران و نویسندگان است که به پرونده‌ی این امرِ مهّم بپردازند و به اختلافِ کاذبی که خاورمیانه را به ویرانه بدّل کرده نقطۀ پایان بگذارند...

دانشگاهیان و فضلای گرانقدری که امروزه منتقدِ مخملباف هستند، ایکاش، به جایِ اعتراض به مخملباف، به جوادِ شمقدری رئیسِ سازمان سینمایی جمهوری اسلامی اعتراض می‌کردند که دستور برداشتن همه‌ی آثارِ مخملباف را از موزه‌ی سینمای ایران صادر کرده است...

کاش به دو نشریه‌ی امنیتی رسالت و کیهانِ تهران اعتراض می‌کردند که سفرِ به اسرائیل را آخرین ایستگاه خیانت خوانده‌اند.

آری، می‌گویند “سفر قندهار” بهترین کارِ محسن مخملباف است. اینجانب بر این باورم که سفرِ اورشلیم اوج کارِ این ایرانی بزرگ است. آینده‌ی نه چندان دور گواه این ادعا خواهد بود...

تگزاس- 16ژولای 2013


نظر خوانندگان:

■ با سلام،  اساس استدلال آقای مخملباف و دوستان حامی شرکت ایشان در جشنواره فیلم اورشلیم این است که وی پیام آور صلح و دوستی بوده برای نمونه آقای محمد ارسی می نویسد: باری، مخملباف با دفاعی که از صلح و دوستی در اسرائیل کرد، چهره‌ی واقعی ملت بزرگ ایران را، به اسرائیل و دنیا معرفی نمود. او دلیرانه نشان داد که موضوع صلح و دوستی و همزیستی مسالمت آمیز میانِ ایران و اسرائیل، مهمتر و حیاتی‌تر از آن است که در انحصارِ سیاستمداران و نظامیان و مأمورانِ امنیّتی دو کشور قرار بگیرد.
برای خواننده ای که از سوابق مواضع سیاسی آقای مخملباف اطلاعی ندارند شاید این جمله پردازی های ارسی درست محسوب شوند و حتی قانع شوند که: آری، او برای دیدن مردمِ اسرائیل، به اورشلیم باستانی رفته است تا تصویر ترسناک و ناراستی را که نظامِ حاکمِ بر ایران، از ایران، ارائه داده، کناری بزند و ترس و هراسی را که از ایرانی در دل و دیده اسرائیلی وجود دارد، از بین ببرد ( از مقاله محمد ارسی)
آیا واقعا چنین هست؟ وقتی جناب مخملباف لباس سیاست به تن کرد هر جا که مصاحبه شد و یا در اجلاسی حضور داشت از تحریم اقتصادی ایران بشدت حمایت و در عین حال ادعای ساختن بمب اتمی توسط جمهوری اسلامی را مطرح ساختند
مگر ادعای ساختن بمب اتم توسط تندروترین  جناح حکومت در اسرائیل این همه سال تبلیغ و ترویج نمی شود؟ آیا تکرار چنین ادعایی توسط مخملباف کمک به صلح و دوستی بین مردم ایران و اسرائیل می کند؟ و یا برعکس “تصویر ترسناک و ناراستی” را از نظام حاکم برایران در دنیا می پراکند؟
وی وقتی در پارلمان اروپا در هفده تیرماه سال ۸۸ صحبت کرد از جمله غیر مستقیم گفت که حکومت ایران را ساقط کنید چرا که “احمدی نژاد در قدم بعدی صلح جهان را به مخاطره میاندازد” (دقیقه یک و ده ثانیه فیلم ارسالی) و یا گفت جنبش سبز بمب اتمی نمی خواهد، تمامی مضمون واقعی پیام ایشان این بود که جمهوری اسلامی میخواهد بمب اتمی بسازد و صلح جهانی در معرض تهدید است بیایید این تهدید بلقوه را نابود کنید
http://www.youtube.com/watch?v=wUvzDHb23QU
همین ادعای ساختن بمب اتمی را ایشان در طی نشستی در سپتامبر 2009 در شهر استکهلم نیز بیان کرد به سایت زیر مراجعه فرمایید:
http://www.makhmalbaf.com/news.php?lang=2&n=63
این چنین مواضعی در حقیقت سخنگو شدن تندروترین جناح های جنگ طلب در اسرائیل و امریکاست لذا من استدلال برخی از دوستان در مورد پیام صلح و دوستی مخملباف در این جشنواره را واقعا نمی فهمم.
با احترام، م. آذری

■ دشمن سازی بی تدبیرانه با ملتی که بیش از تاریخ اسلام با ملت ایران همزیستی مسالمت آمیز تاریخی دارند، کار ساده ای نبوده و نخواهد بود. بی شک، شکستن تابوی این افکار ابلهانه به قلم پرتوان و شهامتِ نویسنده یِ خردمندی، چون شما، برمی آید. به امید روزی که با افتخار پرچم دوستی و راستی ی همه ی ملت ها را در سرزمین خود برفراز ببینیم.
پایدار مانید.
حوا

■ من بعنوان يك ايرانى نسل دوم از دفاعيات شما از آقاى مخملباف قدردانى ميكنم. من ليست امضا كنندگان مخالف را ديده‌ام. هيچكدام را نميشناسم. اينها نماينده نسل انقلاب هستند. نماينده نسل خون و جنگ و تنفر.
اينها نمايندگان و سخنگويان نسل جديد نيستند. پيرمردانى كه با خود هم می‌جنگند. صلح و دوستى با اينها بيگانه است. وقتى آنها را گوگل ميكنم قيافه هايى ميبينم خشك و عبوس. متاسفم كه هنوز اينها خودشان را روشنفكر ميدانند. اينها روشندل هم نيستند. ايكاش قبل از امضاى اين طومار مضحك با بچه ها و نوه هايشان مشورت ميكردند و خود را بروز ميكردند. باز هم با تشكر از شما

■ كاملاً با شما موافقم، أقاى مخملباف بسیار مسئولا نه صحبت كردند بدون اینكه از أصول انسانى و حق‌مدارانه یك هنرمند متعهد سرباز زنند نداى صلح و دوستى سردادند و این كأرى كه از أیشان و أمثال أیشان انتظار مى رود. مثل آن خانم خواننده إسرائیلی إیرانی تبار كه منادى صلح بوده‌اند و در صحن سازمان ملل سرود صلح و ودوستى ملل را با خواندن ترانه هاى إیرانی و إسرائیلی سر دادند. درود به هر دو این هنرمند.
نویسندكًان ان نامه سر زنش كننده به قضیه از موضع شدیداً دكًماتیستى و از موضع صلح طلبان أمریكایی و غربى برخورد كرده‌اند در حالیكه عكس‌العمل أمثال هاوكینز و سائرین با عكس‌العمل یك هنرمند یا شخصیت علمى یا ورزشى عرب و یا إیرانی در این موارد أصولا متفاوت باید بأشد بدلیل متفاوت بودن مخاطبان انها و روابط متفاوت دولت هاى كشورهایشان با إسرائیل و شرایط متفاوت فرهنكًى و تاریخی و سیاسى.

■ یکبار دیگر قلم پر توان شما را که جوهرش از دور اندیشی ، حکمت و خرد ورزی شما نشأت گرفته است را تحسین میکنم و درود ميفرستم به انسانهای آزاده ای که در جهان هم و غمشان در فکر تعالی و ترقی و صلح و اخوت و دوستی بين اقوام و اديان و ابنا نوع بشر است. کار ايشان ستودنی است و بايد مورد تائيد ما ايرانيانی که به فرهنگ غنی خود افتخار میکنیم و تعامل و تساهل و برد باری بخشی از آن است قرار گيرد.
چنانچه حافظ شيرين سخن ميگويد:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد