ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 28.05.2013, 16:28
تحکیم پایه‌های اصلاح‌طلبی در جامعه و نظام سیاسی

علی حاجی قاسمی

سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۲
حذف هاشمی رفسنجانی از گردونه رقابت های انتخاباتی بسیاری از اصلاح طلبان را در بهت و سردرگمی فرو برد. بسیاری رد صلاحیت وی را نشانه دیگری از عدم موفقیت روند اصلاحی در تحولات سیاسی ایران دانستند. این در حالی است که شور و شوقی که حضور یک هفته ای هاشمی به عنوان نامزد اصلاح طلبان در صحنه سیاسی ایجاد کرد حاکی از آن بود که اعتبار و جایگاه اجتماعی و سیاسی اصلاحات نه تنها تضعیف که بسیار گسترده تر هم شده است.

رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلت نظام، شوکی بود که بسیاری از اصلاح‌طلبان ایران را در بهت فرو برد. وقتی چنین مقامی با آن سابقه طولانی که با گفتمان توافق و سازش پا به میدان گذاشته و فراهم‌آیی سلائق، گرایش‌ها و گروهبندی‌های مختلف در نظام را در دستور کار قرار داده بود، رسما و عملا از گردونه قدرت کنار گذاشته می‌شود بسیاری می‌پرسند که آیا امکانی برای اصلاح وجود دارد؟ این سئوال بویژه از این جهت اهمیت پیدا می‌کند که طی سال‌های اخیر که بحران سیاسی در ایران در دو عرصه داخلی و خارجی (حذف اصلاح‌طلبان از حکومت و بحران هسته‌ای) به اوج خود رسید و تهدیدها از حرف به عمل درآمد، اعتدال‌گرایان به رهبری هاشمی به نقطه امیدی برای حل مسالمت‌امیز بحران بدل شده بودند.

روند شکل‌گیری ائتلاف فراگیر اصلاح‌طلبان در ماه‌های منتهی به انتخابات، به طرز بارزی برجسته شد آنجا که هاشمی توانست طیف‌های بزرگی از مردم، تمامی اصلاح‌طلبان و اصولگرایان معتدل را حول گفتمان اعتدال و وحدت ملی گردهم آورد. اقدامی که حتی قدرت‌های بین‌المللی را در تشدید و حتی تداوم تهدیدها علیه ایران به تردید واداشت و آنها را کم و بیش ترغیب کرده بود که به این ابتکار ملی در ایران فرصتی برای راه‌گشایی و حل مسالمت‌امیز کشمکش‌ها را بدهند.

آنهایی که برای اعتدال و اصلاح‌طلبی چنین وظیفه و کارکردی قائل بوده و به آن امید بسته بودند حالا دچار نوعی سرخوردگی و بن‌بست شده‌اند. آنها از خود می‌پرسند بیش از این چه می‌شود کرد و جامعه را به چه روند سازنده‌ای امیدوار کرد؟ آیا شوک رد صلاحیت هاشمی، جنبش اصلاح‌طلبی را در تمامیت آن به کما فرو برده یا اینکه باید آن را صرفا بیانگر شکست تلاش‌هایی دانست که در پی تبدیل «پروژه» انتخابات به امکان تغییر فوری در روند سیاسی در ایران بود؟ سرانجام اینکه با رد صلاحیت هاشمی، اصلاح‌طلبان چه رویکردی در برابر انتخابات ۲۴ خرداد خواهند داشت؟

پاسخ این سئوال‌ها را باید در نوع نگاه و توقعی که از روند تغییر در جامعه ایران وجود دارد جستجو کرد. اگر توقع به وقوع تحولات فوری و همه‌جانبه باشد طبعا متوقف ساختن ابتکار عمل اصلاح‌طلبان که چشم انداز انتقال قدرت اجرایی به دست اعتدالگرایی چون هاشمی را داشتند، دست کم در این مقطع، با شکست مواجه شده است. اما اگر اصلاح‌طلبی را به عنوان پروژه‌ای مقطعی ندانیم و آن را به عنوان فرهنگ و الگوی کار سیاسی با تاثیرگذاری بی‌وقفه و گام به گام در چارچوب امکانات قانونی و به اصطلاح روندی برای همه فصول بدانیم شرایط و بستر آن نه تنها تضعیف نشده بلکه بواسطه گسترش پایگاه اجتماعی نیروهای معتقد به تغییر زمینه پیشبرد آن بیش از گذشته گسترده شده است.

در چنین دیدگاهی اتفاقا انتخابات با همه اهمیتی که برای روند اصلاحات دارد تنها «پروژه»‌ای در یک روند طولانی اصلاحی دانسته می‌شود. روندی که در آن گروه‌ها و طبقات اجتماعی در تلاشی بی‌وفقه، از همه امکانات، ابزارها و پتانسیل‌های موجود برای تاثیرگذاری بر ساختار و مناسبات قدرت و ایجاد تغییر در همه سطوح جامعه استفاده خواهند کرد. در این روند، قرار گرفتن در موقعیت قدرت بخشی از روند اصلاحی محسوب می‌شود. مهمترین بخش حرکت اصلاحی اقدامات گسترده و ظاهرا جزئی هستند که در سطح جامعه صورت می‌پذیرند، آنجا که شهروندان در حل مسائل روزمره و مدیریتی در سطوح پایین‌تر درگیر هستند و در چنان بستری جامعه مدنی را توسعه و گسترش می‌دهند.

در این زمینه، موضوع مهمی که در نظر ناامیدها، که معمولا به نتایج فوری دلخوش می‌کنند گم می‌ماند گسترش شگرفی است که در میزان میل و اراده عمومی برای انجام تغییرات و گرایش به روند اصلاحات بوجود آمده است. در سال‌های اخیر، و بویژه یکسال گذشته، با تشدید تحریم‌ها و گسترش دامنه ناملایمات در طبقات و گروه‌های وسیع تری از جامعه، عدم رضایت از وضع موجود، و به تبع آن میل برای تغییر، بسیار فراگیر شده است. از سوی دیگر، با شکل‌گیری گفتمان اعتدال به رهبری هاشمی، طیف‌های وسیع‌تری که تا پیش از این در برابر روند اصلاحی و تغییر می‌ایستادند حالا خود به صفوف آن پیوسته‌اند. بنابراین، پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبی و امکانات بالقوه آن بسیار وسیع تر شده است.

رد صلاحیت هاشمی را تنها باید به معنی ایستادگی نظام در برابر ابتکار اصلاح‌طلبانی دانست که با توانمندترین نماینده خود و با هدف تغییر در سه حوزه مهم وارد عرصه شده بود؛ برنامه هسته‌ای که تحریم‌های توانفرسا را در پی داشته، سیاست اقتصادی که تورم شدید را سبب شده و طرح هدفمندی یارانه‌ها که به کلافی سردرگم تبدیل شده است. این نامزد حالا از گردونه رقابت‌ها خارج شده است. بنابراین، دیگر کسی نمی‌تواند توقع این را داشته باشد که از میان نامزدهای موجود کسی امکان تغییرات اساسی را در این سه حوزه، بویژه در عرصه سیاست هسته‌ای داشته باشد. سیاستی که اصلی‌ترین عامل اعمال تحریم‌های شدید و برهم زدن نظم اقتصادی کشور بوده است.

بنابراین اتفاقی که رخ داده این بوده که با رد هاشمی، آسان‌ترین و کم هزینه‌ترین گزینه برای تغییر سیاست‌ها مسدود شده است اما مشکلات و تهدیدات همچنان به قوت خود باقی هستند. هاشمی گفته است که او، اصلاح‌طلبان و طیف‌های معتدل اصولگرا بر این باورند که تهدیدهایی چون تشدید تحریم‌ها، حمله خارجی، تجزیه و فروپاشی کشور روز به روز جدی‌تر می‌شوند و آنها برای مقابله با این تهدیدها در عرصه حضور خواهند داشت. این خبر خوشی برای جامعه و جنبش اصلاحات است.

در بستر نارضایتی نسبت به مدیریت انتخابات سال ۸۸ جنبش اعتراضی «رای من کجاست؟» شکل گرفت که با وجود آغاز چشمگیر و تاثیرگذار آن، بویژه تظاهرات سه میلیونی سکوت، به سرعت به شورش‌های خیابانی، سرکوب و سرانجام افول منجر شد. اینبار، اما، در بستر نارضایتی نسبت به رد صلاحیت‌ها، جنبش عقلانیت و اعتدال شکل گرفته که به دلیل ماهیت و ساختار سازنده و مسالمت‌آمیز و برخورداری از رهبری مشخص و باتجربه آن، زمینه فراگیرشدن از طریق درنوردیدن مرزهای طبقاتی و جناحی، امکان تداوم و تاثیرگزاری سازنده‌تر را دارد.

در باره رویکرد اصلاح طلبان نسبت به تداوم روند انتخابات و بوِیژه پتانسیل موجود در میان نامزدهای باقی مانده در عرصه، آنچه می‌توان به جرات اذعان کرد اینکه در میان این نامزدها اراده یا توان کافی برای طرح گفتمان تغییر وجود ندارد. اگر بخواهیم رقابت بین نامزدهای اصولگرا را در یک کلام خلاصه کنیم می‌توانیم آن را در رقابت بر سر میزان وفاداری به گفتمان مسلط در نهادهای قدرت بدانیم که معنای آن توجیه و تداوم برنامه هسته‌ای است که پایه و اساس سیاست‌های نظام را تشکیل می‌دهد.

در مورد دو نامزد باقی مانده اصلاح‌طلب هم می توان گفت که باوجود تمایلی که آنها برای انجام تغییرات اساسی دارند، به نظر می‌رسد که آنها، پس از سرخوردگی اخیر، توان کافی برای سازماندهی و بسیج مجدد پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان را نداشته باشند. البته این احتمال وجود دارد که در زمان باقی مانده تا انتخابات جنبش اصلاحات و یا دست کم بخش‌هایی از آن در راستای مشی حضور در صحنه و تداوم روند تحول تدریجی قادر به سازماندهی و بسیج بخش‌هایی از هواداران تغییر را داشته باشند اما بعید به نظر می‌رسد که در این فاصله کم فرصت ترمیم صدماتی که به امید تحول‌طلبان وارد شده و امکان بازیابی آراء این گروه‌ها را داشته باشند.

در هرحال، آنچه حائز اهمیت است اینکه موفقیت دو نامزد باقی مانده اصلاح طلب در انتخابات پیش رو و یا تحقق آنچه ایجاد حماسه سیاسی نامیده می‌شود تنها با حضور فعال رهبران اصلاح‌طلب در صحنه و حمایت آنها از یکی از دو نامزد باقی مانده شاید تحقق‌پذیر باشد.

البته توقع اینکه رهبران اصلاح‌طلب، بویژه محمد خاتمی، هاشمی رفسنجانی که در افواه عمومی دیگر تردیدی در باره جایگاه اصلاح‌طلبانه وی وجود ندارد، و یا رهبران زندانی جنبش سبز، الزاما می‌بایست در باره رفتار انتخاباتی حامیان اصلاح‌طلبی و حضور آنها در پای صندوق‌های رای تعیین تکلیف کنند، با مرام و فرهنگ دموکراتیک سازگار نیست. انتظار جامعه از رهبران اصلاح‌طلب، دست کم در رویکرد انتخاباتی آنها، ارائه آلترناتیو برای تغییر بود، که آنها با ارائه دو گروه از نامزدها، حداکثری (هاشمی) و حداقلی (عارف و روحانی)، به آن عمل کردند. اینکه طرفداران اصلاحات چه رفتاری باید در انتخابات داشته باشند به درک و برداشت خود آنها و توقعاتی که آنها از روند تغییر دارند و نیز به در ک آنها از پتانسیل و امکانات عملی نامزدهای موجود باز می‌گردد.

پیش‌بینی قطعی در باره میزان حمایت رای‌دهندگان تحول‌طلب از روحانی و عارف دشوار است اما اگر پس از سرخوردگی اخیر، اصلاح‌طلبان بتوانند در فاصله بسیار کم باقیمانده تا روز رای‌گیری، موفق به ایجاد موج حمایت از یکی از این دو نامزد که ضمنا جذابیت‌های شخصی چشمگیری نیز ندارند بشوند باید آن را مصداق یک معجزه دانست.

به نظر می‌رسد که دغدغه بخش اعظم اصلاح‌طلبان، در ماه‌های آتی، یافتن راهکارهای جدید برای مقابله با تهدیداتی باشد که ممکن است زندگی هشتاد میلیون ایرانی را به خطر اندازد. با حضور جدی اعتدالگراها و اصولگرایان معتدل در میان طرفداران تغییر به نظر می‌رسد که شاهد تغییر مرکز ثقل طرفداران تغییر از لایه‌های رادیکال‌تر جنبش سبز به طیف‌های معتدل‌تراصلاح‌طلب باشیم. باید دید که آیا این تغییر، آنچنان که هاشمی سعی داشته آن را بازگو کند، منجر به ایجاد تغییراتی در نوع حرکت اصلاح‌طلبان در جهت جلب نظر اصولگرایان معتدل و روحانیت اعتدال‌گرا به روند تحول تدریجی به سمت گسترش مردمسالاری خواهد شد؟

در پایان، آنچه به یقین می شود تاکید کرد اینکه نامزدی هاشمی و جنبشی که در جامعه براه انداخت بار دیگر میل گسترده ایرانیان را به انجام تحولات سازنده و مسالمت‌امیز برای زندگی بهتر به نمایش گذاشت. طبقه متوسط ایران به دقت روندهای جاری را تحت نظر دارد، صلاح خود را خوب تشخیص می دهد و اگر امکانی فراهم شود بی‌درنگ پا به عرصه عمومی و سیاسی خواهد گذاشت البته بدون آنکه در انجام فوری تغییرات و به هر قیمت اصراری داشته باشد. تداوم در گفتمان اصلاحات به این طبقه اجتماعی اعتبار ویژه‌ای داده است. با پایان دوره احمدی‌نژاد گفتمان عوام‌گرایی نیز بشدت تضعیف خواهد شد. در میان نامزدهای باقی‌مانده در صحنه، آنچه تاکنون دیده شده است، هیچیک از تبحر و توان کافی برای تبدیل شدن به احمدی نژادی جدید که بتواند حمایت گروه‌های محروم را بدست آورد برخوردار نیست. به نظر می رسد اصلاح‌طلبان بار دیگر در میان لایه‌های مختلف اجتماعی، بویژه گروه‌هایی که به لحاظ اقتصادی و موقعیت کاری و تحصیلی در شرایط ضعیف‌تری قرار دارند، به نقطه امید تبدیل شوند. حضور آنها در عرصه سیاسی غنیمتی است، غنیمتی که ممکن است روزی حتی اصولگرایان دست کمک به سوی آنها دراز کنند!