ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 15.02.2013, 22:44
امیر هوشنگ کشاورز صدر نیز رفت

فریبا امینی

از ملک ادب حکم گذاران همه رفتند...... و ظالمان مانده‌اند

در این سال و در فاصله کمتر از چهار ماه، دو عزیز، یک دوست و دیگری همچون عمویی دوست داشتنی را از دست دادم. احمد شایگان، فرزند دکتر سیدعلی شایگان، وزیر فرهنگ و مشاور سیاسی دکتر محمد مصدق و دکتر هوشنگ کشاورز صدر، محقق جامعه روستایی ایران و فرزند محمد علی کشاورز صدر، از اعضا برجسته جبهه ملی ایران و استاندار گیلان و اصفهان در زمان حکومت دکتر مصدق از میان ما رفتند. هر دو چه انسان‌هایی بودند. با رفتن آنان گویی یک مرحله از جوانی و شور و هیجان ما نیز سپری شد.

حیف که جوانان امروز کمتر این انسان‌های بی‌نظیر را می‌شناسند و شاید با شناخت از آنان قدر آنان را خواهند دانست. اگرچه برای ما که افتخار آشنایی و دوستی آنان را داشتیم، هر کدام گنیجینه‌ای بودند که در تاریخ ایران ابدی هستند.

احمد از بنیانگذاران کنفدارسیون جهانی بود و از کوشندگان مبارزه دانشجویی در امریکا. پس از انقلاب مانند بسیاری به ایران رفت که خدمت کند ولی چندین بار به زندان افتاد چرا که یکی از جرائمش این بود که گویا پدرش می‌خواسته رئیس جمهور شود! عجب جرمی! احمد به مدت ۲۷ سال ممنوع الخروج بود و بالاخره توانست برای دیدار مادر، خانم بدری شیبانی شایگان به امریکا سفر کند. در همین سفر بود که کف پاهایش را به من نشان داد. هنوز جای سوزاندن سیگار بر آن بود. ولی احمد هیچگاه از گذشته حرف نمی‌زد بلکه به آینده می‌اندیشید. حتی یادم است که با هم روزی در یکی از خیابان‌های اصلی تهران راه می‌رفتیم. از او پرسیدم در زندان چه گذشـت؟ گفت سخت ولی گذشته است، گفتن ندارد. با اینکه استاد فیزیک بود و به تدریس در دانشگاه تهران پرداخته بود تا به مملکتش خدمت کند، در ان انقلاب فرهنگی کذائی او را اخراج کردند. ولی او همچنان ماند و باز به فعالیت فرهنگی و سیاسی ادامه داد. او عاشق ایران بود و می‌گفت که در انجا باید بمانم.

در سفر بعدی که به امریکا آمد و شبی که قرار بود فردای ان روز برگردد، متاسفانه سکته مغزی کرد. دو هفته قبل از مرگش به دیدار او رفتم. مرا می‌شناخت ولی دیگر قدرت حرف زدن نداشت. در آخرین سفرم به ایران، من و احمد عزیز به احمدآباد رفتیم و با هم فیلمی گرفتیم که در آن او مرا به یک یک اتاق‌ها می‌برد و توضیح می‌دهد. احمد شایگان شیرازی بسیار زود از میان ما رفت ولی خاطره‌اش گرامی است.

و حال هوشنگ خان کشاورز صدر، این مبارز خستگی ناپذیر، انسان فوق‌العاده با پرنسیپ و متواضع، دوست پدر و مادرم که مانند پسر آن‌ها به حساب می‌آمد، انسانی که هیچ گاه در مقابل هیچ ستم و استبدادی، نه شاهی و نه مذهبی جا نزد بلکه پایدار ماند و او نیز ترک این دنیا کرد. رفتن او چه عمیقا همه را متاثر کرده است. او طرفدار نهضت ملی و دکتر مصدق بود و همواره راه او را دنبال می‌کرد.

هوشنگ خان یکی از محققین روستاهای ایران بود. درباره بلوچستان بخصوص تحقیقات زیادی کرده بود. او نیز پس از انقلاب مجبور به ترک ایران شد و همیشه خود را به عنوان یک پناهنده سیاسی عنوان می‌کرد. با نخبگان دوست بود و مورد احترام همگان. باز هم با وجود جو سیاسی موجود، همچنان به نوشتن و یاد دادن پرداخت. نوشته‌های زیادی از او باقی مانده است، از جمله کتابی بنام “تجربه مصدق در چشم انداز آینده ایران” که با دکتر حمید اکبری که همواره دوست وفادار هوشنگ‌خان بوده و هست، به انتشار رسید. این کتاب حاصل کنفرانس ۵۰مین سال حکومت دکتر مصدق در شیکاگو که در سال ۲۰۰۱ برگزار شد می‌باشد.

این هوشنگ کشاورز صدر بود که گفت باید سالنی به نام دکتر مصدق در یکی از دانشگاه‌های امریکا نامیده شود. چه جای خوشوقتی است که در زمان حیاتش این آرزو به عمل آمد. خود او انسانی بود شاد و خوش‌زبان و با خنده‌ی گرمش مجلس همگان را گرم می‌کرد. بسیار عمیق بود و دوست داشتنی و بسیار رک.

همیشه به پدر و مادرم زنگ می‌زد و جویای حال آنان می‌شد. وقتی پدرم فوت کرد، حق حق گریه او را پای تلفن شنیدم. و زمانی که خود او مریض شد، من به او تلفن می‌کردم و حتی یادم است بابت موضوعی دلخور بودم و هوشنگ خان عزیز به من دلداری داد با همان مریضی که گریبانگیرش بود. صدایش همیشه محکم و نافذ بود.

یادم است یادداشت گرمی در زمان خاکسپاری احمد شایگان نوشته بود که در آنجا خوانده شد: “این خانواده، از بزرگ و کوچک، پیشتاز تلاش و پیکار برای آمیختگی فرهنگ ایران و دستاوردهای دنیای نوین‌اند. از سید علی شایگان تا احمد. و من به عنوان یک پناهنده سیاسی و در پایانه عمرم، ناظرم که این خانواده همیشه و همیشه منافع مردم ایران را بر مطامع و امتیازات فردی خود مرجح داشته‌اند.”

در مورد هوشنگ کشاورز صدر چه باید گفت؟ که او نیز همان راه را پیمود و به عهدش وفا کرد. دریغا که نوشتن این چند سطر بسی سنگین است.

و نعمت میرزازاده، این شاعر آزاده و دوست نزدیک هوشنگ کشاورز در سوگ او این بیت را نوشت:
دیروز جوان رسیده بودیم اینجا
تا باز شویم سوی میهن فردا
عمری شد و یک به یک به یاد میهن
در خواب شویم جاودان بی‌رویا

اگرچه از میان ما رفته‌اند، راهشان ادامه دارد و پیمانشان برقرار.

هوشنگ کشاورز صدر و احمد شایگان رفتند و ظالمان هنوز مانده‌اند ولی ایران‌شان باقی است اگرچه خمیده. روزی آزاد و سربلند خواهد گشت؛ روزی که
آنها به آن امید داشتند. به امید آن روز.

فریبا امینی
۱۵ فوریه ۲۰۱۳ مطابق با ۲۷ بهمن ۱۳۹۱