ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 28.11.2012, 6:34
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون

حسین باقرزاده

سه‌‌شنبه  ۷ آذر ۱۳۹۱ –  27 نوامبر 2012
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

اپوزیسیون جمهوری اسلامی از فقر شدید نقد رنج می‌‌برد.  نگاهی به نقدهای نیروهای اپوزیسیون از یک‌‌دیگر نشان می‌‌دهد که تا چه حد دشمنی و طعن و اتهام و برچسب زدن به جای تجزیه و تحلیل و بررسی و استنتاج منطقی نشسته است.  انگیزه‌‌جویی و «کشف» نیات نویسنده از ابزار معمول نقد بشمار می‌‌رود، و استنباط ناقد از عوامل «پشت پرده» یک حرکت بیش از متن و اسناد آن مورد استناد قرار می‌‌گیرد.  به روشنی، این گونه برخورد به رقیبان و «دیگری» بیش از هر چیز دیگر به اختلاف و تشتت و دشمنی دامن می‌‌زند و تخم بدبینی و یأس و سرخوردگی و تفرق را در بین اپوزیسیون می‌‌پراکند.  و این یعنی کسانی که به این شیوه‌‌ها متوسل می‌‌شوند خدمت کمی به جمهوری اسلامی و ادامه حیات آن نمی‌‌کنند.

در طول یک هفته پس از کنفرانس پیش‌‌برد «اتحاد برای دموکراسی» که در پراگ برگزار شد ده‌‌ها نوشته و نظر در این باره منتشر شده است.  اکثریت بزرگی از این نظرات انتقادی بوده، ولی از میان آن‌‌ها تنها تعداد انگشت‌‌شماری در نقد خود از دایره انصاف و واقع‌‌گرایی (OBJECTIVITY) خارج نشده‌‌اند.  (به عنوان نمونه‌‌ای از این نقدها می‌‌توانم از نوشته آقای ف. تابان[۱] نام ببرم.)  در سایر موارد، غالبا همان شیوه‌‌های مذموم یادشده در بالا عمومیت دارد.  از دید برخی صِرف جمع شدن نیروهایی از گرایش‌‌های مختلف اپوزیسیون در زیر یک سقف نشانه‌‌ای از وابستگی به غرب و پروژه‌‌های چلبی‌‌سازی یا لیبیایی و سوریه‌‌ای کردن ایران است.  از دید عده‌‌ای دیگر، حضور فرد یا افراد خاصی در بین جمع کافی است که همه پروژه را به آن فرد/افراد نسبت دهند و دیگران را آلت دست بشمارند.

من در کنفرانس پراگ، و پیش از آن در کنفرانس بروکسل، به عنوان مدعو حضور داشتم.  حضور من البته کسی را شگفت‌‌زده نکرد.  در ده سال گذشته، من یکی از داعیان پیوسته همبستگی و همگامی اپوزیسیون حول ارزش‌‌های دموکراتیک و حقوق بشری بوده‌‌ام و در تلاش‌‌های متعددی از این قبیل شرکت داشته‌‌ام (و در این راه ناسزاهای زیادی را متحمل شدم).  در این جا نیز با شناختی که از افراد کمیته برگزارکننده داشتم این کنفرانس را هم در همان جهت دیدم و از دعوت آنان استقبال کردم.  در این کنفرانس افرادی از طیف وسیعی از گرایش‌‌های سیاسی حضور داشتند و در محیطی دوستانه به گفتگو پرداختند.

البته کنفرانس بدون عیب و ایراد نبود و من خود را یکی از منتقدان درونی آن می‌‌شناسم.  (نقدهای خود را به هر دو کنفرانس بلافاصله منتشر کرده‌‌ام.  نقد من به کنفرانس هفته گذشته در همین ستون آمد، و نقد به کنفرانس بروکسل را می‌‌توانید این‌‌جا[۲] بینید.)  بسیاری از شرکت‌‌کنندگان دیگر نیز از نحوه اداره کنفرانس و به خصوص بیانیه‌‌ای که آخر وقت خوانده شد انتقاد کردند.  (چون فرصتی برای گفتگو در باره این بیانیه نبود گفته شد که به نام کمیته برگزارکننده منتشر خواهد شد ولی بعدا در سایت کنفرانس این متن تحت عنوان «بیانیه پایانی کنفرانس پراگ» که به تأیید «اکثریت حاضران» رسیده انتشار یافت - و این امر به درستی از سوی بسیاری از شرکت‌‌کنندگان مورد انتقاد قرار گرفت.)

در بین نقدهایی که در این چند روزه دیده‌‌ام نوشته آقای فرخ نگهدار[۳] بیش از هر نقد دیگری مرا شگفت‌‌زده و متأسف کرد.  من از مواضع و نظرات آقای نگهدار از طریق نوشته‌‌های ایشان و گفتگوهای شفاهی دو به دو یا چند نفره آگاهم و دلایل مخالفت ایشان را با تحرکات و فعالیت‌‌هایی از این قبیل بارها شنیده‌‌ام.  ولی انتظار من از یک تحلیلگر سیاسی در شأن و موقعیت ایشان این است که دلایل قوی و معنوی برای مدعای خود بیاورد و از توسل به شیوه‌‌های ناپسندی که در مقدمه این سخن از آن‌‌ها نام برده شد احتراز کند.  نوشته ایشان، اما، مشحون از صغری کبری‌‌های نامربوط به هم چیدن و مصادره به مطلوب کردن است بدون این که ایشان سخن خود را مستند کند و بر مدعاهای خود دلیل متقن بیاورد.

من در اینجا بر آن نیستم که یکایک مدعاهای آقای نگهدار در این نوشته را بشکافم و ضعف و بی‌‌پایگی آن‌‌ها را نشان دهم.  این مهم را تا حد زیادی آقای جواد خادم بر آورده است[۴].  در این‌‌جا فقط می‌‌خواهم به دو نمونه از روش‌‌های به کار رفته در نوشته ایشان بپردازم و اثر مخرب آن‌‌ها را برملا کنم.  این دو روش کاملا در فرهنگ سیاسی حاکم بر کشور ما رواج دارد و حتا دامنه اعمال آن‌‌ها به حوزه قضا و ماورای آن نیز بسط یافته است.

یکی از این دو، نگرش دوآلیته به جامعه است که در اشکالی از قبیل سیاه و سفید دیدن، یا باما یا بر ما، خودی و ناخودی، دوست یا دشمن و مانند آن‌‌ها تجلی پیدا می‌‌کند.  در این نگرش، وضع میانی یا خاکستری، یا رنگین‌‌کمانی وجود ندارد.  بزرگترین و قاطع‌‌ترین کاربرد این نگرش از سوی نظام حاکم در کشور ما اعمال می‌‌شود - و با سبعیت شدید.  انسان‌‌ها یا طرفدار رژیم‌‌اند یا مخالف و برانداز، یا معتقد به اصل ولایت فقیه یا ضد آن، یا خودی یا ناخودی.  حکومت، فرد مستقل و بی‌‌طرف را نمی‌‌شناسد و وجود آن را انکار می‌‌کند.  از دید حکومت، هر کس که در دایره دوستان و حامیان نیست دشمن است - شق سومی وجود ندارد.  و تکلیف دشمن هم روشن.

ولی این نگرش و کاربرد آن منحصر به حکومت نیست و در اپوزیسیون آن نیز رواج کامل دارد.  در بین اپوزیسیون، تشکیلاتی که بیش از هر نیروی دیگری از این روش «یا با ما، یا برما» استفاده می‌‌کند سازمان مجاهدین خلق است.  ولی کاربرد آن منحصر به این سازمان نیست.  ادبیات اپوزیسیون پر است از برخوردهای دوآلیته که تحت عناوین سیاسی یا ایدئولوژیک مطرح می‌‌شوند - برخوردهایی که سعی می‌‌کنند طیف وسیع و رنگارنگ اپوزیسیون را در قالب‌‌های «خوب» و «بد» محدود کنند، خود را «پاک» و دیگران را «نجس» بنمایانند.  کسانی که همه چپ‌‌ها را یک کاسه می‌‌کنند، همه اصلاح‌‌طلبان/جنبش سبز را یک‌‌نواخت می‌‌بینند، همه پادشاهی‌‌طلبان را در یک ردیف قرار می‌‌دهند و... - و هر نسبتی را که خواستند به هر یک از این گروه‌‌ها می‌‌دهند - و یا همه سازمان‌‌های سیاسی منطقه‌‌ای ایران را تجزیه‌‌طلب می‌‌خوانند.

آقای نگهدار نیز بارها از این روش در اظهارات و نوشتارهای خود استفاده کرده است.  ایشان به خصوص اصرار دارد که جامعه سیاسی غیر اصلاح‌‌طلب را با برانداز مترادف بشناسد و بعد با توصیف آنان به صفاتی از قبیل جنگ‌‌طلبی و اتکای به غرب تکلیف آنان را در نظر خواننده خود مشخص کند.  ولی در نوشته اخیر، استفاده از این روش به سطح بی‌‌سابقه‌‌ای بالا رفته است.  ایشان جمعی رنگارنگ را که تنها وجه مشترک آنان پذیرش انتخابات آزاد به عنوان راهبرد مسالمت‌‌آمیز به نظامی دموکراتیک در ایران بوده، با یک کلاسه‌‌بندی جادویی به گروهی برانداز جنگ‌‌طلب وابسته به غرب (در برابر گروه «خودی» شامل خود ایشان و اصلاح‌‌طلبان) تبدیل کرده است.  آقای نگهدار می‌‌داند که از جمله از کسانی مانند نویسنده این سطور (که شخصا می‌‌شناسد) سخن می‌‌گوید و یا کسانی که با ایشان در دو سازمان سیاسی عضویت مشترک دارند.

من نیازی نمی‌‌بینم که به ایشان بگویم وصله جنگ‌‌طلبی یا وابستگی به غرب به من نمی‌‌چسبد.  من که به شهادت نوشته‌‌هایم در این ستون بارها از خطر جنگ گفته‌‌ام و هشدار داده‌‌ام و هنگام حمله آمریکا به عراق نیز آن را محکوم کردم (در حالی که بسیاری از خودی‌‌های آقای نگهدار از آن استقبال کردند)، تنها از این گونه برخوردهای ایشان اظهار تأسف می‌‌کنم.  البته ممکن است ایشان بگوید که منظور من، تو و یا این و آن نبوده است (کما این که در پاسخ به نقد و توصیه آقای تابان[۵] چنین کرده است)، ولی این گونه توجیه‌‌ها و توضیح‌‌ها (که مرا به یاد داستانی از کفاش خراسانی[۶] می‌‌اندازد) از قبح مطلب نمی‌‌کاهد.  آقای نگهدار با این کلاسه‌‌بندی و خط‌‌کشی پر رنگ بین خودی‌‌ها و ناخودی‌‌ها و یک کاسه کردن طیف وسیع و رنگارنگی از اپوزیسیون در قالب ناخودی‌‌ها چه هدفی را دنبال می‌‌کند؟

روش دومی که در این نوشته آقای نگهدار به کار گرفته شده و برای من تازگی داشت «نیت‌‌خوانی» است.  ایشان صریحا می‌‌گوید که نیازی به مراجعه به اسناد نداشته و ضمیر و نیت شرکت‌‌کنندگان را بهتر از خود آنان درک کرده است.  و بعد بر اساس «شناختی که از مواضع بنیانگذاران» «اتحاد برای دموکراسی» به دست آورده عناصر استراتژی سیاسی مورد قبول آنان را در ۱۵ بند آورده است.  ایشان که مرتبا بر «ارزیابی واقع‌‌بینانه» تأکید می‌‌کند سپس به طور عام از «اتحاد برای دموکراسی» سخن می‌‌گوید و طوری به خواننده القا می‌‌کند که گویی این مواضع کنفرانس است و همه شرکت‌‌کنندگان در کنفرانس یا بخش بزرگی از آنان را در بر می‌‌گیرد.

نیت‌‌خوانی و «دانستن ناگفته‌‌ها» و بر اساس آن قضاوت و عمل کردن، کاربردی مخوف فرای سیاست در جمهوری اسلامی دارد.  یکی از این کاربردها در نظام قضایی است که به قاضی اجازه می‌‌دهد بر اساس «علم» خود و بی توجه به قرائن و شواهد حکم صادر کند - و چه بی‌‌شمار کسانی که با «علم قاضی» به کام مرگ رفته‌‌اند.  کاربرد دوم در شکنجه‌‌گاه‌‌های جمهوری اسلامی است که بازجویان مدعی می‌‌شوند ما همه چیز را می‌‌دانیم و زندانی باید به آن‌‌ها «اقرار» کند - چیزهایی که ممکن است روح زندانی نیز از آن خبری نداشته باشد.  آیا کسانی که از این روش در دنیای سیاست استفاده می‌‌کنند می‌‌دانند که با چه کسانی هم‌‌روش شده‌‌اند؟

در فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه ما غالبا نقد با دشمنی و طعن و اتهام و برچسب زدن آمیخته است و انصاف وواقع‌‌بینی به ندرت دیده می‌‌شود.  من فرخ نگهدار را شخصا می‌‌شناسم و برای من تأسف‌‌بار است که ببینم او در نقد خود از نیروهایی که هم‌‌رأی و هم‌‌نظر او نیستند چنین از دایره انصاف خارج می‌‌شود.  او از نظر من با فرهنگ‌‌تر از آن است که این روش‌‌ها را نشناسد و قبح آن‌‌ها را نبیند.  و نمی‌‌توانم تصور کنم که او به ارزش بالاتری معتقد باشد و بخواهد بر اساس آن کاربرد این روش‌‌ها را توجیه کند.  سیاست بدون رعایت اخلاق و انصاف مخرب است و تفرقه‌‌انداز - و اپوزیسیون جمهوری اسلامی امروز بیش از هر زمان دیگر به تفاهم و صداقت و همگرایی نیاز دارد.

———————————
[1] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=49206
[2] http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/38818/
[3] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=49270
[4] http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic2/42259/
[5] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=49286
[6]  کفاش خراسانی شاعری مشهدی بود که در ورودی صحن امام رضا کفاشی می‌‌کرد.  قصیده‌‌ای ساخته بود با ترجیع بند «ای امام رضا» که یک بیت آن این بود:  جماعتی شده دربان تو را، بلانسبت / همه اراذل و اوباش، یا امام رضا.  هر یک از خدمه و دربان‌‌های امام رضا که او را می‌‌شناختند اعتراض می‌‌کرد که این چیه در باره ما گفتی؟  او جواب می‌‌داد که من گفته‌‌ام «بلانسبت» و منظورم از اراذل و اوباش تو نبوده‌‌ای!


نظر خوانندگان

■ فرخ عزیز،
ممکن است که شما معتقد باشید که «فلان گزاره درست است»  این سالم است اما اگر معتقد باشیدکه «فلان گزاره محال است که درست نباشه» این محال است شما را تبدیل به انسان دگمی می کند. من هرچقدر فکر کردم سیستم فکری شما را فرزند صادق سیستم فکری زنده یاد کیانوری دیدم اما با  ۳۰سال تاخیر. کاش پرسش پاسخ های کیانوری را مروری میکردی. وجود فکر شما شاید از خشونت رژیم بر علیه چپ را تقلیل بدهد. ولی  دردا که فرخ از چپ بریده و هدیه به رهبر است.
با تأسف
صمد

■ آقای نگهدار عزیز،
۱ - این یک اصل حقوقی است که البیّنة علی المدّعی.  یعنی مدعی باید برای ادعای خود دلیل بیاورد و نه کسی که ادعا را به چالش می‌کشد.  شما باید مدعای خود را ثابت کنید و نه این که از من یا دیگران بخواهید نفی یا بطلان آن را نشان دهند.  من اگر گفته‌ام شما نیت‌خوانی کرده‌اید این سخن را به استناد سخنان خود شما آورده‌ام که بر اساس استنباطات خود و با کنار گذاشتن اسناد کنفرانس سعی کرده‌اید محتوا و نیت غالب بر کنفرانس را فرموله کنید.  از من نخواهید که ثابت کنم چنین نبوده است - شما به جای فرافکنی سخن خود را مستند کنید.
۲ - از من خواسته‌اید استدلال کنم که چرا در وضع فعلی معتقدم که پروژه «تغییر رژیم را در وضع فعلی می توان بدون حمایت بین المللی پیش برد».  من چنین ادعایی نکرده‌ام که برای آن دلیل بیاورم.  بعلاوه، شما مقولات «حمایت بین المللی»، «حمایت فعال و سنگین بین المللی»، «مداخله سنگین بین المللی» و «مداخله سنگین خارجی» را در پاسخ خود در ردیف هم قرار داده‌اید.  تقریبا همه کشورهایی که از دیکتاتوری به دموکراسی تحول یافته‌اند از نوعی «حمایت بین المللی» (نه «مداخله خارجی» آن هم از نوع «سنگین» آن) برخوردار بوده‌اند.  متأسفانه اندیشه دوآلیته‌ای که بر نوشته شما حاکی است اینجا نیز خاکستریها را نمی‌بیند.  و آیا به راستی فکر می‌کنید که حتا پرٍوژه اصلاح‌طلبی «تغییر رفتار رژیم» را می‌توان بدون حمایت بین‌المللی پیش برد؟
۳ - همچنین من ادعا نکرده‌ام که «بین دو استراتژی «تغییر در رفتار رژیم» و «تغییر رژیم» اتحاد و یگانگی عملی است»، که از من دلیل خواسته‌اید.  اصلا من در مورد این «استراتژی»ها در این نوشته سخنی نگفته‌ام.  اگر در گذشته سخنی داشته‌ام یکی در مورد دموکراتیزه ناشدن رژیم فعلی از مجاری قانونی و پروژه اصلاحات است (که با «تغییرناپذیری رفتار رژیم» فرق می‌کند) و دیگری دعوت از جامعه سیاسی ایران، با همه تنوع آن، برای همگرایی حول ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری (از جمله، «انتخابات آزاد»).  به هر حال، این مسایل موضوع این نوشته نبوده و از بحث ما خارج است.
۴ - من کجا با «گفتگوی مستقیم میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا» مخالفت کرده‌ام و یا عادی سازی رابطه بین دو کشور را غیر ممکن» دانسته‌ام؟  شما از متنی که «می گوید خوب است بین ایران و امریکا گفتگو شود و روابط عادی شود» یاد می‌کنید  که ظاهرا ده سال قبل تهیه شده و من از امضای آن سر باز زده‌ام.  من هیچ این سابقه را به خاطر نمی‌آورم.  ولی مواردی بوده که متونی حتا در مقولاتی که بسیار مورد علاقه من است (مانند مسایل حقوق بشری یا مخالفت با جنگ) به من عرضه شده که دیده‌ام در ضمن آن مواضع (سیاسی) خاص دیگری اتخاذ شده که من نمیتوانسته‌ام آنها را تأیید کنم، و وقتی به رغم تذکر من نویسندگان متن حاضر به حذف یا تصحیح این مواضع نشده‌اند با اظهار تأسف از امضای آن عذر خواسته‌ام.  موردی را که شما نام می‌برید به خاطر ندارم و نمی‌توانم در باره آن نظر بدهم.
۵ - نمی‌دانم چرا اصرار دارید که کنفرانس پراگ را نطفه تشکیل یک حزب «راست میانه لیبرال» معرفی کنید.  مگر حزب سازی در خارج کشور یک کار مخفیانه است و یا کسانی که بخواهند چنین حزبی بسازند خجالت می‌کشند که خودشان اعلام کنند و کسی باید آن را «کشف» کند؟  مگر هم اکنون در گوشه وکنار احزاب یا سازمانهای «راست میانه لیبرال» نداریم؟  مگر نه این است که مشک باید که خود ببوید نه که عطار بگوید؟  اگر کشور ما به «یک حزب سیاسی با تمایل لیبرالی، راست میانه، و طرفدار اتحاد استوار با غرب» نیاز دارد به کنفرانس پراگ چه مربوط است؟  در کنفرانس پراگ البته طیف وسیعی از گرایشها از راست لیبرال دموکرات تا چپ سوسیال دموکرات حضور داشتند (که اگر جز این بود عنوان کنفرانس «اتحاد برای دموکراسی» بی معنی بود)، ولی فکر نمیکنم به ذهن هیچ یک از شرکتکنندگان خطور کرده باشد که برای تشکیل یک حزب دور هم جمع شده بودند.  البته من شخصا شاهد یک «فعالیت حزبی» در حاشیه کنفرانس بودم: حدود ده تن از حاضران برای تشکیل یک حزب نوین با هم به مشاوره پرداخته بودند - یک حزب مدرن سوسیال دموکرات!
با احترام
حسین باقرزاده

■ جناب باقرزاده،
به عنوان یک ایرانی‌ تشنه آزادی و دموکراسی در میهن که به هیچ دسته و گروهی وابسته نیستم و صرفا با تأسف پیگیر فعالیتهای گروههای به اصطلاح اپوزیسیون می‌باشم (و البته به عدم فعالیتم افتخار نمیکنم)، آنچه برایم تعجب آور است نه مواضع و نوشته‌های آقای نگهدار، بلکه ابراز شگفت زدگی شما از آنهاست. نمی‌دانم شما چه انتظاری از ایشان و همفکران اصلاح طلبشان دارید. مگر نه اینکه هدف اصلی‌ و “اوجب واجبات” در نظر آنها به گفته صریح مرادشان سید محمد خاتمی “حفظ نظام” است؟
اینجا مساله “نیت خوانی” نیست. من صداقت این جماعت را تحسین می‌کنم. آنها نیت اصلی‌ خود را که حفظ جمهوری اسلامیست کتمان نمیکنند. و چه روشی‌ بهتر از تفرقه اندازی و تضعیف اپوزیسیون برای حفظ جمهوری اسلامی؟ بنابر این اتفاقا اصلاح طلبان تنها گروهی هستند که برای هدفشان روش درست را یافته‌اند. اگر دیگران همچنان آنها را به عنوان “اپوزیسیون”  نظام می‌شناسند و انتظار دارند که در راهی‌ غیر از حفظ نظام قدم بردارند، مشکل خودشان است.
متاسفانه به علاوه آنچه که شما بدرستی گفتید، یکی‌ دیگر از ضعف‌های فرهنگ سیاسی ما گول زدن خود و نهادینه شدن فرهنگ “انشا‌الله گربه است” می‌باشد. کسانی‌ که خواهان استقرار دموکراسی و حقوق بشر واقعی‌ (نه اسلامی) هستند یک بار گفتند خمینی ما را گول زد. ولی‌ ظاهراً از آن درس نگرفته‌اند و همچنان تلاش می‌کنند به خود بقبولانند که طرفداران حکومت اسلامی به صرف اینکه انتقاداتی از بعضی‌ دولت‌ها یا رفتار رهبری دارند حاضرند با آنها در تلاش برای تغییر ساختار حکومت همکاری کنند. چند بار باید از یک سوراخ گزیده شد تا فهمید که برای کسی‌ که جمهوری اسلامی  برایش  “اصل” است همه چیز دیگر “فرع” می‌باشد؟
در اینکه اصلاح طلبان و مدافعان جمهوری اسلامی در ایران دارای پایگاه اجتماعی هستند شکی نیست. ولی‌ خواستاران سکولاریسم و دموکراسی نیز کم نیستند و هیچکس نمی‌تواند با قاطعیت ادعا کند که اکثریت با کدام است.
بنابرین دموکراسی طلبان باید با پذیرش این واقعیت، و صرفا با اتکا به پایگاه اجتماعی خود، استراتژی خود را تعیین کنند، نه اینکه با کتمان واقعیت انتظار داشته باشند که اصلاح طلبان به جبهه آنان بپیوندند، یا از تلاش برای حفظ نظام به هر روشی‌ دست بردارند. قبول اختلافات اساسی‌ برای رفتار مؤثر سیاسی لازم است. حتا همکاری و ائتلاف هنگامی امکان پذیر است که مرزهای اصولی بین گروهها مشخص باشد. هیچ گروهی در یک ائتلاف که به حذف مواضع اصولیش بیانجامد شرکت نخواهد کرد. نمی‌توان از یک گروه اصلاح طلب انتظار داشت که حول محور دموکراسی سکولار که لزوماً نفی جمهوری اسلامی را می‌طلبد حاضر به همکاری شود. هر نوع تلاش در این راه صرفا به تفرقه و نا امیدی منجر خواهد شد، و
تنها برنده جمهوری اسلامیست.   
با احترام، مهناز

■ با تشکر از آقای باقرزاده در بیان حرف دل بسیاری از ما. ای کاش مسئله فقط محدود به همین خود مرجع‌بین‌ها و بی‌اخلاقی ها باشد. ایشان در موقعیتی قرار دارند که بتوانند تشخیص دهند ادعاهایش در مورد کنفرانس پراگ بخشن ناصواب و غیر مشروع و نابجا است. 
ایشان نیز مثل خیلی ها، هر وقت ضرور بدانند خلافگویی را از وسایل پیشبرد ایده ها و سیاست های مورد نظر خویش میدانند. البته چنین روشی معمولا در جهت جلب حسن نظر گروههای معینی در حکومت و یا حاشیه آن به کار رفته است و می رود. همین اخیرن ایشان در سخنرانی خود در آخرین همایش اتحاد جمهوری خواهان  مطلب مهمی را به گوش حضار رساندند.
ایشان راه برد جدید خود را در مرحله حاضر چنین توضیح دادند که باید کوشید حکومت واپوزیسیون را به هم نزدیک کرد. چگونه؟ از طریق کوشش برای ریزاندن ترس متقابل آنها از یک دیگر. ایشان اطلاع دادند که بسیاری از اعضای جمهوری خواهان به ایران رفت و آمد دارند واتحاد جمهوری خواهان هم هیچ کار مخفی انجام نمیدهند. احتمالا  نکته اول این اطلاع تشویق کسانی برای نترسیدن از حکومت بوده، و نکته دوم این خبر هم خطابی بوده به حکومتیان که بدانید و آگاه باشید که ما اتحاد جمهوریخواهان هیچ خطری برای شما نداریم  اینکه چگونه حکومت این وضع را تحمل میکند، اما همزمان از فعالین ملی مذهبی گرفته تا برخی فعالین وچهر ه های اصلاح طلب که برنامه ای  معتدل تر  در برابر حکومت در قیاس با اتحاد جمهوریخواهان دارند  در حال گریز از کشور اند البته خود سوالات دیگری را پیش میکشد که در حوصله این چند خط نیست. خوب، یک تصور این است که فرخ نگهدار حقیقتا رسالت خود را در آن می بیند، که تا آنجا که بتواند برای ریزاندن ترس حکومت از اپوزیسیونی که او خود را در کادر سیاستهای آن میبیند، فضایی فراهم سازد که منجر به جلب نظر حسن حکومت نسبت به شخص ایشان در درجه اول و مدافعین نظر او در اپوزیسیون در درجه بعد گردد. تخریب کنفرانس پراگ، پرونده ساری برای آنان به عناوین مختلف و... متاسفانه در کادر چنین سیاستی میتواند قابل فهم باشد. 
البته او مسکنهایی هم را هم برای خواب کردن بخشی از اپوزیسیون در کادر چنین سیاستی به کار میبرد که اغلب به خاطر دوز پایین کار ساز نیستند و نمونه آن هم واکنش اقای تابان به نوشته ایشان است.
نقش دیگری ایشان مشاوره هایی است که او به حکومت میدهند تحت عنوان مشاوره های سیاست گزاری به حکومت (و گاهن هم اپوزیسیون). گاها این مشاوره هاحقیقتن شنیدنی ومایه انبساط خاطرند. او اخیرا به حکومت گفت، ما باید از موضعی مقتدرانه وقدرتمند با دولت آمریکا به مذاکره بنشینیم، و این امر فقط وقتی میسر خواهد بود که یک دولت قدرتمند آشتی ملی تشکیل شود وبدون تشکیل چنین دولتی نباید هیچ مذاکره ای با آمریکا انجام شود. شاید تصدیق بکنید که ایشان که همیشه گفته اند که حکومت باید با آمریکا  وارد مذاکره شود، چگونه ناگهان پنبه دانه های درشت درشت در خواب خوش خویش می بینند. و درست نقطه مقابل توصیه های پیشین خویش قرار میگیرند. ایشان در عین حال به اصلاح طلبان داخل کشور توصیه میکند که برای انتخابات آتی به دنبال یک ائتلاف باشند و عجیب است که پیشگویی می کنند  اگر این ائتلاف تشکیل نشود این دیگر تقصیر خود اصلاح طلبان خواهد بود...
اصغر جیلو

 

■ با سلام بر آقای باقر زاده عزیز
اول:
من امروز در پاسخ به نوشته ی پر از عصبیت رفیق قدیم ف. تابان در نشریه اخبار روز مطلب نوشتم که احتمالا خواهید دید. ایراد ایشان نیز به همین دوآلیته ای بود که شما هم به آن اشاره کرده  اید. می دانم که شما واقعا باور دارید که اپوزیسیون ایرانی می تواند خارج از اختلافات سیاسی متحد شود و این اتحاد بزرگترین ضربه به جمهوری اسلامی ایران است. نظریه شما محترم. اما از یک صاحب نظر قدیمی در مسایل سیاسی ایران انتظار این است که استدلال کند که چرا معتقد است بین دو استراتژی «تغییر در رفتار رژیم» و  «تغییر رژیم» اتحاد و یگانگی عملی است. من استدلال کرده ام که این کار عملی نیست. شما به جای ابراز ناراحتی استدلال کنید که چرا چنین کاری مقدور است.
دوم:
من به شهادت کلمات هیچ جا نگفته ام پراگی ها جنگ طلب اند یا پول گرفته اند یا مزدورند و یا دیگر خزعبلاتی که برخی از عوامل در اپوزیسیون یا در حکومت عنوان می کنند. به هرکس این وصله ها بچسبد به نوشته من نمی جسبد. از شما نیز صمیمانه می خواهم  آب را گل آلود نکنید. به جای آن استدلال کنید که چرا در وضع فعلی معتقدید که پروژه «تغییر رژیم» را در وضع فعلی می توان بدون حمایت بین المللی پیش برد. وجدان من قانع نیست که چنین کاری بدون حمایت «بین المللی» امکان پذیر است. از نوشته تان پیداست که شما این حرف را قبول ندارید و می گوئید می شود عملی کرد.
باز هم تکرار می کنم. پرخاش و عصبیت مخرب است. بیائید با آرامش با هم بحث کنیم.
سوم:
آقای باقر زاده!
شما، همراه با آقای جواد خادم ، مرا متهم کرده اید که نیت خوانی کرده ام و  دانای دهر بوده ام و و و.
معنای در پیش گرفتن روشی صریح و بی پرده در تحلیل مواضع سیاسی نامش نیت خوانی نیست. من در انتظار خواهم ماند که از قلم شما بخوانم که چگونه باور دارید که پیاده کردن پروژه «تغییر رژیم» در ایران بدون حمایت فعال و سنگین بین المللی ممکن است.
لطفا برای این که سوء تفاهم پیش نیاید دقت بفرمائید که من شخص شما را متهم نمی کنم که برای پیشبرد خط مشی خود می خواهید به مداخله سنگین بین المللی تکیه کنید. ف. تابان هم مخالف این مداخله است. صمیمانه سوال می کنم آیا در وضع فعلی آیا ممکن است پروژه تغییر رژیم جمهوری اسلامی بدون مداخله سنگین خارجی به اجرا گذاشته شود؟
آری. من به دقت در ۱۵ بند مواضعی را بر شمرده ام که به تجربه دیده ام یکایک کسانی که در لندن و استکهلم و بروکسل و پراگ کوشیده اند «اتحاد برای دموکراسی» را بنیان نهند بلا استثناء با آن ۱۵ بند همسویی یا همدلی دارند. اعتراض شما وارد نیست. متاسفانه وارد نیست. چون مشخص حرف نزده اید. اگر می خواهید مرا قانع کنید که حرفم بی پایه است، فقط یک بند از آن پانزده بند را نمونه بیاورید که مورد تائید و توافق اکثریت بزرگ گرد آمدگان در پراگ نباشد. کجا از «وصله جنگ طلبی و وابستگی به غرب» حرف زده ام که از آن برافروخته اید؟ معتقده بوده و هستم که آقای حسین باقر زاده عزیز حامی گفتگوی مستقیم میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا نیست. ایشان عادی سازی رابطه بین دو کشور را غیر ممکن می داند و علت آن را هم از ماهیت جمهوری اسلامی ایران ناشی می بیند. اگر چنین حرفی نادقیق است لطفا بنویسید نادرست گفته ام.
دهسال پیش به شما مراجعه کردم و پرسیدم  آقای باقر زاده عزیز آیا شما متنی را که می گوید خوب است بین ایران و امریکا گفتگو شود و روابط عادی شود را امضاء می‌کنید؟ شما پاسخ گفتید معذورید.
خواهش می‌کنم به دورا دور خود در نشست پراگ نگاه کنید و کدام یک از آنان با این فکر که: اختلافات میان دولت ایالات متحده امریکا و دولت جمهوری اسلامی ایران «راه حل دیپلماتیک دارد» موافق اند؟ کدام یک از شما در حوزه ی نفوذِ فکری و سیاسی خود این فکر را ترویج می کنید؟
این مسوولیت من نیست که ثابت کنم که آنان که حربه دیپلماسی در میان دو کشور را توصیه نمی کنند کاربرد حربه های دیگر را هم توصیه نمی کنند. این وظیفه شماست که توضیح دهید چگونه است که برای کاربرد حربه های دیپلماتیک کارآیی قائل نیستید و عین حال کاربرد حربه های غیر دیپلماتیک را هم توصیه نمی کنید.
چهارم:
آقای خادم صریحا و شما تلویحا ارزیابی مرا از اندیشه سیاسی غالب بر نشست پراگ مبنی بر این که تفکر غالب بر این نشست یک تفکر لیبرالی غرب گرا، و در راستای تمایلات راست میانه، است را نفی کرده و بی پایه خوانده اید. من با شناختی که از کاراکتر سیاسی موثرترین حلقه های این نشست دارم بر این نظر ایستاده ام. به من حق بدهید که می توانم نظر خود را در باره سمت گیری اجتماعی نیروهای سازمان گر این تشکل ابراز کنم.
اصلا چه اشکالی دارد که شما اتحاد جمهوری خواهان ایران را تشکلی با آمیزه ای از تمایلات چپ، سوسیال دموکراتیک و لیبرالی ارزیابی کنید؟ مگر نه این که کشور ما نیاز به شکل گیری ساختارهای حزبی پایدار دارد. تحزب نیازِ جامعه ی استبداد زده ی ماست. اگر ما از سال ها پیش یک حزب سیاسی با تمایل لیبرالی، راست میانه، و طرفدار اتحاد استوار با غرب داشتیم هرگز این قدر مصیبت نکشیده بودیم. مگر قرار است ما تا ابد  نگذاریم در کشور گرایش راست میانه لیبرال حزب سیاسی خود را بسازد؟
ممکن است وجدان شما باور کند که قصد گردهم آمدگان در پراگ این نبوده و نیست که یک حزب بسازند. ممکن است شما اصرار کنید که اینها در پراگ جمع شده بودند که اپوزیسیون جمهوری اسلامی را گرد هم گرد آورند.
گیرم حرف شما درست. اما سوالی که برای من و بسیاری دیگر مطرح است این است که در میان نیروهایی که در پراگ گرد آمدند کدام اندیشه سیاسی غالب است؟
قضاوت من روشن است: همانگونه که در اتحاد جمهوری خواهان ایران، که برای متحد کردن لایه های دموکراسی خواه جامعه شکل گرفته، گرایش چپ و سوسیال دموکراتیک غالب است، در «اتحاد برای دموکراسی» نیز که برای متحد کردن فعالان دموکراسی خواه ایران شکل گرفته، تمایل راست میانه لیبرال غالب است.
بزرگ ترین خدمتی که جمع آمدگان در پراگ و جریانی که نام خود را «اتحاد برای دموکراسی» گذاشته است می تواند به این کشور استبداد زده بکند همانا تاسیس حزبی لیبرالی با تمایل راست میانه است. صریحا نوشته ام و ایستاده ام که چپ های ایران به جوانه های نوشکفته ی این جریان لگد نزنند و آن را «بازیچه دست خارجی» نیانگارند. پرخاش گری علیه پراگ کمکی به روند دموکراسی برای ایران نمی کند.
من یک سرسوزن نه اعتقاد دارم و نه مایلم که نیتی که برخی مخالفان و موافقان پراگ برای درست کردن یک اپوزیسیون نیرومند و شناسایی آن به مثابه نماینده ملت ایران توسط جامعه بین المللی تحقق یابد. زیرا مهم ترین شرط تحقق این «رویا» ایستادگی رهبری جمهوری اسلامی بر ستیز با اوباما و کشیده شدن ایران به سمت شرایطی سوری است. تا آخرین نفس در حلقه ای که نوشته ام را می خواهند خواهم پراکند که این راه، راه فاجعه و بازی با سرنوشت کشور است. هنوز بسیار امید دارم که کشور به آن سو سوق داده نشود.
اما بشدت مایلم و اعتقاد دارم که چپ ها و همه نیروهای دموکراسی خواه جامعه ما باید کمک کنند و راه باز کنند که این «اتحاد برای دموکراسی» به یک مولفه سیاسی معتبر، معتبر از نگاه بخش معینی از جامعه ماِ، بدل شود. مایلم و می کوشم از درون این تلاش ها تشکلی شکل بگیرد که اعتماد و رای لایه های میانی و بالایی جامعه را پشت سر داشته باشد. مایلم و می کوشم گردآمدگان در پراگ بتوانند و شهامت بیابند در نهایت خود را در کادر یک تشکل سیاسی پایدار تعریف کنند، تشکلی که متاسفانه در تمام طول حیات تاریخی جامعه ما جای خالی آن پر نشده است، همان تلاش هایی که احمد قوام و علی امینی از شناخته شده ترین آغاز گران رکاب زنان ناموفقِ آن بوده اند.
فرخ نگهدار