ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 31.10.2012, 7:31
چرا اپوزیسیون از انشقاق درون رژیم بهره نمی‌گیرد؟

حسین باقرزاده

سه‌شنبه  ۹ َآبان ۱۳۹۱ –  30 اکتبر 2012
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

چرا اپوزیسیون از بزرگ‌ترین انشقاق درون رژیم بهره نمی‌گیرد؟

درگیری بین جناح‌های اصولگرای حاکم در جمهوری اسلامی در ماه‌های اخیر به تدریج شدت گرفته و با مکاتبات اخیر بین محمود احمدی‌نژاد و صادق لاریجانی به اوج خود رسیده است.  همان طور که در مقاله هفته پیش اشاره شد، نامه احمدی‌نژاد به لاریجانی را، هم به لحاظ محتوا و هم به دلیل زبانی که در آن به کار گرفته شده، باید یکی از اسناد بی‌نظیر جمهوری اسلامی دانست.  او در این نامه فقط مخاطب خود را هدف نگرفته بود و بلکه ضمنا علی خامنه‌ای و دستورها و توصیه‌های مکرر او را به چالش می‌کشید.  پاسخ صریح و قاطع لاریجانی به او این شکاف و صف‌بندی جناح‌های حاکم علیه یک‌دیگر را عمیق‌تر کرد، و مجلسیان یک‌بار دیگر در تلاش درآمده‌اند تا او را به استیضاح بکشانند.  صرف نظر از این که این استیضاح صورت بگیرد و یا باز به اشاره خامنه‌ای به حال تعلیق درآید، شکاف موجود را به سادگی نمی‌توان پر کرد و به احتمال زیاد در هفته‌ها و ماه‌های آینده شدیدتر خواهد شد.  ولی آن‌چه که در میانه این دعواها غایب است نقش اپوزیسیون معتبر و کاردانی است که بتواند از این شکاف بهره‌برداری سیاسی بکند.

به جرأت می‌توان گفت که در سی و یک سال پس از عزل بنی‌صدر، هیچ رییس جمهور اسلامی دیگری بمانند احمدی‌نژاد در برابر ولی فقیه نایستاده و این گونه از خود استقلال رأی نشان نداده است.  سه رییس جمهور معممی که پس از عزل بنی‌صدر (و دوران کوتاه ریاست جمهوری رجایی) بر سر کار آمدند، یعنی خامنه‌ای، رفسنجانی و خاتمی، با همه اختلافاتی که گهگاه با ولی فقیه زمان خود پیدا می‌کردند هیچگاه این جرأت را به خرج نمی‌دادند که در برابر اوامر صریح او موضع بگیرند و یا با نزدیکان و منصوبان او در افتند.  این واقعیت به خصوص در مورد خاتمی که با رأی زیاد مردمی و به رغم تمایل ولی فقیه به ریاست رسیده بود اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.  اگر رییسان دیگر با تمایل یا نظر موافق ولی فقیه سر از صندوق رأی در می‌آوردند و سرسپردگی آنان به ولی فقیه ادای این دین بشمار می‌رفت (و یا در مورد رفسنجانی، ادای دین از سوی مقابل نیز مطرح بود)، از خاتمی که چنین دینی به ولی فقیه نداشت انتظار دیگری می‌رفت.  ولی او نیز به رغم شکایت‌های زیادی که از ولی فقیه (تلویحاً) و اطرافیان او (تصریحاً) مطرح می‌کرد، هیچگاه جرأت ایستادگی در برابر آنان در حمایت از حقوق مردم و تحقق وعده‌هایی را که به آنان داده بود پیدا نکرد.

احمدی‌نژاد هر دو دوره ریاست جمهوریش را مدیون ولی فقیه است.  او بیش از هر کس دیگر در احراز این مقام از حمایت لفظی و عملی خامنه‌ای سود برده، و خامنه‌ای برای برآوردن او از صندوق رأی هزینه زیادی کرده است.  از این رو، انتظار همگانی بر آن بود که او نه تنها در حد یک تدارکاتچی (اصطلاحی که خاتمی در توصیف ناتوانی خود در مقام رییس جمهور اسلامی به کار برد) و بلکه یک مجری کامل منویات ولی فقیه عمل کند.  و او انصافاٌ در دوره اول حکومتش چنین کرد و کمتر سخنی در رد یا نقض اوامر و نظرات خامنه‌ای مطرح کرد.  خامنه‌ای بارها از مواضع و سیاست‌های داخلی و خارجی او، در مقایسه با رییسان جمهور اسلامی پیشین، حمایت کرد و آن‌ها را مواضع و سیاست‌های خود خواند.  همین رفتار نیز ظاهرا او را قانع کرده بود که احمدی‌نژاد را به هر بهایی شده برای دور دوم از صندوق رأی درآورد، و هزینه سیاسی سنگینی برای آن متحمل شد.

ولی موضع‌گیری‌ها و اظهارات احمدی‌نژاد پس از یکی دو سال اول دوره دوم حکومتش رنگ و روی دیگری به خود گرفت، و این امر نارضایی و خشم بخش عمده‌ای از روحانیت حاکم و طرف‌داران خامنه‌ای را برانگیخت.  خامنه‌ای در آغاز سعی داشت این موارد را ناچیز و بی‌اهمیت جلوه دهد و بر آن‌ها سرپوش بگذارد.  ولی دخالت او در نصب مجدد وزیر عزل شده اطلاعات از سوی احمدی‌نژاد، و غیبت اعتراضی ۱۱ روزه احمدی‌نژاد، از تقابل جدید و بی‌سابقه‌ای بین نفر اول و دوم هرم قدرت جمهوری اسلامی پرده برداشت.  از آن هنگام، برخوردهای بین او و کارگزاران خامنه‌ای مرتبا تشدید شده است تا امروز که علنا در خطابی تلویحی به خامنه‌ای صریحاً از «اجرای کامل قانون اساسی و اصلاح اساسی و ريشه‌اي امور کشور» و بررسی «نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت» سخن می‌گوید و خود را در انجام این کارها «مصمم» اعلام می‌کند.  چنین سخنانی را ملیون‌ها مردمی که با رأی خود خاتمی را به رغم تمایل خامنه‌ای به ریاست جمهوری اسلامی رسانده بودند هیچگاه به این قاطعیت از او نشنیدند.

در هر صورت، موضع‌گیری‌های اخیر احمدی‌نژاد به بحث‌ها و گفتگوهای جدیدی در جامعه دامن زده است و بسیاری از مردم، و حتا مخالفان او، «جسارت و شجاعت» او را تحسین کردند.  در باره انگیزه‌های او نیز گمانه‌زنی‌های بسیاری شده است.  برخی کار او را تلاشی برای ایجاد زمینه مناسب در انتخابات ریاست جمهوری آینده برای برآمدن یکی از اطرافیان او به این مقام و در نهایت اجرای سناریوی پوتین-مدودوف در نظام جمهوری اسلامی دانسته‌اند.  از سوی دیگر، گروهی او را در این ادعاها صادق پنداشته‌اند و خواهان حمایت از او شده‌اند.  نظری نیز (در مقااله پیشین آمد) بر آن است که در این وانفسای تحریم اقتصادی و سقوط ریال و تورم سرسام‌‌آور و بحران بی‌‌سابقه‌‌ای که سیاست‌‌های داخلی و خارجی مشترک احمدی‌نژاد و ولی فقیه ایجاد کرده است، عَلَم قانون اساسی و حقوق مردم را برافراشتن و خود را در مقام یک قهرمان ملی نشاندن یکی از بهترین راه‌‌هایی است که می‌‌توان برای فرار از این مخمصه و مسئولیت بحران موجود برگزید و صداهای اعتراض مردم را متوجه ولی فقیه و روحانیت حاکم کرد.

انگیزه‌ها هرچه که باشد، تردیدی نیست که انشقاق و دو دستگی جناح‌های حاکم از هنگام عزل بنی‌صدر تا کنون به این شدت سابقه نداشته است.  در مورد بنی‌صدر نیز موقعیت خمینی به حدی بود که موضع‌گیری‌های او نمی‌توانست صدمه زیادی به خمینی بزند.  موقعیت خامنه‌ای در برابر احمدی‌نژاد، آن هم در شرایط بحرانی امروز کاملا متفاوت است.  احمدی‌نژاد عملا خامنه‌ای را آچمز کرده است.  او می‌داند که عزلش هزینه سنگینی بر خامنه‌ای تحمیل خواهد کرد که ممکن است نتواند آن را تحمل کند.  بقایش در این مقام نیز برای ولی فقیه بسیار پر هزینه خواهد بود.  و این یعنی که شکافی که امروز در شاکله حکومت جمهوری اسلامی افتاده است به سادگی قابل ترمیم نیست.  این  شکاف عمیق‌تر خواهد شد و کمتر نخواهد شد.  نظامی که در سطح داخلی و بین‌المللی به بزرگ‌ترین بحران‌های دوران حیات خود مبتلا شده زخم عمیقی برداشته است که درمان ساده‌ای برای آن متصور نیست.

در این مجموعه، جای یک صدا خالی است: صدای اپوزیسیونی که بتواند از این انشقاق سیاسی بهره بگیرد و از این طریق مبارزات خود را پیش ببرد.  بهره‌گیری از کوچک‌ترین اختلاف و شقاق در درون یک حاکمیت، یکی از عادی‌ترین حربه‌های هر گروه اپوزیسیون در کشورهای مختلف جهان بشمار می‌رود.  و عجب این که در برابر این بزرگ‌ترین و عمیق‌ترین شکاف حاکمیت جمهوری اسلامی، صدایی از هیچ گروه مخالف بلند نیست.  اپوزیسیونی اگر نتواند از این شکاف بزرگ و عمیق در متن بحرانی به این گستردگی بهره‌برداری کند چگونه می‌تواند در شرایط دیگر فعال و مؤثر باشد؟  و آیا سازمان‌ها و نهادها و گروه‌های اپوزیسیون ایرانی آن قدر در استراتژی مبارزه خود بی برنامه و ضعیف هستند که نمی‌توانند از این انشقاق بزرگ بهره بگیرند و حمایت مردمی را که در سخت‌ترین شرایط سیاسی و اقتصادی به سر می‌برند به سوی خود جلب کنند؟

و به راستی چرا هیچ گروه یا سازمان اپوزیسیون احمدی‌نژاد را مخاطب قرار نداد و با استقبال از «تصمیم» او برای «رعایت حقوق اساسی ملت» از او نخواست که این وعده را با اجرای اعمال خاصی به مرحله عمل در آورد؟  او رییس قوه مجریه است و به رغم مخالفت‌های دو قوه قضاییه و مجریه، می‌تواند از انجام کارهایی برآید.  در واقع در نامه او به لاریجانی نکات بسیاری هست که می‌توان با تکیه بر آن‌ها خواست‌های مشخصی از احمدی‌نژاد را مطرح کرد.  کمترین نتیجه طرح چنین خواست‌هایی به صورت رسمی و علنی، دامن زدن به انشقاق درون حاکمیت و تحکیم مواضع طرفین در برابر یک‌دیگر است.  علاوه بر این، این کار ادعاهای او را به محک می‌زند و اگر او در انجام خواست‌های مطرح شده کوتاهی کند کسانی را که فریفته ادعاهای او شده‌اند از خود می‌پراکند.  و به راستی چرا اپوزیسیون از انجام چنین کاری عاجز مانده و یا سر باز زده است؟

واقع این است که اپوزیسیون جمهوری اسلامی هیچگاه احمدی‌نژاد را به بازی نگرفته است.  اپوزیسیون داخل نظام (اصلاح‌طلبان) او را غاصب مقام ریاست جمهوری اسلامی می‌داند و اساسا به عنوان رییس جمهوری که ملیون‌ها رأی (و لو نه اکثریت آرا را) به دست آورده به رسمیت نمی‌شناسد.  علاوه بر این، بسیاری از اینان همراه با اپوزیسیون خارج نظام (ساختارشکنان) از آغاز با چشم تحقیر به او نگریسته و او را موضوع لطیفه‌ها و جوک‌ها  (و در مواردی با تمسخر قیافه و چهره و هیکل او به صورتی زشت و قبیح) قرار داده‌اند.  نگاهی این گونه البته جدی گرفتن این فرد را مشکل می‌کند.  علاوه بر این، این واقعیت که علی خامنه‌ای به عنوان ولی فقیه امروز همه کاره است، بسیاری را به این نتیجه رسانده که احمدی‌نژاد دیگر کاره‌ای نیست، و به این دلیل تقریبا تمامی ارتباطات اپوزیسیون با حکومت (چه به صورت نامه‌های فردی و چه اطلاعیه‌های گروهی و سازمانی) خطاب به شخص خامنه‌ای بوده است.

برای خطاب قرار دادن احمدی‌نژاد لازم نیست که ادعاهای او دایر بر کسب اکثریت قاطع آرا به رسمیت شناخته شود.  در سطح جهانی مقامات زیادی هستند که به نادرست مدعی انتخاب از سوی اکثریت مردمند، ولی این واقعیت مانع از آن نمی‌شود که آنان به رسمیت شناخته شوند.  پذیرش صحت ادعاهای یک فرد در مورد احراز یک مقام یک مسئله است، و تعامل با آن فرد وقتی در آن مقام نشسته است مسئله‌ای دیگر.  اپوزیسیون با این که معتقد است خامنه‌ای با صحنه‌سازی مقام خود را احراز کرده، و با این که او در احراز این مقام فقط رأی چند ده نفر را کسب کرده است، او را در این مقام به رسمیت می‌شناسد.  ولی همین اپوزیسیون، احمدی‌نژاد را که میلیون‌ها رأی مردم را پشت سر خود دارد به بازی نگرفته است.  وقت آن است که اپوزیسیون این نگاه را تغییر دهد تا شاید بتواند از شکاف عمیق درون حکومت به نفع خود بهره‌برداری کند.

البته این وقتی است که اپوزیسیون استراتژی لازم برای انجام این کار را داشته باشد - چیزی که در جبین اپوزیسیون پراکنده جمهوری اسلامی (داخل یا خارج نظام) دیده نمی‌شود.  به نظر می‌رسد که اپوزیسیون از هرگونه ابتکار عمل حتا در این شرایط بحرانی و انشقاق عمیق حکومتی بی‌بهره است، و خوش‌بینانه نشسته است و منتظر تا شاید تغاری بشکند و اتفاقی به نفع آن بیفتد:  یا مردم روزی به صورت خودجوش و معجزه‌آسا به خیابان‌ها بریزند و حکومت را سرنگون کنند و بعد هم بیایند سراغ «رهبران اپوزیسیون» و آنان را بر دوش ببرند و بر مسند بنشانند.  و یا دستی از غیب برون آید و با بمباران از بالا حکومت را سرنگون کند و سپس کلید کاخ‌های حکومتی را در اختیار اینان قرار دهد.  (البته می‌دانیم که غالب نیروهای اپوزیسیون با حمله خارجی مخالفند، ولی کم نیستند کسانی - حتا در میان اصلاح‌طلبان - که وقتی به خلوت می‌روند آرزوی دیگری را پیش می‌کشند)  در هر صورت با اپوزیسیون نشسته و منتظر، بهره‌گیری از بزرگ‌ترین انشقاق تاریخ جمهوری اسلامی کار ساده‌ای نیست...


نظر کاربران:

■ واقفید که واژه‌ی"اپوزیسیون" به تسامح و تساهل در مورد طیفی وسیعی از نیروهای سیاسی به کار گرفته می شود که موجب سوءتفاهماتی وسیع تر در میان ارکان آن طیف وسیع شده است. 
نخست بگذارید تکلیف مفاهیم محتمل از واژه ی" اپوزیسیون " را روشن کنیم : 
اول: "اپوزیسیون": ناظر به نیروهای مقابل "نظام" جمهوری اسلامی. یعنی همه‌ی آنها که از فردای انقلاب و اسقاط رژیم سابق، خواهان براندازی، انحلال، تعطیل و سقوط نظام ج اا بوده‌اند. این نیروها اگرچه در این سی و سه سال، مشمول جذب (حتی از نیروهای درون نظام)و دفع (حتی به درون نظام ) شده اند، اما هنوز نیروی قابل تاملی نیستند و به نظرمن در فعل و انفعالات سیاسی – اجتماعی کشور مان دارای حداقل نیروی اثرگذارند.   
دوم: "اپوزیسیون" در مفهوم نیروهای مقابل "حاکمان" جمهوری اسلامی. یعنی نیروهایی سیاسی قائل به ج اا ، اما خواهان خلع ید و اسقاط حاکمان فعلی به علت بی لیاقتی، خیانت،سوءتدبیر، سوءاستفاده از قدرت سیاسی .صرفنظر از برخی نیروهای اسلامی ترقی خواه که هرگز توان و مجالی برای تحقق این هدف نیافتند ، در میان نیروهای اسلامی واپسگرا،"جریان احمدی نژاد"، برای تحقق این هدف به میدان آمد: نجات جمهوری اسلامی ایران از دست دزدان و غارتگران و فاسدان و خائنان ." رهبر" ج اا که از زمان حیات آقای خمینی، چنین سودایی در سر داشت، دارای انگیزه ی کافی برای میدان دادن به این جریان بود. این جریان (برغم سروصداهای مردم دوستی و فقیرنوازی)برای توسعه ی کشور دارای رویکرد "توتالیتر" درچارچوب سیاست تعدیل اقتصادی و"آزاد"سازی است .  
 سوم: " اپوزیسیون" در مقابل هر دو، یعنی هم "نظام" ، هم "حاکمان" به این معنی که این جریان قائل است به اینکه "نظام" ج اا بدون تغییرات و اصلاحاتی در ارکان و فرایندها، تدریجا "کارآمدی" خود را از دست داده (و خواهد داد). در عین حال بدون تصفیه‌ی "حاکمان" از عناصر فاسد، فرصت طلب، خائن و بی لیاقت و احیای اعتماد عمومی، جامعه ی با یک فروپاشی (و انقلاب) تمام عیار مواجه خواهد شد که اسقاط "نظام" فقط یکی از تبعات آن خواهد بود. این جریان که به اشتباه "اپوزیسیون" خوانده می شود(و گاه خودش هم خودش را "اپوزیسیون" می‌خواند!)؛ در واقعیت شامل طیف وسیعی از اصلاح طلبان راست، میانه و چپ به نمایندگی آقای هاشمی رفسنجانی امروزی، آقای خاتمی و مهندس موسوی است. این جریان برای توسعه‌ی کشور متمایل به رویکرد "مشارکتی" با جهت گیری اقتصادی نسبتا دمکراتیک است. بیشترین پایگاه اجتماعی ازآن این جریان است و هر دو جریان فوق‌الذکر، بعلاوه ی جریان اقتدارگرای حاکم در تقابل با آن است.  
با چنین تصویری از "اپوزیسیون" ، سخن گفتن از "استراتژی اپوزیسیون" ، چه موضوعیتی دارد؟ و اگر منظور آقای دکتر از "اپوزیسیون" همان مورد اول و دوم فوق الذکراست ، نشسته و برخاسته‌اش چندان توفیری ندارد. آینده با آن "مورد سوم" است. 

■ وقتی دو گروه سركوبگر كه زورتان به هیچكدام نمی رسد در حال زورآزمایی هستند، اوپوزیسیون مردم سالار نباید فوری خود را وارد معركه و سپر بلای آنها كند، بلكه باید زمان سنجی كند كه چه هنگامی یكی از آنها شكست خورده و دیگری نیمه جان شده است ورود زودهنگام بهانه به دست هر دو می دهد كه او را گوسفند قربانی كنند ورود بهنگام شاید این فرصت را بدهد كه بتواند فضای خالی را پر كند و پیش از التیام زخمهای سركوبگر چیره شده، جایگاه خود را بدست بیاورد.
فراموش نكنید كه در این درگیری بسیاری افشاگری ها خواهد شد، بسیاری ضربه های سیاسی كه طرفین بهم می زنند كه مردم را آگاهتر و هشیارتر خواهد كرد. این آگاهی هاست كه بسیاری از هواداران ناآگاه یا ساكت آنها را سرخورده خواهد كرد و پراكندگی و ریزش آغاز خواهد شد. در آنجاست كه اوپوزیسیون ملی باید حضور فعال پیدا كند.  در تمام این مدت باید به تقویت خود و ارتقای احترام خود در جامعه و نمایش توانایی های خود  بپردازد تا برای پراكندگان و ریختگان و دیگر سردرگمان جاذبه داشته باشد. 

■ نظر شما کاملا منطقی بنظر میرسد ولی از آنجاییکه یک اپوزیسیون قوی وجود ندارد و ضمنا تئوری توطئه سایه پر رنگی بر اندیشه ایرانی دارد اولا اپوزیسیون اعتقادی به این عمل ندارد و ثانیا از ترس برچسب خوردن وطرد شدن. متاسفانه آنچه بر تحلیل های سیاسی اثر میگذارد جنبه احساسی موضع گیریهاست نه جنبه عقلانی -علمی سیاسی. امیدوارم این نظر شجاعانه شما از طرف اپوزیسیون مورد استفاده و بحث قرار گیرد.

■ خوب، اپوزیسیونی که بخش مهمی از آن در چهارچوب خط قرمزهای ولی فقیه حرکت کند، و مدام مواظب باشد، با توجیحات مربوط به توازن قوا وغیره، مبادا دست به تضعیف این ستون خیمه نظام به زند، و یا مراودات و ملاحظات شخصی و خصوصی(که اخیرا به چاشنی مصالح ملی هم مزین شده است) مرتبطین برخی از سخنگویان آن با داخل خدای نکرده لطمه به بیند، چرا باید اساسا به دنبال استفاده از تضادهای درون حکومتی باشد. حال که قرار است فوت وفن ریزاندن ترس حکومت از اپوزیسیون و بالعکس در سطح تشکلهای جمهوریخواهان خارج از کشور تدریس شود دیگر چه جای پرسش چنین سوالاتی وجود دارد؟
کریم