ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 24.06.2012, 15:31
مهندس سحابی و نوستالوژی‌اش مصدق

م. شب‌آویز
این روزها سالگرد از دست رفتن یکی از مبارزان «نهضت مقاومت ملی» بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد- و یکی از «انقلاب اسلامی»، با کوله باری تجربه طی شصت سال مبارزه بی‌امان است، همراه با شهادت مظلومانه دخترش "هاله" و یکی از همراهاننش "هدی صابر". هر سه جزو روشنفکران دینی و یا نوگرایان بودند. مردی که زندگی‌اش نشانگر گذار از دوره ای از تاریخ ایران بوده و هست چون مهندس بازرگان و حتی نهضت آزادی با دو نگاه متفاوت، «ایدالیسمی» که در نهایت بازرگان بدان اعتراف کرد – خاطرات عبدالعلی، و مهندس سحابی در آخر بدان معترف و از آن پرهیز می‌داد، که بعضی از جوانان را هنوز در آسمان رویاها می‌دید!!

مهندس سحابی در دانشگاه تهران با انجمن‌های اسلامی و با نگاهی تازه به دین و جامعه... آغازید در برابر اسلام رادیکال «فداییان اسلام». مجمع مسلمانان مجاهد به رهبری آیت‌اله کاشانی و شمس قنات‌آبادی و...که بعدها معلوم شد بطریقی «تحت حمایت سید ضیا بوده‌اند» (خاطرات شمس قنات آبادی) – که آیت‌اله کاشانی «سرلشگر زاهدی» رهبر کودتا را در مجلس تحت حمایت قرار داد و فداییان اسلام دکتر فاطمی را قبل از کودتا ترور کردند.

مهندس ادوار بعد به احیاگری دین تا نوگرایی رسید (دهه چهل) و... تا به تدریج نیاز به «توسعه» را احساس نمود که او عقب‌ماندگی را در تمام حوزه ها بویژه در اقتصاد و فرهنگ درک کرده بود.

مهندس بعد از یک عمر مبارزه و زندان و... راه حل مسایل ایران را «توسعه درون‌زا» معرفی کرد که او در درجه نخست یک تکنوکرات بود و در ضمن در دولت موقت مسئول «بودجه» که تجارب بسیار آموخت.... یکی از علل افسردگی‌اش در پایان عمر همین بود، که دین و اخلاق با این اختلاس‌ها و غارت‌ها... از دست رفته بود.

از ابتدا مهندس در برخورد با روشنفکران غیردینی برخوردی «خصمانه» و غیرعقلایی نداشت که او مطابق سفارش باورهایش یک «انسان مخلص» بود که در این وانفسا وجودشان کیمیا و اندک است. اعتراضات و مبارزاتش هم از همین امر سرچشمه می‌گرفت و در نهایت نظرش معطوف به «سوسیال دموکراسی» شد.

چه بعد از انقلاب طبقه‌ای با اقتصاد رانتی در سایه اسلام به اصطلاح «سنتی» شکافهای طبقاتی را افزود. همان کاری که در رژیم شاهنشاهی طبقه‌ای به بهانه «تاریخ باستان» نمود. که انقلاب در مجموع بیشتر حاصل شکاف فقیر و غنی بود که بر حقوق مستضعفین تاکید داشت.

انقلاب‌ها بیش از همه معطوف به پرکردن این شکافها بوده «آیا اینجا چنین شد؟»

در حالی که برداشت از جمهوری اسلامی و شعارها غیر ار این بود. امری که باعث شد «در اوایل انقلاب همه به انقلاب اسلامی از چپ و راست به پیوندند» هاشمی در مرکز استراتژی- البته هاشمی هم قبلاً یادش رفته بود که همه بودند و حتی بی‌ادبانه به دوست قدیمی‌اش سحابی یکبار توهین کرد.

مهندس به همین دلیل عاشق ایران، مردم و مصدق که خالصانه خدمتگذار مردم در برابر آن‌ها بود، که از داخل و خارج حقوقشان را مورد تعرض دربار و شاه و تا انگلیس و...قرار می‌دادند و حاکمیت ملی از دست رفته بود. «مصدق نفت را با تمام مشکلات با درایت و مدیریت خاصی ملی نمود. از انتخاب غیرقابل پیش‌بینی به نخست وزیری در مجلس که «سیدضیا» در دربار منتظر رأی نشسته بود، ترور رزم آرا هم بخاطر همین امر بود، تا موفقیت در دادگاه لاهه، تا تحت تأثیر قراردادن بخشی از سردمداران جنگ دوم جهانی (ترومن و وزیرخارجه‌اش) که انگلیس‌ها از همین وحشت داشتند (از ایدن)، در برابر دشمنانی که بعد از هفتاد سال حداقل هنوز در همان دیدگاههای قدیمی متوقف شده‌اند دریغ از یک «معذرت» که عامل و محرک اصلی کودتا هرگز نگفت و شریکش با تعارف حداقل اعترافی نمود.

امری که وجدان تاریخی مردم ما را جریحه‌دار کرد. چه، ما یکبار دیگر با تلاش‌های بسیار به «دموکراسی» و حاکمیت ملی رسیده بودیم. بعداز آن هم برآمدن باندهایی تا تکنوکراتها و سرمایه‌دارانی که افتخارشان وابستگی بود. اموری که هنوز تبعاتش را می‌پردازیم. همان‌ها که قبل از انقلاب بیش از سرمایه‌هاشان به بانکها بدهکار بودند و گریختند، که این‌ها وطنشان در چمدان‌هاشان بود، البته بعد هم در رابطه با گروگان‌گیری به عنوان «شهروند آمریکایی» ادعای خسارت کردند و از سپرده های ایران گرفتند، مهندس در این ادوار همه را شاهد بود...

زمینه‌های تاریخی که مهندس در آن بالید

در زمانی که نسلی تازه برآمد که هنوز زمانه ما را تحت تأثیر دارد.(امری که برای نسل جدید واجب است بداند) چه هنوز مصدق مطرح است. در دهه بیست زمانیکه روشنفکری «رمانتیک» ما و غالبا چپ مارکسیست که تحلیل «شرایط» نداشت و از درک «واقعیت»غافل بود اگر با خوش‌بینی بنگریم، و گرنه باعملکردشان منافع ملی و... همه از دست رفت که زمینه‌ساز کودتا شدند (حزب توده).

بدینگونه بود که شادروان خلیل ملکی و انور خامه‌ای و جلال آل احمد از حزب توده منشعب شدند و افشاگری‌ها در مورد حامیان این حزب «روسیه استالینی» کردند، و جلال بعد از کودتا کتاب غرب‌زدگی را نوشت و کتاب «دستهای آلوده» ژان پل سارتر را ترجمه و منتشر نمود و کتابهایی چون «استفراغ» سارتر بعد توسط او ترجمه شد. از سویی کتاب هایدگر و نیچه که همه ضد توسعه بود ترجمه گردیدند تا «صادق هدایت» که فراتر رفت و مشکل را در جامعه خرافا ت زده و متوقف در فرهنگ قبایلی، عقب افتاده و... دید. باروشنفکریی که گاهی گرفتار انفعال می‌شدند، ولی در مجموع مذهبی‌ها و خداپرستان پیوسته امیدوار بودند.

در دهه ببیست شاهد انواع احزاب سیاسی تا بومی هستیم که خلیل ملکی در نهایت بدان رسید(خاطرات ملکی). او نیروی سوم را ارائه داد. مدل شد هندوستان. قبلاً «خداپرستان سوسیالیست» توسط «مهندس شکیب‌نیا» مکتب واسطه را ارائه داده بود و بعد هم «نهضت مقاومت ملی» که به پیشنهاد محمد نخشب و تلاش آیت‌اله زنجانی و شاه حسینی تا نماینده نیروی سوم و حزب ایران و ملت ایران فروهر تشکیل شد. زندان و شکنجه تا اعدام‌ها که شروع شد، مهندس همراه با فروهر و نخشب و راضی و... چندبار به زندان رفت که «راه مصدق» روزنامه مخفیانه چاپ می‌شد و بارها «چاپخانه» لو رفت. تا چاپ سنگی در منازل -که مهندس فعالیتهایش از اینجا شروع شد.

هر شب رادیو تهران خبر از اعدام ها درل شگر دو زرهی بود. همان جا که فاطمی قهرمان طرح ملی کردن نفت و کریم پورشیرازی...اعدام شدند و وزرای کابینه مصدق تا آیت‌اله زنجانی و دانشجویان فراوانی زندانی بودند. دکتر فاطمی یکبار هم قبلاً توسط «فداییان اسلام» ترور شده بود.

بعد هم دهه چهل که جریان‌ها در فضای بسته‌تر رادیکالیزه شد، تا دهه پنجاه و انقلاب، ذهنیت انقلابی از این دهه‌ها کم‌کم شکل گرفت , چنان نبود که یک‌شبه باشد. حتی یکی از شعرای معروف درباری بنام صادق سرمقطعه شعری علیه اعدام‌ها و...گفت وبه لندن گریخت.

در زمان هاشمی و کارگزاران که اعلامیه «۹۰ نفر» منتشر شد مهندس تعریف می‌کرد که «باز جوها به هنگام گفتگو بامن از دکتر بقایی پرسیدند و بعد که من گفتم این‌ها به مصدق خیانت کردند آنها ادامه دادند «بقایی فراتر از اینها بود». گویا با سفارت خانه‌ها تماس داشته است، که اول انقلاب «حسن آیت» نماینده بقایی در حزب جمهوری اسلامی در سیاستگذاری همه کاره بود و حالا خودشان بهش رسیده بودند، کسی که در مجلس خبرگان هم نماینده شد و القائات او به روحانیون معروف است. کسی که در مجلس اول هم وکیل شد و سوالی از مهندس موسوی که آن زمان مدتی اندک وزیر خارجه شده بود در رابطه با «مصدق» نمود، که موسوی جواب داد «چه بخواهیم و چه نخواهیم مصدق در ایران قهرمان ملی کردن نفت است». چه، آیت گفته بود «آنقدر دست جمهوری اسلامی خالی است که یک مصدقی را وزیر خارجه کرده است» (نقل به مضمون)

یکی از علل «تاخیر دموکراسی در ایران» اگرچه فضای بسته، دیکتاتوری‌های نفتی، و مسایل اجتماعی وفرهنگی و... بود،، ولی «رمانتیسم» روشنفکران که در این بستر یا در زندان و یا در کشور که پیوسته «زندانی بزرگ» بود، مزید برعلت بود، که بعداز هر جنبش و حرکت ملی و آزادی‌خواهانه تازه مشکل ما با روشنفکران رمانتیکی بود که با رادیکالیسم کور می‌خواستند پیشتاز باشند. تا جاییکه آنچنان از جامعه فاصله گرفته که به راحتی سرکوب می‌شدند. این رمانتیسم در تمام حوزه‌ها سایه خودرا طی یک قرن در جامعه «بسته» انداخته بود حتی در دهه چهل درحوزه‌ی مذهب که همه راهها بسته بود.

در انقلاب مشروطه از حیدر عمواغلی و بسیاری کمونیستهای دیگر که بعدا به شوروی آن روز گریختند سرنوشی نا میمون یافتند، تا در نهضت ملی شدن نفت، حزب توده، که شادروان خلیل ملکی و انور خامه‌ای و... از آن جداشدند و مابقی که گریختند، افراد عادی در کشور «شوراها» با بدترین استقبال ها روبرو شده، شکنجه و تبعید حتی خانوادگی هرکدام در یک گوشه از کشور شوراها دارفانی را وداع گفتند (از کتاب اجاق سرد همسایه) البته رهبران آن در آلمان شرقی منزل نمودند که بعد از جنگ جای زندگی نبود.

از سویی روشنفکران مشروطه‌خواهی که «فراماسون» شدند در نهایت واکنشی در برابر شرایط تحمل از دست داده تا عامل انگلیس و روس و بعدها آمریکا شدند – تا در کودتاهایی همراهی کردند و بعد قربانی کودتا شدند حتی «حیثیت» روشنفکری از دست داده و... (تقی زاده و...)

چه، ما تحلیل واقعیت هرگز نداشتیم، هم در حوزه‌ی قدرت و سیاست تا در حوزه‌ی جامعه و مدعیان روشنفکری، بعد هم شاهد جنگ هفتاد و دو ملت شده که تحمل یکدیگر را نداشتند. بعلاوه‌ی اکثریت جامعه که خرافات را بجای دین و مذهب نشخوار می‌کرد گرفتار بودیم. در این اواخر مهندس سحابی در مصاحبه‌ای گفت «باید توان و انسجام واقعیت را هم در نظر گرفت»(نقل به مضمون از ایلنا). بدین دلیل همیشه از تندروی پرهیز می‌داد. واقعیت «فرهنگی و اجتماعی و....» بیشتر بود منتها راه حل‌ها هم باز «ذهنی» و دور از واقعیت‌ها بود که روشنفکرمان در عالم واقع نبود.

من این میان اگر چه مهندس را از این رمانتیسم که جبر زمانه ما بود فارغ نمی‌دیدم همچون روشنفکران دینی تا مارکسیست که هر کدام در حوزه‌های فکری خود شاید «تئوریسین» بودند، ولی آنچه او را برجسته می‌کرد «سعه صدر و صبوری» او بود که با همه زندانی کشیدن‌ها هرگز ندیدم او انقلابی باشد، رادیکال باشد. حتی بعد از هربار زندان، حتی ایرانیان خارج از کشور را همیشه هشدار می‌داد که «تندروی» نکنند، که ما زیان تندروی‌ها را همیشه داده‌ایم.

البته او روشنفکر دینی را قبول نداشت حتی یکبار گفت «مثل کچل موفرفری می‌ماند» که از تواضع او سرچشمه می‌گرفت. ولی بنظر من هرمنتقد و کنشگری در حوزه‌ی جامعه، فرهنگ، تاریخ، و حتی مذهب در کشوری چون ما که غرق در خرافات است و راه رهایی ناپید است، روشنفکر است. حتی روحانیونی در انقلاب مشروطه؛ طباطبایی، خراسانی، نایینی و حایری مازندرانی و سید جمال و.. که این‌ها با تفاسیر بروز در مورد انسان و حقوقش روشنگری‌ها نمودند.که آیه‌های «کلی» قرآن در لایه‌های پیچیده تفسیر می‌تواند با تعمق مفسر چه بسیار در هر زمان راهگشا در جامعه‌ای مثل ما باشد. امری که متأسفانه پژوهشگر محتر م «لطف‌اله آجودانی» بدان توجه نکرد که «مشروطه و دموکراسی یک پروژه نیست یک پروسه است». بعلاوه که روحانیت یکپارچه هرگز نبوده است. که این‌ها در حوزه‌ی مذهب بهتر می‌توانستند خرافات زدایی تا روشنگری کنند. نمونه آیت اله که طالقانی که به همین خاطر سالها زندانی بود. چه او از تفسیر هم فراتر رفت که بیشر در تعمق در آیات نگاهش به «مردم» و عدالت و قسط و...بود. همین پرتو بود که نگاه او را در تاریکی‌ها دیگر می‌کرد. وگرنه ما تفسیر فراوان داشتیم تا جایکه یادمان می‌رفت به اصل قضیه که «تقوا»ست بیندیشیم بدیگونه بی‌تقوایی همیشه مشکل اصلی بود حتی نزد مدعیان که «ریا» تا غلو و دروغ به بهانه «مصلحت» در کارنامه خود بارها دارند.

بویژه که یک قرن تاریخ ما تاریخ نامردمی‌های قدرت «نفتی» دینی - تاریخی و... با مردم ایران است. قبل از آنهم رابطه قدرت با مردم رابطه «خدایگان و بنده» بودکه ما خداینامه‌ها فراوان داشتیم و فردوسی شاهنامه‌اش کرد.

بدین خاطر مهندس سحابی یک روشن‌فکر بود «نماد روشنفکری دینی در اخلاق و صفات انسانی و...». تعهدش هرگز به تعصب نیانجامید، و باعث نمی‌شد باگروههای دیگر که با اوهم عقیده نبودند روابطش «خصمانه» و غیر دوستانه باشد. چه او یک «انسان» به معنای خاص کلمه بود. در غرب هم هنوز سیاست به کلی از اخلاق خالی نشده است -که در انتخاباتها شاهدیم که هر لغزش کوچکی می‌تواند سیاست مدار مطرح را به حاشیبه براند. البته غرب در کشورهای نفتی همیشه در جستجوی یک «قلدر» بود تا حافظ چاههای نفت باشد. و با او حرف بزند، چه هنوز هم سوختهای فسیلی ارزانترین است. در حالیکه در دموکراسی به نسبتی با قانون و مجلس و... روبروییم.

البته انقلاب اسلامی حاصل دو کودتای «نفتی‌ها» و عوامل وابسته‌شان، چه شاهان و چه عوامل دیگر بود، که استقلال و آزادی و.. از دست رفته بود، که اینها حاصل انقلاب مشروطه تا نهضت ملی و حکومت دکتر مصدق بود. باز هم بعلاوه سالها اختناق که «همه راهها بسته بود» اگر بعد هم افتاد مشکل‌ها، ناشی از همان «رمانتیسم» چه درحوزه قدرت و سیاست و چه در حوزه کنشگران آن روز، تا جاییکه گفته شد «ما اصلا آمادگی نداشتیم»(آیت اله منتظری). علل اصلی تسریع انقلاب بود که بحثی دیگر می‌طلبد.

شاهان نفتی یکی مجلس مشروطه را که در هر صورت حاصل انقلابی مردمی بود «طویله» نامید ودیگری در اولین فرصت با تشکیل مجلس موسسان از رجال آنگلوفیل اختیار «انحلال مجلس تا تعین نخست وزیر را قبل از انتخاب مجلس» که طبق قانون اساسی مشروطه متعلق به مجلس بود، به خود تفویض کرد. بعد هم با انگلیس و امریکا و عوامل داخلی کودتا در برابر حکومت ملی، که در این کودتا چند نسل «تباه» شدند.

تا فضای اختناق بیست و پنجساله و...، از رجال نفتی و نخست وزیران که از سیدضیا تا در نهایت «امیر عباس هویدا» است که از این بدتر است که این‌ها بیشتر قربانی سیستم بسته شدند. در دهه چهل در مجلس ۲۲ بود که پزشکپور و.... از هویدا سوال کردند «تو شخص دوم مملکت هستی چرا اوضاع چنین نابسامان است» با پرخاش جواب داد «مملکت یک شخص بیشتر ندارد ما همه نوکر اوییم» (معمای هویدا). هویداها همین بود که در برابر خداوندان قدرت «نفتی» چنان از خود بی‌خود می‌شدند، نشان می‌دادند «مهره بی‌اراده‌ای بیش نیستند»

حتی ما در تاریخ روشنفکری بیکباره «تقی زاده» را داریم که بیکباره «خط» عوض کرد و عامل رضاخان شد. متاسفانه ما هنوز هم اسیر عمکرد این خودباختگان و چاپلوسان هستیم. با اینها چه بسیار آرزوها برباد رفت، امری که وجدان تاریخی مردم ایران را جریحه‌دار نمود که هنوز فراموش نمی‌کنند. حاصل آن نوعی نفرت وخشم فروخورده است که در انقلاب منفجر شد. هنوز هم ما میراث دار این «نفرت و خشم» در میان گروههایی هستیم.

مهندس سحابی در چنین فضایی بالید اگرچه سالها در زندان بود. او متعلق به «نسل مصدقی ها» بود که در نهضت ملی و بعد نهضت مقاومت ملی فعال بود حتی درروزنامه راه مصدق که یکبار هم در رابطه با آن با عده‌ای دستگیر شد.

او در خانواده‌ای فرهنگی متولد شد، پدری که با کتاب «خلقت انسان» انقلابی در تفاسیر و برداشتهای گذشته‌گان و حتی مدعیان «حکمت وعرفان و..» ایجاد نمود. با تعمق در آیه مربوطه که بیشتر بنظر من این امر «از کارشناسان انتظار میرفت». دکتر سحابی فراتر رفت، و با تصحیح معنی یک - ف- که قبلاً کسی بدان توجه نکرده بود که همه آن را - پس - معنی کرده و دکتر سحابی - سپس - در «کن فیکون» که خلقت - تدریجی - می‌شد نه یکباره. دکتر خلقت تدریجی انسان را که نزدیک به فرضیه داروین بود، نشان داد، که آیاتی چند منجمله منتظری تأیید کردند.

و معلوم شد تبحر در علوم مدرن حتی در تفسیر و... نیاز امروز ماست. تخصص دکتر سحابی در «زیست شناسی» بود و رییس دانشگاه «علوم طبیعی» که شاخه‌های مختلف دارد.

بدبختانه ما در تفسیر هم در عصر حجر «قفل» کرده بودیم. چه در فرهنگ روحانیت «زمان و مکان» مگر قلیلی معنی نداشت، به همین دلیل تکفیر، ارتداد فراوان داشته‌ایم. حتی نوآوری بدعت بود تا جاییکه ملا صدرا میگوید «از آغاز جوانی درخور توان خود به فلسفه الهی پرداخته و آثارحکیمان سابق و فاضلان لا حق را دنبال و از کتابهای یونانیان به گزینی کردم و در برهه‌ای از زمان به خاطر آوردم که کتابی تألیف کنم که جامع متفرعات کتاب‌های قدما و مشتمل برخلاصه گفتارهای مشاییان و تفاوه ذوقهای اهل اشراق باشد ولی روزگار با پرورش جاهلان و اراذل به دشمنی بامن برخاسته بود و من گرفتار گروهی گردیدم که چشمانشان از انوار و حکمت الهی کور بود. آنان تعمق در امور ربانی و آیات سبحانی را بدعت بشمار آورده، اندیشه آنان از این هیکل‌های ظلمانی فراتر نمی‌رفت و چون با علم عرفان دشمن و طریق حکمت و ایقان را رها ساخته بودند از علوم مقدسه الهی و اسرار شریف ربانی محروم بودند ازینروی نیروی جهل، علم خودرا برافراشته و نشانهای خویش را آشکار ساخت. آنان دانش و فضل را نابود ساخته و عرفان و اهل عرفان را خوار داشته و در نتیجه هرکسی در دنیای جهل و حماقت غوطه وربود به قبول اقبال نزدیکتر، و نزد ارباب زمان عالمتر و فاضلتر بشمار میامد، هنگامیکه من حال را بدین منوال دیدم که در آن علم و اسرار کهنه شده و حق و انوار آن پوشانده گردیده سیرتهای عادله نابود و اندیشه‌های باطله آشکار شده ناچار گردیدم خودرا در برخی نواحی کشور منزوی سازم زیرا (پرداختن به علوم و صناعات نیاز به اندیشه راحت و دفع معضلات دارد) در این زمان که بزرگان و افاضل فرودست، و فرومایگان زبردست شده‌اند و جاهل شریر به صورت عالم تحریر در آمده است» (از دکتر محقق در مقدمه کتاب «شرح القبسات» از احمد علوی اصفهانی از علمای قرن یازدهم)

ملا صدرا هم تقلید را رد کرده بود هم فراتر رفت و گفت «ماده در ذات خود دارای حرکت است» (از کتاب حرکت در طبیعت، آیت‌اله ربانی شیرازی). می‌بینیم از ابتدا چگونه از توسعه و صنعت و کشف ماده، بحث طبیعت، حتی درحوزه‌ی تئوری و... باز ماندیم. در زمانیکه اروپا دو سه قرن بود که از «دگم‌های کلیسای ارتدوکسی» قرون وسطا که از جهان بینی و کلی‌بافی‌های افلاطونی و ارسطویی نشأت می‌گرفت گذشته، با اکتشافات گالیله و کپرنیک و کپلر و... وارد دوران «نوزایش»شده و زیست‌اش دیگر گردیده بود و از طبیعت بهره‌ها برد.

متاسفانه در فرهنگ و تمدن ما هرگز این «زیست» و واقعیت ها در رابطه با طبیعت مورد توجه نبود که نگاهها به آن منفی و «هبوط» بود، و در مورد انسان بدتر، در حالیکه این انسان از منظر اسلام خلیفه خدا و کرامتش واجب بعلاوه که «دنیا مزرعه آخرت است». امروز این امر از منظر سیاسی و اجتماعی برای هر کس یک «حق» است «حق زیست و حیات» و وظیفه دولت و حکومت تامین این «حق» که شاخه‌های مختلف دارد است از حقوق اقتصادی - سیاسی تا آزادی بیان واندیشه و...

ویژگی‌های مهندس

از صبوری مهندس بیش از همه، که او کاملا انتقادپذیر بود و حتی استقبال می‌کرد. برای نمونه یک بار مجله «ایران فردا» سخنرانی یکی از دانشگاهیان در یکی از کشورها گویا «استرالیا» چاپ کرده بود. از کسیکه همیشه بدون توجه به پیشنهادات بانک بین‌المللی و درخواستهای غیر منطقی آن، در ملی شدن نفت که دکتر مصدق به خاطر ایراداتی «حقوقی و سیاسی» قبول نکرده بود - مصدق را مورد انتقاد قرار می‌داد، و داد. متن این سخنرانی بدون دقت در مجله‌اش چاپ شد، درحالیکه مهندس همیشه به این کار ایراد، حتی اعتراض داشت. چند نفر از دوستان مشترکمان تصور نمودند که نظر مهندس عوض شده است و به من تلفن زدند، چون از این منظر من بدو نزدیک بودم، من فورا به مهندس رجوع کردم و جریان راگفتم. با تعجب گفت کدام صفحه؟ فورا با تاسف گفت " آخ آخ چه اشتباهی شد؟» چون او بدین موارد کاملا آگاه بود، سالها روی آن تحقیق کرده بود، حتی میدانست که «کودتا ی ننگین ۲۸ مرداد بخاطر آغاز ملی کردن‌ها بود» نه عدم پذیرش پیشنهاد بانک بین‌المللی (پییرسالینجر مشاور کندی و...). همان جا دستور داد در شماره بعد اصلاحیه‌ای چاپ، و مقاله‌ای در توضیح درستی "رد" آن پیشنهادات منتشر شود. چه مصدق درایتش و مدیریتش برای ما هنوز الگو و نمونه در تاریخ معاصر است. ملی کردن و نقشی حساس که در آن مقطع در مجلس شانزدهم تا دیوان لاهه تا حتی آمریکا «ه همه را با اخلاقش تحت تأثیر قرارمی‌داد» کار هیچ‌کس نبود. در کشوری که ما نیاز به توسعه داشتیم مهندس یک تکنوکرات متعهد بود و ملی کردن و... را دریافته بود.

شهامت او را یکی دوبار تجربه کردم در همان سالهای اول انقلاب در میتینگی در پارک خزانه «ولایت فقیه» را از منظر دینی رد کرد. همانگونه که در مجلس خبرگان که نماینده بود، همانگونه که «شیخ مرتضی انصاری فقیه و مجتهد معروف» (روزنامه جمهوری اسلامی اول انقلاب از قول دکتر بهشتی) همانطور که «آیت اله بروجردی» از آیت اله منتظری، و بسیاری مورد قبولشان نبود. بدین خاطر مهندس بعد ها مورد بی مهری دوستان قدیمی که حتی باهم مدتها در زندان بودند قرار گرفت، ولی باز منافع ملی برایش مرجح بود که یکی دو بار در انتخابات ها بدانان «رای» داد. چه تاریخ عبارت از روند بد و بدتر است.

غالباً وقتی تنها بود گاهی به من تلفن میکرد، چون نزدیک محل کارش بودم میرفتم، وبیشتر درددل هایی می‌نمود، یکی ازاین روزها وقتی رفتم صبح در حدود ساعت ۱۰ صبح بود. دیدم جوانی در حدود سی و چند ساله نشسته صحبت می‌کنند. من شنونده شدم، در زمان خاتمی بود. گویا آن جوان از طرف هاشمی آمده بود و گله می‌کرد که «امتیاز مجله ایران فردا را من به شما دادم ولی شما مرتبا من را به نقد کشیده و بیشتر نسبت بخاتمی نظر مثبت دارید و...». مهندس ساکت نشسته بود و چون همیشه «صبورانه» گوش می‌داد در نهایت هم جواب درستی نداد، همان زمان ها بود که به مجله ایرا ن فردا حمله کرده بودند، وقتی رفت گفتم «درست است زمان او امتیاز مجله را گرفتی؟ گفتم حالا انتظار دارد از اوحمایت کنید، لبخندی زد گفت «امتیاز طبق قانون من گرفتم» ربطی به اوندارد. البته مهندس همیشه قانونمدار بود.

یکبار در همایش مشروطه در دارآباد مرکز دائره المعارف شیعه، وقتی حجت الاسلام معادیخواه نقدی بدو نمود که «در همایش دیگری در جامعه زنان» روز قبل مهندس گفته است «انقلاب مشروطه از انقلاب اسلامی انقلاب‌تر بود» به خود گفتم کاش مهندس حاضر بود و جواب می‌داد. بیکباره دیدم پیرمرد با صلابت و استواری با عصایش از ته سالن حرکت کرد و اجازه جواب خواست. میکروفون را گرفت و گفت «حالاهم می‌گویم، برای اینکه انقلاب مشروطه حداقل قانون مدنی، دادگستری و...که همه با تایید آیت اله مدرس بود آورد ولی شما این‌ها را چرا خراب کردید؟! این‌ها که غیراسلامی نبود!!» این همایش قبل از آن زمان بود که بعدها آیت اله هاشمی شاهرودی گفت که من «ویرانه‌ای تحویل گرفتم»که رئیس قوه قضاییه شد. قبلا آیت اله یزدی بود.

یکبار دیگر در یکسال قبل از فوت آن عزیز بود که من در افطاری با چند نفر از دوستان به منزلش رفته بودیم، درباره انقلاب اسلامی و... بحث شد. در آخر سر من گفتم «تقصیر همه ماها هم بود» گفت چرا؟ جواب دادم «ما در برابر مراجع تفاسیرمان ارزش اجتماعی حتی بحث و گفتگو هم.. نداشت، نوگرایی و بروز کردن را بر نمی‌تافتند، بنظر من مراجع ما غالباً در عصر «عتیق» زندگی کرده و زندانی کلی‌بافی‌هایی بودند که راه رهایی نداشت چه رسد به جمهوری و دموکراسی و...» دراین موقع هاله با گوشه چشم که به من نگاه می‌کرد نگاهش عوض شد، که مبادا ….؟ من فهمیدم «هاله چقدر عاشق اوست» و تحمل نقد او را ندارد. فورا صحبت را عوض کردم، ولی مهندس صحبت را عوض نکرد، و در حضور همه گفت «درست است» و یکی دوبار تکرار کرد. چه هنوز عده‌ای حتی مدعیان روشنفکری در جستجوی «حکومت اسلامی » بودند و رهبر فقید انقلاب گفته بود نه دیگر وقتش نیست بگویید «جمهوری اسلامی» آیا سایه این رمانتیسم همه جا افتاده بود حتی در حوزه، که بسیاری درحوزه هم هنوز قبول ندارند.

ولی شرایط اجتماعی آن روز ایجاب میکرد. البته بازرگان با هشیاری «جمهوری اسلامی دمکراتیک» را مطرح کرد.

هنوز هم بعضی «ان قلت» دارند در کشوری که حداقل قانون اساسی‌اش به نسبتی تکلیف همه را مشخص کرده البته پراز «تناقض» که شرایط جامعه مارا در آن زمان نشان می‌دهد- آیا تضاد و تناقض بیشتر نشده است؟... بدین گونه بود که بعدها مهندس «توسعه‌گرا» شد چه، همه ما چوب عقب‌ماندگی بخش‌هایی از جامعه را خورده و هنوز هم می‌خوریم.

که باید توجه می‌کردیم «که فقیهی که در روستا از آب جوی استفاده می‌کند فتوایش با فقیهی که آب لوله می‌نوشد متفاوت است (حجتی کرمانی) و اکثریت را این‌ها از روستا هنوز داشتند. روشنفکران چپ و راست اصلاً به این‌ها توجه نداشتند چه هنوز ما علوم انسانی و جامعه شناسی نداشتیم، حداکثر گروههایی مارکسیسم آنهم نوع ابتدایی تا روسی را دانسته، عده‌ای الگوشان «کاسترو» بود که از روستا شروع کرده، که درکشورهای اسلامی روستا همیشه متعلق به روحانیت بود. روشنفکران دینی هم غالبشان به حکومت اسلامی تا «موحدین» نظر داشتند، منتها بازرگان و باقی تکنوکراتهایش که سحابی‌ها جزو آنان بودند، در آن شرایط به هیچ کدام این‌ها توجه نداشته، جز به شرایط آنروز ایران و توسعه و..، در ضمن «انقلابی» نبودند که این‌ها قبلاً با جبهه ملی و مصدقی بودند. در ضمن چپ اصولاً توجهی به «بورژوازی» و طبقه متوسط و... نداشت که نقطه ضعفش همین بود که برای رسیدن به سوسیالیسم باید از دوره بورژوازی و دموکراسی عبور کرد. اگر بنظرمارکس بنگریم، در غیر این صورت هم دموکراسی متعلق به شهر و شهر نشینی است که چپ مارکسیسنی ضد بورژوازی بود.

باهمه این‌ها رهبر انقلاب همین تکنوکرات های ملی مذهبی رابرای اولین دولت انتخاب کرد، بعدهم قانون اساسی اول را فور ا امضانمود.اینهارا نمیشود نادیده گرفت، چه فرصتها همیشه پیش نمیاید. وچپ.بدترین عملکردرا با این‌ تکنوکرات ها ببهانه « لیبرال» انجام داد، امری که رادیکالیسم مذهبی از آن بهره برد، وچپ رادیکال حتی بدتر – روزنامه آهنگر – متعلق به آقای نوح که سالها باکیهان مصباح زاده کار میکرد واعتراضی به شرایط نداشت این‌ها را بهمان روش حزب توده درباره مصدق یعنی «عامل امپریالیسم» مینامید ؟– که یاد آور روزنامه «چلنگر» آقای افراشته علیه دکتر مصدق است، درحالیکه دولت بازرگان کارخانه هارا ملی کرد وادامه آن زمین‌های بزرگ تا بانکها و...بعلاوه که آدم مذهبی نمیتواند لیبرال باشد اگرچه میتواند « لیبرال منش» باشد چون مصدق.

باوجود همه این‌ عناصر متضاد در شعارها و تحلیل‌ها، و دامن زدن به نفرت وخشم و.. - با واکنش‌هایی رادیکال به علت انتخابات دو مرحله‌ای که بسیاری را به حاشیه راند، با گروگان گیری و بعد هم جنگ و پی‌آمدهایش تا انفجارهای حزب جمهوری و نخست وزیری که راههای آشتی را بست، امری که «آرزوی امپریالیسم بود(از روزنامه‌ها) …. چنان نشد که ما میخواستیم که بحثی دیگر می‌طلبد. حتی هاشمی درنشستی گفت «آنها که قبل از انقلاب در پی سکوت تا ظهور بودند امروز «علمدار انقلاب شده‌اند» و بهزاد نبوی گفت «ما بدنبال ولایت فقیه رفتیم تا در برابر ارتجاع به ایستد(مجلس ششم).

بدینگونه بود که بازرگان همیشه به درستی می‌گفت «انقلاب را محمد رضا پهلوی کرد» و که تسریع‌اش نمود و... و در نهایت «دموکراسی یاد گرفتنی است» امری که همه‌اش به نفع فرصت‌طلبها بود و شد. تا جاییکه رهبر انقلاب هم جام زهر را که کاری نمادینه از شکست انقلاب بود، سر کشید. البته «تمام انقلابها به این سرنوشت دچار شده‌اند» (هاناآرنت) ولی هیچ رهبر انقلابی بر آن خط پایان نکشید و اعتراف به شکست نکرد، و اینک بعد از سی و سه سال از حوزه هم با صداهایی روبروییم که این شکست را تأیید می‌کند.

و با جود این مقدار فقر و بیكاری و... در جامعه، که نشانه ضعف مدیریت است و روزی تازیانه ضعف مدیریت در كشور را خواهیم خورد، نباید از كنار فقر و گرانی به آسانی عبور كرد زیرا این موضوع با موعظه و اخلاق حل نمی‌شود و بیكار و فقیر را تنها با اینها نمی‌توان آرام كرد. هنوز چند روزی از اعلام نگرانی این مرجع تقلید نگذشته بود كه زمزمه‌های از گرانی نان شنیده شد.

«این كشور ما به لطف الهی كشور چهار فصل است آب‌های فراوان هست كه هرز می‌رود خاك‌های فراوانی داریم كه هرز زیر آفتاب است فقر هم موج می‌زند. ضعف مدیریت یعنی همین, ضعف مدیریت را كه آدم نباید در دایرةالمعارف جستجو كند همین است, امكانات فراوان, درگیری زیاد, به جان هم افتادن زیاد, عده‌ای هم بیكار, عده‌ای هم گرفتار فقر! حواسمان جمع باشد یك دفعه می‌ریزد. خب این همه امكانات در این كشور هست و ما هم به جان هم افتادیم یا اختلاس می‌كنیم یا باندبازی می كنیم! در حال حاضر ۸۰ درصد مردم با ربا و سودهای کلانی که بانک‌‌ها دریافت می‌کنند سروکار دارند، ما خودمان را فریب ندهیم؛ ما مثل کسی که قلبش ۸۰ درصد از کار افتاده و با ۲۰ درصد کار می‌کند هستیم. تعارف هم نکنیم، با ۲۰ درصد زنده‌ایم و ۸۰ درصد با ربا به سر می‌برند. این کشور به زحمت و با دعای امام زمان زنده است» (از آیت‌اله جوادی آملی درنشست با گروهی از مهندسین).

این‌ها همه مصایبی بود که مهندس پیش‌بینی و یا تحمل کرد تا جاییکه در آخر «آرزوی مرگ نمود» و گفت «این آن جمهوری که آیت اله خمینی گفت نبود». تا جاییکه در کشوری که در آخرین انتخابات مجلس «دوره نهم»در دور اول با آنکه ۲۵ درصد آرا برای رفتن به مجلس لازم بود از تهران بیش از پنج نفر انتخاب نشد و در دور دوم بیست و پنج نفر باقیمانده کمتر از پانصد هزار رای تا آخرین ها که با «۲۵۰» هزار رای «حسین نجابت» از تهران پانزده میلیونی بیشتر رأی نیاورد (روزنامه اطلاعات).

با اینهمه مهندس به آینده خوشبین بود. حتی در اواخر در مصاحبه‌ای گفت «آینده مبهم هست اما تاریک نیست». خوش‌بینی‌اش نشان از سلامت نفس او بود و اعتقاد به «نسل جوان» (صباغیان درشرق) نسلی که علیرغم اوایل انقلاب تعداد تحصیلکردگانش با رشد ارتباطات و.. مرتبا درحال گسترش است و حداقل «درآسمان رؤیاها نیست» در زمین است و بفکر توسعه است...

یادش پایدار و راهش مستدام باد!