ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 28.04.2012, 19:55
تازیانه‌هایی بر وجدان ما

عبدالحسین طوطیایی
نرگس محمدی در سال‌ها زندگی مشترک، مجال اندکی برایش فراهم شد تا که در جاده ناهموار زندگی دست در دستان همسر بتواند مروارید غلطان عشق را از پیله زمان برون آورد. سهم بیش او از این پیوند کم، ساعت‌ها انتظار هفتگی در سالیانی متمادی و در پشت در‌های آهنین زندان بود. در‌هایی که هر بار سر انجام با ناله خشکی از هم گشوده می‌شدند تا که او نیز بتواند در هجوم ملاقاتی‌های بی‌تاب و سراسیمه، هزاران واژه ناگفته از عشق و دلدادگی را در بسته‌ای از چند تکه البسه و مقادیری میوه و معدودی گفتار کلیشه‌ای از ورای سیم‌های سرد تلفن به آن سوی کابین برساند. طبیعت در این همزیستی با کانون درد و حرمان آنان اما همدرد شد تا که با تولد کودکان دو قلوی اگر که با رنج‌های دو برابر، اما امید‌های دو صد چندان نیز بیافریند.

نرگس محمدی اکنون از انتظار فرساینده این سال‌هایش گویی خسته و در نبود شوی، گام به آن سوی دیوار نهاده تا که این بار کودکان بی‌گناه را نه در آغوش خود که از ورای کابین ملاقاتی و تنها برای لحظه‌ای ببیند. لحظه‌ها اگر که برای بسیاری همچون اسبان تیزتک خیز به جلو می‌جهند اما برای امثال نرگس‌ها اینک به امتداد سال‌ها به کندی از پی هم شمرده می‌شوند. شمارگانی که در انسداد شریان قلب پر درد مادر آرام بر هم می‌افزایند تا مگر که خورشید را هر چه زودتر روانه آنسوی افق نمایند.

نرگس محمدی مادر دو کودک خردسالی است که هنوز در دهلیز بی‌انتهای قلبش خانه دارند. کودکانی که این روز‌ها در جستجوی رایحه دلنواز مهر مادر، نومیدانه شامه بر خاک زمین می‌سایند. مادر اما در آن سوی دیواری بلند انگشتانش دیگر نای شمردن لحظه‌ها از دست داده و تنها در حصار ساکت زندان به قار قار کلاغ‌ها خیره و نگران از آن که شاید از کودکان دوقلویش درد جانکاه و دو برابری را پیام آورد.

در فرصت‌هایی که نگاه از هزار توی گذرانی که برای خود ساخته به بیرون می‌افکنیم و در سکوت‌های کم شمار هیاهوی پیرامون خود بیاییم لختی به کودکانی همچون فرزندان نرگس محمدی‌ها بیاندیشیم. کودکانی که مادر یا پدرشان یا به وادی مرگ گام نهاده و یا که در جدال با عفریت بیماری دست و پنجه نرم می‌کنند و با از بد هر حادثه‌ای دیگر از تپش آرام بخش اعوش پدر و مادر دور شده‌اند. برای این غنچه‌های ناشکفته چه اهمیتی دارد که آیا پدر و یا مادرشان به دلایلی سیاسی و یا خدای ناکرده بزه و ناهنجاری در قفای دیواری بلند از آنان جدا شده‌اند و یا که برای همیشه در خاک سرد گوری، نقاب بر دیدگان پر نیاز این کودکان کشیده‌اند؟

هر چه هست باید که باور کنیم نظام هستی با وجود قلب‌های کوچک و انباشته از احساسی که بی‌دفاع آماج تازیانه جدایی قرار گرفته‌اند آزمونی دشوار فرارویمان نهاده است. آزمونی که در لحظه‌های فراموشی و فشردن کودکانمان در آغوش خود می‌تواند کارنامه‌ای سرشار از سرافکند گی برایمان پدید آورد. کودکانی که در تشنگی از آغوش پدر و یا مادر و در کنار غریو شادی فرزندانمان، گلبرگ حیاتشان می‌فسرد بر آسمان وجدان همه ما ابر سیاهی می‌گسترانند.

از رخداد بازداشت نرگس محمدی و یادآوری حرمان بزرگ قلب‌های کوچک فرزندانش بهره گرفته و با خود و همدیگر پیمان ببندیم که تا بتوانیم رایحه دلپذیر بوی مادر و یا پدر نو نهالان بی‌پناه جامعه باشیم. کودکانی که بی‌توجه به اینکه فرزند چه کسانی هسند در انبوه اندوهشان بر وجدان ناخفته ما تازیانه می‌زنند.

باید در عزمی فراگیر آغوشی به بزرگی نظام هستی بگشاییم و در آنصورت است که نرگس محمدی‌ها هم در آن سوی دیوار در انتظار گریز خورشید نخواهند بود. آنها باور خواهند داشت که در اینسوی دیوار جدایی، هزاران هزار مادر و یا پدر بازوان خودرا برای نونهالان بیگناه آنان گشوده‌اند.