ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 09.03.2012, 9:59
تدبیر خاتمی؛ بازگشت به اصلاحات

دکترعلی حاجی قاسمی
جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۹۰

رای محمد خاتمی در انتخابات مجلس اگرچه بسیاری از منتقدان او را شگفت زده کرد اما این دستاورد مهم را به همراه داشت که بار دیگر بحث اصلاحات و مفهوم و الزامات روند تحول مسالمت‌آمیز را در میان اپوزیسیون، بویژه در جنبش سبز، مطرح ساخت. واکنش فعالان جنبش سبز به این ابتکار خاتمی، عیار پایبندی آن‌ها را به پلورالیسم سیاسی نشان خواهد داد. همچنین قابلیت آن‌ها را در مدیریت مخالفت با حکومت، خلاقیت در انجام تغییرات اساسی در روش مبارزه و سرانجام شهامت در انجام سازش و مصالحه به محک تجربه خواهد گذاشت.

محمد خاتمی در توضیح شرکت خود در انتخابات تاکید کرد که برای باز نگاه داشتن روزنه‌های اصلاح‌طلبی، که وی همچنان آن را مهم‌ترین و بلکه تنها راه حل سیاسی می‌داند، و نیز برای دفع مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی در انتخابات شرکت کرده است. پیام روشن است. محمد خاتمی به حکومت می‌گوید که حاضر به انجام مذاکره است، به مردم و همرزمانش در جنبش سبز می‌گوید کم‌هزینه‌ترین راه برای تغییر، راه مسالمت‌امیز اصلاحات است و به کشورهای خارجی پیام می‌دهد که اصلاح‌طلبان ایران تغییر سیاسی را از طریق مداخله خارجی نمی‌پذیرند. پایه گذار جنبش اصلاح طلبانه در جمهوری اسلامی ایران که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری شال رهبری اصلاحات را بر گردن موسوی، رهنورد و کروبی انداخت، پس از سه سال اعتراض و ایستادگی یارانش که به تثبیت اقتدار جنبش سبز انجامید، بار دیگر قدم در میدان گذاشته تا با اتکاء به دستاوردهای این جنبش آمادگی حکومت را برای بازگشت به دوران اصلاحات بیازماید. پس از حصر خانگی رهبران جنبش سبز و تسلط سکون نسبی بر این جنبش اعتراضی، این اقدام خاتمی جدی‌ترین و خلاقانه‌ترین تلاشی است که از سوی سر‌شناسترین چهره جنبش سبز صورت گرفته است. در این مطلب، نخست به روند به حاشیه رانده‌شدن اصلاح‌طلبی و سپس بازگشت مجدد آن به صحنه سیاسی خواهم پرداخت و سپس چند استدلال اساسی را که از منظر اصلاح‌طلبانه به اقدام اخیر خاتمی مشروعیت می‌دهد طرح خواهم کرد.

از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و آغاز جنبش اعتراضی در ایران، اصلاحات مفهوم اولیه خود را که با جنبش دوم خرداد در فضای سیاسی ایران مطرح شده بود و بر گذار و تحول تدریجی به سوی مناسبات دموکراتیک در جامعه و در ساختار قدرت نظر داشت از دست داد و سیر تحولات در یک روند خودبخودی وارد شد که در آن جنبه اعتراضی و حتی شورشی در ایجاد تحول اجتماعی دست بالا را گرفت. گسترش دامنه کشمکش میان حکومت و معترضان که فضای سیاسی را روز به روز تنش آلود ‌کرد و به انسداد سیاسی منجر شد، هرگونه امکانی را برای دیالوگ سازنده میان حکومتگران و معترضان از بین برد و موجب شد تا در فضای امنیتی ایجاد شده طرفین به جای یافتن راه‌هایی برای حل اختلافات و مصالحه در پی حذف و تضعیف یکدیگر باشند. پس از آنکه حکومت بخش اعظم رهبران و فعالین ناراضی را بازداشت و روانه زندان کرد و جلوی هر گونه اعتراض و حتی نقد مسالمت‌آمیز را گرفت، معترضان هم گام به گام از راهبرد تحول تدریجی فاصله گرفتند و ناگزیر حل معضل سیاسی در ایران را در رویارویی و زورآزمایی‌های خیابانی جستجو کردند. طبیعی بود که چنین وضعیتی خوشایند روند اصلاحات نباشد. اما از سوی دیگر شوک فلج کننده‌ای که نتایج انتخابات ریاست جمهوری، اعتراضات خودجوش خیابانی و متعاقب آن فضای خشن و حذفی ایجاد شده و دستگیری‌های گسترده رهبران اصلاح‌طلب به جامعه وارد کرده بود همه چیز را برای اوجگیری و تشدید درگیری‌ها آماده کرده بود. در بستر این درگیری‌ها که زمینه دور شدن طرف‌های درگیر را از یکدیگر فراهم کرد دیگر جایی و فضایی برای رفتار و اقدامات مصالحه جویانه باقی نمانده بود. در‌ها بر روی گفتگو و تعامل میان طرف‌های درگیر بسته شده بود و طبیعی بود که هیچ ابتکار عمل جدی‌ای برای تنش زدایی و بازگشت به گفتگو برای انجام تغییرات سازنده نتواند صورت گیرد.

بهار عربی و آغاز شورش در بسیاری از کشورهای خاورمیانه که به جابجایی سریع قدرت در برخی کشور‌ها انجامید در تداوم رابطه تنش آلود میان مخالفان و حکومتگران بی‌تاثیر نبود چه بخشی از مخالفان، بویژه طیف رادیکال‌‌تر آنکه خود را از فضای سیاسی کشور بیرون رانده می‌دیدند و چشم اندازی برای گشایش سریع در مناسبات سیاسی مشاهده نمی‌کردند، امید خود را به تعامل با حکومت از دست داده بودند. بهار عربی این پیام را به آن‌ها داده بود که حکومت‌های اقتدارگرا آنچنان که تصور می‌شد باثبات نیستند و ایجاد تحول سیاسی در آن‌ها می‌تواند سریع‌تر از آنچه تصور می‌شود صورت پذیرد. تنها کافی است که اعتراضات جدی از نقطه‌ای آغاز شوند. چنانچه معترضین موفق شوند که اعتراضات را گسترش دهند و در آن تداوم و پیوستگی ایجاد کنند، می‌توانند نظام سیاسی را دچار تزلزل و فروپاشی کنند. اصرار حکومت در تاکید بر تداوم برنامه هسته‌ای که موجب شده بود تا جامعه جهانی به سرعت پشت آمریکا و متحدینش بایستند نیز در قوت گرفتن این فکر که روند تغییر نظام‌های خاورمیانه به سرعت به ایران هم خواهد رسید بسیار موثر بود.

افزایش فشارهای بین‌المللی که با تشدید تحریم‌ها و بالاگرفتن جنگ لفظی ابعاد تازه‌ای به خود گرفت، موجب شد تا در باور این طیف از معترضان سناریو تغییر بر پایه روند شورشی و اعتراضی امکان پذیر‌تر و فوری‌تر جلوه کند. اما از سوی دیگر جدی‌تر شدن تهدیدهای بین المللی، بویژه آشکار‌تر شدن نقش اسرائیل در ایجاد کارزار تبلیغاتی علیه برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی و تاکید بر لزوم مقابله نظامی با ایران، نگرانی‌ها را در میان طیف بزرگی از اصلاح‌طلبان افزایش داد، چه آنهایی که از داخل حکومت به بیرون پرتاب شده بودند و یا آنهایی که هیچگاه نقشی در حکومت نداشتند ولی به لحاظ نظری و تجربی به روند تحول رفرمیستی باور داشتند. این وضعیت از پاییز سال گذشته و بویژه پس از فروپاشی حکومت قذافی شدت یافت. از‌‌ همان زمان بود که شکاف در اپوزیسون جمهوری اسلامی پدیدار شد. گروه‌هایی که روند تحول سیاسی در ایران را امری ملی می‌دانستند و با هرگونه مداخله خارجی برای تغییر نظام سیاسی در کشور مرزبندی اصولی داشته و آن را مخالف منافع ملی ارزیابی ‌کردند صفوف خود را از آنهایی که تغییر حکومت را به هر قیمت، حتی به کمک قدرت‌های خارجی و وقوع جنگ داخلی، هدف می‌دانستند جدا کردند.

در این میان، برخی تلاش‌های آشکار و پنهان در سازماندهی بخش‌هایی از مخالفان که به مداخله فعال خارجی در تغییر حکومت ایران امید بسته‌اند و برقراری برخی نشست‌های غیرعلنی مانند نشست استکهلم، نگرانی‌ها را در باره همسوشدن طیف‌های رادیکال‌تر اپوزیسیون با تلاش‌های جنگ‌طلبانه‌ای که بخصوص از جانب اسرائیل دامن زده می‌شود شدت بخشید. این نگرانی‌ها با اوج‌گیری برخی فعالیت‌های مشکوک در برخی استان‌های کشور که اقوام غیرفارس در آن‌ها سکونت دارند، مانند خوزستان و آذربایجان شدت یافت. اپوزیسیون اصلاح‌طلبی که از تابستان ۸۸ در اعتراض به تقلب انتخاباتی به اعتراض مدنی علیه دولتی روی آورده بود که آن را کودتایی می‌دانست حالا تهدید بزرگ دیگری را متوجه کشور می‌دید و آن مداخله نظامی خارجی‌ها، احتمال وقوع جنگ داخلی و سوء استفاده از نارضایتی‌های قومی در جهت اهداف رقبای منطقه ای‌ایران بود که می‌خواستند از فضای متشنج ایجاد شده بهره برداری کنند.

باوجود گسترش این تهدید‌ها، امید اصلاح طلبان این بود که حکومت با پی بردن به این تهدید‌ها دست به عمل شده و با در نظر گرفتن صلاح کشور، با دو طرف درگیر با خود یعنی جامعه جهانی و منتقدین داخلی، از در تعامل درآید و مانع از آن شود تا اصرار بر تداوم برنامه هسته‌ای و تداوم سرکوب معترضان امنیت کشور را به مخاطره اندازد. اما چنین نشد. تنش در روابط بین المللی با شدت ادامه یافت و در عرصه داخلی نیز درخواست‌های حداقلی اصلاح‌طلبان برای بازشدن روزنه‌ها برای حضور مجدد آن‌ها در صحنه سیاسی بی‌پاسخ ماند و انتخابات بدون حضور اصلاح‌طلبان برگزار شد. در چنین بستری بود که محمد خاتمی (و به درجاتی حتی هاشمی رفسنجانی) با شرکت در انتخاباتی که هیچیک از شرایط حداقلی آن‌ها برای حضور در آن برآورده نشده بود، تلاش کردند روزنه اصلاحات را در فضای سیاسی ایران باز نگاه دارند. هرچند اقدام این دو، بویژه محمد خاتمی که پایه‌گذار روند اصلاحی در جمهوری اسلامی است، بری بسیاری تعجب‌برانگیز بود اما به دلائلی که در ذیل می‌آید نه تنها با راهبرد اصلاح‌طلبانه خاتمی منافاتی ندارد بلکه در راستای برداشتی است که وی همواره از اصلاحات داشته صورت پذیرفته و قابل دفاع است.

یکم، خاتمی همواره به انجام اصلاحات در درون نظام جمهوری اسلامی باور داشته و برای استقرار مناسبات دموکراتیک در جامعه قائل به حذف رقبا و گروه‌هایی که در حکومت شرکت داشته‌اند نبوده است. در تفکرات اصلاح‌طلبانه خاتمی شرط موفقیت در روند استقرار مردمسالاری این است که گروه‌های تشکیل دهنده جمهوری اسلامی به تدریج به قواعد دموکراسی تن دردهند و با پذیرش گروه‌های خارج از قدرت در نظام سیاسی، دائره مشارکت در ساختار قدرت گسترده‌تر شود. هر چند روند طی شده در جمهوری اسلامی طی سی سال اخیر در بیشتر موارد خلاف این روند را نشان می‌دهد و نیروهای اولیه تشکیل دهنده حکومت یکی پس از دیگری کنار گذاشته شده‌اند اما خاتمی و یارانش به تجربه هشت سال دولت اصلاحات تکیه می‌کنند که طی آن اگرچه حضور گروه‌های سیاسی خارج از حکومت در سیستم سیاسی میسر نشد اما این گروه‌ها توانستند برای چند سال حضوری چشمگیر در جامعه و در نهادهای مدنی آن داشته باشند. این برداشت خاتمی از اصلاحات سیاسی به بهترین شکل با برداشت رفرمیستی جنبش‌های سیاسی یک قرن اخیر در غرب، اعم از لیبرال‌ها، سوسیال‌دموکرات‌ها و حتی چپ‌های باورمند به دموکراسی پارلمانی، همسویی دارد.

دوم، نزدیک به سه سال درگیری خیابانی، بگیر و ببند و تنش میان تحول طلبان و حکومتگران نشان داده است که این روند اگرچه به تضعیف جناح مسلط انجامیده و اعتبار و مشروعیت آن را در نزد افکار عمومی در داخل و خارج از ایران تضعیف کرده است اما موجب نشده است که تحول طلبان هم به اهداف خود برسند و نظام سیاسی مطلوب خود را جایگزین آن سازند. در خوشبینانه‌ترین تعبیر شاید بشود گفت که آن‌ها توانسته‌اند جلوی تثبیت نظام سیاسی را بگیرند و مانع از تسلط و اقتدار کامل آن بر جامعه شوند. این عدم ثبات شاید در جدال قدرت نوعی موفقیت محسوب شود اما از نقطه نظر ملی به زیان جامعه و سعادت شهروندان بوده است چه جامعه را در موقعیتی ضعیف و شکننده قرار داده است. تداوم این وضعیت، باوجود پرهزینه بودن آن، چنانچه چشم‌انداز تغییر سیاسی برای آن متصور باشد، شاید برای تحول طلبان رادیکال قابل توجیه باشد اما برای اصلاح طلبانی که نظام سیاسی را با حضور همه گروه‌ها، حتی آنهایی که مانع از استقرار مردمسالاری بوده‌اند، می‌خواهند قابل دفاع نیست.

سوم، تجربه نزدیک به سه سال درگیری و تنش در عرصه داخلی بسیاری از عناصر و محافل باتجربه در دائره قدرت را نسبت به سیاست حذف و بیرون نگاه داشتن اصلاح طلبان از قدرت دچار تردید کرده است. برخلاف تصوری که می‌پنداشت با کنار زدن رقبای اصلاح طلب امکان ثبات و یکدست شدن برای رهبری نظام فراهم می‌شود روند وقایع نشان داد که درگیری و کشمکش برسر قدرت بخش جداناپذیری از هر سیستم‌ سیاسی است و حتی در شرایطی که اصلاح طلبان هم در حکومت نباشند نیروهای جدیدی از درون بافت قدرت به عنوان مدعیان جدید سر برخواهند آورد و سلطه رهبری را مورد چالش قرار خواهند. تجربه گستاخی احمدی‌نژاد و یارانش که، باوجود هزینه سنگینی که حکومت برای حفظ آن‌ها در دستگاه اجرایی کشور پرداخت کرد، در برابر نهاد رهبری قدعلم کردند و رهبری جمهوری اسلامی را مورد چالش قرار دادند، به تنهایی برای دامن زدن به تردید‌ها کافی بود. شگفت‌آور نخواهد بود که عقلای حکومت در راهبرد حذف اصلاح طلبان دچار تردید شده باشند و بازگشت به نظمی که در آن دست کم بخش وسیعی از گروه‌های سیاسی در چارچوب نظام حضور داشته باشند را بر وضع فعلی ترجیح دهند. اگر این تردید‌ها واقعی باشند و محمد خاتمی با توجه به موقعیت سیاسی‌اش در داخل کشور به شواهد و علائم آشکارتری از پیدایش چنین رویکردی در میان حکومتگران دسترسی داشته باشد، نرمش و پاپیش گذاشتن وی برای انجام مصالحه عادلانه کاملا در راستای راهبرد اصلاح طلبانه وی برای انجام تغییرات است. چه در این صورت او خواهد توانست بر سر میز مذاکره حکومت را به آزادی رهبران و فعالین جنبش سبز و فراهم آوردن زمینه‌های برگزاری انتخابات آزاد فراخواند.

چهارم، تهدید مداخله خارجی و یا فعال شدن گروه‌هایی که با طرح و پیشبرد دستور کار غیراصلاحی و رادیکال، مثلا با تشدید مطالبات قومی، امنیت عمومی را مورد تهدید قرار می‌دهند و جامعه را به وضعیتی بحرانی‌تر و نامشخص‌تر سوق می‌دهند با رویه اصلاح طلبانه منافات دارد. در رویه و طرز فکر اصلاح طلبانه، دموکراسی و حقوق شهروندی از چاه درگیری نظامی، بمباران کشور و یا جنگ داخلی حاصل نمی‌شود. اگر در دموکراسی‌های پایدار در غرب تامین حقوق شهروندی، که حقوق قومی بخشی از آن را تشکیل می‌دهد، در یک روند طولانی و دموکراتیک و از طریق گسترش مطالبات و به شیوه مذاکره و گفتگو حاصل شده است چرا باید در جامعه ایران اصلاح‌طلبان به این مرام و روند متمدنانه پایبند نباشند؟ خاتمی و اصلاح‌طلبان ایران سیاست را با مبانی و اصول اعتقادی لنینیستی فرانگرفته‌اند که حل تضادهای اجتماعی را از طریق درگیری خشن و حذفی، هماوردی نظامی و فعال کردن تضادهای مصنوعی و ساختگی دنبال کنند. آن‌ها بیشتر به تمدن و تجربه دموکراسی‌های غربی نزدیکی دارند تا روش‌های خشن و انقلابی شرقی. به نظر می‌رسد در اعتراضات سال‌های اخیر رفتار معتدل و صلح جویانه طبقه متوسط ایران که اصلیترین حامیان جنبش سبز بوده‌اند خاتمی و یارانش را متقاعد کرده باشد که بخش وسیعی از جامعه از ابتکارهای سیاسی و اصلاحی حمایت خواهند کرد و آمادگی برای پرداخت هزینه سنگین شورشگری را ندارند.

به نظر می‌رسد که این استدلال‌ها از موارد مهمی هستند که در تصمیم خاتمی برای شرکت در انتخابات نقش داشته‌اند. اینکه حکومتگران در کوتاه مدت نسبت به این ابتکار چه واکنشی نشان دهند و یا در صفوف مخالفان فعال، بویژه در جنبش سبز، با چه میزان استقبال یا مخالفت مواجه شود باید منتظر ماند اما در بجا بودن این ابتکار از سوی خاتمی تردیدی وجود ندارد. در شرایطی که خطر جنگ و تهدیدهای خارجی و برهم خوردن نظم و امنیت در جامعه شدت یافته وجود سیاستمدارانی که شهامت طرح نظرات و راه حل‌های بن بست‌شکنانه را داشته باشند بیش از هر چیز اهمیت دارد. خاتمی غرور، آبرو و حیثیت سیاسی‌اش را برای حل مسئله سیاسی ایران نادیده گرفت، این ویژگی او را نباید ناشی از ضعف او دانست، آنچنان که برخی از مدعیان شورشگری و انقلابیگری به او نسبت می‌دهند، بلکه نشاندهنده باور و پاینبندی او به اصلاحات و پیشرفت جامعه به سمت مدنیت است.

واکنش فعالان جنبش سبز به این ابتکار خاتمی، عیار پایبندی آن‌ها را به دموکراسی و پلورالیسم سیاسی نشان خواهد داد. همچنین قابلیت آن‌ها را در مدیریت مخالفت با حکومت، خلاقیت در تعیین روش مبارزه اجتماعی، انجام تغییرات متناسب با تغییر شرایط و سرانجام شهامت در انجام سازش و مصالحه به محک تجربه خواهد گذاشت.


نظر کاربران:


■ از دوستان عزیزی که به نقد مطلب بنده نشستند و جنبه های ضعیف و مهم آن را برشمردند سپاسگزارم چون قصد من هم دامن زدن به بحث بود. به نظرم نظرات اصلاحی شما را حوانندگان خوانده اند و نیازی به تکرار آن ها از جانب من نیست، اما من هم به سهم حود از آنها درس گرفته ام. تنها در یک مورد نیاز به توضیح می بینم، آنجاییکه نویسنده عزیز آقای عثمانی در باره نگاه بنده به مطالبات قومی ابهاماتی را ملاحظه کردند که بیشتر ناشی از سوء تفاهم و حتما ضعف بنده در طرح مسئله بود. اگر آقای عثمانی مطالبات قومی را در حد «آموزش بە زبان مادری یا حق برخورداری از اداب و سنن قومی» می دانند که باید عرض کنم که این نویسنده این حق را آنچنان محرز دانسته ام که نیازی به بازگو کردن آن ندیده‌ام. بنظرم مطالبات گروه های مختلف قومی در ایران از این موارد بالاتر است و البته مبنای تفکر من هم تعاریف لنینیستی از حقوق ملل نیست که اگر او و پیروانش یه حقوق ملل باور داشتند در هفتاد سال زمامداری بر اتحاد شوروی به نابودی فرهنگ و آزادی ملل یا اقوام گوناگون اقدام نمی کردند بلکه برای من حقوق ملل در چارچوب حقوق شهروندی یا حقوق بشر تعریف می شود که بر مبنای آن انسان ها (و به طبع آن مجموعه انسان ها در قالب قوم، ملت، طبقه اجتماعی، گروه های جنسی و غیره) نه تنها از حق کامل در برخورداری از تکلم و آموزش به ربان مادری یا برخورداری از آداب و سنن فومی که حتی از حقوق کامل در کنترل بر بودجه عمومی و نحوه اداره کشور منطقه، شهر و روستای خود برخوردارند. این تعریف از حقوق شهروندی بسیار فراگیرتر و گسترده تر از آن چیزی است که ما در اوان سیاسی شدن آن را آموحته بودیم.
حرکت از حقوق شهروندی پایه شکل گیری نظام های دموکراتیک بوده است که بخصوص پس از جنگ جهانی دوم توماس مارشال انگلیسی به آنها پرداخت و از سوی بسیاری از سیاستمداران لیبرال و سوسیال دموکرات و حتی چپ های اروپایی مورد استفاده قرار گرفت. آنچه اما در نوشته بنده به عنوان نگرانی مطرح شد که البته الزاما تفسیر گفته های آقای حاتمی نبود بلکه نقد من به مانور آقای خاتمی بود. استراتژی برخی قدرت های خارجی بویژه اسرائیل بود که به دلیل دشمنی با حکومت ایران درست در بحبوحه کشمکش اخیر بر سر مسئله هسته ای فعال شدن برخی گروه ها که نه سابقه ای دارند و نه در اقکار عمومی مردم مناطق مختلف ایران پایگاهی دارند را برجسته کرده اند. نگرانی بنده از افزایش مطالبات قومی نیست بلکه از این است که مطالبات قومی به استراتژی قدرت های خارجی در دامن زدن به اختلافات قومی در ایران آلوده شود. این اقدامات البته بر کردستان ایران تاثیری نداشته است. صاحبنظران، احزاب و گروه های باسابقه در کردستان ایران به دلیل سابقه مبارزات طولانی، پختگی و آگاهی به اغراض بیگانگان هیچکدام در چنین دامی نیفتادند و با مرزبندی قاطع خود با دستور کار پنهان بازیگران منطقه ای و بین المللی، بار دیگر وفای خود را به عهد و پیمان با دیگر شهروندان ایرانی نشان دادند و از این حیث درسی تاریخی را به جامعه سیاسی ایران دادند.
سحن را کوتاه کنم به این امید که در آینده فرصتی شود تا بیشتر و به طور اختصاصی به موضوع مطالبات قومی در چارچوب حقوق شهروندی بپردازم که گفتنی در این باره زیاد داریم.
با احترام علی حاجی قاسمی


■ ما ایرانیها بطور معمول با همفکران وهمرایان خود بیشتر نشست و برخواست وبحث و گفتگو داریم تا باکسانی که همفکر ما نیسند ویا مخالف فکری ما هستند وبه همین دلیل قضاوتهایمان یکطرفه است واز اوضاع واحوال واقعی جامعه باخبر نیستیم بنابر این برداشتهای محفلی خود را نظر جامعه قلمداد میکنیم . صاحب این قلم به دلیل نوع کارش با افراد گوناگون از لحاظ فکری وبر داشتهای زندگی سرو کار دارد ومیتواند شناخت نسبتا درستی از نظر مزردم نسبت تحولات جامعه داشته باشد . در بیش از 57 سال قبل فریدون توللی این مردم را خلق خوش گریز مینامد ایران را دوزخ ارباب غیرت میداند که متاسفانه هنوز هم گفته فریدون توللی صادق است اگر حکومت ولایت فقیه کمترین توجه به سر نوشت خود .ومردم داشت بطور یقین بخواست خاتمی لبیک میگفت ولی متاسفانه چنین نیست.
مردمی که من میشناسم صادقانه و صمیمانه اصلاحات میخواهند واز آنچه انقلاب و خون ریزی است میترسند و دنبال انقلاب نیستند ولی حکومت ولایت فقیه بطور قطع دنبال خون ریزی وکشت و کشتار است تا بهانه برای چند روز حکومت خودبیشتر پیدا کند. حکومت ولایت فقیه ار حکومت بشار اسد وحکومت قذافی خیلی احمقتر است بنابراین رفتاری احمقانه تر از بشار اسد وقذافی با مردم خواهد داشت . دراین میان هرکس وهر گروهی که بهانه کشتار مردم را به این حکومت رو به زوال بدهد شریک جرم این حکومت خواهد بود . مهمتر اینکه ما مردم به اصطلاح مبارز آنچه را دلمان میخواهد باشد بجای آنچه هست قرار میدهیم که از عوامل اصلی شکست ما در صد سال اخیر شده است بیانیم تلاش کنیم آنچه داریم با آنچه دلمان میخواهد داشته باشیم عوضی نگیریم . خاتمی راه درست انتخاب کرده وبا شناخت کاملتر ی نسبت به مدعیان مبارزه با ولایت فقیه راه رسیدن به تحول را دیده ومیبیند . آ رزو میکنم ( که برآ ورده شدنی نیست ( میتوانستم آ نهائی که در مقابل حر کت درست خاتمی علم محالفت را بر افراشته اند برای مدتی حد اقل 6 ماه در بین مردم میبردم تا با واقعیت جامعه آ شنا شوند که بدانند با فکر ونظر وبدون ابزار ودستمایه نمیتوان خانه وحتی آ لونکی را ساخت .


■ مطالبەی قومی بە خطرناکی حملە خارجی
بنظر میرسد نوشتە اقای حاجی قاسمی ، در مورد چرائی رای دادن اقای خاتمی گمانەزنی خوبی است وبرخورداراز استدلالهای منطقی والبتە تقریبن بیان شدە ازجانب اقای خاتمی درتوضیح کوتاهی کە دروب سایت شخصیش و قبل از ان دریک مصاحبە کوتاه و مختصرازوی کەدر یکی از صفحات فیسبوک اشنایان ایشان منتشر شد. با این تفاوت کەاقای حاجی قاسمی انها رابخوبی دستە بندی و حدومرز، توقعها، چشمداشتها وتاثیرهای احتمالی راانها را از دید خود توضیح دادە اند.
امااین همە ی موضوع نیست.اقای حاجی قاسمی در بند چهارم چنین گمانە زنی میکنند. ازمتن:چهارم، تهدید مداخله خارجی و یا فعال شدن گروه هایی که با طرح و پیشبرد دستور کار غیراصلاحی و رادیکال، مثلا با تشدید مطالبات قومی، امنیت عمومی را مورد تهدید قرار می دهند و جامعه را به وضعیتی بحرانی تر و نامشخص تر سوق می دهند با رویه اصلاح طلبانه منافات دارد." پ.ن.قول و این سخن اقای خاتمی است:.... برای دفع مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی اقدام کرده ام.. " پ.ن. قول
فکر نکنم کە تفسیر اقای حاجی قاسمی استناد بە این گفتەهای اقای خاتمی باشد. مطمئنن ایشان مستندات دیگری برای گمانە زنی خود دارند. می توان 'قوم' را بە نوعی مرتبط با 'درون' کشوردانست اما بعید است کە کسی "تهدید " را "مطالبە" تفسیر کند.
اگرایشان بە تفسیر این سخنان اقای خاتمی نشستەاند، لازم است کە توجە فرمایند اقای خاتمی یا هرکس دیگری با توجە بە مشاهدات عینی وبا مطالعە موارد مشابە ، مسائل را میسنجند و قضاوت میکند. در صورت حملە خارجی کە ارزومندم هرگز بە وقوع نپیوندت، مورد عراق بە ایران شبیە است کە مورد حملە خارجی قرار گرفت. اگر اقای خاتمی، بە شنیدن اخبار علاقەمند بودە اند، مطمئنن میدانند کە اغتشاشات و ناامنی و انچە در عراق تولید نگرانی کرد، گویا وبیانگر مطالبات قومی نبود بلکە حکایت از اختلافات مذهبی داشت.
تنها کردها قومی دیگری بودند و این باعث مشکل حادی نگردید، بلکە در بسیاری از جهات دیگران را هم یاری رساند.
اقای حاجی قاسمی چە تعریفی از مطالبات قومی دارند، انها را برمیتابند یا نە؟ من علاقە مند بە ان نیستم. اما واضح است کە لزومن مطالبات قومی مترادف با تجزیە طلبی نیست همچنانکە هر وحدت خواهی هم فاشیست نیست. اموزش بە زبان مادری یا حق برخورادری از اداب و سنن قومی، یک مطالبە قومی است و این مطالبە قومی میتواند تا استقلال طلبی هم گسترش یابد کە نتنها جرم نیست، بلکە طبق اسناد اعلامیە جهانی حقوق بشر و پروتوکلهای الحاقی حق هر ملتی است.
مشخص است کە وحدت خواهی و همزیستی ملتها هم بە ارادە خودانها بستگی دارد. اما اقای حاجی قاسمی نگرانی اقای خاتمی را مطالبات قومی کە درقانون اساسی ولایت فقیە هم بدان با همین نام 'مطالبات قومی' اشارە شدە است وبر قانونی بودن ان صحە گذاشتە است، می نامند. این جای تردید است.
بحث من در این پاسخ ناظر برپرداختن بە حقوق ملیتهای ایرانی نیست و اعتقاد هم ندارم کە کسی از دیگری چە خاتمی باشد یا حاجی قاسمی، حقوق بدهی خود را بخواهد، کە از ان برخوردار است مگر از وی غصب شدە باشد و هیچ غصبی هم ابدی نیست.
سوال اینست کە گمانە زنی و سخن گفتن از "نگرانیهای" کسی کە اینروزها بعلت رای دادن با رنجش وسیع دوستارانش روبروست، و روزی معمار تمدنهایش میپنداشتند وامروز وی را چنان نگران 'مطالبات قومی" هم میهنانش معرفی کنیم و تهدید 'طرح مطالبات قومی' را ازنظر ایشان بسان هجوم بیگانگان نشان دهیم، منصفانە است؟ اقای خاتمی در دو توضیح کوتاهی کە نشر یافت بە خطرحملەخارجی اشارەکوتاهی کردەبودند. شکی نیست کەازاین بابت بسیارنگرانندواین نگرانی بجا و واقعبینانەاست. امااقای حاجی قاسمی موضوع 'مطالبات قومی'را از کجا واردمقولە نگرانیهای احتمالی اقای خاتمی کردەاند، با تمام احترامی کە برایش قائلم، کارغیر حرفەای و سخن خود را بزبان دیگری گفتنش میدانم.
آقای خاتمی بعلل فراوان برای من قابل احترام و از دوم خرداد ٧٦ نظراتش را دنبال کردەام. چە درپس اندیشەهایش نهان کردە برای من نە مهم است ونە مشخص. من و علاقمندان او ازاظهارات علنی و نوشتەهایش ، اندیشەاش را میخوانیم و این منطقی جا افتادە است، تقریبن. اما در اظهارات علنی و نوشتەها وسخنرانیهایش من سراغ ندارم کە ایشون از"مطالبات قومی" ابراز نگرانی کردە باشند و تازە این نگرانی رابسان "حملە خارجی" کە جان هزاران نفر از هم میهنان را میگیرد، دهشتناک و رعب اور بداند. انتظاراست کە اقای حاجی قاسمی در این مورد توضیح دهند تا روشن شود، مردی کە درایران محبوب است ودر استان کردستان درصد رایشان بسیار بالا و حتا درسقزبا استناد بە درصد رای دهندەگانش محبوبتراززادگاهش، چە در پس زبان شیرینش نهان است و چە نگرانی پشت گفتگوی تمدنهایش وجود دارد کە بروزنمیدهد ودیگران در گمانە زنی مطرحش میکنند.
برای یک تحلیل گر بدون دردست داشتن مستندات یا در اختیار بودن شواهد قابل لمس، بدینسان سخن گفتن از نگرانیهای کس دیگری کە درصحنە سیاسی و اجتماعی فعال است و بە روشنی سخنانش را بیان کردە، شایستە نیست. شاید اقای حآجی قاسمی در این بخش دچارخطا در کاربرد وانتخاب کلمات شدەاند، کە برای من قابل درک است وگرنە. این سخن اعتقاد تراوش ذهنیتهای استبدادی اسیر دردوران استبداد کلاسیک و مخالف صریح منشوراعلامیە جهانی حقوق بشر وتمام اصول دمکراتیک است. بحث بر سر چنین اندیشیدن اقای حاجی قاسمی نیست. این موضوعی است کە بە خودشون مربوطە و کسی قصد تحمیل قوانین وسنن اولیە ی زیست مسالمت امیز ملتها را بە وی ندارد. ولی تیر خود را بنام کسی دیگیر شلیک کردن، اندیشە و نگرانی خود را بجای کسی دیگری کەدرعرصەسیاسی فعال است ولی مجال سخن گفتن را بعلل روشن ندارد،
قالب کردن، بی انصافی است.
ارادتمند معروف عثمانی


■ با سلام
فراموش نکنیم که جنبش سبز تنها به واسطه مقاومت و پایمردی جوانان و زندانیان سبز است که اعتبار پیدا کرده و اگر این ایستادگی نبود که حکومت اصلا توجه ای به اپوزیسیون اصلاح طلب نداشت. اگر بر فرض زمانی راه برای میانجیگیری آقای خاتمی باز شود صرفا به واسطه گسترش اعتراضات عمومی خواهد بود. پس شرط اینکه تلاش های آقای خاتمی اصولا محلی از اعراب داشته باشد ادامه مقاومت مردم است.
در ضمن فشارهای خارجی را هم نباید همیشه منفی دانست. عامل مهم دیگری که تا همینجا موجب تزلزل در حکومت شده ادامه تحریم ها و خطر حمله خارجی است. پس تهدید حمله خارجی را نباید همیشه منفی دانست.
فریبا


■ مطلب آقای حاج قاسمی تامل برانگیز است. از طرفی به نکاتی می پردازد که واقعی هستند مثل اینکه جنبش سبز در برابر حکومت نظامی برنامه ای برای رودررویی قهرآمیز ندارد و رهبران سبز در انتظار گشایشی که مشخص نیست چیست نشسته‌اند ولی همزمان روزنه ای نشان می دهد که هنوز باز نشده است. اگر آقای خامنه ای و یاران نظامی‌اش عقب نشینی کرده و دست همکاری دراز می کردند می شد در باره این استراتژی که آقای حاج قاسمی دارد به جنبش سبز توصیه می کند صحبت کرد اما هنوز که چنین نشده است. اگر حمله نظامی صورت گرفته بود و رژیم دچار ضعف شده بود می شد از آمادگی اصلاح طلبان برای در دست گرفتن قدرت صحبت به میان آورد ولی در حال حاضر وضعیت چنین نیست. خامنه ای خود را در اوج قدرت می بیند و برای اصلاح طلبان جایگاهی در حکومت قائل نیست. فکر نمی کنید اصلاح طلبی خاتمی بسیار زودتر از موعد مطرح شده باشد؟
با تشکر فرهاد س.


■ بحثی که آقای حاجی قاسمی مطرح کرده اند در مجموع منطقی و در ست است. ایشان بدون پرده پوشی و با صراحت ابتکار آقای خاتمی را تلاشی برای بازگشت جنبش سبز به استراتژی اصلاحات می دانند. البته آقای خاتمی خودش به این صراحت نگفته ولی نویسنده برداشتش از رای آقای خاتمی و توضیحاتی که بعدا ارائه کرده این است که خاتمی در شرایط بحرانی کنونی، خطر حمله خارجی و سوداهای تجزیه طلبی و سکونی که جنبش سبز در آن قرار گرفته است نظرش بازگشت به اصلاحات است. سئوالی که مطرح ست اینکه آیا در حکومت هم نشانه هایی برای پذیرش اصلاح طلبان وجود دارد یا اینکه راه حلی آقای خاتمی و تعبیری که آقای حاجی قاسمی از نگرش آقای خاتمی دارند این است که اپوزیسیون سبز به طور یکطرفه خواهان بازگشت به اصلاحات و حل مسائل از طریق مذاکرات باشد؟ امیدوارم به این بحث کلیدی هم پرداخته شود؟
با سپاس بیژن