ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 14.08.2005, 20:02
آينده مبهم دموكراسى در خاورميانه

حسين زاهدى
يكشنبه ٢٣ مرداد ١٣٨٤

در روز ٢١ جولاى سال جارى رونالد رامزفيلد وزير دفاع آمريكا، ضمن مصاحبه مطبوعاتى كه در راديو تلويزيون‏ها نيز مطرح شد، اقرار كرد گروه‏هاى «مبارز بنيادگرا» در عراق هنوز دست بالا را داشته و توان ضربه زدن به نيروهاى مسلح و مراكز عمومى و مردم را دارند. اين گفته وزير دفاع مغرور آمريكا كه از جمله‌ی تندروان دست راستى حزب جمهورىخواه است ، زمانی اهميت می‌يابد كه بياد بياوريم او تاكنون حاضر نبود به گرفتارى‏ها و يا اشتباه‏هاى سياسى - نظامى دولت بوش كوچك‏ترين اعترافى بكند. حتى وقتى كه رسوايى زندان ابوغريب آشكار شد و نيز اعتراضات به وضع زندان گوانتانامو بالا گرفت ، نخبگان حزب جمهورى‌خواه فشار آوردند كه رامز فيلد بهتر است كنار گذارده شود و گويا خودش نيز استعفايش را به رييس جمهور داد، امّا پرزيدنت بوش بنا به اين استدلال كه استعفاى او معناى قبول اشتباه‏ها و شكست خواهد بود، ترجيح داد كه وزير دفاع در سِمَت خود باقى باشد امّا كمتر در انظار بيايد. حال بايد تغييرى در سياست آمريكا در مورد مسأله عراق و به طور كلّى خاورميانه و مقابله با تروريست‏ها در شرف وقوع باشد كه چنين وزير مغرورى به ناتوانى غلبه بر شورشيان يا همان تروريست‏ها اعتراف مى‏كند.
اما چه تغيير سياستى در حال وقوع است؟
براى اين كه بتوان استنباط و تحليل به‌نسبت درستى، يا حداقل تحليل منطقى با دلايلى كه احتمال در پيش گرفتن چنين سياست تازه را تأييد كند، ارايه داد، بايستى ابتدا نگاهى به گذشته كرد:

به دنبال سى چهل سال قتل و ضربه زدن به آمريكايى‏ها كه در نقاط مختلف خاورميانه، به دلايلى كه خارج از بحث اين نوشتار است، جريان داشت، فاجعه وحشتناك و بزرگ ١١ سپتامبر ٢٠٠١ در درون خاك آمريكا كه باعث كشتار حدود چهار هزار نفر و نابودى دو برج غول پيكرى كه مركز تجارت جهانى بود، روى داد. عظمت حادثه به اندازه‏اى بود كه معادلات سياسى جهان را به هم زد و جهان و به ويژه حوزه خاورميانه را وارد عصر جديدى نمود و آمريكا متوجه خشم و نفرت مسلمانان، به ويژه اعراب، نسبت به خود گرديد. پس از حمله آمريكا و متفقين به افغانستان براى نابودى اوسامه بن لادن عرب، طراح حمله ١١سپتامبر و رهبر گروه بنيادگرايان و دستياران عرب او و همچنين گروه حكومتى طالبان در افغانستان كه دست نشانده او بودند، آمريكا متوجه شد كه ابعاد خشم و نفرت مسلمانان گسترده‏تر و عميق‏تر از آن است كه با فرارى شدن بن لادن و فروپاشی حكومت طالبان پايان پذيرد.
به ياد بياوريم كه در سال ١٩٩٣نظريه‌پرداز برجسته‏اى چون ساموئل هانتينگتون نظريه تكان دهنده خود مبنى بر رويارويی قريب‏الوقوع دنياى اسلام با غرب، به ويژه آمريكا، را مطرح كرده بود، اينك آن نظريه صورت واقعيّت مى‏يافت. با توجه به اين پيش زمينه‏ها مى‏توان درك كرد كه چه نگرانى جدّى در مورد امنيّت آمريكا براى اولياء امور و برنامه ريزان سياست‏هاى آن، پيدا شد و تا چه حدّ پيشگيرى از وقوع فاجعه‏هاى مشابه يا بزرگ‏تر از آن امرى اساسى براى دولتمردان آمريكا گرديد. به نظر مى‏رسد مسؤولين امور آمريكا با توجه به شواهد و عكس‏العمل‏هاى كشورهاى خاورميانه در ماه‏هاى اوليه بعد از فاجعه ١١سپتامبر ٢٠٠١ و تصميم گيرى براى برچيدن بساط بن لادن و طالبان به اين نتيجه رسيدند كه اوّل بايد گوشمالى به يكى از كشورهاى عربى داده شود و سپس از موضع قدرت و نه از روى ضعف با كمك‏هايى، از راه‏هاى مختلف در جبران گذشته‏ها، دل آن‏ها را به دست آورد. عراق به دلايلى چند از جمله وجود ديكتاتور بىرحمى چون صدام كه در رأس حكومت موجب وحشت مردم عراق و كشورهاى خاورميانه بود و از همان آغاز به قدرت رسيدن يعنى بيش از سى سال پيش دشمنى خود را نسبت به آمريكا نشان داده و با حمله به ايران و سپس كويت جنگ طلبى و توسعه جويى خود را آشكار ساخته بود، مناسب‏ترين انتخاب براى اجراى اين نقشه تأديبى آمريكا بود. اين انتخاب موجب خشنودى و خواست قلبى دولت اسرائيل و احتمالا كشورهاى ديگر منطقه بود و در ضمن به دليل داشتن منابع نفتى مى‏توانست جبران هزينه‏هاى جنگى آمريكا و متفقين آن را بكند. با اين اطمينان كه، حمله به عراق و از ميان برداشتن صدام حسين، به طور مسلّم شيعه‏ها و كردها را كه حدود هفتاد و پنج درصد جمعيت عراق را تشكيل مى‏دهند بسيار خوشحال خواهد كرد و ارتش آمريكا را به عنوان ارتش رهايى بخش، خوش آمد خواهند گفت و آمريكا بدون اشكال جدى مى‏تواند نظامى دموكراتيك را در عراق پياده كند كه نمونه‏اى براى بقيه كشورهاى منطقه باشد.
امّا در عمل، حساب‏ها درست در نيامد و مسأله بسيار پيچيده‏تر از آن شد كه آمريكا فكر مى‏كرد و رقابت قدرت گرايان براى تصاحب قدرت و وحشت اهل تسنن كه در اقليت قرار مى‏گرفتند و نگرانى ساير دولت‏هاى عربى منطقه از شكل گيرى يك حكومت شيعه در يك كشور عَرَبى كه تا كنون امرى بىسابقه بوده است و تضادهاى منافع سياسى و اقتصادى كه شكل گيرى حكومت «فدرال» در عراق براى تركيه و حكومتى دموكراتيك و توسعه آن به ساير كشورهاى منطقه عربى براى كشورهاى سعودى و سوريه و غيره پيش مى‏آورد سبب تضادهايى شد كه آمريكا را در عراق درمانده كرده است. علاوه بر اين‏ها معلوم نيست كه اسرائيل با اشاعه دموكراسى در منطقه تا چه حدّ موافق است. مهمّ‏تر از همه‌ی اين‏ها، حمله به عراق كه بدون موافقت سازمان ملل نيز صورت گرفته بود، موجب شد كه خشم نسبت به آمريكا علاوه بر كشورهاى مسلمان خاورميانه به كشورهاى اروپايى و ساير كشورهاى جهان نيز سرايت كند و آمريكا را در موقعيت دشوارى قرار دهد. طراحان سياست آمريكا دريافته بودند كه بهترين راه براى برطرف كردن خشم و نفرت مسلمين خاورميانه نسبت به آمريكا، كوشش براى دموكراتيزه كردن حكومت‏هاى اين جوامع است.
بر خلاف تصوّر بعضى مفسرين كه به طور سنّتى معتقدند آمريكا مخالف دموكراسی و طرفدار وجود ديكتاتورها در آن كشورهاست، نگارنده معتقد است كه آمريكا در ادّعاى خود مبنى بر كمك به دموكراتيزه شدن اين جوامع صادق است. به ويژه آمريكا مى‏بايستى دشمنى و نفرت مردم منطقه را نسبت به خود حل مى‏كرد و دموكراتيزه شدن اين جوامع ظاهرا بهترين و عملى‏ترين راه حل بود. به علاوه مى‏دانيم كه در شرايط كنونى براى نظام سرمايه‌دارى جهان، استقرار دموكراسى در ممالك جهان سوّم بسيار مفيدتر مى‏باشد.
متأسفانه كوشش‏هاى آمريكا و انگليس براى سامان دادن اوضاع عراق و تشكيل دولتى كه بتواند بر اداره مملكت حاكم شود به نتيجه مورد انتظار آن‏ها نرسيده است. گر چه اوّلين انتخابات دموكراتيك در عراق انجام شد امّا عمليات تروريستى كماكان ادامه دارد و حتى به خارج مرزهاى عراق نيز رسيده است. انفجارات در متروى لندن در انگلستان و شرم‏الشيخ در مصر كه در هتل‏هاى اقامت توريست‏هاى خارجى صورت گرفت و هدف آن آسيب رسانى به توريست‏هاى خارجى بود، نشان داد كه گروه‏هاى بنيادگرا هنوز آسيب اساسى نديده‏اند. رويدادها نشان مى‏دهد كه روزانه نيروهاى جديد انتحارى، حتى پرورش يافته در غرب، به اين سازمان‏هاى بنيادگرا وارد مى‏شوند. چنين وضعى امكان غلبه فورى بر آن‏ها را بسيار كم كرده است. آمريكا و انگليس نه تنها نتوانسته‏اند عمليات تخريبى و ضربه زدن‏هاى شورشيان در عراق را كنترل كنند بلكه امنيّت داخل كشور خود را متزلزل مى‏بينند و شهروندان آن‏ها در همه نقاط جهان در معرض خطر هستند.
توجه به اين نكته شايد بتواند منظور اين نوشته را بهتر برساند: غرب و در رأس آن آمريكا، نگران است كه براى حفظ امنيّت داخلى خود ناچار شده‏اند بسيارى از آزادى‏هايى را كه از اصول مسلم يك نظام دموكراتيك است و بايد براى مردم تأمين و تضمين شده باشد، نظير آزادى بيان، مصون بودن حريم شخصى از كنترل و دخالت حكومت، عدم اجازه توقيف اشخاص، مگر به حكم دادگاه و با داشتن مدارك كافى، نه فقط بر اساس سوء ظن، از دست بدهند. اكنون در آمريكا به صرف سوء ظن به فردى مى‏توانند او را دستگير كنند و روزها در زندان نگهدارند تا شايد دلايل و مداركى، عليه او بيابند. تلفن و نامه‏هاى افراد، بدون اجازه قبلى از دادگاه، كنترل مى‏شود. در انگلستان از وحشت عمليات تروريستى دولت، قانونى به مجلس داده است كه كم و بيش به گونه آمريكا، آزادى‏ها را محدود كرده و به دولت اجازه توقيف بدون حكم قبلى قاضى و داشتن مدارك كافى و فقط بر اثر سوءظن داشتن، داده است و از آن مهمّ‏تر بر خلاف اصل معمول حقوقى اين قانون عطف به ماسبق نيز مى‏تواند بشود يعنى كسانى كه در گذشته سخنرانى يا مقالاتى نوشته‏اند كه مشوق شهادت طلبى و مبارزه بر عليه فاسدين يا كفار بوده است، دولت حق دارد آن‏ها را دستگير يا تبعيد كند و نظاير چنين محدوديت‏ها. به سخن ديگر نه تنها نتوانستند خاورميانه را دموكراتيزه كنند بلكه اعمال بنياد گرايان خاورميانه دارد بنيان‏هاى دموكراسى در ممالك غربى را محدود و حتى مورد تهديد قرار مى‏دهد و ناچارشان مى‏كند كه قوانينى نظير كشورهاى استبدادى وضع كنند. مسلما عاقبت چنين روندى براى حفظ اصول دموكراسى و سلامت جامعه بسيار خطرناك است.
احتمال دارد كه آمريكا و انگلستان با مشاهده اين وضع و ناپيدا بودن پايان قابل پيش‏بينى در اين زمينه باشند. ممكن است آن‏ها راه نجات خود را از اين گرفتارى‏ها در فرا خواندن ارتش خود از منطقه تشخيص داده و از تعقيب سياست دموكراتيزه كردن منطقه منصرف شده باشند. در چنين صورتى در مبارزه قدرت محلى، زورگوهاى مستبد، قدرت را در هر كشورى به دست مى‏گيرند و آنگاه چون آنان پايبندى به قانون را مانند آمريكا و دولت‏هاى غربى ندارند، اين ديكتاتورهاى محلى، بىمحابا و بدون ترس از حقوق بشر و عدول از قانون، با گناه و بىگناه را مى‏كشند و تروريسم را ريشه‏كن مى‏كنند، همان گونه كه صدام حسين و حافظ اسد و ديگر ديكتاتورهاى منطقه كرده بودند و اگر فشار انتخابات آزاد را از سر ژنرال پرويز مشرف بر مى‏داشتند او هم همين راه را مى‏رفت.
دنياى امروز دنياى دو ابر قدرتى پيش از فرو پاشى كمونيسم نيست كه آمريكا مجبور باشد از ديكتاتورهايى كه حامى سياست غرب هستند، از ترس نفوذ كمونيسم، حمايت كند و در نتيجه نفرت آن جامعه‏ها را براى خود بخرد. در جهان فعلى، آمريكا و غرب، مى‏دانند كه هر كس در اين منطقه حاكم شود چاره‏اى جز رابطه و معامله با غرب ندارد و بنابراين منافع غرب تأمين است و فروش نفت هم ادامه خواهد داشت.
در چنين شرايطى غرب به هدف خود از نظر ريشه‏كنى تروريسم و رها شدن از درگيرى و بدنامى‏هاى مربوطه رسيده است بدون اين كه مورد شماتت روشنفكران خودى و بيگانه قرار گيرد. كشورهاى منطقه با ديكتاتورهاى خود نيز سرگرم مبارزات و دشمنى‏هاى بين خود مى‏شوند. به ياد بياوريم اختلاف مصر، عربستان، عراق، ايران، سوريه و امارات عَرَبى را با يكديگر. يعنى جدال و مبارزه با غرب تبديل اختلاف و خصومت محلى و منطقه‏اى مى‏گردد.
اگر اين پيش‏بينى درست باشد موضوع دموكراسى از «نقشه خاورميانه بزرگ» مربوط به آمريكا خارج مى‏شود و ديگر طرفداران آمريكا اين توقع و اتكا را به سياست آمريكا براى رسيدن به دموكراسى نخواهند داشت. مخالفان آمريكا نيز قاعدتا بايد از چنين تصميمى خوشحال باشند، گر چه احتمالا از آن به بعد نيز آمريكا را مقصر خواهند دانست كه چرا كمك به برقرارى دموكراسى نمى‏كند! به هر حال اگر اين سياست عملى شود مردم همان كشورها هستند كه بايد بتوانند دموكراسى را در كشور خود برقرار كنند. امّا بايد به اين نكته توجه كرد كه مثلا در عراق اگر نيروهاى آمريكا خارج شود بىگمان نه آيت‏اللَّه سيستانى و نظريات ملايم او و نه افرادى، مانند جعفرى و علاوى... به قدرت مى‏رسند، بلكه افرادى نظير مقتدا صدرها و يا هر گروهى كه قدرت كشتار و سركوب بيشتر داشته باشند، مانند طرفداران بعثى صدام، زمام امور را به دست مى‏گيرند. نويسنده به همين علّت خروج ارتش آمريكا را قبل از سامان يافتن اوضاع عراق كارى خلاف اخلاق و مسؤوليت مى‏داند زيرا آمريكا سامان مملكت عراق را به هم ريخته و ملزم است آن را سامان دهد.
وظيفه روشنفكران ايرانى در صورت تحقّق چنين سناريويى چيست؟ آيا همان روش سنّتى ذكر مصيبت و يا تحليل‏هاى مقطعى و بدون همه جانبه نگرى را مانند بيست و شش سال گذشته ادامه مى‏دهند يا به اين نتيجه مى‏رسند كه لازم است راهكارهاى كاربردى منطقى و برنامه‏ريزی شده‏اى را فراهم نمايند؟ نگارنده اميدوار است كه شرايط نسبتا مساعد دموكراسى براى اين منطقه از بين نرود و همگى بتوانيم از شرايط مساعد بهترين بهره‏بردارى را در راه دموكراسى به عمل آوريم.