ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 10.08.2005, 3:08
بحران‌‌آفرینی، سیاست غالب رژیم

دكتر حسين باقرزاده
سه‌شنبه ١٨ مرداد ١٣٨٤ – ٩ اوت ٢٠٠٥
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

اولین هفته ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد با بحران‌های سخت داخلی و خارجی‌ شروع شده است. این بحران‌ها ظاهرا خواسته است. حاكمیت جمهوری اسلامی از یك سو در كردستان به سركوب خونین مردم پرداخته، و از سوی دیگر روابط بین المللی خود با كشورهای اروپایی را به خطر انداخته است. در كردستان، سركوب تظاهرات مردم تا كنون ده‌ها كشته و سدها مجروح بر جای گذاشته است. علاوه بر این، سدها نفر نیز دستگیر شده‌ و به نقاط نامعلومی ‌منتقل شده‌اند. در سطح بین‌المللی نیز جمهوری اسلامی عامدا و با سرعت فعالیت اتمی‌ اصفهان را از سر گرفته است و حتی‌ به تقاضای‌ آژانس بین‌المللی‌ انرژی اتمی برای‌ یك مهلت ٢٤ ساعته آزمایش دوربین‌های ناظر وقعی نگذاشته است. این رفتار به نوبه خود انتقاد شدید محافل غربی‌ را به دنبال آورده است. رژیم ایران به دوران تغذیه از بحران باز گشته است.

تغذیه از بحران وجه غالب معیشت جمهوری اسلامی در دهه اول حیات آن بود. رژیم كه از حل كوچكترین مشكلات مردم عاجز بود برای سرپوش گذاشتن به این مشكلات به بحران نیاز داشت. در حالت بحرانی، می‌توان از یك سو اذهان مردم را از مشكلات روزمره و عاجل آنان منحرف كرد و از سوی دیگر ناتوانی رژیم در پاسخگویی به مشكلات را ناشی از وجود بحران دانست. علاوه بر این، اگر می‌شد به یك بحران ملی دامن زد و یا بحرانی را به سطح ملی ارتقا داد رژیم می‌توانست احساسات ملی مردم را نیز به خدمت بگیرد و آنان را به حمایت از خود بكشاند. سركوب خشن و خونین مردم كردستان و سایر اقوام ایران در سال‌های اول پس از انقلاب تحت عنوان حفظ اسلام و تمامیت ارضی كشور صورت گرفت. از سوی دیگر، رژیم جنگ وحشیانه و ویرانگر ایران و عراق را رحمت الاهی خواند و تا آن جا كه توانست از پایان‌گیری آن مانع شد. در دهه اول انقلاب سدها هزار نفر كشته و زخمی و اعدامی و اسیر و شكنجه شده قربانی اشتهای سیری‌ناپذیر رژیم جمهوری اسلامی و بحران‌های خودساخته آن بوده‌اند.

این سیاست در دهه اول انقلاب كارآ بود. حكومت تازه‌تاسیس جمهوری اسلامی حمایت اكثریت مردم را با خود داشت و سوار بر باور مذهبی مردم ارابه خود را به پیش می‌راند. هنوز نه تزویر حاكمان بر اكثریت مردم روشن شده بود و نه فساد مالی گسترده آنان یا توخالی‌بودن وعده‌هایی كه در جریان انقلاب به مردم داده شده بود. در این شرایط، بحران و بحران‌سازی كار می‌كرد. رژیم نه از مخالفان داخلی كه به شدت آنان را سركوب و نابود كرده بود باك داشت و نه از واكنش جامعه بین‌المللی هراسی به خود راه می‌داد. آیت‌الله خمینی اعتراضات نهادهای‌حقوق بشری را به سخره می‌گرفت، و در برابر سلاح‌های پیشرفته جهان غرب (كه از طریق عراق متوجه ایران می‌شد) «فهمیده»های ١٣ ساله را به زیر تانك یا بر روی میدان مین می‌فرستاد. جنگ ایران و عراق بزرگترین و پر هزینه‌ترین بحرانی بود كه رژیم جمهوری اسلامی را بر سر پا می‌داشت. و درست هزینه‌های سنگین همین جنگ، كاربرد بحران را به عنوان منبع تغذیه رژیم دستخوش تزلزل كرد.

در واقع پایان جنگ عراق به این دلیل به رژیم ایران تحمیل شد (و «تحمیلی» بودن جنگ تنها این جا معنا پیدا می‌كند) كه جامعه ایران تحمل پرداخت هزینه بیشتری برای آن نداشت. رژیم ایران نیز دریافته بود كه بحران‌آفرینی دیگر به مانند گذشته كاربرد چندانی ندارد. در دوران‌ ١٧ ساله پس از جنگ، از شدت بحران‌آفرینی‌ها به تدریج كاسته شد و حكومت‌های «سازندگی» و سپس اصلاحات راهكارهای دیگری كه عمدتا بر توسعه اقتصادی و سپس سیاسی مبتنی بود در پیش گرفتند. رژیم جمهوری اسلامی دریافته بود كه كه متناسب با كاهش درجه محبوبیت خود و از دست دادن پایگاه اجتماعی‌ خویش باید در حل مشكلات مردم بكوشد تا شاید بتواند ادامه حمایت مردم از خود را تضمین كند. این سیاست تا حدی كارساز بود: ابتدا برنامه‌های «سازندگی» كه با نوعی آزادی ‌اقتصادی همراه بود امید كاذبی از رفاه در مردم ایجاد كرد و سپس دوران اصلاحات نوید بی سرانجام آزادی سیاسی را به همراه خود آورد.

این دو تجربه هر یك به دلایل ساختاری‌ و ایدئولوژیك به شكست انجامید. جمهوری اسلامی به این دلایل نه می‌توانست یك اقتصاد رقابتی ازاد در جامعه ایجاد كند و نه قادر بود به تحولات دموكراتیك سیاسی در جامعه تن دهد. شكست این سیاست‌ها همراه با تحلیل رفتن پایگاه اجتماعی‌ رژیم در بین مردم میدان مانور رژیم را به شدت كاهش داده است. اكنون دیگر حیله/ابتكار‌ جدیدی برای رژیم باقی نمانده است. فساد اداری، اخلاقی و اقتصادی گسترده در دستگاه حاكم همراه با فشارهای روز افزون اجتماعی و اقتصادی بر مردم، رژیم را بیش از هر زمان در افكار عمومی منزوی كرده است. در این شرایط كه میزان حمایت اجتماعی‌ از رژیم حاكم به رقمی در حدود ١٠ تا ١٥ در سد از مردم رسیده است دو راه بیشتر برای رژیم باقی‌ نمانده بود: یا سرانجام محتوم خود را بپذیرد و در برابر فشار اكثریت قاطع مردم عقب نشینی كند و یا با یك یورش جدید به حربه‌های قدیمی خود (بحران‌آفرینی) متوسل شود. و رژیم با یك حركت غریزی دومی را انتخاب كرد.

مقدمات این سیاست از چند سال پیش كه ضد حمله علیه مبارزات دموكراتیك مردم شروع شد فراهم شده بود. سركوب مطبوعات و بگیر و ببندهای دو سه ساله اخیر را می‌توان بخشی از این سیاست تلقی ‌كرد. ولی مادام كه حكومت اصلاحات بر سر كار بود، این بخش از حكومت تلاش داشت تا از تبدیل این اقدامات به یك بحران كامل جلوگیری كند و تا حد امكان آن را خنثا كند. اكنون و با پایان یافتن حكومت اصلاح‌طلبان، این عامل تعدیل‌كننده حذف شده است و سیاستگذارانی كه استراتژی خود را بر بحران‌آفرینی قرار داده‌اند مانعی در برابر خود نمی‌بینند. در واقع، حیله‌‌هایی كه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری‌ به كار گرفته شد نیز در راستای همین سیاست پی‌ریزی شده بود تا برنده این انتخابات مهره‌ای بیش در اجرای این سیاست نباشد.

اكنون جمهوری اسلامی به سال‌های اول حكومت خود بازگشته است. دستگیری‌ها و مجازات‌های‌ خشونت‌بار شدت یافته است. به گزارش حزب دموكرات ایران دست كم ١٤٥ زندانی ‌سیاسی‌ نام و نشان‌دار در زندان‌های ایران به سر می‌برند. بهروز جاوید تهرانی نه فقط بی‌رحمانه به ٧ سال زندان و ٧٤ ضربه شلاق محكوم می‌شود و بلكه قاضی با كمال قساوت مجازات شلاق او را «غیر قابل خرید» اعلام می‌كند. سركوب زنان و اقلیت‌های قومی و عقیدتی شروع شده است. هم‌زمان با خشونت‌های به كار رفته در كردستان، مقررات تحقیركننده جدیدی علیه زنان در دستور كار نمایندگان مجلس قرار گرفته است. اعدام‌های علنی، آن هم به دلایل جنسی (هم‌جنس‌گرایی) و در مورد كودكان افزایش می‌یابد. و هم‌زمان با این فجایع، رجزخوانی‌های رژیم ایران در برابر جامعه جهانی شدت یافته است و خاورمیانه آغشته در جنگ و خون را به یك جنگ خانمانسوز دیگر نزدیك می‌كند.

این بازگشت به عقب البته در زمانی صورت می‌گیرد كه نه شرایط داخلی ایران آمادگی یا تاب تحمل هزینه‌های سنگین بحران‌های رژیم را دارد و نه جامعه جهانی به ماجراجویی‌های رژیمی‌ بی‌اعتنا خواهد ماند كه با حربه تروریسم و تهدید سلاح اتمی صلح جهانی‌ را به خطر می‌اندازد. به عبارت دیگر آخوندهای حاكم بر ایران ورد را خوب آموخته‌اند ولی سوراخ دعا را گم كرده اند. اگر بحران‌ آفرینی‌های دهه اول انقلاب وسیله‌ای برای‌ حفظ رژیم بود، امروز این سیاست (علاوه بر تحمیل هزینه سنگینی بر مردم ایران) نتیجه‌ای جز تسریع روند نابودی ‌رژیم به دست عوامل داخلی ‌یا خارجی‌ نخواهد داشت. رژیم ایران برای ‌جلوگیری یا كند كردن این روند نابودی تنها یك راه دارد: تشدید بیشتر بحران و بالا بردن هزینه آن برای مردم ایران و جهان.

رژیم ایران می‌داند كه سیاست‌‌های اتمی و خارجی آن ممكن است خطر حمله نظامی به ایران را افزایش دهد، و در عین حال به این واقعیت نیز آگاه است كه در صورت بروز این حمله نمی‌تواند همانند جنگ ایران و عراق در دهه شست انتظار فداكاری وسیع از طرف مردم را داشته باشد. از این رو، برای‌ روبرو شدن با چنین حمله‌ای، با درس‌گیری از تجربه عراق، آمادگی‌های دیگری را در برنامه خود قرار داده است. رژیم از یك سو، جامعه جهانی را تلویحا به كاربرد سلاح اتمی تهدید می‌كند و از سوی دیگر به تشكیل واحدهای عملیات انتحاری با آموزش‌های ایدئولوژیك لازم كه مفتی ‌بزرگ حاكمیت آیت‌الله مصباح یزدی سردمدار آن است پرداخته است. رژیم ایران با اتخاذ این تدبیرها تلاش می‌كند كه هم مردم ایران و هم جامعه جهانی را از عواقب هرگونه تلاش برای ‌تغییر نظام حاكم بترساند.

هفته اول ریاست جمهوری اسلامی احمدی‌نژاد با بحران‌های مختلف داخلی و خارجی شروع شده است. این بحران‌ها در روزها و هفته‌های آینده بدون شك تشدید خواهد شد. هزینه‌های‌ عاجل این سیاست را زندانیان سیاسی و گروه‌های اجتماعی‌ تحت تبعیض، زنان و اقلیت‌های قومی و عقیدتی خواهند پرداخت. در این مرحله، می‌توان با تلاش مشترك با این بحران‌ها مقابله كرد و یا هزینه‌های‌ آن‌ را كاهش داد. ولی اگر این بحران‌ها ادامه پیدا كند هزینه‌های آجل و سنگین‌تر آن بر تمامی مردم ایران تحمیل خواهد شد و مقابله با آن بسیار مشكل‌تر خواهد بود. رژیم جمهوری ‌اسلامی رفتنی است، و برای‌جلوگیری یا تاخیر در آن در صدد آن است كه سرنوشت خود را با سرنوشت ایران پیوند بزند. این تلاش را باید در هم شكست.

گنجی‌ هم‌چنان در دو جبهه با مرگ و دیكتاتور حاكم دست و پنجه نرم می‌كند. زندانیان سیاسی یك پس از دیگری‌ به زندان‌های درازمدت و شلاق محكوم می‌شوند. سركوب خونین رژیم در كردستان فاجعه می‌آفریند، و موج جدیدی از فشار و حمله به زنان آغاز شده است. رژیم تعمدا به تحریك و تشنج در روابط بین‌المللی پرداخته است. این‌ها سرچشمه است. تلاش برای‌ مقابله با این اقدامات خشونت‌بار و بحران‌زا البته هزینه می‌طلبد، ولی با تحمل این هزینه ممكن است بتوان بحران‌آفرینی‌های رژیم را خنثا كرد. ولی‌ كوتاهی در آن نتیجه‌ای جز تشدید بحران و بروز بحران‌های خطرناك‌تر با هزینه‌هایی به مراتب سنگینتر و درازمدت‌تر و فاجعه‌بار نخواهد داشت. انتخاب با ما است. آیا اصلاح‌طلبان پیام گنجی دایر بر «خامنه‌ای باید برود» را شنیده‌اند؟