ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 22.12.2011, 22:25
زن ایرانی و تلاش برای آزادی و برابری

گفت‌وگوی ماندانا زندیان با دکتر مهناز افخمی
برگرفته از فصلنامه ره آورد، شمارۀ ۹۷، زمستان ۱۳۹۰ خورشیدی

ماندانا زندیان - در کشور ما، در بیشتر دوران‌ها، روشنفکری به تعریف سارتر- اعتراض به وضع موجود- نزدیک‌تر بوده است، تا تعریف‌هاول- اندیشیدن و گستراندن اندیشه برای عمل در گسترۀ اجتماعی. و این، البته، بسیار جاها با دور نگاه داشتن انتلکت از امر عمومی، به حکومت و مردم و حتی فرهنگ آسیب زده است. نگاه شما به این امر چگونه است؟ سال‌ها پیش، برای رفتن از جایگاه تدریس در دانشگاه، به سازمان زنان، و پس از آن، مقام وزارت، چگونه با این فرایافت کنارآمدید؟


مهناز افخمی
- من هم معتقدم که در ایران، به ویژه در دوران بین جنگ جهانی دوم و انقلاب اسلامی، صفت «روشنفکر» بیشتر به کسانی اطلاق شده است که بر کژی‌ها و کاستی‌های جامعه، به ویژه در پهنه‌های سیاسی‌اش، انگشت گذاشته‌اند. از سوی دیگر، آنان که اندیشه‌ها و توانمندی‌های خویش را، در عرصۀ عمل، معطوف به حل تنگناهای جامعه در اوضاع و احوال حاکم، کرده‌اند، به جرگۀ «روشنفکری» راه نبرده‌اند. امّا، با تجربه‌ای که در سال‌های اخیر مردم ایران و به ویژه جوانان و زنان دانش آموخته‌اش، از سر گذرانده‌اند، به نظر می‌رسد که به تعریف تازه‌ای از «روشنفکری» دست یافته باشند که سازگار‌تر با تعریف‌هاول و نزدیک‌تر به برداشتی است که ایرانیان دوران پیش از جنگ دوم از دولتمردانی چون فروغی داشتند.

تصمیم‌ام برای پیوستن به سازمان زنان ایران بیشتر از دو عامل مرتبط با هم سرچشمه می‌گرفت. نخست آشنائی روزافزونم با مشکلات و نگرانی‌ها و آمال و آرزوهای دختران دانشجو که مرا به سوی فعالیت در زمینۀ حقوق بشر و به ویژه حقوق زنان کشید. عامل دوّم این بود که تماس با گروه‌های مختلف اجتماع و آگاهی بیشتر از اوضاع و احوال کشور مرا به تدریج به این نتیجه رساند که دگرگونی‌های مثبت در جامعۀ آن روز ما تنها از راه گسترش آگاهی‌های اجتماعی و فردی، بالا رفتن سطح سواد و دانش عمومی و گسترش و تحکیم زیربنای اقتصادی جامعه ممکن خواهد شد. بنابراین، هرنوع تغییر ناگهانی و شتابزده در ساختار سیاسی ایرانِ آن روز نمی‌توانست مستقل از نیروها و افکار دست راستی و افراطی اسلامی و یا حرکت‌ها و خواسته‌های رنگ گرفته از مارکسیسم شکل گیرد، به خصوص از مارکسیسم همسایۀ شمالی آن روز که هنوز هم چشم طمع تاریخی‌اش به ایران سست نشده بود. در نتیجه، به نظر من بهبود وضع مردم و تحقق خواست‌هایشان انقلاب نمی‌طلبید، به رفورم احتیاج داشت. در همان حال، هرروز که می‌گذشت کارکردن با دختران جوان به من نشان می‌داد که آمادگی برای یادگیری و آموختن تجربیات دیگران و انطباق دادن این تجربه‌ها و آموخته‌ها با شرایط فرهنگی و اجتماعی خودمان و عملی کردن این آموخته‌ها تا چه حد قابل دسترسی است. امّا، همکاران دانشگاهی‌ام همگی مرا از درگیری با مسائل و مشکلاتِ بغرنج جنبش زنان برحذر می‌داشتند. به تدریج برای خودم هم روشن شده بود که حرکت زنان به سوی مشارکت در عرصه‌های اجتماعی در تفکر روحانیان و محافظه کاران کفر، از نقطۀ نظر روشنفکران آن روز ایران تفنّن، و از دید دولت یک نوع مزاحمت غیرقابل احتراز بود. کسی از دوستانم و همکارانم نبود که جایگاه محترم و راحت و آبرومند تدریس در دانشگاه را بر مسیر و مقامی ترجیح دهد که از دید آنها جز دردسر و شکست، آتیه‌ای نمی‌توانست داشته باشد.

ماندانا زندیان- پیش از انقلاب اسلامی، شما سال‌هایی چند، در جایگاه «دبیر کل سازمان زنان ایران»، از نزدیک به مسائل زن ایرانی پرداخته‌اید. نخست، ذهنیت و هدف بنیان گذاران و گردانندگان سازمان زنان- سازمانی غیر دولتی، در بازه‌ای از زمان که جامعۀ مدنی، برای بسیاری لایه‌های جامعۀ ایرانی، حتی تعریف روشنی نداشت- چه بود؟ این ذهنیت، چه اندازه به ذهنیت زنان ایرانی آن دوران، نزدیک، یا دستکم آگاه بود؟ به عنوان نمونه، آیا آنچه در برنامه‌های شما دست بالاتر را داشت، به خواستِ برترِ چیره بر بیشترین لایه‌های جامعۀ زنان، نزدیک بود؟




مهناز افخمی
- «ذهنیت و هدف» بنیان گزاران و گردانندگان سازمان زنان، مانند ذهنیت گردانندگان هر سازمان نوپای دیگری پیوسته در حال تحوّل و تکامل بود. در آغاز هدف‌ها محدود و کلّی بودند. در اساسنامۀ نخستین سازمان هدف «بالابردن دانش فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زنان ایران و آگاه کردن آنان به حقوق خود و نیز به وظائف مسئولیت‌های خانوادگی، و اجتماعی و اقتصادی» تعریف شده بود. ما در دورانی شروع به کار کردیم که شمار زنان ایرانیِ آگاه به حقوق و آزادی‌های طبیعی و مسلمشان از درصد بسیار کوچکی از زنان کشور تجاوز نمی‌کرد. حتی در میان شمار اندک زنان دانش آموخته در ایران نیز این آگاهی مختص همۀ آنان نبود. درواقع، حتّی تلاش برای گسترش آموزش بین زنان نیز ایده‌ای رادیکال و بحث انگیز شناخته می‌شد. حتّی در میان رهبران و فعّالان سازمان زنان ایران نیز در بارۀ هدف‌ها، برنامه‌ها و شیوه‌های کار توافق گسترده‌ای وجود نداشت. به تدریج با موفقیت‌های سازمان در رسیدن به هدف‌های ساده و ابتدائی و به ویژه با افزایش شمار زنان دانش آموخته و زنانی که به تدریج، با ورود به عرصه‌های گوناگون اجتماعی، به حقوقشان آگاه می‌شدند، بر شمار هدف‌های سازمان در زمینه‌های گوناگون افزوده شد.

در سال ۱۳۵۳ با تجدید نظر در اساسنامه، هدف سازمان زنان «دفاع از حقوق شخصی، خانوادگی و اجتماعی زنان برای تامین برابری کامل آنان در جامعه و در برابر قانون» اعلام شد. این جهش کیفی و نیز شمار دستاوردهای بزرگ این سازمان در آستانۀ انقلاب اسلامی، خود بهترین معرف تحول مداوم هدف‌های آن می‌تواند باشد.

بنابراین، شاید بتوانم بگویم که مهمترین انگیزه سازمان بیشتر از آن که بازتابیدن خواست‌های ساده و متعارف اکثریت زنان آن روز ایران باشد، آگاه کردن هرچه بیشتر و سریع‌تر آنان به حقوق و آزادی‌هائی بود که هنوز در ذهنیت بسیاری از آنان متبلور نشده بود.

ماندانا زندیان- سال‌هایی که شما، در جایگاه دبیر کل سازمان زنان، و پس از آن، وزیر مشاور در امور زنان، در درون کشور به مسائل زن ایرانی پرداختید، بخشی از دوران نوسازندگی (مدرنیزاسیون) و گشاده کردن فضاهای اجتماعی- و نه سیاسی- کشور ایران بوده است. اگر نوگری (مدرنیته) را خردگرایی، انسان گرایی، و عرفیگرایی تعریف کنیم، چه اندازه از این تعریف، درونمایۀ تلاش‌های سازمان زنان، یا وزارت در امور زنان، بود؟ این تلاش‌ها، چه اندازه به بهکرد قوانین، برای برابری حقوق زنان و مردان، می‌پرداخت، و چه اندازه در این راه کامیاب بود؟


مهناز افخمی
- نه تنها خردگرائی و انسان گرائی بلکه انصاف آموزی و عدالت جوئی، به معنای عرفی و امروزی آن را بدون شک می‌توان از زمره اهداف بنیادی برنامه‌های سازمان زنان و انگیزۀ اساسی رهبران و کوشندگان و اعضایش شمرد.
عرفی گرائی، در معنای اخص آن، از اهداف سازمان نبود. امّا، رهائی زنان از سلطۀ نظام مردسالاری در خانواده و از محرومیت‌های زادۀ این نظام به یقین در شمار این اهداف بود.
در این نیز تردید نمی‌توان کرد که این اهداف و تلاش‌هائی که برای تحقق آنان شد به لغو بسیاری از قوانین و سنّت‌های تبعیض آمیزی انجامید که زنان ایران را به شهروندان درجۀ دوّم و همطراز مجانین و صغار و مجرمان مبدل کرده بودند.
بهترین گواه کامیابی تلاش‌ها برای لغو این گونه قوانین، شرکت شجاعانه و پیگیر زنان ایران در صف مقدم پیکار با نظام حاکم کنونی و سیاست‌ها و برنامه‌های زن ستیز آن است.

ماندانا زندیان- به نظر می‌رسد، پس از انقلاب اسلامی، ورود زنان به گسترۀ فعالیت‌های اجتماعی، به دلائلی چند- از جمله پذیرفتن امکان حضور زن در جامعه‌ای با نام و ظاهر اسلامی، برای خانواده‌های مذهبی یا سنتی- ژرف‌تر و گسترده‌تر شد و همین امر، زن ایرانی را از واپس مانده‌ترین قوانین و بیشترین نابرابری‌های حقوقی جامعه، آگاه‌تر ساخت و تا تلاش‌های ارزنده‌ای مانند پویش یک میلیون امضا رسانید.
اگر بپذیریم پاره‌ای از نابرابری رواداشته بر زن ایرانی، از بستر فرهنگ برمی خیزد، و در دوران‌های پیش‌تر هم وجودداشته است، شما تلاش زنان برای دستیابی به حقوق برابر، و مقاومت‌های پیش روی آن را، در سال‌های پیش و پس از انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می‌کنید؟


مهناز افخمی
- تلاش زنان ایران از انقلاب مشروطیت تا آستانۀ انقلاب اسلامی با مخالفت روحانیت سنّتی و جزم‌گرا روبرو بود. این مخالفت به ویژه در دهۀ پیش از انقلاب شدّت یافت یعنی در دورانی که بسیاری از قوانین محدود کنندۀ حقوق زنان لغو شدند، و شرکت زنان در عرصۀ فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی تحقق یافت.

گروه‌های چپ نیز دستاوردهای زنان را ناچیز می‌دانستند و ندیده می‌گرفتند. آنان اصولا هرقدمی را که برای بهتر کردن وضع زن برداشته می‌شد به شاه نسبت می‌دادند و آن را نمادی از تلاش او برای ارائه چهره‌ای مترقی، ولی ساختگی، از جامعه ایران می‌خواندند.

عامل بازدارندۀ دیگر مواضع سخت و جامد افراد محافظه کار بود که از سوی بازار و به خصوص روحانیان سنتی پشتیبانی می‌شدند. دراین میان آنچه به ما کمک می‌کرد این بود که جامعه به طور کلی در بستر توسعه و مدرنیسم پیش می‌رفت و دولت به تغییر و پیشرفت تعهد داشت. به سخن دیگر، جوّ حاکم بر بخش قابل ملاحظه و رو به گسترشی از جامعه خواستار فضائی بازتر بود که درآن زن و مرد هر دو بتوانند حضور و شرکتی فعّال داشته باشند.

نگاه ما به آینده‌ای کاملا متفاوت از گذشته مان بود. درآن زمان کمتر اتفاق می‌افتاد که ایرانی‌ها خود را با کشوری هم جوار مقایسه کنند. مورد مقایسه همیشه پیشرفته‌ترین ممالک جهان بودند. در دورانی که من در سازمان زنان بودم تازه تعداد زنان فارغ التحصیل داخل و خارج ایران که وارد بازار کار شده بودند به اندازه‌ای رسیده بود که بر حرکت اجتماعی اثر ملموس بگذارد. با این همه ما در آغاز حرکت بودیم که انقلاب شد.

هنگامی که جمهوری اسلامی به قدرت رسید زنان ایران، به یک رشته دستاوردهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مدنی دست یافته بودند که مراجع تقلید در ایران بر نمی‌تابیدند. در واقع، بیشتر آنچه زنان ایران در زمینه‌های حقوق و قدرت تصمیم گیری و کنترل بر سرنوشت خود به دست آورده بودند مخالفت مصرانه این مراجع و نیز مقاومتِ ساختارِ مردسالارِ فرهنگی و سنّتی‌ای را در پی داشت که زنان را از دیرگاه به موضعی تبعی و فرمانبردار محکوم کرده بود.

با لغو قانون حمایت از خانواده، زنان ایران کنترل قابل ملاحظه‌ای را که بر سرنوشت خود یافته بودند از دست دادند: حق ازدواج و طلاق، حق حضانت فرزندان، حق اشتغال، و صلاحیت شهادت دادن در دادگاه.

قانون جدید کیفر اسلامی، که چیزی جز احکام حدود و قصاص و تعزیر نیست، زنان را در معرض مجازات‌های وحشیانه و قرون وسطائی از جمله سنگسار قرار داد. با چنین دگرگونی‌ها، امری طبیعی بود که زنان ایران محدودیت‌های متعددی را که جمهوری اسلامی دوباره بر آزادی و زندگی آنان تحمیل کرده بود، نپذیرند و آسان به کاهش حقوق و آزادی‌ها و امنیت انسانی خویش گردن ننهند. مقاومت مستمر و مصممانه آنان در این سال‌های سخت بوده که رهبران رژیم را ناگزیر به اعاده برخی از حقوق و آزادی‌های آنان کرده است.

ماندانا زندیان- تصویب «قانون حمایت خانواده» در سال یکهزار و سیصد و چهل و شش خورشیدی، و بازنگری و اصلاح آن در راستای پشتیبانی بیشتر از حقوق زنان، در سال پنجاه و سه، دو حادثۀ بزرگ و باارزش در تاریخ تلاش‌های زن ایرانی برای دستیابی به حقوق برابر بوده است. نخست، سیستم حاکم در آن دوران، چه اندازه در چنین تلاش‌هایی همرأی و همراه بود؟ برخورد لایه‌های مذهبی، و مخالفان حکومت، که تقریبا همیشه با هر حرکت اصلاحی مخالف بوده‌اند، با چنان پدیده‌ای که رسما از بالا طرح می‌شد، چگونه بود؟
دیگر، با در نظر داشتن حضور گسترده و شگفت‌انگیز زنان- با نظام‌های ارزشی گوناگون- در میان کوشندگان انقلاب اسلامی، تجربۀ شما از بازتاب اصلاح آن قانون، یا امور دیگری مانند آن، در لایه‌های گوناگون جامعه، در همان چهار سال مانده به خیزش انقلابیون، چگونه بود؟


مهناز افخمی
- رژیم گذشته دیدش در مورد زنان دیدی بود مساعد با کار سازنده و تغییر مثبت. به سخن دیگر، دولت به مدرنیته و پیشرفت و توسعه اعتقاد داشت و درنتیجه اگر آزادی و برابری زن را در قالب این دید و در پیشبرد هدف‌های مربوط به آن مطرح می‌کردیم، کسی کارشکنی نمی‌کرد مگر در مسائل مربوط به خانواده که فرهنگ مرد سالار به آن حساسیت خاص داشت؛ فرهنگی که چهار دهه بعد نه تنها در ایران بلکه در اغلب قریب به اتفاق کشورهای اکثریت مسلمان هنوز مهم‌ترین سد در برابر آزادی و حقوق زنان است.

افسانۀ «رفورم از بالا» هم با واقعیت‌های تاریخی مغایرت دارد. زنان ایران دهه‌ها تلاش و کوشش پشت سر داشتند. فعالیت و خواست‌هایشان را با امکانات هر دوره و میزان آمادگی و استقبال توده‌های مردم در هر مرحله انطباق دادند. از سواد آموختن شروع کردند، به تدریج میزان مشارکتشان را در تصمیم گیری‌هائی که بر زندگی شخصی و اجتماعی شان اثر می‌گذاشت بیشتر کردند و آن گاه به تأکید بر اصلاح قوانین مدنی که حاکم بر زندگی شخصی و خانوادگی شان بود، پرداختند. سال‌ها در راه آگاه سازی زنان طبقات گوناگون گام برداشتند و در عین حال به بحث و تبادل نظر و گفت‌وگو با مهره‌های مهم تصمیم گیری در عرصه‌های سیاست و مذهب و قانون پرداختند تا مساعدت و حمایتشان را برای پیشبرد مقاصدشان جلب کنند. به این ترتیب بود که بر تجربه و توانائی زنان برای رسیدن به هدف افزوده شد.

یکی از اولین زنانی که به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود، شادروان مهرانگیز دولتشاهی متنی در بارۀ قانون خانواده تهیه کرد و به مجلس ارائه داد. همزمان، سناتور مهرانگیز منوچهریان هم متن مشابه اما رادیکال تری را در مجلس سنا مطرح کرد. سرانجام، پس از سال‌ها تلاش، «قانون حمایت خانواده» تصویب شد. اصلاحیۀ این قانون هنوز، پس از گذشت حدود نیم قرن، از قوانین مشابه در کشورهای اکثریت مسلمان، به جز قانون خانوادۀ تونس پیشرفته تر، است.

باید در نظر داشت که برای بسیاری از زنانی که در تظاهرات شرکت کردند مسئلۀ اسلام به معنای استقرار نظام تئوکراتیک و ایجاد جداسازی زن و مرد در قانون و در جامعه یعنی یک نوع آپارتاید بر اساس جنسیت نبود، به خصوص که حمایت و مشارکت گروه‌های ملی‌گرا و طیف‌های گوناگون چپ و وسایل ارتباط جمعی غرب همه به این حرکت مشروعیت داده بودند. فراموش نکنیم که افرادی چون همکار مارتین لوتر کینگ Martin Luther King، آقای اندرو یانگ Andrew Young خمینی را گاندی عصر ما خوانده بود و رهبران جبهۀ ملی از جمله آقای سنجابی با رهبر انقلاب اسلامی بیعت کرده بودند.

ماندانا زندیان- به نظر شما، در جایگاه یکی از کوشندگان اثرگذار بر اصلاح این قانون؛ شتاب در لغو قانون حمایت از خانواده، توسط آیت الله خمینی، حتی پیش از تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی؛ و واپس رفتن آن دستاوردها در «لایحۀ حمایت از خانواده» که توسط نهمین مجلس شورای اسلامی طرح شد، و یک بار دیگر زن را، از هر چشم انداز، «جنس دوم» تعریف کرد، چه اندازه با پشتوانۀ ذهنیت برخی لایه‌های جامعه انجام شد؟ در همین راستا، اگر به سال‌های گذشته بازگردیم، «سازمان زنان» چه اندازه به آگاه کردن و جایگیر کردن آگاهی درمورد حقوق زنان، اهمیت می‌داد؟
شما در گفت و گویی با مدرسۀ فمینیستی، یادآور شده‌اید که شخص محمدرضاشاه در زمان کنفرانس سازمان زنان به شما پیام داد که در مورد مسئلۀ ارث که ممکن است با نص صریح قرآن در تضاد قرارگیرد، صحبتی نشود. این دست مسائل چه اندازه می‌توانست در تلاش‌های شما، و انتقال آن به متن جامعه، مشکل ایجادکند؟


مهناز افخمی
- من بسیار بعید می‌دانم که تصمیم آیت‌الله خمینی به لغو قانون حمایت خانواده دوران پیش از انقلاب، و یا لایحه حمایت خانوادۀ مورد بحث در مجلس شورای اسلامی که به تقریب برهمۀ دستاوردهای حقوقی عمدۀ زنان ایران دست رد گذاشته، از پشتیبانی شمار قابل توجهی از زنان ایران برخوردار باشد.

زنان شهرنشین طبقۀ متوسط، و حتی بسیاری دیگر از زنان طبقات فرو دست که در سال‌های پیش از انقلاب از مزایا و حقوق و آزادی‌های گوناگون بهره جسته بودند، چگونه می‌توانستند از چنین پس روی‌هائی احساس رضایت و خشنودی کنند. آنان همان قدر تشنۀ عدالت و آزادی بودند و هستند که مردان. در هر دیداری که با زنان داشته‌ام چه در ایران و چه در دیگر نقاط جهان، در شهر و روستا، دانشگاه و کارخانه، هرگاه از زنی پرسیده‌ام که آرمانش برای خودش یا فرزندش چیست آنچه بر شمرده بی شباهت به اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر نبوده است. هیچگاه هیچ زنی نگفته است که «نمی‌خواهم همسرم را آزادانه انتخاب کنم و یا در تعیین سرنوشت فرزندم نقشی داشته باشم، یا مجبور شوم حضورِ زن دوّم و سوّمِ شوهرم را در خانه تحمل کنم.» همه حق جو بوده‌اند و آزادی طلب. امّا همه آگاه به ابعاد حقوقی که به آن‌ها به عنوان فردی از افراد بشر تعلق می‌گیرد، نبودند. به همین دلیل، برنامه‌های ترویجی و آموزشی و آگاهی رسانی سازمان زنان ایران با تأکید بر حقوق زن در خانواده شکل گرفتند. چاپ و انتشار جزوه‌هائی به زبان ساده در بارۀ حقوق زن، صحبت‌های مددکاران حقوقی در مراکز سازمان و نقش آگاه سازی سپاهیان دانش دختر در این زمینه‌ها بسیار مفید و مؤثر واقع شده بودند.

دربارۀ بخش آخر پرسش، این یکی از دو موردی است که در طول یک دهه خدمت من از شخص شاه پیامی دریافت کردم. مسائلی که به طور مستقیم با نص قرآن در تضاد قرار می‌گرفت، همانطور که گفتم تغییرش در آن زمان غیرممکن بود. در نظر داشته باشیم که امروز هم در تلاش ما برای تغییر قوانین در کشورهایی چون مراکش، اردن، لبنان و یمن، مسئله ارث را نمی‌توانیم مطرح کنیم.



ماندانا زندیان- حکومت اسلامی، در سال یکهزار و سیصد و شصت و یک خورشیدی، رسما به جدا کردن دختران و پسران، در تمام مراکز آموزشی کشور، جز دانشگاه‌ها، دست زد. این اواخر، بحث این جداسازی در دانشگاه‌ها نیز، آغاز شده است. به نظر شما، با تجربه‌های ارزنده در امور زنان در گستره‌های بین المللی، چگونه است که حکومتی به نهایت خشن و سرکوبگر، این اندازه از «مسئلۀ زن» و شرکت زنان در کنار مردان در عرصه‌های عمومی و اجتماعی در هراس است؟


مهناز افخمی
- ریشه‌های این هراس را باید در باورهای مذهبی و سنّتی روحانیت بنیادگرا از یکسو، و تعهّد آنان به حفظ نظام مرد سالار، از سوی دیگر، جست. زیرا تنها با تحمیل باورها و سنّت‌های مذهبی‌ی ناسازگار با فرهنگ فرد محور و پیشرفتۀ کنونی است که رهبران جمهوری اسلامی می‌توانند، ضمن تسلط بر اهرم‌های قدرت سیاسی، منافع فرهنگی و مادی خویش را نیز چون گذشته تأمین کنند.

بیم جمهوری اسلامی از این است که با آگاه شدن مردم ایران، از زن و مرد، به آزادی‌ها و حقوقی که سال‌هاست در جوامع گوناگون جهان تثبیت شده، نتواند همچنان بر آنان حکم راند.

بنابراین، طبیعی است که چنین رهبرانی بزرگ‌ترین خطری را که متوجه قدرت و منافع آنان است، در یک یک مواد و اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر وبه ویژه میثاق‌های گوناگون بین‌المللی در باره آزادی‌ها و حقوق زنان ببینند و نسبت به آینده حکومت خویش نگران شوند.

ماندانا زندیان- با در نظر داشتن پذیرفتن هرچند ظاهری اعلامیۀ جهانی حقوق بشر از سوی سران جمهوری اسلامی، اعلامیۀ رفع تبعیض از زنان- شاید به همان دلائلی که شما شرح دادید- همچنان مورد تایید این حکومت نیست. برخورد کشورهای دیگر منطقه، با این اعلامیه چگونه است؟


مهناز افخمی
- تا کنون ۱۸۷ کشور به میثاق رفع تبعیض از زن پیوسته‌اند از جمله همۀ کشورهای اکثریت مسلمان، به استثنای ایران، سومالی و سودان. برخی از کشورهای عرب خاورمیانه و آفریقا تعهد خود به این میثاق را در مورد اصول خاصی به این شرط مشروط می‌کنند که «مغایرتی با موازین اسلامی» نداشته باشند.

در سال گذشته نخست پادشاه مراکش و سپس پادشاه اردن پیشگام حذف این شرط شدند. تونس نیز الغای این شرط را اعلام کرده است. برای زنان این جوامع پیوستن غیر مشروط به این میثاق دارای اهمیتی خاص است زیرا خواست‌های آنان را برای تغییر قوانین در جهت تأمین عدالت و برابری زن و مرد در حیطه قانون بین‌الملل قرار می‌دهد و به آن مشروعیت و حقّانیتی قابل ملاحظه می‌بخشد.

ماندانا زندیان- ازسال یکهزار و سیصد و هفتاد و یک خورشیدی، که خانم شهلا شرکت، مجلۀ «زنان» را منتشرمی کند، و کمی بعد که خانم فائزه‌هاشمی به بهکرد برخی امور پیرامون ورزش بانوان می‌پردازد؛ تا سال هفتاد و پنج که چهارده نمایندۀ زن به مجلس شورای اسلامی راه می‌یابند، تا تصویب برخی قوانین کاری به سود زنان کارمند؛ ورود چشمگیر دختران به دانشگاه‌ها و گستره‌های عملی اجتماع در رشته‌ها و جایگاه‌های برازنده؛ کامیابی‌های زنان مستقل در امور فرهنگی- از جمله جشنواره‌های بین‌المللی فیلم؛ و دریافت جایزۀ صلح نوبل توسط خانم عبادی، و در نهایت سازمان یافتن پویش یک میلیون امضا، و این اواخر تاکید خانم زهرا رهنورد بر لزوم پیوستن به «کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض نسبت به زنان»؛ تغییرات مثبت و شایسته‌ای در زندگی زن ایرانی رخ داده است، که گرچه دستاورد خود آنان، و پاک برهنه از هر حضور حکومت اسلامی ست، شاید با همان تعریف سارتر از مسئلۀ روشنفکری، مورد بی مهری و حتی انتقاد مخالفان جمهوری اسلامی بوده است. بسیار کسان، هر حرکت مثبت حتی مستقل را کمک به تلطیف چهرۀ حکومت می‌دانند و با آن مخالفند. نگاه شما به چنین حرکت‌های مثبت و رو به جلو و اصلاح گر(در دوران حکومت اسلامی) در هر اندازۀ ممکن و با هر سرعت تاریخی، چگونه است؟


مهناز افخمی
- به اعتقاد من هرنوع اصلاح و تغییری را که حقوق و آزادی‌های تازه‌ای را، هرقدر هم اندک، برای زنان ایران تأمین می‌کند، در هر نظام سیاسی که رخ دهد، باید تأئید کرد. از همین روست که درسال‌های گذشته از هر گامی که در ایران درسوی افزایش بهبود وضع زن برداشته شده است پشتیبانی کرده‌ام. به عنوان نمونه، در سال‌های اول انقلاب زنان از تحصیل در رشته‌های متعدد و اشتغال در این رشته‌ها محروم شدند ولی دیری نگذشت که با مقاومت زنان و نیز نیازی که جامعه به خدمات و توانایی‌های گوناگون آنان داشت؛ دولت ناچار به عقب نشینی شد. من همه جا پیروزی زنان را در این مورد هم مطرح و هم تحسین کرده‌ام.
همچنین، افزایش شمار دانشجویان زن در رشته‌های گوناگون دانشگاهی را باعث افتخار می‌دانم. عقب نشینی دولت در مورد شرکت زنان را در عرصه‌های تصمیم گیری سیاسی – که آیت الله خمینی آن را فحشا خوانده بود- پدیده‌ای مثبت می‌شمارم. مرتبط کردن توّرم با مبلغ مهریه را نیز در اوضاع و احوال کنونی کشور کمک بزرگی برای گروهی از زنان می‌دانم.

امّا، فراموش نکنیم که در دوران کنونی مرزهای فعالیت زنان و آزادی‌ها و حقوق اساسی آنان به طور کلی بی نهایت محدود‌تر از گذشته شده است. مبنای بحث‌ها و داوری‌های کنونی در بارۀ این حقوق و آزادی‌ها موضوع‌هائی چون حضور زنان در مسابفات ورزشی، حق دوچرخه سواری و یا افزایش سن ازدواج دختر از ۹ سال به ۱۳ سال و یا تلاش برای برابر کردن خون بهای زن مقتول (در صورتی که خود هزینۀ بیمه‌اش را پرداخته باشد) و خون بهای مرد قاتل است. زنان ایرانی استحقاقی بسیار بیشتر از این‌ها دارند.

ماندانا زندیان- بنیاد مطالعات ایران، یک نهاد پژوهشی است که از جمله به امور سیاسی و فرهنگی ایران همروزگار ما می‌پردازد. چه سهمی از تلاش روزانۀ شما، در جایگاه‌هایی مانند مدیر عامل این بنیاد، و رئیس سازمان بین‌المللی زنان برای آموزش و مشارکت، به پی گیری امور زنان ایران، وبالا بردن آگاهی لایه‌های گوناگون جامعه در این باره، سپرده می‌شود؟


مهناز افخمی
- در آغاز تأسیس بنیاد مطالعات ایران در سال ۱۹۸۱ با توجه به مشکلات و موانع مختلفی که بر سرراهش قرارداشت، بیشتر وقت و تلاشم معطوف به این مسائل و راه حل آن‌ها می‌شد. در سال‌های اخیر با موفقیت تدریجی بنیاد در رسیدن به هدف‌های اساسی‌اش، امکان صرف وقت و تلاش بیشتر در راه پیشبرد حقوق زن در ایران و دیگر جوامع برایم فراهم شده است.
در آغاز مهم‌ترین هدف بنیاد پژوهش در زمینه تاریخ و تمدن ایران و تلاش برای زنده نگاه داشتن زبان فارسی و هویت ایرانی در میان ایرانیان مهاجر بود، به ویژه با توجه به عنادی که در سالهای نخستِ پس از انقلاب متوجه هويّت ملّی و فرهنگ باستانی ایران می‌شد. کمک به ایجاد فضایی مناسب برای ارائه و نشر بررسی‌های محققانه روشنفکران و پژوهشگران مطالعات ایرانشناسی نیز در میان هدف‌های اساسی بنیاد قرار داشت. در سال‌های اخیر، با استمرار دشواری‌‌ها و کاستی‌ها در زمینه‌های گوناگون زندگی اجتماعی و فردی مردم ایران، پژوهش در باره اوضاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعۀ معاصر ایران نیز به تدریج بر فهرست هدف‌ها و برنامه‌های بنیاد افزوده شده است.

این هدف‌ها در قالب چند برنامه عملی شده‌اند که چشمگیر‌ترین آن‌ها عبارتند از: ایران نامه (فصلنامه تحقیقاتی بنیاد) که امسال وارد بیست و هفتمین سال انتشار شده، تاریخ شفاهی ایران و در ارتباط با آن مجموعه برنامه‌های توسعه و عمران ایران (۱۳۵۷-۱۳۲۰) که تا کنون در ده جلد منتشر شده ، سخنرانی‌ها و به ویژه سخنرانی‌های نوروزی که نوروز آینده شاهد بیست و دومین سال اجرای آن خواهیم بود؛ اهدای جایزه برترین پایان‌نامه دکترا در رشته مطالعات ایرانشناسی که اکنون سال بیست و هفتم آن است، پژوهش در باره مسائل زنان و کمک به پیشبرد حقوق آنان که با همکاری مرکز زنان بنیاد و سازمان بین‌المللی زنان برای آموزش و مشارکت صورت می‌گیرد، و کانون کودکان و نوجوانان که می‌کوشد کودکان و نوجوانان ایرانی-امریکائی را با زبان و فرهنگ و تاریخ ایران آشنا کند.
همه این برنامه‌ها اکنون در تارنمای بنیاد مطالعات ایران http://www.fis-iran.org در دسترس علاقمندان قرار دارند.

ماندانا زندیان- پس از همۀ این سال‌ها، تاریخ کوشش‌های خود را پیرامون امور زنان ایران، از سال چهل و شش خورشیدی تا کنون، چگونه می‌بینید؟ آیا از آنچه به اجبار پشت سر نهاده و به نسل پس از خود سپرده‌اید، و از آنچه این نسل، با درس یا عبرت گرفتن از آن تلاش‌ها، بر دستاوردهایی که سهمی از زندگی شماست، افزوده است، خرسندید؟


مهناز افخمی
- مرور بر دهه‌های گذشتۀ فعالیت‌هایم در زمینۀ حقوق زنان در ایران هم شادی آفرین است و هم دردناک. سازمانی که به کمک توده‌های وسیع زنان به وجود آوردیم در ۴۰۰ نقطۀ ایران شعبه داشت و در ۱۲۰ مرکز به یک میلیون زن ایران در سال خدمات مورد نیازشان را ارائه می‌داد. همکاری، همفکری، شور و هیجان همه گیر، و دید مثبت گروه‌های گوناگون زنان الهام بخش و شادی آفرین بود و دستاوردهایمان باعث افتخار.

انقلاب بسیاری از آن چه با تلاش و خون دل به دست آورده بودیم، از بین برد. آن چه باقی ماند تجربه‌های ژرف و آموزندۀ تاریخی، آگاهی‌های فراموش نشدنی و اعتماد به نفس و شهامتی بود که سینه به سینه از مادر به دختر منتقل شد. مجلۀ آزادی خواهانۀ فخرآفاق پارسای او را به تبعید کشاند، امّا دخترش، فرّخ رو را مصمم‌تر و با تعهّدی حتّی استوار‌تر به حق زن به عرصۀ فعّالیت کشید. زندگی و مرگ غرور آمیزش هزارها زن جوانی را به عرصۀ پیکار آورد که راهنمائی‌هایش را در دبیرستان نوربخش و سپس تلاش‌هایش را در مجلس و وزارت آموزش و پرورش الگوی زندگی خود کرده بودند.

آنچه زنان ایران در سال‌های اخیر در شرایط دشوار و با از خودگذشتگی‌های بسیار به دست آورده‌اند، مدیون بیش از یک قرن تلاش زنان ایران در راه نیل به آزادی و برابری است. برایم روشن است که شکوفائی دوباره و گسترش نهضت زنان ایران از دستاوردهای زنان نسل پیشین آنان سرچشمه می‌گیرد و نه از محرومیت و محدودیت و وحشت حاکم بر فضای امروز ایران.

آبان یکهزار و سیصد و نود خورشیدی