ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 25.11.2011, 18:20
آیت‌اللە مردوخ کردستانی، روحانیت سنت و مشروطیت

انور سلطانی
آیت‌اللە مردوخ کردستانی، روحانیت سنت و جماعت و مشروطیت

روحانیت در کردستان هموارە یکی از پایگاههای مهم مبارزە علیە استبداد و ستم ملی بودە است. اعدام شیخ سعید پیران درسال ١٩٢٥ توسط جمهوری نو بنیاد ترکیە، دستگیری، تبعید و زندانی شدن شیخ محمود برزنجی بە دست انگلیسیان حاکم بر عراق در سال ١٩٣١؛ اعدام قاضی محمد رییس جمهور کردستان در سال ١٩٤٧ بە دست نظامیان حکومت پهلوی و تیرباران ملا احمد شلماشی معروف بە "ملا آوارە" در سال ١٩٦٩ بە فرمان تیمسار اویسی فرماندە وقت ژاندارمری ایران در جلدیان، تنها نمونەهای اندکی از مبارزە روحانیون اهل تسنن کردستان علیە ظلم و اجحاف و ستم ملی در کردستان هستند.

مشروطیت در ایران و عثمانی، گذشتە از نقش ترقیخواهانەای کە در گذار دو کشور از سیستم اقتصادی – اجتماعی پوسیدە فئودالی بە سیستم نوبرآمدە سرمایەداری ایفا نمود، در برخی عرصەها عقربە زمان را نە بە جلو، کە بە عقب برگرداند. مسألە آزادیهای سیاسی مردم ایالات و ولایات 'ممالک محروسە' ایران و عثمانی یا بە عبارت روشنتر، مسألە ملی و حقوق ملتهای ساکن دوکشوربمثابە یکی از پیش فرضهای دمکراسی، با استقرار مشروطیت دچار پسرفت بنیادی گردید و زمینەای درخور برای ظهور دیکتاتوری رضاشاهی و آتاتورکی در این جوامع فراهم نمود.

آقای احسان هوشمند در مطلبی با عنوان "انقلاب مشروطە و روحانیون سنت و جماعت"، کە در نشریە 'مهرنامە'[۱] و تارنمای "ایران گلوبال"[۲] انتشار یافتە است، بە "کمبود پژوهش در خصوص مشارکت مردم کرد سنی مذهب [ایران] بە ویژە در استانهای کردستان و آذربایجان غربی" اشارە نمودە، دیدار زندەیاد آیت اللە مردوخ کردستانی با شیخ فضل اللە نوری یکی از ستونهای اصلی مخالفت با مشروطەخواهان در دورە محمدعلیشاهی را بعنوان سندی مطرح کردەاند کە خوانندە بتواند از راه آن بە نتیجەای کە بطور غیرمستقیم هدف مقالە نویسی ایشان است برسد؛ در زمینە این هدف دیرتر توضیح خواهم داد. هرچە هست، تردیدی در درستی "گفتەها"ی ایشان در رابطە با سفر و دیدار مردوخ نیست و آنچە گفتەاند مستند بە بخشهایی از کتاب تاریخ کرد و کردستان مردوخ است. اما آنچە بی تردید جای گفتگو دارد، "نگفتەها"ی وی در پیوند با مشارکت مردوخ و بطور عمومیتر روحانیون اهل سنت و جماعت کردستان در مبارزە برای استقرار مشروطیت در ایران است- نگفتەهایی کە نشان از نگرشی ویژە بە مسألە دارند یا حداقل حاکی از عدم اشراف نویسندە بر فاکتها و منابع اندک ولی عملا موجود در پیوند با مسألە است- گرچە، بەهرجهت، اشارە ایشان بە کمبود منابع ایرانی در این رابطە، مطلبی دور از واقع نیست.

نکتە محوری گفتەهای آقای هوشمند اتهام "بی موضعی" و بطور غیرمستقیم همراهی زندەیاد آیت اللە مردوخ کردستانی با نیروهای استبداد است. علیرغم درست بودن فاکت مورد اشارە، متأسفانە ایشان در ریشەیابی موضوع و نیز تشخیص جایگاه اجتماعی مردوخ دچار اشتباهاتی شدەاند کە من در این سطور سعی خواهم کرد بە هردو دو مسألە بپردازم.

نقش ترقیخواهانە جنبش مشروطیت در ایران در تسریع گذار از سیستم فئودالی بە اقتصاد تازە نفس سرمایەداری، جای تردید نیست. اوضاع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بعد از انقلاب مشروطیت از بسیاری لحاظ تغییر کیفی یافت و چهرە اجتماعی جامعە، کە در طول قرنها کم وبیش همسان ماندە بود، دچار دگرگونی بزرگ و عمدتا مثبتی شد. اما نقش مشروطیت در همە عرصەها مترقیانە نبود و بە تعبیری، در برخی زمینەها عقربە زمان را بە عقب برگرداند. مجریان و متولیان مشروطیت با بهرەگیری از شرایط فراهم شدە توسط انقلاب، اقتدارات و اختیارات اداری ولایات را زیر عنوان تفسیربردار "ایجاد مرکزیت و نابودی سیستم خانخانی" از والیان محلی گرفتە، دردست خود قبضە کردند. دستگاههای متعدد سرکوب مانند ارتش و پلیس و ژاندارمری در مناطق ملی ایجاد و برای تجاوز بە حقوق مردم از زبان و مذهب و سنت گرفتە تا لباس و کلاه بە کار افتاد. ژاندارمری انقلابی دورە یپرم و پسیان و لاهوتی تبدیل بە نیروی سرکوبگر و رشوەخواری شد کە برای چندین دهە در مناطق روستایی ایران خواب از چشم مردم ربود و زالویی شد کە حتی یکی از خواستهای حکومتهای ملی آذربایجان و کردستان در مذاکرە سال ١٣٢٤با دولت مرکزی، انحلال ژاندارمری و جایگزینی آن با دستگاهی در خدمت امنیت و آسایش مردم بود. این خواست مورد موافقت قوام السلطنە هم قرار گرفت ولی با یورش ٢١ آذر ١٣٢٥ و استقرار مجدد دیکتاتوری، مانند بسیاری از وعدەهای سرخرمن رژیم، بە فراموشی سپردەشد و بە جای آن، زیر عنوان دهن پرکن پایان بخشیدن بە ملوک الطوایف، بساط استبداد نظامی و سلطە بی چون و چرای سپاهیانی چون عبداللە خان امیر طهماسبی و حسن ارفع برپا داشتەشد.

درک ارتجاعی از مفهوم مرکزیت، زمینەساز استقرار دیکتاتوری لجام گسیختە کسانی چون رضاشاه، محمدرضاشاه و خمینی شد کە زبان، دین، سنت و همە ویژگیهای ملل ساکن این کشور را بە سود آنچە بە تفسیر آنان "وحدت ملی" بود، نابود و قوانینی کم و بیش دمکراتیک چون قانون تأسیس انجمنهای "ایالتی و ولایتی" خود مشروطیت را هم قربانی سیاست تمرکز قدرت کردند. این تفسیر نادرست از وحدت سیاسی در مقاطعی از تاریخ کشور فاجعەبار بود و بە تقابل و درگیریهایی بین مردم مناطق ملی و حکومت مرکزی انجامید کە امروز پس از گذشت صد سال از پیروزی انقلاب مشروطیت و عملی نشدن بسیاری از اهداف آن، این تقابلها تبدیل بە زخمهای ناسوری شدەاند کە جز با تغییر بینش مربوط بە "مرکزیت" درمان نمی‌شوند. برنامە اخیر کابینە احمدی نژاد برای انتقال وزارتخانەها بە نقاط خارج ازتهران هم، چیزی جز یک درک فرمالیستی و بی محتوی از ضرورت عدم تمرکز نیست و در نهایت هم جز پیچیدەتر کردن شرایط موجود انجامی نخواهد داشت.

درک متولیان مشروطیت و چندی دیرتر، فهم کسانی چون رضاشاه از "وحدت آحاد مردم"، درکی عمیقا مستبدانە و در جهت نابودی آزادیهای فردی در جامعە، بویژە در مراکز ملی، بود. اینگونە برداشت از وحدت و تمرکز، کار را بە دخالت عملە دولت درعرصەهای زندگی خصوصی افراد و خانوادەها کشاند. ژاندارمهای رضاشاهی برای تحمیل لباس متحدالشکل و کلاه "پهلوی" در مناطق ملی چون کردستان بە خانەهای مردم ریختند، کمربند زنان را بە زور باز کردند و با خود بردند، کلاه از سر مردان برداشتند و خشتک شلوار روستاییان را بریدند.[۳] جواهر لعل نهرو در جلد سوم "نگاهی بە تاریخ جهان" بە طعنە می‌گوید "رضاشاه بە جای سعی در عوض کردن آنچە در درون کلە مردم بود بە بیرون کلە آنان می‌پرداخت!" "میرزا ابوالحسن سیف القضات قاضی" شاعر ملی کردستان در فردای مشروطە ایران، گفتە است:

زهرطرف بە حقوقم برند دست تجاوز
قشون بە امر امارت، حکومتم ز ایالت....
یا:
در وطن خویشتن بە سان غریبان
در نظر اولیای امر چو اغیار
متحدالشکل گشتەایم بە ظاهر
این همە تبعیض و فرق چیست در انظار؟....

برخورد سردمداران دولتهای بعد از مشروطیت با مراکز ونقاط ملی، محل گمان مردم بود. آنچە مشروطیت با سردار و سالار ملی کرد و بە انتقال خدعەآمیز آنان بە تهران و زخمی شدن ستار خان در پارک اتابک و مرگ او انجامید، هدفی نبود کە مردم آذربایجان برای دستیابی بە آن در آخرین سنگر مبارزە علیە استبداد ایستادند. مهاباد و منطقە مکریان برای چند دورە نمایندگانی در مجلس نداشتند و وقتی هم در دورە پنجم صاحب نمایندە شدند، شخص انتصابی، سید محمدرضا مساوات از اهالی برازجان بود[۴] کە نە تنها زبان کردی نمی‌دانست بلکە حوزە انتخابیە خودرا بە چشم ندیدە بود. در دورەهای بعد حتی کار بدتر شد و سید حسن امامی امام جمعە تهران و شوهر مادر شاه بە نمایندگی مردم مهاباد از صندوق ڕأی درآورد!

اصولا مردم در مناطق ملی بویژە در کردستان گذشتە از مسألە ملی، مسألە مذهبی هم دارند و بدگمانی بە اقدامات مرکز شیعی درحافظە تاریخی آنها ثبت است. این عدم اعتماد از اصفهان صفوی شروع و در مشهد نادری، شیراز کریمخانی و تهران قاجاری تا بە همین امروز ادامە یافتە است. واقعیت این "گمان" و بی اعتمادی در سال پایانی حکومت پهلوی و ابتدای انقلاب ٥٧ بەخوبی قابل روئیت بود. کردستان بی باور بە رهبران شیعی، شرکت در قیام را با احتیاط آغاز کرد و این در حالی بود کە مردم کردستان از سال ١٣٢٤ بە بعد از قیام مسلحانە علیە رژیم پهلوی باز نایستادە، حرکتهای انقلابی آنان علیە استبداد و ستم ملی، برای یک روز هم روی توقف بە خۆد ندیدە بود. این شور انقلابی ٣٣ سال پس از استقرار جمهوری اسلامی هم فروکش نکردەاست. امروز کردستان چیزی جز یک نارنجک آمادە انفجار نیست و بدگمانی بە مرکزیان نەتنها بە شدت خود باقی است بلکە روند ملموستری یافتەاست. امروز برابر آمار نەچندان دقیق، بیش از دومیلیون سنیان کرد و غیرکرد در "تهران اسلامی" آخوندها از حق داشتن مسجدی برای عبادت و انجام مناسک اسلامی محرومند و این در حالی است که‌ خامنەای خودرا رهبر مسلمانان جهان و امید مستضعفان می‌نامد. این واقعیت، شکاف بی اعتمادی بین آنان و دولتمداران را فراختر کردەاست.[۵]

با توجە بە نکات یادە شدە، تردید روحانیت اهل تسنن کردستان و شخص آیت اللە مردوخ کردستانی در پیوستن بە انقلاب مشروطیت را باید از این منظر و بر چنین زمینە عینی مطالعە کرد. در زمان مورد بحث نویسندە، روحانیت رسمی یعنی نزدیکان و منسوبان بە دستگاه والی، حسابی جدا از دیگر روحانیون داشتەاند و ما این حقیقت را جدای از قوانین کلی حاکم بر جوامع طبقاتی کە حاکی از طبقاتی بودن همە پدیدەها است، از گزارش اخبار و مضمون کتابهای تاریخی ایندورە نیز درمی یابیم و در سطور آتی بە آنها خواهیم پرداخت. آقای هوشمند در یادداشتهای خود نظری یکسویە بە مسألە داشتە بە دیگر روحانیونی نپرداختەاست کە در بیرون دایرە قدرت و همراه با مردم انقلابی و مشروطەخواه بودەاند. این یکسوبینی غیرعلمی و کوشش وی در یافتن مستند بە منظور اثبات نقطە نظرات سیاسی شناختە شدە خود در رابطە با مسائل سیاسی کردستان[۶] اعتبار کار ایشان را خدشەدار کردەاست - نظراتی کە در مقالە مندرج در مجلە "چشم انداز" انعکاس یافتە، خط فکری او را موازی و مماس با نقطە نظرات دولتمداران جمهوری اسلامی نشان می‌دهد.[۷] در یک سخن، پیشداوری و ارزیابی قالبی ایشان درمورد معضل کردستان سبب شدەاست تا از تحلیل درست مسائل بازماندە بە روایت ناقص تاریخ وعمدە نمایی مطالب حاشیەای بە جای جریانات تاریخساز بپردازد. سرانجام، این بینش سبب شدەاست کە نتواند در رابطە با عملکرد روحانیت اهل تسنن در کردستان و مجاهدت کردان سنی مذهب در انقلاب مشروطیت ارزیابی درستی ارائە دهد.

تضادهای سیاسی و بە تبع آن، تقابلهای اجتماعی بین جوامع شیعی و سنی ایران از دورە آل بویە و بویژە از سلطنت شاە اسماعیل صفوی بە بعد، واقعیتهایی بودەاند کە بخشی از تاریخ ایران را رقم زدەاند. سنیان از دورە صفوی بە بعد از مراکز قدرت بە حاشیە راندە شدە، روز بە روز در برابر نیروی تازە نفس تشیع جعفری عقب نشستەاند. این عقب نشینی نە بە خواست و آرزو بلکە بە زور و در موارد بسیاری با تبعید، انتقال گروهی، زندان و کشتار انجام شدە است. حاکمان ولایت سنی نشین کردستان از دورە خان احمد خان اردلان (سدە یازدهم هجری) بە بعد، عموما بە جز موارد اندکی، شیعی بودەاند. ناصرالینشاه قاجار در سال ١٢٨٤ قمری حکومت چندین سدەای اردلانیان را برچیدە، فرهادمیرزا عموی خودرا بە حکومت اردلان گمارد. این انتصابات در مناطق شمالی تر یعنی آذربایجان شیوە مطلق داشتە، حکام شهرها و مأموران دولتی تا حد نازلترین مشاغل نیز از میان افراد غیربومی وعموما شیعی انتخاب شدەاند.

این مسألە کردان سنی مذهب را نسبت بە هدف حکومت "غیرخودی" مرکز و گماشتگان آن بی اعتماد کردەاست، در این میان تنها نهادی کە تودەهای مردم آنرا بە نوعی، "خودی" و وابستە بە خود دانستەاند، امامت جمعە و جماعات بودە است. امامان جمعە شهرهای سنی نشین کردستان حکم امامت خود را مستقیما از دولت مرکزی یا از حکام ایالات دریافت می‌کردند. آنها برزخی بین دو نیروی متقابل مردم و دولت بودە بە تبع منصب خویش از هردوسو مورد تأیید قرار می‌گرفتند. این امامان تقریبا در همە مقاطع تاریخی در چهارصد سال اخیر ایران یعنی از دورە صفویە بە بعد، تنها مراجعی بودند کە در عین وابستگی بە زورمداران، نە در برج عاج آنان بلکە در درون جامعە و همراه با تودەهای مردم زندگی می‌کردند و بگونەای از دردها و محرومیتهای آنان نیز آگاه بودند- حال خواستە یا توانستە باشند درمانی برای آن بیابند، مسألە دیگری است.

از سوی دیگر، این امامان باید بە نوعی و بە درجاتی، مجیزگوی سیستم سیاسی بودە، در خطبەهای نماز جمعە برای سلامت و اقتدار شخص شاه دعا می‌کردند - "فریضە"ای نە مهمتر از خود نماز، ولی با یک ضرورت حتمی، کە غافل ماندن از آن می‌توانست برابر با دریافت حکم فوری عزل و عواقبی وخیمتر از آن باشد. این مسألە، حساسیت شغل امامت در شهرهای سنی نشین را نشان می‌دهد. امام جماعت، عموما کسی است کە با درایت و هوشیاری، مواظب حفظ این موازنە بین مردم و دستگاه دولت است و بە علت همین بینابینی بودن، بە تناسب شخصیت خود و توازن نیروها در مقاطع مختلف تاریخی، از هردو سو مورد تأیید ضمنی و در عین حال زیر ذرەبین بدگمانی هر دو سو است. تودەهای مردم و قدرتمداران تمایل عقربە سیاسی امامان بە سوی دیگر را بە دیدە گمان می‌نگرند و این گمانی است کە در چهارصد سال گذشتە همیشە بر زندگی امامان جماعت در کردستان سنی مذهب سایە انداختە است. بیشتر آنان یا منفور مردم یا مطرود دستگاه بودەاند. شیخ محمد مردوخ هم از این قاعدە مستثنی نیست، گرچە وی- شاید بدلیل هنر سخنوری و نویسندگی و شاعری و سعی در زندە نگاه داشتن تاریخ و فرهنگ ممنوع کردستان، در یکی دو دهە پایانی عمر خویش اعتبار کم سابقەای در میان مردم پیدا کرد بی آنکە دولتیان- بدلیل نفوذ مردمی او، بەوی پشت کنند.

تاریخ امامت جمعە و جماعت خانوادە مردوخیان در سنندج بە قدمت تاریخ شهر است. ما از طریق منابع مکتوب از امامت شیخ جمال الدین اول مردوخی در شیر سنندج آگاهی داریم کە در فاصلە سالهای ١١٠٨ و ١١٦٩ هجری در آنجا امامت جمعە را بعهدە داشتە است.[۸] این در حالی است کە شهر سنندج از١٠٤٨ هجری تبدیل بە مرکز والی نشین اردلان شدە است. پیش از آن "حەسن آباد" (بە سکون سین)، "پالنگان" و "زەلم" ایالت نشین اردلانیان بودند. اجداد مردوخیان بە احتمال قریب بە یقین در حوالی سدەهای هفتم و هشتم هجری، اهل حق یعنی پیرو آیین یاری بودەاند ولی منابع موجود، کە بخشی از آنها توسط اعضاء خانوادە مردوخی یا منسوبین بە آنان نوشتە شدەاست، در تأیید صریح این نکتە مطلبی نگفتەاند.

شیخ محمد مردوخ – نویسندە تاریخ کرد و کردستان و شخصیت محوری مقالە آقای هوشمند، در سال ١٢٥٦ خورشیدی متولد و در ١٣٥٤ از دنیا رفتە است. او از ١٣ سالگی امامت جمعە مسجد دارالاحسان سنندج را عهدەدار بودە، بە مدت بیش از ٨٠ سال در کوران حوادث سیاسی-اجتماعی کردستان و ایران قرار داشتە است. او، بە دلیل قدرت بیان و قلم، پا از دایرە یک امام جماعت معمول فراتر نهادە، مورد احترام تودەهای مردم منطقە و دولتیان هردو بودە است. توجە مردم بە او بە دلیل اتخاذ مواضع مترقی سیاسی (در حد خود)، پرداختن بە نگارش تاریخ کردستان، مخالفت با خرافات دینی و جوابیەهایی است کە در رد نقطە نظرات علمای جعفری می‌نوشت. او، کە از زمان اقامت رضاخان میرپنج در تیپ قزاق کردستان، با وی مراودە و دوستی داشت[۹]، بعدها از سوی محمد رضاشاه هم احترام یافت و کتب و رسائل فراوانش با اجازە دولت و گاهی بە هزینە آنان چاپ و پخش شد. او در رسائل وکتابهای خود، نە در جهت تفرقە افکنی بین شیعی و سنی بلکە در جهت تقریب آنان گام برمیداشت و بیگمان اولین کسی است کە در ایران منادی ایجاد "حزب اللە" بعنوان مجمعی برای تجمع کلیە نیروهای اسلامی بودە است.

مردوخ در عین حال یکی از صادقترین و جسورترین مورخان این دورە از تاریخ ایران است. کتابهای او، از جملە "تاریخ کرد و کردستان" کە عمدتا از آن بە "تاریخ مردوخ" یاد می‌شود و مستند سخنان آقای هوشمند هم هست، در بازگویی بیطرفانە رویدادها یکی از منابع بە شدت قابل اعتماد است. او در تاریخ خود نە تنها وقایع، روابط و نقاط قوت و ضعف جریانات و افراد را بیطرفانە بازگو می‌کند، بلکە بەگونەای باورنکردنی هر آنچە را کە از خویشتن خود داشتە و دانستەاست، از خوب و بد بر صفحە کاغذ آوردە است. این خوب و بدها شامل تماس مداوم وی با مردم، حاکمان کردستان، مراکز قدرت در تهران، مشایخ سنتی مانند شیخ حسام الدین نقشبندی، وحکامی چون ابوالفتح میرزای سالارالدولە است. او در این زمینە حتی بە حوزەهایی گام نهادەاست کە نە تنها یک روحانی معتبر مانند وی، بلکە یک تاریخ نویس عادی جوامع شرقی هم از ورود بە آنها اجتناب می‌ورزد. کاری کە او کردە است تنها قابل قیاس با کار تاریخ نویسان و اتوبیوگرافی نویسان اروپایی است. برای نمونە، بە شرح ازدواج دوم وی و مکاتبە شعریش با شریف الدولە کاشی حاکم وقت کردستان توجە نمایید کە در پایان این مقال خواهد آمد.

مردوخ، از سالهای پیش از مشروطیت تا اواخر عمر طولانی خود درگیر سیاست ایران و منطقە بود و آنچە کە هوشمند در توضیح مواضع سیاسی وی از آن غافل ماندەاست ارزیابی عملکرد عمومی و میزان قدرتی است کە او در بسیج تودەهای مردم داشت. دید سطحی نویسندە نسبت بە حرکات مقطعی مردوخ و عدم شناخت شخصیت شامل وی سبب شدەاست نتواند بە "میزان" پشتیبانی مردمی از کارهای او و نیز استنباط مردوخ از "قدرت" خویش بپردازد. اساسا نویسندە خود، استنباطی از قدرت بسیج مردوخ ندارد و نمی‌داند کە جانمایە حرکتهای رهبران سیاسی جوامع، میزان قدرت بسیج تودەها و درجە پشتیبانی عمومی از آنها است- حتی شخصیتهای گجستەای چون هیتلر و خمینی هم بدون توان چنین بسیجی نمی‌توانستند منشأ عملی باشند.

صفحات ٣٧٣تا ٣٧٧ از جلد دوم تاریخ مردوخ حاوی گزارش مهمی در این رابطە است. برابر اطلاعات موجود در این گزارش، وی در روز ٢٢ محرم ١٣٣٩ یعنی چند روز پیش از کودتای سید ضیاء و رضاخان، از سوی شریف الدولە کاشی حاکم کردستان محکوم بە حصر خانگی شدە ١٠ نفر نظامی بە مراقبت خانە وی گماردە می‌شوند. او مدتی در حصر باقی می‌ماند و آنگاه مسلحانە و با لباس مبدل اقدام بە فرار می‌نماید. حساب روشن است: مردوخ در این مقطع در داخل شهر سنندج توان بسیج نیرو برای مقابلە با قدرت حاکم را ندارد. اما وقتی بە اورامان می‌رسد و مخالفین سرشناس حکومت مرکزی مانند محمودخان کانی سانانی و جعفرسلطان لهونی بە وی پیام همکاری و همراهی می‌دهند، حسابها دگرگون می‌شوند. او بە شریف الدولە می‌نویسد کە اگر بخواهد "با یک کبریت کشیدن...تمام صفحە کردستان یک دریای آتش بلکە یک دوزخ موعود خواهد شد." اینجا است کە شرح قضایا را بە وثوق الدولە نخست وزیر می‌نویسد و "ایشان شرحی [دائر بر] توبیخ و ملامت بە شریف الدولە نوشتە ... میانە ما با شریف الدولە التیام پیداکرد... وارد شهر [سنندج] شدیم.. ومضی مامضی بعمل آمد." [۱۰] این واقعە مربوط بە ١٥ سال پس از مشروطیت است. حال سئوال این است آیا توان بسیج مردوخ در مقطع مشروطیت بالاتر از این بود؟ آیا می‌توانست از پشتیبانی تودەای آنگونە کە برای انقلابیونی چون ستارخان در تبریز وجود داشت، برخوردار باشد؟ پاسخ من بیگمان منفی است. آیا آقای هوشمند در ارزیابی شخصیت مردوخ بە قدرت بسیج او- کە می‌توانست در رابطە با موضعگیریهای او لە یا علیە دولت مرکزی تعیین کنندە باشد، نظر داشتەاست؟ پاسخ بە این سئوال هم منفی است و این ضعف عمدە کار کسی است کە اینگونە بی محابا درصدد تحلیل شخصیت و عملکردهای مردوخ و روحانیت سنت و جماعت در کردستان برآمدەاست.

در جوامع شرقی تندروی ارزش است و منطق و سنجیدگی و ارزیابی درست از قدرت دشمن، تعبیری معادل ترس و جبن دارد و این حربە‌ای است کە هوشمند علیە مردوخ بە کار بردەاست. مردوخ انسان فرهیختە اندیشمندی بود کە از مرزهای یک روحانی و پیشنماز مسجد دار الاحسان بسی فراتر رفت و در بطن نزدیک بە همە وقایعی قرار گرفت کە در طول چندین دهە در کل منطقە کردستان رخ دادند.

و اما مسألە مشارکت روحانیون مذهب سنت و جماعت در انقلاب مشروطیت ایران:

این واقعیتی است کە مناطق روستایی و عشیرەای غرب ایران از آذربایجان تا چهارمحال بختیاری، در مقطع مورد بحث آقای هوشمند یعنی اوائل مشروطیت و دورە استبداد صغیر محمدعلیشاهی، میدان نفوذ و تاخت وتاز سالارالدولە برادر محمد علیشاه بودند. او بە منظور گردآوری سوارە نظام عشیرەای و گسیل آنان بە تهران علیە نیروهای هواخواه مشروطە، بە انواع عوامفریبیها از پوشیدن لباسهای محلی[۱۱] و ازدواج با دختران روسای عشایر تا تشکیل گردهمائیهای ظاهرفریبانە، نمایش دروغین اشخاص عادی بعنوان روسای با نفوذ عشایر هواخواه خود بە تجار آذربایجانی و دادن وعدە تقسیم پستهای دیوانی بین روسای عشایر در مقطع بە زعم وی پایان کار مشروطە، متوسل می‌شد. منابع تاریخی کردستان برای نمونە، تاریخ مردوخ و آثار آقای محمدعلی سلطانی نمونەهای زیادی از فعالیت همە جانبە سالارالدولە وارتجاعیون درزمینە جذب نیرو در مناطق روستایی و عشایری در خطە پهناوری از غرب ایران، منجملە کردستان، دارند. جامعە سیال و از جهت سیاسی زندە کردستان، علیرغم این فعالیتها، از عمل انقلابی وهمراهی با انقلاب غافل نبود.

مردوخ در کتاب تاریخ خود از تأسیس انجمنهای هواخواه مشروطیت در سنندج و نقش خود در برپایی آنها بە تفصیل سخن گفتە، متن سخنرانیهای خویش را در جلسات انجمنها، در کتاب خود آوردە است. [۱۲]

مردوخ در رابطە با تأسیس انجمنهای سنندج، می‌نویسد:
"تا مراجعت خود با آقایان حاج شیخ یحیی و ملا احمد مدرس و حاج باقر قرار [ دادیم] کە دوسە انجمن از تودە واهل بازار تشکیل بدهند.... شب ٢٧ رمضان [١٣٢٥ هجری قمری] .... تصمیم قطعی گرفتیم کە انجمنی مرکب از علماء و اعیان و رجال طبقە اول کردستان (بە استثناء مشیر و آصف) تشکیل بدهیم. از فردای همان شب شروع بە اقدامات خود نمودە جمعیتی را تحت عنوان "انجمن صداقت" متحد نمودیم و مرامنامە و نظامنامە مرتبی هم برای آن نوشتە، هیأت رییسە ای را هم با رأی مخفی و حکم اکثریت انتخاب نمودە، در محلە جلو قلعە حکومتی دم دروازە مسجد ملاجلال عمارتی برای جلسات عمومی و خصوصی انجمن کرایە کردیم. روز ٢ ذی القعدە ١٣٢٥ انجمن در تحت مدیریت خود فقیر افتتاح یافت و بیاننامە افتتاحیە ذیل را با حضور عموم قرائت نمودم.... مقصود و مرام ما پیشقدمان مشروطیت نیز همین است کە اساس کیف مایشایی پادشاه و حکام سوء مبدل بە اساس مشروطیت شود کە احدی بدون مجوز شرعی یا قانونی دخل و تصرف در اموال مردم نکند، امراء و حکام ظالم تعدی ننمایند..."(ص. ٢٣٩ و ٢٤٢).

و:
"این بیانیە، اولین بیانیەای بود کە در کردستان برای تبلیغ مشروطیت قرائت شد و اولین بمبی بود کە بر علیە مستبدین ترکید. بە همین جهت نسخە آن ژلاطین شدە، هزار نسخە در شهر و بلوکات منتشر و هزار نسخە هم برای تهران و ولایات فرستادە شد. علاوە بر انجمن صداقت و کارگران، چندین انجمن دیگر را نیز بە اسامی مختلفە "حقیقت"، "اخوت"، و "صلاحت" توسط دوستان و کارکنان با مساعدت حکومت [یعنی میرزا اسمعیل خان ثقةالملک]در محلات شهر دائر گردید (ص. ٢٤٤).

اسماعیل خان ثقةالملک بەگفتە مردوخ، "برحسب ظاهر از طرف دولت حکومت داشت، اما باطنا از طرف ملیون و طرفداران مشروطیت مأمور بودکە اهالی کردستان را بە اوضاع مشروطیت آشنا نمودە، این منطقە را ضمیمە قوای ملی بسازد..."(ص. ٢٣٨).

متاسفانە آقای هوشمند، در رابطە با نقش روحانیت اهل تسنن کردستان هم از معدود منابع موجود استفادە نکردە، بە نقد نقش مردوخ بسندە کردەاست. سفر مردوخ، بە تصریح خود وی، در دورە حکومت شاهزادەعزیزاللە میرزای ظفرالسلطنە در کردستان، صورت گرفتە بود کە در ١٤ جمادی الثانی ١٣٢٦ وارد کردستان شدە بود. "ظفرالسلطنە، اول جزء مشروطەخواهان بودە، در قضیە میدان توپخانە روی منبر رفتە برضد دولت نطق کردە است. ولی اخیرا شاه او را استمالت نمودە مأمور کردستان می‌نماید کە آزادیخواهان این سامان را تأدیب کند. اول کاری کە او کرد، دویت میان دو دستە آزادیخواهان انداخت." (مردوخ، ص. ٢٤٧)

در سطور بعد، مردوخ از سرکوب آزادیخواهان و تعطیل انجمنها در سنندج می‌گوید:
"حاج فتح الملک و حاج ارفع الملک هم کە سردستە آزادیخواهان بودند و ریاست فوج ظفر با ایشان بود، از قضایای بمباردمان مجلس مرعوب شدە، از انجمن صداقت عقب کشیدند. سائر انجمنها هم باالطبیعە تعطیل شدە فقط مراودە سری در میان آزادیخواهان ازجان گذشتە باقی بود و همە چشم انتظار بە جانب آذربایجان دوختە بودیم. شاهزادە حکمران هم در همین انتظار بود کە اگر تبریز مغلوب شد شاهزادە هم در اینجا قرابت خودرا بە شاه ثابت نماید، اگرنە تا یکطرفی شدن کار رویە بیطرفی را اتخاذ کند." (همانجا)

صداقت مردوخ در بازگویی رویدادها در لابلای همە صفحات قابل تشخیص است. این تصویری است کە وی در گیرودار حوادث آن روزها از خود می‌کشد کە نشانگر روحیە متأثر وی از سلطە مجدد مستبدین در دورە استبداد صغیر و نگرانی از سلامت خویش است. در چنین فضای روحی است کە بە تهران زیر سلطە مجدد استبداد سفر می‌کند. این سفر در نوشتە هوشمند منعکس است بی آنکە مقدمات آن بازگو شدەباشد:

"اینجانب هم در بحبوحە این گردابها و این جزرومدهای دریای سیاست گیرکردە متحیر ماندە بودم. گاهی عزم می‌کردم بە فرنگ بروم، غیرت مانع بود؛ گاهی می‌گفتم در کردستان بمانم، تاریکی آتیە اجازە نمی‌داد. بالاخرە بە حکم "در بلا بودن بە از بیم بلا است"، رفتن طهران را اصلح دانستە سلب تولیت دارالاحسان را از خانوادە حجةالاسلام [پدرزن مردوخ] بهانە ساختە برای سد خیالات هم شیخ نجم الدین و شیخ محمدوسیم اخوی زادگان آن مرحوم را حاضر مسافرت نمودە .... شب ١٦ رمضان ١٣٢٦ محرمانە با مشیردیوان ملاقات نمودە قرارداد بستیم کە اگر دولت [محمدعلیشاهی] پیش برد، او مارا حفظ کند و اگر ملت غالب آمد، ما اورا حفظ کنیم. نصف شب از کردستان حرکت کردیم..... عصر ششم شوال (١٣٢٦) بە قریە رباط کریم نزدیکی تهران رسیدیم." (ص. ١٤٨ – ١٤٧)

آقای هوشمند بررسی خود را از همین نقطە آغاز می‌کند یعنی در مقطع سفر وحضور مردوخ در رباط کریم و نامەای کە از آنجا بە شیخ فضل اللە نوری برای ورود خویش بە تهران می‌نویسد. متن نامە مزبور و جواب شیخ فضل اللە در صفحە ٢٤٨ تاریخ مردوخ نقل شدە است. دقت بیشتر در موضعگیریهای مردوخ نشان می‌دهد کە وی بە هدف پشتیبانی یا مخالفت کسی بە تهران نرفتە بود. او بە استناد سطور فوق، در زمانی کە قدرت مرکزی بین دو نیروی معارض دست بە دست می‌گشت "متحیر ماندە بود" و نمی‌دانست چە باید بکند. او، خود گفتنی، می‌خواست در تهران "در بلا باشد" تا درکردستان در "بیم بلا" بماند. او در این شرایط هم با مستبدین یکدلە نیست و در عمق باور خود با مشروطە خواهان همگام است ولی بنا بە مصلحت جویی ناشی از ضعف قدرت بسیج مردم، بیگدار بە آب نمی‌زند. او این روحیە را از موقعیت بینابینی امامان جماعت اهل سنت در میان مردم و دولتمردان دارد:

"همینکە قلم برداشتم، فکرم برای پیداکردن زمینە بە جزر ومد افتاد. نمی‌دانستم چە بنویسم. اگر در مدح استبداد چیزی می‌نوشتم خلاف وجدان و منافی اقتضای فطرت بود و اگر در مدح مشروطیت می‌نوشتم، خلاف عقل و اقتضای موقع بود." اینجا است کە "لایحە"ای می‌نویسد و فردای آن روز در حضور شیخ و شاه می‌خواند. در لایحە او "اساس مشروطیت، اساس آسایش است و دولت و ملت را بە هم اتصال می‌دهد و بادست اتفاق و اتحاد، مملکت بە شاهراه سعادت و ترقی سوق دادە می‌شود" (ص. ٢٥١ – ٢٥٠).

اما او، کە بر سر دوراهی است و بدون تردید در فکر عافیت هم هست، در ادامە، ملت را "نادان"انی می‌نامد کە قدر این نعمت را ندانستە، "شروع بە جسارت و هرزگی و عربدە و یاوە درایی نمودند... و عموم خردمندان با وجدان ایران را از مشروطە و مشروطە طلبی نادم و پشیمان ساختند و این گنج شایگان را بە رایگان از دست دادند... ما ملت بی عقل و بی تمیز شایستە نعمت مشروطە نیستیم... ما هنوز قیم لازم داریم و امور زندگی ما در تحت قیمومیت و سرپرستی دولت باید ادارە شود..." (همانجا).


من بە آقای هوشمند خردە نمی‌گیرم کە چرا انگشت بر ضعف مردوخ در عدم انتخاب "راه بی برگشت بی فرجام" گذاشتەاست. آنچە در این رابطە می‌گویم، چرایی ناتمام بودن گزارش رویدادها است یعنی چرا مقدمات و نتایج رویدادها ندیدە گرفتە شدەاند و چگونەاست کە موضعگیریهای مردوخ در بطن رویدادها و در رابطە با تحلیل شرایط قرار دادە نشدەاند؟ مردوخ روحانی خوش فکری با شامە سیاسی قوی است کە بوی تجدد و تغییر را پیش از بسیاری از مردم احساس کردە، بە استقبال آیندە رفتە است. او هرگز با"مشروعەچییان" و روحانیون مرتجع تهران علیە "مشروطە طلبان" همراه نشد. سالهای بسیاری کە در بطن حوادث سیاسی کردستان گذراندە بود بە او قدرت تشخیص روند سیاست وسمت و سوی جریانات روز را دادە بود. اما در عین حال بە حکم توازن نیروهای دو جبهە متعارض در کردستان، از فکر عافیت شخصی هم غافل نبود. این دقیقا واقعیتی است کە تحلیلگر شخصیت او باید بە آن بپردازد. یکسویە دیدن مطلب و چشم پوشی از هریک از جنبەهای متضاد شخصیت مردوخ، تحلیلگر را بە بیراهەای می‌کشاند کە هوشمند بە درون آن کشیدە شدە است. مردوخ توان آن را دارد کە در حضور محمدعلیشاه و شیخ فضل اللە نوری مشروطیت را "نعمت" و "گنج شایگان" بنامد بنابر این، از او یک شخصیت ارتجاعی ساختن، خطایی بزرگ است. بە همان ترتیب، خطایی بزرگتر خواهد بود اگر انقلابی ای در ردیف ستارخان و یارمحمدخان دانستە شود. تحریف تاریخ از هر دو سو خطا است.

او اندکی دیرتر، هنگام افتتاح مجلس دوم نیز موضعی عمیقا عقلانی می‌گیرد و یکروز پس از افتتاح مجلس (غرە ذیقعدە ١٣٢٧) "هیأت ترقی" را در سنندج تشکیل و در بیانیە افتتاحیە آن خطاب بە مردم سنندج می‌گوید: "... بە مجرد گفتن کلمە "مشروطە"، مملکت مشروطە نمی‌شود و تا اصول و ارکان مشروطیت در کلیە ایالات و ولایات تأسیس و تشکیل نگردد، روح سیال مشروطە در عروق و اعماق مملکت حکمفرما نخواهد شد.... ما اهالی ایران موقعی می‌توانیم ایران را مشروطە بدانیم کە وکلای صالح وطنخواه ما در مجلس شورای ملی مشغول وضع قوانین باشند و انجمنهای ایالتی و ولایتی در ایالات و ولایات برای تقویت مجلس در کار باشند... "(ص. ٢٧١).

تأکید مردوخ بر تأسیس انجمنهای ایالتی و ولایتی، نشان از انعکاس خاص مطالبات ملت کرد در این برهە از تاریخ دارد. در این رابطە باید گفت مردوخ، پروردە شرایط بغرنج سیاسی – اجتماعی ایران در اواخر سدە نوزدهم است کە با جنگ و ویرانی و هرج و مرج، خانخانی، استبداد سیاسی و مذهبی، شکست نظامی از روسیە و تسلیم دربرابر سیاستهای انگلیس رقم خوردە است. این شرایط در کردستان سنگینتر و طاقت فرساترند و استثمار مردم توسط حاکمان نالایق و تاراجگر نیز بە آن اضافە می‌شود. مردوخ کسی نیست کە بە سادگی بتواند فریب ادعای سیاسیون را بخورد. تجربە بسیار او، کە ناشی از قرار گرفتن در بطن حوادث چندین دهە از تاریخ کردستان و ایران است، از وی شخصیتی شکاک و محتاط ساختە است کە بە راحتی دنبال جریانات راست یا چپ نمی‌افتد. او مارگزیدەای است کە از دست حکومت مرکزی ایران و حکام اعزامی آنان بارها ضربە خوردە، در حصر خانگی بسربردە، از زندان خانگی فرار کردە، در کرمانشاه، همدان، اورامان و دورتر اقامت گزیدە و بنا بە درخواست مردم بە شهر خود برگشتە است. او، کە حکام دورە استبداد قاجار را از نزدیک می‌شناختە است، دیرتر و پس از استقرار مشروطە نیز عملکرد عوامل مرکز در کردستان را بە چشم دیدە است، هرگز نمی‌تواند بە حکام و حکومت مرکزی اعتماد نماید. بە روایت او از عدالت دولتیان در کردستان توجە کنیم:

در دورە پیش از استقرار مشروطە: "... پس از عزل اقبال الملک شاهزادە ابراهیم میرزای احتشام الدولە در رجب ١٣٢٠ از طرف ظل السلطان بە حکومت کردستان معین... می‌شود. شاهزادە احتشام السلطنە شخص مهمل و بیجایی بودە در قلیل مدتی امور ولایتی اختلال پیدا کرد..." (ص. ٢١٣)... پس از عزل حسام الملک امیر، روز سەشنبە ٦ ربیع الثانی ١٣١٤ حسنعلی خان امیر نظام گروسی بە حکومت کردستان منصوب و... شروع بە تعقیب مسببین قتل شیخ محمد تقی [همدانی مجتهد امامی] نمود. خلیفە بهاءالدین و میرزا بابا نامانرا بعنوان اینکە مسبب قتل او بودەاند خفە نمود (درصورتیکە قاتل او عبدالرحمن طلبە بود). مبلغ بیست هزار تومان را هم بعنوان خون بها بر اهل شهر و دهات تحمیل و تقسیم نمود... مأمور وصول مبلغ مذکور ملا عبدالرزاق امین الاسلام شد کە خود او مسبب قتل شیخ بود. مشارالیە متجاوز از سی هزار تومان را... از اهل شهر و دهات وصول نمود (ص. ٢٢٩).... شریف الدولە برای پول خودکشی می‌کند نە برای رعایت مصلحت دولت یا ملت..." (ص. ٣٧٩).

درحکومت مشروطە: "پس از فرار ظفرالسلطنە، روز ٢١ محرم ١٣٣٢ تلگراف حکومت ابوالحسن خان سردار محیی رشتی رسید. او هنگام حرکت یکعدە قزاق را هم تحت ریاست "رود مستر" و رضاخان ماکزیم (اعلیحضرت کنونی) باخود آورد....سردار محیی بە دوچیز بی اندازە علاقمند بود: اول پول، دوم بچە خوشگل ... این حکومت برای پول مشروطە طلب شدە... کلمە "مشروطە" درمیان مردم ترجمە قتل و غارت شد... یکی از مظلومین [کە بە احتمال قریب بە یقین خود آیت اللە مردوخ است]، در بارە او گفتە است:

آنچە سردار ما بە ما کردە / شمر ملعون از آن حیا کردە...
ریشە ظلم و کینە بنشاندە / باغ مشروطە پرجفا کردە...
حالیا چون نماندە نقدینە / طمع از جامە و عبا کردە
جامە دختران و پیرزنان / از ستم، سترە و قبا کردە...
آنچە گفتیم، آشکار وی است / وای از آنچە در خفا کردە
تا زبان در دهان ما گویا است / تا خدا زندگی عطا کردە،
باد نفرین بر آن کسی کە نخست / این بلا را دچار ما کردە!"
(ص. ٣١٩ – ٣١٢)

این، واقعیت زندگی در کردستان و برخورد حکومت مرکزی با مردم آن است، واقعیتی کە تا امروزە روز هم ادامە دارد و جز در مقاطعی نادر، سرشار از ظلم و تعدی و تجاوز بە حقوق و زندان و اعدام مخالفین بودە است. مردوخ، زادە چنین محیط و پروردە چنین شرایطی است. او نمی‌تواند و نباید هم بە حکومت مرکزی ایران اعتماد کند. شک و گمان در انتخاب مسیر، برای کسی چون او در شرایط آنروز کردستان و ایران، شکی عقلانی است و از فرهیختەای چون مردوخ انتظاری جز آن هم نمی‌رود. حال، چرا آقای هوشمند از این واقعیات مسلم چشم پوشیدەاند، جای سئوال جدی است. من مایل نیستم باورکنم کە کار او هم در کنار افرادی چون قانعی فرد، بە منظور لوث تاریخ این ملت انجام گرفتە است، بااینهمە دلیلی هم برای رد این نظر نمی‌یابم. چگونە است کە او بە عنوان تحلیلگر مسائل کردستان این واقعیتهای زندگی آیت اللە مردوخ را نمی‌بیند و بدتر اینکە چرا از مقدمات ناکاملی کە می‌چیند، بە تعمیم نادرست تری درمورد روحانیون سنی کردستان می‌رسد؟ در مورد خاص مشروطیت، تاریخ کردستان از مبارزە روحانیون سنی خالی نیست و چە بسا کسانی کە سر در این راه نهادند.

نگاهی اجمالی بە منابع محدودی کە در دسترس من قرار دارد عدم دقت آقای هوشمند را در داوری نسبت بە روحانیت اهل سنت و جماعت روشن می‌کند. اما پیش از هرچیز، سخن ابتدای این مقال را فراموش نکنیم کە مشروطیت در ڕابطە با حقوق ملی و اختیارات محلی مناطق ملی، گامی بە پس بود. کوه مشروطیت توانستەبود تنها موش انجمنهای ایالتی و ولایتی بزاید کە آنهم در زیر نخستین فشارهای ارتجاعیون تمرکزخواه، از همان ابتدا لە و نابود شد:

١. شیخ رئوف ضیایی، شاعر کرد- کە خود از فعالین جنبش مشروطە در سقز بۆددر خاطرات خود می‌نویسد: " در آن هنگام، کە سالهای ٢٦-١٣٢٥ (قمری) بود و انجمنهای محلی در تبریز، رشت و سنندج دائر شدە بودند، مسألە بە سقز هم سرایت کرد و چند انجمن در آنجا فعالیت آغاز کردند. این انجمنها علیە حکام وبە هدف تصرف قدرت تأسیس شدەبودند و انجمن سقز از راه مکاتبە با تبریز در ارتباط بود."[۱۳]

٢. آنچە را کە ضیایی "ارتباط مکاتبەای انقلابیون سقز با تبریز" می‌خواند، منابع دیگر تاریخ معاصر سقز با دقت بیشتری بیان کردەاند. حاج محمد شریف نیلوفری (حاج حکیم) در کتاب 'زندە باد مشروطە، پایندە باد قانون' از "تشکیل انجمن نجات' در آن شهر و اعزام ٢٧ نفر از 'مجاهدین سقزی' بمنظور یاری رسانی بە انقلابیون آذربایجان، ورود آنان بە تبریز و اقامت در محلە امیرخیز" خبر می‌دهد. در میان اسامی ٢٧ نفر، روحانیونی چون ملامحمد خطیب و عبدالصمد قاضی بەچشم می‌خورند (ص. ٢٣- ٢٢). او در ادامە شرح سفر مجاهدین سقزی بە تبریز، می‌گوید:
..... در این جنگ چند کشتە و زخمی دادیم و احمدآقا فیض اللە از همراهان ما، محمدخان برادرزادە ستارخان را کە زخمی شدە بود تا حیاط انجمن بە دوش کشید (٣٨).... ملا محمد خطیب با لباس کردی و تفنگ و فشنگ سینە دریاچە [در نزدیکی باسمنج] را شکافت. او می‌خواست جنازە را از آب بیرون بیاورد. (٤٨).

٣. سید محمد صمدی در کتاب "نگاهی بە تاریخ مهاباد" و ابراهیم افخمی در کتاب "تاریخ فرهنگ و ادب مکریان" از "فعالیتهای سیاسی و اجتماعی میرزا فتاح قاضی [قاضی دیوان شرع از خاندان قضات ساوجبلاغ مکری] سخن گفتە، می‌نویسند: "... او علیە ظلم و زور حکام ناصرالدینشاهی و مظفرالدینشاهی قیام کرد، مبارزە نمود و خواستار تأسیس انجمنهای ایالتی و ولایتی و سپردن سرنوشت [مردم] بە دست مردم شد. بە همین دلیل مدت چند سال [١٢ سال] درتهران تبعید و زندانی بود و در سال ١٩٣٧ میلادی در مقابلە با هجوم روسها... بە افتخار شهادت نایل آمد ."[۱۴]

٤. فصلی از کتاب "نظری بە تاریخ و فرهنگ سقز"، عنوان "سقز در مشروطیت ایران و نهضت تنباکو" گرفتە است. عمر فاروقی نویسندە کتاب در این فصل قاضی ملا محمدکریم شیخ الاسلامی متخلص بە کوثر را "رهبر مشروطە خواهان [سقز]" نامیدە (ص. ٣٢)، نامە او بە میرزای شیرازی تحریم کنندە تنباکو را نقل کردە است کە در آن از میرزا بە عنوان "رییس علمای ایران و سلطان بیشە شیران" نام بردە شدە است. کوثر در تأیید فتوای وی، "عمل دخانیە" را "بدعتی شنیعە و حرفتی منعیە" نامیدە در ادامە می‌گوید: "همت رجال توانستەاست رفع این بدعت را صورت دادە، مهر خاموشی بر دهان اهل کفر و ضلال بگذارد..." (صص. ٣٢ – ٢٩). نویسندە کتاب در صفحات بعد نوشتە است: "مرحوم قاضی کوثر در جریان مشروطیت با دارالشورای تبریز تماس گرفتە، سپس نمایندەای از سوی سقز انتخاب و بە این شورا در تبریز اعزام شدە است. نمایندە مزبور در تماس با ستارخان و باقرخان بودە برای تشکیل انجمن سقز تلاش کردەاست، نمایندە مرحوم قاضی کوثر و مردم سقز، حاج احمد ملقب بە ملک التجاربود." (ص. ٣١)[۱۵]

٥. بنا بە اعلام شادروان خلیل فتاحی قاضی، زمانی نە چندان دور از انقلاب مشروطیت، کمیتە حزب آزادیستان شیخ محمد خیابانی در مهاباد بە ریاست میرزا ابوالحسن سیف القضات، شاعرملی، روحانی برجستە منطقە مکریان و نخستین رییس ادارە معارف مهاباد تأسیس شد. قیام خیابانی درحقیقت ادامە جنبش مشروطە و بە منظور تضمین دستاوردهای آن در همان شهری برپا شدە بود کە آخرین سنگر دفاع از مشروطە نیز بود.[۱۶] بنا بە نوشتە 'هیأت تحریریە' مجلە 'آزادیستان' ارگان جنبش مزبور، در شمارە سوم آن (ص ٤٢)، سیف القضات سە قطعە شعر فارسی برای درج در مجلە آنان فرستادە است کە یکی از قطعات در همان شمارە درج شدە است.[۱۷] اینهم قطعە دوم اشعار فارسی سیف، کە نسخە خطی آن در اختیار خانوادە قاضی است:

"شد ساحت تبریز یکی طرفە بهشتی
از سعی تنی چند
اهلش شدە یکسر همە افرشتە سرشتی
از نطق یکی چند
بیدار شدە یکسرە از خواب جهالت
بافکر و تأمل
افتادە پی علم چە مسجد، چە کنشتی
باقصد و تمایل
آزاد شو ای فکر! بە این مرحلە روکن
با دست تجدد
از صحن بهاری بستان این گل و بوکن
باجمع و تعدد
در سایە این علم شد آزادی ملت
ترتیب چنان است
زین، راه توان برد بە آبادی ملکت
مقصود همان است
مانع نبود در رە عشاق پی وصل
ای مرگ! فداتم
سردادن اول قدم مرحلە، خوکن
کاین است حیاتم
زین پس دیگر، همسایە بە ما کار ندارد
خود در سر کاریم
چون بر کمر خویش زدە دامن همت
نە مست و خماریم.

٦. حاجی باباشیخ سیادت روحانی نامدار و فرزند شیخ عبدالکریم زنبیل - از مشایخ خانقاه نقشبندی کە دیرتر از سوی پیشوا قاضی محمد بە ریاست کابینە جمهوری کردستان منصوب شد، در سالهای جنگ اول جهانی رییس "حزب اتحاد اسلام " هواخواه عثمانی و معارض سپاه روس تزاری در کردستان بود. او از طرفداران مشروطیت بود و بنا بە گزارش منابع موجود[۱۸]، در یکی دو دورە از نخستین دورەهای نمایندگی مجلس شورای ملی ایران در انتخابات شرکت و یکبار با اکثریت آراء مردم، بە نمایندگی منطقە مکریان (ساوجبلاغ مکری و حومە، شامل بخشهای بوکان و سردشت) انتخاب شد ولی دولتیان "سید محمدرضا مساوات" از اهالی برازجان فارس[۱۹] را از صندوق رأی بیرون آوردند. میرزا عبدالعزیز مفتی (صدرالعلما)، نمایندە سقز و بانە در مجلس، بە حضور وی در پارلمان اعتراض کرد.[۲۰] حاجی باباشیخ برای چندین دهە یکی از فعالترین چهرەهای سیاسی کردستان بود.

آنچە کە گمان خوانندە را در چرائی شخصیت شکنی آقای هوشمند بە سئوال وا می‌دارد، این است کە وی بە تلویح خواستە است از طریق ارتجاعی قلمداد کردن آیت اللە مردوخ، دیگرعلمای اهل سنت را نیز مرتجع بشناساند و حتی ذهن خوانندە را از راه روحانیون و بگونەای غیر مستقیم بە کلیت جامعە اهل سنت کردستان برساند. این دیگر خطایی نیست کە بە سادگی بتوان از آن گذشت. طبیعی است در آن برهە تاریخی و با وجود فعالیت مهرەهایی چون سالارالدولە در کردستان، نیروهایی بە جانبداری دولت محمدعلیشاهی هم برخاستە باشند، واقعیتی کە در تهران و رشت و تبریز وکرمانشاه و قزوین و اصفهان هم بە روشنی دیدە می‌شد. اما رویە دیگر قضیە یعنی مبارزە بخشی از جامعە در راه استقرار مشروطە هم، واقعیتی است کە منابع تاریخی در مورد آنها کم نیست وتنها آقای هوشمند است کە در این رابطە کم آوردەاست:

الف. "س. م. لازاریف" نویسندە روس با استفادە از اسناد آرشیوحکومت روس تزاری می‌نویسد: "انقلاب دسامبر ١٩٠٥ ایران تأثیر بزرگی بر کردها گذاشت.... و در آیندە هم کردهای منطقە سلماس، ارومیە و مهاباد کمک زیادی بە انقلاب کردند."[۲۱]

ب. م. کاردوخ بە نقل از "آرشیو سیاست خارجی روسیە شوروی" در رابطە با محالفت اقبال السلطنە ماکویی با مشروطیت می‌نویسد: "سەهزار کرد مسلح بە رهبری "عزت اللە خان"...، اقبال السلطنە را از شهر [ماکو] بیرون راندە بە ورای مرزهای روسیە رساندند." (٢. ٧٧). هم او از زبان "ای.ئو. فاریزوف" می‌نویسد: "بدلیل مشارکت فعالانە کردهای ارومیە از انقلاب مشروطیت، ادارات دولتی شهر در ماه نوامبر ١٩٠٦ بە دست انجمنهای محلی متشکل از نمایندگان منتخب مردم، افتادند."[۲۲]

پ. حاج حکیم نیلوفری(پیشین)، در یادداشتهای خود راجع بە مشارکت مجاهدین سقز در جنگهای تبریز، می‌نویسد: "...همان روز خبر رسید کە دستەای دیگر از کردهای مناطق بانە و سردشت و بوکان آمدەاند تا بە مجاهدین در تبریز بپیوندند... پس از آن نیروهای بیشتری از کردستان آمدند لیکن معلوم شد قوای دولتی در نزدیکی میاندوآب راه را بر آنان بستە.... آنانرا قتل عام کردەبودند(٣١)

... "ستارخان و بعد باقرخان هریک با چند نفر بە دیدن ماآمدند وبسیار محبت کردند و برای فردای آن روز هر دونفر از سواران ما و چندنفر مجاهد کوچە بەکوچە می‌گشتیم و ندا می‌دادند برادران کرد نیز بە یاری ما آمدەاند..." (٢٤) ... همان روز هرپنج نفر سوار مجاهد تبریزی دونفر از مجاهدین سقزی را برداشتە و سوارە در شهر تبریز می‌گردانیدند و مردم از خانەها برسر ما نقل و نبات می‌ریختند.... ستارخان و باقرخان اجازە دادند برای عید فطر عازم سقز شویم و دستوردادند یکصد سوار تبریزی ما را با احترام تا شهر گوگان روانەکردند. بعداز دوروز بە سقز مراجعت کردیم و پرچم مشروطە را کە بەما دادەبودند در حیاط بزرگ خانە پدرم کوبیدیم."(ص. ٤٠)

- ... در این سفر[سفر اردبیل]، ما کردها همیشە در اطراف ستارخان حرکت می‌کردیم و او حفاظت جان خو د را بە ما سپردە بود." (٤٩) ودر پایان، "... ستارخان فرمود تا فرمان مشروطیت و ورقە خدمت و مدال افتخار بە اکراد دادە شود و لقب "معتمد"ی نیز بە بە آقا عبالصمد قاضی اعطا گردد.... بعد از سە شبانە روز بە سقز رسیدیم. آنگاه پرچم مشروطەرا بە خانە ما آوردند و فردا منادی کردیم کە اهالی سقز جهت صرف شربت و شرکت در جشن باشکوه آمادە گردند. دوروزتمام شربت خوری و سە روز چراغانی بود..."(ص. ٥٤)[۲۳]

سخن کوتاه، آیت اللە مردوخ کردستانی، همراه با بخشی از روحانیت اهل سنت کردستان و بخشی از تودەهای مردم در مبارزات صدر مشروطیت در شهرهای اصلی کردستان مشارکت فعال کردند ولی همراه با جامعە کرد، عملکرد میوەچینان انقلاب را در رابطە با حقوق ملی و اختیارات محلی خود، بە چشم تردید نگاه می‌کردند. حرکت آنان از چنین موضعی، عقلانی و قابل درک بود. نە انقلاب مشروطیت و نە انقلاب اخیر مردم ایران نتوانستند حقوق مورد مطالبە ملتهای ساکن ایران را احقاق نمایند. هنوز کە یکصد و شش سال از پیروزی انقلاب اول می‌گذرد، وعدە سر خرمن آنان در مورد انجمنهای ایالتی و ولایتی و اخیرا نیز اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، عملی نشدەاست.

****

در پایان، برای نشان دادن نمونەای از تاریخ نگاری آیت اللە مردوخ کردستانی، انصاف وی در بازگویی رویدادها، ونیز شخصیت حاضرجواب و بذلەگوی او، بە ذکر نمونەای از صفحات تاریخ مردوخ می‌پردازم کە در پیوند با مرگ همسر اول و ازدواج وی با "بتول" - همسر دوم است، کە در صفحات ٣٧٨ و ٣٧٩ کتاب ثبت شدەاست. مردوخ با جسارتی کە در کمتر مورخ سنتی اسلامی مشاهدە شدەاست، جریان شب زفاف خود را در یک مکاتبە شعری با میرزا علی محمدخان بنی آدم (شریف الدولە کاشی) حاکم وقت کردستان بازگو می‌کند. موضع او و نحوە برخوردش با مسائل بسیار شحصی و خانوادگی خود، با چهرە عبوس و خشمگین روحانیون ایران و مراجع تقلید آن تفاوت بنیادی دارد. شباهت کاملا اتفاقی اسامی "امام"، "بتول" و "احمد" ممکن است ذهن خوانندە را متوجە آیت اللە خمینی نماید؛ در چنین حالتی، مقایسە شخصیت آن دو یعنی طبع سلیم مردوخ و قساوت ذاتی خمینی هم ضرورت می‌یابد. مردوخ می‌نویسد:

"... در اواخر رجب [١٣٢٩] حمیدە خانم عیال اینجانب .... فوت نمود. شریف الدولە برای جبران ماسبق [حصر خانگی مردوخ از سوی او، ص.٣٧٤]، ....بە دیدن حاج ملک التجار می‌رود ودر همان مجلس بتول خانم دختر مشارالیە را [برای من] خواستگاری می‌نماید و... از آنجا جریان امر را بە اینجانب پیغام داد..... صبح فردای شب زفاف، [شریف الدولە] مراسلە ذیل را بە اینجانب نوشتند: خدمت باسعادت حضرت مستطاب شریعتنمدار، ملاذالانام، زوج بتول و صهر رسول، علام منهام، آقای امام جمعە دامت برکاته.... چون مجال نکردم در آن موقع عرض احساساتی بنمایم، این است حالا استراق فرصت نمودە، قلم برداشتە بوسیلە این نامە بە آن امام قادر نیرومند و آن پیشوای توانای خود تبریک می‌گویم واساسا مطمئن بودم کە آن عنصر فعال کە در تسخیر قلاع شامخە هیچوقت عاجز و قاصر نبودەاند. بە تصرف مراکز جسمانی نازنینان البتە قادر و روسفیدی مخلصان و پیروان را موجب اند. امیدوارم این اقدام شجاعانە حضرت مستطاب عالی موجب و مولد امام زادەای بە نام "احمد" کە بە سعادت ابدی پدر و فرزند نایل باشند، گردد. حالا دیگر موقعی است کە زوج بتول و صهر رسول را مخاطب ساختە عرض کنم:


آفرین بر تو ای امام دلیر / کە نمودی بتول را نخجیر
شاد زی در زمانە با دلدار / کە نگارافکنی و و باتدبیر
مرحبا ای امام دانشمند / خوب کردی تو قلعە را تسخیر
خواهی ار من زتو شوم راضی / زود اینجا بیا بکن تقریر
کە چگونە بە دخت پیغمبر / رحم ننمودەای، زهی تقصیر!
اهرمن بایدت بە زیر کشی / نە فرشتە کنی اسیر بەزیر
لیک دانم زلطف عاطفتت / دل دلدار کردەای زنجیر
اهرمن کش امام انجمنی / در ملک زادە، مهر تواست ضمیر
سالها شاد باش با یارت
سرور انبیا نگهدارت

اینجانب نیز اشعار ذیل را در جواب نوشتە، فرستادم:

مرحبا ای امیر خوش تقریر! / ای خجستە شریف با تدبیر!
از عنایات و لطف قلبی تو / من نمودم بتول را نخجیر
گرچە زوج بتول و صهر رسول / گشتەام، لیک در بر تو اسیر
ضرب عاشق بە پیکر معشوق / از رە خدمت است نە تقصیر
چشم زخمی بە دخت پیغمبر / گر رسیدەست، عذر ما بپذیر
حملات امام خونین است / باحذر باش و هیچ خردە مگیر!
هرکە را لطف تواست پشتیبان / هست در کار فتح قلعە، دلیر
قلعە کاشی است * نە حصار چین / زان سبب بی درنگ شد تسخیر!
اگرم پیشرفت سخت بدی / من عقب می‌نشستمی چون شیر
تا فلک دایر است و سرگردان تا ملک رشک بخش بدر منیر
باد هموارە لطف حق یارت
"سرور انبیا نگهدارت"

*توضیح مردوخ: شریف الدولە اهل کاشان می‌باشد، کلمە کاشی اشارە بە آن معنی است. " [۲۴]
کلام آخر اینکە نگارندە این سطور عنادی با نویسندە محترم جستار نداشتە، این وجیزە هم روایت نامهربانی من با وی نیست، بلکە امیدوارم آقای هوشمند متوجە حساسیت نقش خود در پرداختن بە تاریخ مردم و منطقەای باشد کە سی و سە سال مورد بی مهری شدید جمهوری اسلامی قرار گرفتە، در فضای مسموم آن تنها قلم افراد معلوم الحالی آزاد بودەاست کە با ویزای "تابناکی" خود هر روز از نقطەای از جهان سر درآوردە، بە عنوان "کارشناس مسائل کردستان" از این یا آن رادیو و تلویزیون فارسی بە لجن پراکنی علیە بزرگان تاریخ کردستان بپردازد. خوب است نویسندە شرایط بە شدت غیر دمکراتیک ایران امروز را، کە قطعا بیشتر و بهتر از من بە آن واقفند، فراموش نکردە، بە دنبال نظرات غیر واقع بینانەای کە در رابطە با تاریخ معاصر کردستان در مصاحبە با نشریە "چشم انداز ایران"[۲۵] بیان داشتند، بە همان سراشیبی نغلطند کە قلم بە مزدها غلطیدند. این درست است کە در شرایط امروز ایران امکان پاسخگویی بە تحریف کنندگان تاریخ در کردستان فراهم نیست ولی بستە شدن سنگها و نبودن یارای دفاع، حقانیتی بە متجاوزین بە حقوق مردم نمی‌بخشد. ایشان نباید ندانند کە از مجموع ٣٤ نشریە کردی (یا مربوط بە کردستان) کە در سالهای حکومت خاتمی امکان انتشار می‌یافتند، اکنون تنها یک ماهنامە ادبی باقی ماندە، بقیە زیر تیغ سانسور سربازان از جمکران برآمدە رفتەاند. آشکار است کە در چنان فضای سهمگینی امکان پاسخگویی بە نظرات نادرست اشخاص امکان عملی نخواهد داشت، ولی بی جواب ماندن افاضات 'تابناکی' در این شرایط غیر انسانی، دلیلی بر درستی موضع کسی نخواهد بود.

٢٣ نوامبر ٢٠١١
-----------------------

[۱] مهرنامە، شمارە چهاردهم، صفحات ٨٧-٨٨ امردادماه ١٣٩٠، سال دوم
[۲] http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=۲-۷۱۳۷۰
[۳] من داستان هجوم مداوم ژاندارمهای دورە رضاشاهی را بە خانەهای مردم، از جملە خانە پدریم در بوکان بکرات از مادر و پدرم شنیدەام. انور
[۴] سید محمد صمدی، "نگاهی بە تاریخ مهاباد"، انتشارات رهرو، مهاباد ١٣٧٣، ص. ٢١٣
[۵] الف: برابر آمار غیر رسمی، تعداد مساجد مسلمانان سنی و شیعی در بریتانیا بالغ بر دو هزار است. ب:جمهوری اسلامی از طریق مجلس اعلای اسلامی در عراق، موفق شدەاست در شهر سلیمانیە در کردستان عراق کە حتی یکنفر هم شیعی بومی ندارد، حسینیە دائر کند.
[۶] نگا: احسان هوشمند، "نگرشی جامعە شناختی برشکل گیری حزب دمکرات کردستان ایران"، ویژەنامە چشم انداز ایران نشریە سیاسی - راهبردی، شمارە ٢، کردستان قابل کشف، پائیز ١٣٧٤، صفحات ٧٥ تا ١٠٧
[۷] قبلی
[۸] حضرت آیت اللە شیخ محمد مردوخ کردستانی، "تاریخ کرد و کردستان و توابع"، جاپ سوم، ناشر: کتابفروشی غریقی، سنندج، سال؟، جلد دوم، ص. ٢٠
[۹] مردوخ، همان، صص. ٣١٢ و ٣١٥
[۱۰] همان، صص ٣٧٧ – ٣٧٣"
[۱۱] "سالارالدولە با چند نفر سوار قراپاپاق توی باغ [روستای آلبلاغ بوکان] بودند. وقتی کە مارا دید، [در موضوع] لباس کردی و کمربند بزرگی کە [بستەبود و] حقیقتا افراط کاری بزرگی کردە بود، بنای شوخی گذاشت.". بە نقل از عبداللە ناهید (افتخار) یکی از رجال نامدار کردستان، "خاطرات من"، بە اهتمام احمد قاضی، ناشر: نفیسی فر، چاپ اول، تهران[؟] ١٣٦٢، صفحە ٣٤
[۱۲] آقای هوشمند موارد مربوط بە تأسیس این انجمنها را - کە در صفحات ٢٤٦ بە بعد تاریخ مردوخ درج است، بە همراه جریان سفر وی بە تهران، در نوشتە خود آوردەاست.
[۱۳] شیخ رئوف ضیائی، "یادداشتهائی از کردستان"، بەاهتمام عمر فاروقی، مرکز نشر فرهنگ و ادبیات کردی، ارومیە ١٣٦٧، یادداشت هشتم.
[۱۴] سید محمد صمدی، "نگاهی بە تاریخ مهاباد"، انتشارات رهرو، مهاباد ١٣٧٣، صص. ٣٣٧ – ٣٣٥.
همچنین: ابراهیم افخمی، "تاریخ ادب و فرهنگ مکریان – مهاباد و سردشت و اشنویە"، جلد دوم، انتشارات محمدی، سقز ١٣٧٣،
صص.١٦٩-١٦٧
[۱۵] عمر فاروقی، "نظری بە تاریخ و فرهنگ سقز کردستان"، ناشر موءلف، چاپ اول ١٣٧٤، فارسی
[۱۶] خلیل فتاحی قاضی، "تاریخچە خانوادە قاضی در ولایت مکری"، ویراستار قادر فتاحی قاضی، تبریز١٣٧٨، ص ٤٨
[۱۷] حەسەن سیف قازی و انور سلطانی، "سیف القضات و جنبش شیخ محمد خیابانی بە استناد سە قطعە شعر فارسی سیف "، پیام کردستان، شمارە ٣١، ١٠ تیر ١٣٨٥، صفحە ٩
[۱۸] ڕەحمان محەمەدیان، "بۆکان لە سەدەی بیستەمدا – کۆی ٨١ بەڵگەنامە"، نشر کولەپشتی، تهران ١٣٨٩، صص. ١٧٤ تا ١٨٠، کردی
[۱۹] سید محمد صمدی، پیشین، ص. ٢١٣
[۲۰] عومەر فاروقی، "حاجی بابە شێخ سەرۆک وەزیرانی حکوومەتی میللی کوردستان"، بەڕێوەبەرایەتی چاپ و بڵاوکردنەوە، سلێمانی ٢٠٠٨، ص. ٦٧ – ٦٨، کردی
[۲۱] س. م. لازاریف، آرشیو وزارت امور خارجە روسیە، بخش "خوان ایران"، ١٩٠٧، بخش ٦٥٢، صفحە ٢٤ برگرفتە از کتاب لازاریف بە نام "مسألە کرد(١٩١٧ -١٨٩٦)"، جلد اول، ترجمە کردی دکتر کاوس قفتان، بغداد، ١٩٨٩، فصل چهارم، ص. ١٩١
[۲۲] آرشیو سیاست خارجی شوروی – بخش فارسی، سند شمارە ٦٥٢، صفحە ٢٤ و ٣٣٣، مورخە ١٤/٤/١٩٠٧ برگرفتە از: م. کاردوخ، "جنبش کردها از دیرباز تاکنون"، جلد ٢، ١٩٩٣، سوئد ؟، صفحە ٧٧
[۲۳] حاج حکیم نیلوفری، "زندەباد مشروطە، پاندەباد قانون"، بە اهتمام عمر فاروقی، نشر گوتار، سقز ١٣٣٨.
[۲۴] مردوخ، پیشین، صص. ٣٧٨ و ٣٧٩
[۲۵] پیشین، پاورقی شمارە ٥