ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 30.10.2011, 23:21
فصلی نوین در تاریخ منطقه

شهلا صمصامی
در آن روز شوم ماه سپتامبر در آسمان صاف و آبی منهتن، زمانیکه دو هواپیما یکی پس از دیگری به برج‌های بلند اصابت کردند، برای روزها، هفته‌ها ماهها و سالها دود، غبار، خاکستر، خون و خرابی که از منهتن برخاسته بود، بسوی افغانستان و سپس عراق رفت. در آن روز ۴ هواپیما و سرنشینان آن فصلی نوین در تاریخ معاصر بوجود آوردند. برای نخستین بار آسمان سراسر کشور پهناور آمریکا ساکت و خاموش شد. برای روزها هیچ هواپیمایی در آسمان دیده نمی‌شد. مردم جهان بهت زده تصاویر باور نکردنی اصابت هواپیما‌ها به برج‌های عظیم و تبدیل شدن آنها به خاکستر و کوهی از زباله را به چشم دیدند. نفس‌ها برای زمانی در سینه حبس شد. ترس و احساس ناتوانی بر یکایک مردمی که خود را قدرتمندترین انسان‌های روی زمین می‌دیدند، غلبه کرد.

از اتفاق روزگار برای کسانی که در آن‌زمان در مسند قدرت در آمریکا بودند، بهترین موقعیت برای لشگر کشی و جنگ بود. نئو کنسرواتیوها و دست‌راستی‌های افراطی مذهبی، سالها بود که از یک جنگ مذهبی و برخورد تمدن‌ها سخن می‌گفتند. هر روز در تبلیغات خود اشاره به جنگ با «تروریسم» می‌کردند. باینگونه قدرتمندترین ارتش دنیا با همه‌ی نیروی خود بسوی افغانستان رفت، ولی افغانستان تنها آغاز جنگ‌های طولانی بود. تئوری «حمله‌ی پیشگیرانه» را بیاد بیاوریم که ارتش آمریکا را از کوههای بورابورا به بغداد فرستاد. از همان زمان برای بسیاری پرسش این بود بغداد چرا؟ صدام چرا؟ بن لادن و یاران در افغانستان و پاکستان هستند، این چه ربطی به عراق دارد؟ در افغانستان و پاکستان نفت نبود، بوجود آوردن یک پایگاه نظامی دايمی در عراق بمراتب منافع بیشتری داشت. فریادهای ضد جنگ در آمریکا و اروپا بجایی نرسید و نیروی صد هزار نفری آمریکا عراق را اشغال کرد.

شاید انتظار و تصور بر این بود که جنگ خونین عراق به عواملی که مسئول ۱۱ سپتامبر بودند یعنی اسلام افراطی قدرت بیشتری بدهد و شاید در ابتدا چنین شد. بیاد داشته باشیم هواپیما ربایان همه مسلمان و عرب بودند. واقعه‌ی ۱۱ سپتامبر در خیابانهای کشور‌های عربی با بلند کردن عکس‌های بن لادن جشن گرفته شد. شاید تصور بر این بود که این جوانان تبدیل به صدها و هزارها «بن لادن» خواهند شد.

این روزها، در دهمین سالگر ۱۱ سپتامبر شاید بشود ادعا کرد که جنبش‌ها و مبارزات صلح جویانه علیه قدرت‌های دیکتاتوری در کشورهای عربی و شمال افریقا سندی بر شکست اسلام افراطی است. بنظر می‌رسد اسلام افراطی بهمراه راست افراطی در آمریکا هر دو به شکست رسیده‌اند. زیرا بنیاد تئوری آنها و نحوه‌ی کار و عملیات آنها بر اساس خشونت، بی عدالتی و عدم احترام به حقوق بشر بوده است. القاعده اگر چه تحت عنوان جنگ با امپریالیست غربی در میان بویژه طبقه‌ی جوان مسلمانان عرب و آفریقا محبوبیت پیدا کرد ولی اعمال وحشیانه آنها و کشتار مردم بیگناه مسلمان و غیر مسلمان بتدریج هویت واقعی آنها را که بیشتر شباهت به سازمان‌های مافیائی داشتند علنی کرد. همچنین در آمریکا نتیجه‌ی جنگ‌های ماجراجویانه سقوط اقتصادی و بحران سیاسی در این کشور بود. دزدی و دروغ دستگاه حاکمه را بی اعتبار کرد. شاید مهمترین دلیل انتخاب فردی مانند اوباما بریاست جمهوری آمریکا، شکست نیروهای راست افراطی و عدم اعتماد مردم به سیاست آنها بود.

روی استوارت (Roy Stewart) نویسنده‌ی انگلیسی و از مخالفان جنگ عراق و افغانستان معتقد است که اسلام افراطی مانند سایر ایدئولوژی‌های مذهبی افراطی که در تاریخ شاهد آن بوده ایم قابل ادامه نیست. مسیحیت افراطی با تمام کشتار‌ها نتوانست ادامه یابد زیرا این نوع ایدئولوژی مخالف طبیعت انسان است. در جهان امروز غیر ممکن بنظر می‌رسد که بتوان از تمام جنبه‌های زندگی مدرن خود را جدا ساخت.

اسلام میانه‌رو

اسلام میانه رو شاید در کشورهای مسلمان بویژه برای جوانان دیگر جذابیتی نداشته باشد ولی گذار از دیکتاتوری به دمکراسی بنظر می‌رسد از مسیر نیروهایی است که خود را اسلام میانه رو می‌نامند. انتخابات تونس نمونه‌ی بارزی از این روند است. در تونس که این نیروها ۴۰ در صد از آراء را بدست آوردند ظاهراً موفقیت آنها بدلیل داشتن تشکیلات انتخاباتی بهتر و کمک‌های مالی از جانب عربستان و قطر بوده است. در گزارشات از فعالیت‌های انتخاباتی آمده است که اسلامی‌ها به در خانه‌ها رفته و از مردم می‌خواستند به آنها رأی دهند.

فشارهای اقتصادی و سیاسی در تونس و مصر و لیبی در نهایت به جنبش و انقلاب انجامید. فقر، بیکاری و خفقان سیاسی عامل اصلی این جنبش‌ها بوده است. فشارهای سیاسی و سرکوب مخالفان که برای سالیان دراز ادامه داشته است موجب شد که هیچ نوع حزب، گروه سیاسی و یا حتا اتحادیه‌های کارگری نتواند پا بگیرد. در عین حال گروه‌های مسلمان از جمله مخالفان فعال و متشکل بوده‌اند که بشدت نیز سرکوب شدند. زمانی که فضای سیاسی اجازه حرکت و مخالفت داد گروه‌های متشکل تر مذهبی نیز همراه سکولارها به میدان مبارزه آمدند. بویژه در مصر که اخوان المسلمین برای سالیان دراز تنها گروه متشکل مخالف دولت بودند، طبیعتاً از سازمان دهی و قدرت بیشتری برخوردارند. ارنش قدرتمند مصر از عوامل اختناق بوده و همچنان حکومت را در دست دارد.

گروه‌های اسلامی همچنان که در مورد حمس دیده ایم در عین حال برنامه‌هایی مانند رژیم‌های سوسیالیستی دارند که از جهات پزشکی آموزشی و نیازهای اولیه زندگی به مردم کمک می‌رساند. فقر و بیکاری و نیاز به این نوع کمک‌ها و خدمات در کشورهای تازه به استقلال رسیده بویژه مصر که فاقد منابع طبیعی مانند نفت است، شانس به قدرت رسیدن گروهی مانند اخوان المسلمین را زیادتر می‌کند. در عین حال گروه‌های سکولار که سهم مهمی در انقلاب داشتند به سادگی حاضر به عقب نشینی نیستند.

واقعیت دیگر اینست که برقراری حکومتی مانند جمهوری اسلامی ایران حتا برای گروه‌های اسلامی کشورهای عربی جذابیتی ندارد. باین دلیل تمام گروهای اسلامی در تونس، مصر و حتا لیبی خود را میانه رو می‌نامند و نمونه‌ی ایران را برای حکومت نفی می‌کنند.

خروج از عراق

تصمیم پرزیدنت اوباما در مورد خروج از عراق بعنوان یک قدم مثبت در سیاست خارجی این کشور تلقی شده است ولی از جانب جمهوریخواهان شدیداً مورد انتقاد قرار گرفته است.

پرزیدنت اوباما گفت: «بعنوان کاندیدای ریاست جمهوری قول دادم به جنگ عراق خاتمه خواهم داد. جنگ عراق پس از ۹ سال و نیم بپایان رسیده است و ۴۰ هزار سرباز آمریکایی برای تعطیلات کریسمس و سال نو به وطن باز خواهند گشت.» اوباما همچنین گفت: «روابط ما با عراق همکاری بین دو کشور مستقل است».

آمریکا برای جنگ بی دلیل عراق بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار از ثروت این کشور و پول مالیات دهندگان آمریکایی را به هدر داد. با نزدیک به ۱۵۰ هزار نیروی نظامی حمله را آغاز کرد و در سال ۲۰۰۷ این تعداد به ۱۶۸ هزار سرباز و پرسنل نظامی در عراق رسید. این تعداد از سال ۲۰۰۹ بتدریج کم شد و امروز به ۴۰ هزار نفر رسیده است. در طول این سالها یک میلیون نظامی به عراق رفته است. بسیاری سربازانی هستند که برای چندمین بار در عراق خدمت کردند.

آمریکا کوشید تا شاید بتواند دست کم یک نیروی نظامی 20 هزار نفری و یا حتا 5 هزار نفری را در عراق باقی بگذارد. هدف اصلی این بود که به تعلیم نیروی نظامی و پلیس عراق ادامه دهند. ولی این کوشش‌ها و مذاکرات بجایی نرسید. پارلمان عراق بویژه بخشی که در کنترل نمایندگان طرفدار مقتدا الصدر است در این زمینه به پیروزی قابل ملاحظه‌ای دست یافت.
دولت آمریکا از دولت عراق خواسته بود که برای تمام نیروهای نظامی 5 یا 6 هزار نفری و همچنین پرسنلی که در امور غیر نظامی به عراقی‌ها کمک می‌کنند مصونیت قانونی بدهد. ولی پارلمان عراق در نهایت این درخواست را رد کرد. دیپلمات‌های آمریکایی و اعضای سفارت مانند تمام دیپلمات‌ها از این مصونیت قانونی برخوردارند. سفارت آمریکا در عراق که بزرگترین سفارتخانه دنیاست دارای 3 تا 4 هزار پرسنل خواهد بود که بخشی برای تعلیم نیروی نظامی و پلیس عراق است. حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ نظامی آمریکایی در داخل سفارت می‌توانند برای محافظت از سفارت باقی بمانند، ولی باقیمانده‌ی نیروی نظامی تا آخر سال باید عراق را ترک کنند.

جمهوریخواهان در کنگره‌ی آمریکا و همچنین کاندیداهای ریاست جمهوری، اوباما را بشدت مورد انتقاد قرار داده‌اند که پس از اینهمه مخارج مالی و تلفات جانی بسادگی حاضر شده است عراق را ترک کند. جان مک کین و لیندزی گرام سناتور‌های جمهوریخواه ادعا کرده‌اند که اوباما بعنوان یک تاکتیک انتخاباتی نیروهای نظامی را از عراق خارج می‌کند. با توجه باین واقعیت که اکثریت مردم آمریکا مخالف جنگ عراق بوده و در تمام نظرسنجی‌ها خواسته‌اند که نیروی نظامی آمریکا ازعراق بیرون بیاید، هنوز جمهوریخواهان معتقدند که حضور آمریکا در عراق باید ادامه یابد. آنها می‌گویند اوباما باید دولت عراق را مجبور می‌کرد ایمنی قانونی به نیروی نظامی آمریکا بدهند. این کمترین کاری بوده است که در مقابل برکناری صدام و آوردن آزادی و دموکراسی باین کشور، عراقی‌ها می‌توانستند برای آمریکا انجام دهند.

ولی آنچه که موجب نگرانی دولت اوباما و همچنین جمهوریخواهان است، زیاد شدن نفوذ دولت ایران در عراق است. کشور عراق که ۶۰ در صد شیعه بود در زمان صدام توسط سنی‌ها اداره می‌شد. روابط ایران و عراق تا پیش از حمله‌ی آمریکا باین کشور همیشه یک رابطه‌ی غیر دوستانه و بلکه خصمانه بوده است. اثرات جنگ 8 ساله‌ی عراق با ایران هنوز قابل لمس است. بیشتر کسانیکه امروز در نقش رهبری عراق هستند در زمان صدام در ایران در تبعید بسر می‌بردند. حمله‌ی آمریکا باین عراقی‌ها اجازه داد بوطن باز گردند. از جمله مالکی و مقتدا الصدر که دارای قدرت بسیاری است. پای دولت ایران به عراق از اولین روزهای حمله‌ی آمریکا باین کشور باز شد.

شکی نیست که حمله نظامی آمریکا به عراق، در نهایت توازن قدرت در این منطقه را تغییر داد. عراق، ایران و سوریه در حال حاضر از متحدان یکدیگر هستند. نفوذ دولت ایران در منطقه افزایش یافته است. در مقابل عربستان سعودی می‌کوشد با همکاری با قطر، امارات و کویت در مقابل ایران قدرت بیشتری در منطقه بدست آورد. در این میان بحرین که اکثریت جمعیت آن شیعه و حکومت آن سنی است، میدان مبارزه و کشمکش بین جمهوری اسلامی و عربستان شده است. بحرین در موقعیت بسیار حساس است و بدون شک بین مردم و حکومت جدایی و اختلاف زیادی وجود دارد.

خروج نیروهای آمریکایی از عراق اگر چه دست دولت ایران را در عراق بازتر می‌کند ولی آینده‌ی عراق به دلیل آماده نبودن نیروهای امنیتی و پلیس می‌تواند نگران کننده باشد. مسائل قومی و نژادی و مذهبی هنوز کاملاً در این کشور جنگ زده حل نشده است. عراق نیاز بیک باز سازی همه جانبه دارد. خروج نیروهای آمریکایی چالش بزرگی برای دولت عراق در تأمین امنیت مردم این کشور خواهد بود.

پایان جنگ عراق همزمان با دهمین سالگر ۱۱ سپتامبر شد. با کشته شدن بن لادن و خروج نیروهای آمریکا از عراق می‌توان ادعا کرد بخش مهمی از دوران ۱۱ سپتامبر بپایان رسیده است. خروج کامل نیروهای آمریکا از عراق نقطه عطف تازه‌ای در تاریخ آمریکا و خاورمیانه خواهد بود.

التیام زخم‌های این جنگ طولانی و خونین چه برای مردم آمریکا و چه مردم عراق سالیان دراز بطول خواهد انجامید. صد هزار کشته و صد‌ها هزار آواره در عراق، ۴۴۰۰ آمریکایی کشته و هزاران سرباز دیگر زخمی و هزاران نفر شاید برای همیشه صدمات جبران ناپذیر روحی پیدا کرده‌اند. بهای این جنگ بویژه بهای انسانی آن برای هر دو کشور بسیار زیاد بوده است. در عین حال خروج کامل نیروهای نظامی آمریکا از عراق با تمام چالش‌هایی که برای عراقی‌ها خواهد داشت، به احساس استقلال و غرور ملی این کشور می‌افزاید.

جنگ عراق برای بیشتر مردم آمریکا هرگز مشروعیت پیدا نکرد. فداکاری و از جان گذشتگی نظامیان و خانواده‌های آنها هیچ نوع احساس غرور و شادمانی بوجود نیاورد. در ابتدای جنگ شاید بدلیل ترس و بهانه‌ی مبارزه با تروریسم جنگ عراق تا حدی قابل قبول بود ولی سالهاست که مردم آمریکا مخالف این جنگ بوده‌اند. دیگر مشکل بنظر می‌رسد هیچ رئیس جمهوری بتواند جنگی مانند عراق را بمردم آمریکا بقبولاند جنگ عراق شاید برای همیشه موجب تغییر سیاست خارجی آمریکا مبنی بر «حمله پیشگیرانه» شده باشد.

در حاشیه‌ی مرگ قذافی

برنارد هنری لیوی نویسنده، متفکر و فیلسوف بنام فرانسوی که بیشتر زندگی خود را وقف دفاع از حقوق بشر، عدالت و مبارزات مردم جهان در دست یافتن به آزادی و دموکراسی کرده است، از ابتدای جنبش شورشیان بن قازی شخصاً به آنجا سفر کرد و بارها با رهبران این جنبش بگفتگو نشست. لیوی از جمله کسانی بود که به واقعی بودن این نهضت اعتقاد داشت. در مصاحبه‌های بسیاری از عدالت خواهی شورشیان دفاع کرد. آنزمان که این پرسش مطرح بود که این شورشیان چه کسانی هستند، آیا عوامل القاعده و یا گروه‌هایی نظیر آن هستند لیوی می‌گفت که بارها از نزدیک با این افراد نشسته و صحبت کرده، اینها مبارزانی آگاه و شجاع هستند. لیوی بعنوان یک بشر دوست و روشنفکر تماس خود را با شورشیان بن قازی ادامه داده و حفظ کرد.

ولی مرگ قذافی و آنچه در آن لحظات آخر اتفاق افتاد او را دلتنگ و نا امید کرد. لیوی در مقاله‌ی جالبی در نشریه «نیوزویک» نظرات خود را چنین توضیح می‌دهد: آن تصاویر از جسد وی، صورتی که هنوز زنده بود ولی خون آلود، شکار شده، تحقیر شده. آن سر بی مو و بدون پوشش. ما همیشه او را در عمامه دیده بودیم. در آن صحنه‌های عریان چیز غم انگیزی بود که این جنایتکار را بطور عجیبی قابل ترحم می‌کرد.

شما می‌توانید بگوئید این مرد یک جانور بود. شما می‌توانید صحنه‌هایی را که برای سالیان دراز دوستداران لیبی آزاد را چنان مضطرب کرده بود، بارها نشان دهید تصاویر اعدام‌های دسته جمعی، شکنجه، دار زدن‌های 7 آوریل. زندانی‌هایی که زنده در سلول‌ها تقریباً دفن شده بودند و توسط انقلاب بالاخره آزاد شدند. اینها و هزاران قربانیان دیگر این دیکتاتوری. شما می‌توانید بگوئید که قذافی صدها بار این شانس را داشت که مذاکره کند، این جنایات را متوقف کند، او می‌توانست خودش را نجات دهد. و اینکه انتخاب او این بود که چنین نکند و در عوض تا آخرین لحظه خون مردم خود را بریزد. قذافی سرنوشت خویش را آگاهانه تعیین کرد.

شما می‌توانید بگوئید که غرب لزوماً در بهترین موقعیت نیست که به بقیه‌ی دنیا درس ترحم در انقلاب را بدهد. مگر این اروپایی‌ها نیستند که هنوز بدلیل کشتار سپتامبر ۱۷۹۲ در فرانسه، عذاب وجدان دارند. آن زمانی که پس از آزادی پاریس سرهایشان تیغ زده شد. موسولینی که از پا آویزان شد. جسدش مانند حیوانی سلاخی شد.

ولی من این را قبول ندارم. ممکن است من یک رومانتیک علاج ناپذیر باشم و یا مخالف سرسخت شیطان واقعی یعنی اعدام انسانها باشم.

در تماشای صحنه‌های اعدام قذافی چیزی تهوع‌آور وجود داشت. بدتر اینکه من می‌ترسم که شالوده اخلاقی را که این قیام بر آن بنا شده بود و تا پیش از این واقعه نمونه بود، آلوده کند. کسانیکه در مورد تاریخ انقلاب‌ها می‌دانند، متوجه هستند که این می‌تواند نقطه‌ای باشد که یک قیام دموکراتیک رو به انحطاط رود.

من اینها را در یک گفتگوی تلفنی با دوستانم در شورای ملی انتقالی مطرح کردم. زمانیکه دوستم «مصطفی ساگیزلی Mustafa el-sagizli رهبر جنگجویان تلفن کرد که شادمانی خود را از آزاد شدن «سرت» با من در میان بگذارد، ترس خودم را از وقایع اخیر باو گفتم. سپس روز پنجشنبه با فرمانده لشگری که آن عوامل سرکش که قذافی را گرفته و کشته بودند از زیردستان او بود، صحبت کردم. وی ابراز شادمانی کرد و گفت که نابود شدن دیکتاتوری بی رحم ورق جدیدی در تاریخ کشورش گشوده است. از طریق دوستی که صاحب کشتی در میصراته است و نقش مترجم را داشت با این فرمانده صحبت می‌کردم. وی گفت: «قذافی با ما همانند یک موش کثیف رفتار می‌کرد. ولی موش کثیف خود او بود که بالاخره در لوله‌های فاضلاب جنگجویان من او را یافته و صدایش را برای همیشه خفه کردند».

به او هم گفتم که به واقع این آغاز روزی نوین در کشور لیبی است. ولی اصالت و شرافت فتح کننده با نوعی که با شکست خورده رفتار می‌کند سنجیده می‌شود. و چند مثال تاریخی برایش آوردم. فرمانده بنظر رسید که اهمیت این واقعه را می‌فهمد.
زمانی که با مقامات شورای ملی تماس گرفتم آنها نیز آگاه بودند که چگونه سرنوشت بهار آزادی در لیبی می‌تواند توسط این عکس‌ها و مناظر تعیین شود. بویژه دوستم «مصطفی ال ساگی زیل» که به پرنس آزادیخواهان و جنگجویان مقاومت لیبی معروف است، کسی که مقاومت بنغازی را از روز اول سازماندهی کرد، با من هم عقیده بود. او از جمله کسانی است که خواهان تحقیقات رسمی در این زمینه شده است. این خود نشان می‌دهد که مقامات جدید لیبی نمی‌خواهند چگونگی واقعه کشته شدن قذافی را سرپوش بگذارند.

دو نتیجه قابل پیش بینی است. یا این جنایت دسته جمعی مانند گردن زدن آخرین شاه فرانسه نشانی شوم است. یا پایان دورانی بی فرهنگ، بی رحم، پایان تاریکی لیبی و مرگ سیستم قذافی است. که آغازی برای دورانی است که وعده‌ی بهار عربی را به ثمر می‌رساند. در حالیکه اینرا می‌نویسم امید من و ایمان من به نتیجه دوم است.