ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 03.08.2005, 4:51
گنجی در مبارزه برای آزادی، استقلال و دموكراسی

دكترحسين باقرزاده
سه‌شنبه ١١ مرداد ١٣٨٤ – ٢ اوت ٢٠٠٥
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

ایران روزهای پر تب و تابی‌ را می‌گذراند. اكبر گنجی كه یك تنه پرچم آزادی‌ و دموكراسی ایران را به دوش گرفته است هم‌زمان در دو جبهه با مرگ و عوامل استبداد دست و پنجه نرم می‌كند. همسر شجاع او كه از نزدیك شاهد تحلیل رفتن جسمی او بوده از ستم و رفتار ناانسانی ماموران امنیتی رژیم به فغان آمده است. جامعه سیاسی دموكرات، حقوق بشری و روشنفكری ایران خود را در حمایت از گنجی و نجات او از زندان و مرگ ناتوان می‌بیند. از عمق این ناتوانی و استیصال مدنی، عامل خشونت و ترور سر بر می‌آورد و قاضی پرونده گنجی كشته می‌شود. در كردستان خشونت شدت می‌یابد و تظاهرات آرام مردم به خاك و خون كشیده می‌شود. احمدی نژاد بنیادگرا و مقلد ولی فقیه به جای‌محمد خاتمی اصلاح‌طلب در مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران قرار می‌گیرد. هم زمان با آن، جمهوری اسلامی با یك اقدام تحریك‌آمیز تهدید می‌كند كه فعالیت اتمی خود را از سر خواهد گرفت و طرف‌های اروپایی خود را به واكنش‌های شدید وامی‌دارد. و در آمریكا، آقای بوش با بهره‌گیری از تعطیلات تابستانی سنا (و بر خلاف تمایل آن) كسی را به نمایندگی كشور خود در سازمان ملل بر می‌گزیند كه خواهان برخورد نظامی با رژیم ایران است.

تحولات هفته دوم مرداد ٨٤ شاید بیش از هر واقعه دیگری در طول حیات جمهوری اسلامی‌ تاثیرگذار باشد و سرنوشت آن را رقم بزند. در این تحولات، سه فرد بیش از هر كس دیگری نقش داشته‌اند و هر یك به عنوان پرچمدار و نماد یك نبرد سه‌جانبه با حد اكثر توان خود به میدان آمده‌اند. در یك سو اكبر گنجی است؛ كسی كه با حربه جان خود یك تنه به مصاف با استبداد حاكم بر‌آمده و ملیون‌ها انسان آزادی‌خواه را در ایران و جهان به تحسین شجاعت و عظمت خود برانگیخته است. در سوی دیگر، علی ‌خامنه‌ای است؛ كسی كه برای تحكیم موقعیت خود به بزرگترین تقلب انتخاباتی در تاریخ جمهوری اسلامی دست زد و در دو جبهه داخلی و خارجی با مدنیت و دموكراسی و صلح به جنگ برخاسته است. و از سوی سوم جورج بوش است كه هم‌چنان پروژه تغییر رژیم ایران به هر وسیله (از جمله، حمله نظامی) را دنبال می‌كند و جان بولتون را كه انتصاب او به نمایندگی آمریكا در سازمان ملل ماه‌ها به دلیل مخالفت كنگره آمریكا معوق مانده بود در این هفته به این نهاد جهانی‌ گسیل كرد. به نظر می‌رسد كه سرنوشت ایران در برآیند مبارزه‌ سه‌جانبه‌ای كه این افراد در راس هر یك از سه جبهه‌ آن قرار گرفته‌اند تعیین خواهد شد.

از اكبر گنجی ‌شروع كنیم. گنجی در فضای پس از شكست جنبش اصلاحات كه با صحنه‌ سازی‌های انتخاباتی ٢٧ خرداد و ٣ تیر به نقطه یاس و انفعال نزدیك می‌شد با یك اقدام شجاعانه پرچم مبارزه با استبداد حاكم را در دست گرفت و با طرح شعار «خامنه‌ای باید برود» طنین تكان‌دهنده‌ای در فضای‌ سیاسی‌ ایران انداخت. طرح این شعار در ایران زیر سلطه مطلقه ولی فقیه البته هزینه زیادی می‌طلبد و گنجی با عرضه جان خویش آمادگی‌ خود را برای پرداخت این هزینه اعلام كرده است. شجاعت و فداكاری گنجی تحسین همه آزادی‌خواهان و دموكرات‌های ایران را برانگیخته و در كانون توجه آنان قرار گرفته است. جنبش دموكراتیك مردم ایران به ناگهان سر پیدا كرده است. قلب گنجی به جای‌ قلب مبارزه آزادی‌خواهی مردم ایران می‌تپد و زبان گنجی زبان این مبارزه شده است. در كورسوی ‌فضای مایوس‌كننده‌ای كه اصلاح‌طلبان ناپیگیر (به شمول آقای خاتمی) در ایران ایجاد كرده بودند گنجی بسان شمعی درخشیدن گرفت تا با مایه گذاشتن از جان خود یاس و ناامیدی را در هم شكند و امید بیافریند. و چه شگفت كه بسیاری (اگر چه نه همه) اصلاح‌طلبان در برابر عظمت روحی او به تواضع درآمده‌اند و خواسته یا ناخواسته به دنبال او راه افتاده‌اند. شعار «خامنه‌ای باید برود» پژواك خود را به زودی در خیابان‌ها پیدا خواهد كرد و پس از این دیگر تز «مشروطه خواهی»آقای حجاریان خریدار زیادی نخواهد داشت.

این لرزه سیاسی‌ درست در زمانی اتفاق می‌افتد كه دیكتاتور فقیه، غره از موفقیت خود در انتخابات اخیر، در تدارك جشن پیروزی خود بوده است. ضد حمله‌ای كه از ٥ سال پیش علیه جنبش اصلاحی‌ شروع شد با نمایش انتخاباتی‌ اخیر به اوج و برآیند طبیعی خود رسیده بود. امروز روز بهره‌گیری از این پیروزی بود و دیكتاتور برای این روزها لحظه شماری می‌كرده است. او كه با شكست اصلاح‌طلبان خود را از دشمن داخلی‌ در امان می‌دید مناسب دانست كه در جبهه خارجی نیز به رجزخوانی بپردازد و هم‌زمان با جشن پیروزی، قدرت خود را به رخ اروپاییان بكشد و سرگیری برنامه‌های اتمی نیروگاه اصفهان را مطرح كند. او كه به دلیل اشغال فاجعه‌بار عراق از سوی‌ آمریكا و انگلیس خطر اشغال نظامی ایران را منتفی می‌داند وقت را برای این قمار سیاسی مناسب یافته است و بدون احساس خطر از حملات نظامی غرب یا اسراییل به تاسیسات نظامی یا اتمی ‌ایران به رجزخوانی پرداخته است. او حاضر است برای ‌تحكیم موقعیت خود و سركوب جنبش آزادیخواهانه مردم ایران، كشور را در معرض حملات خارجی‌ قرار دهد. دیكتاتور برای سركوب مردم هیچ وسیله‌ای بهتر از یك حمله خارجی نمی‌شناسد و برای این منظور عوامل تحریك‌آمیز مناسب و از جمله گردان‌های عملیات انتحاری تروریستی خود را نیز آماده كرده است.

انتصاب آقای‌ جان بولتون از سوی ‌رییس جمهوری آمریكا به مقام نمایندگی این كشور در سازمان ملل را نیز نباید تصادفی تلقی‌ كرد. او از چندین ماه پیش از سوی جورج بوش برای این مقام پیشنهاد شده بود، ولی كنگره آمریكا به دلیل مواضع تند آقای بولتون در مسایل جهانی و به خصوص سازمان ملل در برابر این پیشنهاد مقاومت می‌كرد. بولتون در مقام معاونت آقای پاول در وزارت خارجه آمریكا همواره مواضع خصمانه‌ای علیه جمهوری اسلامی‌ گرفته و از كسانی است كه مرتبا بر عزم جمهوری اسلامی در تهیه سلاح اتمی‌ تاكید كرده است. او همواره به تلاش‌های اروپاییان برای گفتگو با رژیم ایران در مورد برنامه‌های اتمی این كشور با دیده تردید نگریسته است و از راه حل‌های نظامی علیه ایران حمایت می‌كند. اصرار آقای بوش بر انتصاب آقای بولتن به مقام جدید و بهره‌گیری از تعطیلات كنگره برای تنفیذ آن بدون تصویب كنگره را باید علامتی خطاب به جمهوری اسلامی نیز تعبیر كرد: با روی كار آمدن آقای ‌احمدی‌نژاد در جمهوری اسلامی، آمریكا در تصمیم خود دایر بر تغییر رژیم در ایران قاطع‌تر شده است و این امر اكنون با ورود جان بولتون به سازمان ملل حالت جدی‌تری گرفته است.

رژیم‌های آمریكا و ایران به تخاصم علیه یكدیگر روی‌ آورده‌اند و بدون تردید در فقدان یك تحول دموكراتیك در ایران این تخاصم به یك فاجعه نظامی منجر خواهد شد. اقدام متهورانه گنجی در این شرایط به لحاظ وقت شناسی نیز به غایت هوشمندانه است. شش ماه پیشتر كه توهم اصلاح‌طلبی هنوز كاملا در هم شكسته نشده بود اقدام گنجی نمی‌توانست پژواك مناسبی‌پیدا كند، و شش ماه بعدتر می‌توانست خیلی دیر باشد. شعار «خامنه‌ای باید برود» درست باید در لحظه‌ای داده می‌شد كه آخرین بقایای اصلاح‌طلبان از حكومت بیرون رانده شده‌اند و دیكتاتور سرمستانه جشن پیروزی خود را تدارك می‌دید. گنجی بیش از همه اصلاح‌طلبان و كسانی كه اكنون در جبهه به اصطلاح دموكراسی‌ و حقوق بشر جمع شده‌اند خطر را دیده است و راه جلوگیری از آن را به درستی در رفتن خامنه‌ای می‌بیند. شعاری كه او داده است تنها برای‌ آزادی و دموكراسی نیست، برای حفظ استقلال كشور و جلوگیری از فاجعه نظامی نیز هست.

در نبرد سه جانبه‌ای كه به راه افتاده است هر یك از متخاصمان نیروهای خود را بسیج كرده‌اند. خامنه‌ای با قدرت مطلقه خود و نیروهای نظامی و تروریستی تحت حمایتش و با هزینه كردن جان و مال مردم ایران به نبرد می‌رود. آقای‌ بوش و متحدانش (از جمله اسراییل) از پیشرفته‌ترین سلاح‌های نظامی كمك خواهند گرفت. و اكبر گنجی با سلاح عشق به آزادی و دموكراسی و با در كف گرفتن جان خود به بسیج نیروهای دموكرات و آزادیخواه دل بسته است. اكبر گنجی به مثابه وجدان بیدار جامعه ما همه ما را به اقدامی مشترك برای جلوگیری از فاجعه‌ای كه ادامه حیات جمهوری اسلامی ممكن است به دنبال بیاورد می‌خواند. ما می‌توانیم برای او دل بسوزانیم، شهامت و شجاعتش را تحسین كنیم، از او تجلیل كنیم و بخواهیم كه اعتصاب خود را بشكند تا زنده بماند. ولی‌ هیچ عملی بهتر از این كه ببیند شعار «خامنه‌ای باید برود» او پژواك خود را در جامعه پیدا كرده است او را به ادامه حیات امیدوار نخواهد كرد. كاری كنیم تا او از پشت دیوارهای ضخیم بیمارستان و زندان پژواك این شعار را بشنود و به حیات باز گردد.