ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 28.07.2005, 20:26
“نوگرایی دینی در آستانه تجدیدنظر”

محمود نکوروح
پنجشنبه ٦ مرداد ١٣٨٤

"عدل علوی ، عشق مولوی و فقه پوسیده صفوی" وقتی این سه عنوان را از اندیشمندان دینی تاریخ معاصر و آرمانگرایانی دیدم که با هیهات و افسوس فرمودند "عدل علوی و عشق مولوی را از فقه فرسوده صفوی طلب کردیم"... "پنداریکه ویران بود و اینک ویرانتر شده است" و... دانستم که انقلاب ٢٢ بهمن در تحولی تاریخی بعد از بیست و چند سال موفق شده است. امضاکنندگان نامه حمایت از اکبر گنجی ، که هر کدام بر آمده از طیفی از نوگرایان دینی بوده ، امروز اعلامیه‌شا ن فراتر از حمایت گنجی ، بیانگر آنست که تاریخ روشنفکری ایران وارد دور تازه‌ای از حیات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خود گردیده و نوعی گسست را از سوی این نوگرایان سنت زده که خود را نوگرا تصور می‌کردند در حال تجربه است ، نسلی که در کشاکش نو و کهنه باید زودتر گرفتار تردید می‌شد. نسلی که امروز ازجامعه سنتی طی یک تجربه تاریخی نیم قرنی که دین و دولت و ایدئولوژی و سیاست را با هم در می‌آمیخت و حاصلش یک نظام سلسله مراتبی ، توتالیتر که متکی به جامعه توده‌وار بود عبور کرده و فغانش از فساد ، جامعه بسته بدر آمده ، و به جامعه مدنی - شهری تحت فشارهای فرزندان خود ، که اجبارهای خود را ببار آورده گام می‌نهد ، روشنفکرانی که خیال می‌کردند با نزدیکتر شدن به توده‌ها ، جامعه‌ای عدالت محور و یا دموکرات می‌سازند ، و بخاطر فقدان شناخت روانشناسی توده ، گرفتار جامعه توده‌وار شدند که ویژگیهای خود را دارد. بویژه که طبقه‌ای موج آفرین ، با عقده‌های تاریخی در انتظار فرصت و حرکت توده‌های عقب افتاده بود ، اگر چه می‌توانست این طبقه فارغ از قدرت و سیاست به حفظ میراث‌های اخلاقی و دینی بپردازد، زیراکه قدرت فساد می‌اورد و آورد. یعنی از ابتدا به مسجد و جایگاه اجتماعی خود بها می‌داد و قولهای خود را بهر قیمت اجرا می‌کرد و... تا حداقل اخلاق سنتی در کشوری که هیچکس به قانون پایبند نیست متزلزل نگردد البته شاید از ابتدا آقازاده‌ها این اجازه را نمی‌دادند و... اینک با این تجارب تاریخی و ظهور طبقات جدید اجتماعی ، راه حل ، جدایی دین و دولت بصورت دو نهاد مستقل ، تبدیل نهادهای غیر پاسخگو به نهادهای پاسخگو، جدایی امر خصوصی از امر عمومی ، و... در ذهنیت جامعه برای گذار از انسداد‌ها در حال جا افتادن است ، اگرچه بنظر بعضی هنوز هم استقرار مرد مسالاری و دموکراسی و حقوق بشر را به بهانه بومی و دینی و...که از جبرهای جامعه مدنی است می‌توان به تاخیر انداخت ، و به پیامدهای منفی این تاخیر می‌توان بی توجه بود...
در هر صورت امروز به دنیای واقعیاتی گام نهاده‌ایم که تا دیروز مغفول بود اگرچه امروز از نظر بعضی دیر است بویژه تعریف انسان حقوقی که فارغ از ایدئولوژی و جهان بینی و باور و اعتقاد حق دارد ، از حق حیات تا حق دخالت در نظام تصمیم گیری که ساز وکارهای خود را دارد. با توجه به آنکه قبلا قرآن کریم ویژگی‌های انسان قدرتمدار را هشدار داده بود "کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی" که از ابتدا برای نوگرایان عدالت و آزادی و تامین این حقوق هدف بود ، ولی اینها از نتیجه در جامعه‌ای عقب افتاده بخاطر فقدان تحلیل جامعه شناختی غافل بودند. قابل ذکر است که از منظر روز ، ما قبلا تاریخ نداشتینم گذشته داشتیم چه "تاریخ عبارتست از شکل‌گیری وجدان اجتماعی" امری که در یک قرن اخیر بخاطر فقدان آن مرتبا شکست را تجربه کردیم ، چون جامعه نبودیم اجتماعی بودیم گرد یک باور ، زبان ، سرزمین و.... درچنین شرایطی دین هم که باید یک جهان بینی و یا مبنای اخلاق با شد ، بیش از ابزار قدرت ، افیون توده‌ها و وسیله از خود بیگانگی انسان چیز دیگری نبود و نظام ارباب و رعیتی و یا خدایگان و بنده تحت الشعاع آن جان تازه گرفت و قرن‌ها چون گذشته فرصت نفس کشیدن بما نداد ، در کشوری که ایدئولوژی‌های وارداتی هم فورا در غالب دین و دگمها بخاطر "خرافات خویی ما" حتی چون "مارکسیسم" دینی جدید می‌شد و شد و برای یک دوره فاجعه آفرید و زمینه ساز کودتایی ننگین شد ، افیون روشنفکران برای یک دوره شد ، چون هنوز ما در جستجوی افیون و از خود بیخودی بودیم و خود را باور نداشتیم ، سالها جامعه ما منجمد بود. اگرچه چند حرکت جمعی را تجربه کرد که در شرق آغاز بود "انقلاب مشروطه ، نهضت ملی و.... تعریف مدرن انسان و حقوق او بازهم فراموش شد زیرا که روشنفکرمان هم از اندیشه بحال و روز خود غافل بود و به ایدالیزه کردن گذشته‌های دور که ربطی بروز و مسائل امروز نداشت پرداخت.
سه عنوان فوق‌الذکر که نوعی ایدالیسم التقاطی و فریبنده را تداعی می‌کند محصول استبداد قرنها زمانی به بهانه فره ایزدی ، و روزی به بهانه سنت شیعی ، و در دوران اخیر به بهانه مدرنیزاسیون نفتی و دولت شبه مدرن و... که هر سه موانع اصلی توسعه پایدار در کشور ما بودند تا جاییکه پایه‌گذاران هر کدام – یکی را جنگ جهانی برد – یکی با گریه در برابر انقلاب مردم گریخت و یکی جام زهر را نوشید. و سرانجام شاهد باز گشت بگذشته شدیم.
در اجتهاد اصل زمان و مکان همیشه تبلیغ می‌شد ولی انحصار آن در یک طبقه ، و عوام زدگی آن طبقه بقول آیت‌اله مطهری زمان و مکان هم از یاد رفت. در دنیایی که زمان و مکان هم در معنا و مفهوم متفاوت شده است ، استبداد شاهشاهی و عملکرد ظالمانه آن ، و قدرتمداری گروهی از روحانیت با تکیه به اقتصاد نفتی و... مدعیان علم و دین را به اشتباه خود واقف کرد و به اعتراف واداشت تا جاییکه در یافتند "نیاز به پوست انداختن دارند و تازه اول دوران مشروطه هستند" [از گفتگو با حجاریان نقل از شرق].
هیچکس توجه نکرد که ما طی هزار و چهار صدسال مسلمانی در حوزه قدرت در ایران نه علی داشتیم نه عدل علی و نه عشق مولوی ، اینها جز در کتاب کجا آمد؟ آیا عدالت و مصادیق آن در نظام قبیلگی با نظام شهری یکی است؟ در جامعه‌ای عقب افتاده و مقلد ، عشق مولوی و فرهنگ مرید و مرادی با تفکر وحدت وجودی و... که چه بسیار مراد را در خدا متجسم می کند ، و قدرت را ببهانه‌های مختلف در او متمرکز و عامل بزرگترین و منحط‌ترین حکومتها در تاریخ که صفویه و بنی امیه و...مصادیق بارز آنند که علی (ع) ، در زمان خود هم آنرا پوستین وارونه معرفی کرد ، مردم‌سالاری دینی با دموکراسی امروز ، و یا جامعه مدنی با مدینه‌النبی تفاوت ندارد؟ همه چیز بنام مصلحت تا دنباله‌روی از عوام همیشه در تاریخ ما توجیه شد. در این دین پر از خرافات در جامعه‌ای عقب افتاده آنچه فراموش شد تقوا و اخلاق که هدف دین است بود تا جاییکه مهندس بازرگان در اواخر کار فرمود "دین متعلق به آخرت است" از کیان شماره ١ " وآیت اله یزدی گفت "ما در این بیست و شش ساله حکومت اسلامی نداشتیم". و در نهایت می بینیم چگونه در لجن فرومی‌رویم.
چه کسی مسئول است؟ روحانیت و روشنفکران دینی هر دو گروه مسئولند که هر دو زندانی تفکرات گذشته و استنباطات فرسوده که ربطی بروز نداشت شدند ، اگر چه بخشی در روستا و بخشی در شهر تنفس می‌کنند ، آرمان شهری که جز تخدیر توده‌ها کاری نکرد ، زیرا که هنوز هر دو از فلسفیدن آزاد و یا نگاه علمی پرهیز می‌نمایند امری که جرات می‌خواهد و زحمت دارد. و گرنه در دوران مدرن سروکار ما با الهیات رهایی‌بخش ، الهیات تنزیهی ، که با نگاه فلسفی شاید میسر است و به تقدس‌زدایی از هر پدیده بویژه از قدرت می‌پردازد ، و به انسان و حقوق او ره می‌یابد ، باید باشد. چه " فرعون یک پدیده تاریخی است که در هر زمان و مکانی در جوامع عقب افتاده در حال ظهور و تکرار است". مذهب ، راه حلی که بنظر بعضی عامل نزدیکی روشنفکر به توده‌هاست که خود توده‌گرا شدند و زمینه‌ساز فاشیسم و یا انقلابی توده‌گرا ، چه "هر ایده‌یی نیاز به اتوریته دارد" راه حل اینک ، جدا کردن امر خصوصی از امر عمومی ، دولت از دین ، و تعریف حقوقی انسان ، و نظامی دموکراتیک "سوسیال دموکراسی" است تا به رنسانس‌مان و یا اومانیسم بومی و عدالت آرمانی‌مان طبق الگوهای موجود جهانی در بسیاری کشورهای توسعه یافته برسیم و دیگران در تاریخ معاصر برایمان نسخه نپیچند (کودتای ١٢٩٩ رضاخان و کودتای ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ وا مروز طرح خاورمیانه بزرگ توسط کسانی که میراث‌دار سیاست‌های استعماری بوده‌اند). امری که محمد نخشب ایدئولوگ خداپرستان سوسیالیست نیم قرن قبل پیام‌آور آن بود ، اگرچه بخشی از روشنفکران در دهه چهل با بدفهمی از آن گرفتار نوعی رمانتیسم شدند که امروز بدان اعتراف می‌کنند. رمانتیسمی که یا اسیر فرهنگ وحدت وجودی بنام عرفان بود و یا زمینه‌ساز تسلط فقه صفوی ، تکنوکراتهایی که فاقد تحلیل فلسفی و علمی بودند و مدعی نوگرایی ، و راه طی شده را مجدداً خواستند طی کنیم ، در صورتی که هر گونه نوگرایی در حوزه‌ی فرهنگ بیش از همه نیازمند نگرش فلسفی است که هرگز مارا ببهانه دین اجازه ورود بدان نبود و تمدنی که از (فلسفه وعلم) غافل است نه به حقوق می‌رسد و نه به دموکراسی و عدالت و اینک نه به توسعه ، اگر چه به بهانه یک کلی ذهنی _ و یا منافع جمعی ، هر امر غیرعادلانه و غیرخردمندانه و غیراخلاقی را توجیه می کند، در فلسفه است که ما به تعریفی از انسان ، اخلاق ، خدا و.. ضرورت آزادی ، برابری و... می‌رسیم و در علم است که به راه حل‌ها به حقوق مادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی راه می‌بریم و توسعه را تجربه می‌کنیم روندی که در سایه نقد مرتبا در حال تغییر و کمال است.. بدینگونه بود که ما در فرهنگ و تمدن‌مان نقد نداشتیم و تغییر را جز با فروپاشی ، خشونت و یا دخالت غیر که بمنافع خود نظر داشت تجربه نکردیم ، امری که حاصلش تداوم فضای بسته گذشته بود ، که انسان در آن جز تعزیفی توهم‌زا و بدون حق و حقوق نداشت ، چه این تغییر در حوزه‌ی فرهنگ انجام نشد ، بلکه در حوزه ی سیاست و قدرت بود ، که غالبا توسط بازیگران سیاسی و یا قدرتمداران " قبیلگی" جناحی ، باندی. در کشوری که حزب نداشت انجام می‌شد ، و در تاریخ معاصر تحت تاثیر جهانی شدن و سیاست‌های نفتی ، که وقتی هم شد به هدفهای اصلی که عدالت و آزادی بود نرسید.
ازینرو امروز گذشته‌های الگو بخش که قادر باشد در کشور ایران زمان حال را بخود جلب کند رنگ باخته است. فضای سیاسی جریان جدیدی با ارائه طریق‌های مدرن و نوگرا را طلب می‌کند که حداقلی از اعتماد عمومی برخوردار باشد و در ضمن برنامه عمل برای رهایی از انسداد‌های سیاسی واجتماعی و فرهنگی باشد که بتواند اکثریت جوان را امیدوار کند. با پیدایش انقلاب علمی تکنولوژیکی تصویر از سیاست تغییر نموده و ابعاد اخلاقی را به ابعاد علمی داده است ، اینک بجای دلیل باید در جستجوی علت نابسامانی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها بود امری که کار روشنفکر است. روشنفکر ما بخاطر آدرس‌های عوضی و ایدالیسم توهم‌زا در برابر استبداد نفتی واکنشی عمل نمود و بجای نگاه به افق‌های پیش‌رو نگاهش متوجه گذشته شد و در جستجوی خویشتن خویش که هرگز در نظام فکری (عرفانی – دینی) وحدت وجودی حضور نداشت بجای خودیابی بیشتر خود را گم کرد. در یک اغتشاش فکری که حاصلش از هم گسیختگی‌های اجتماعی است تنها فرصت‌طلبها سود می‌برند و استقرار دموکراسی و تامین حقوق بشر بازهم تعلیق به محال است. سرعت جریانات چند ساله اخیر بویژه تغییرات غیر قابل پیش‌بینی در انتخابات شوک جدیدی را به جامعه وارد نموده که بیش از همه روشنفکران دینی باید بخود بیایند و پوسته‌های آرمانشهر گذشته‌گرا را از هم شکافته به نسلی که یا در حال گریز و یا در چاه انفعال در حال سقوط است و نیاز یه راه حلهای علمی برای نجات دارد بیندیشد زیرا که "پوست انداختن هم بدون تحلیل شرایط (نسل جدید ، طبقات نوظهور ، جهانی شدن)، برنامه ، وآگاهی" میسر نیست.