ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 13.03.2011, 22:19
فضای جدید منطقه‌ای و بازخوانی شرایط ایران

میترا نیک‌آیین (دانشگاه پاریس)
جنبش سبز و تحولات آن را نباید و نمی‌توان در فضای کنونی از آنچه در منطقه می‌گذرد جدا کرد. اگر ۲ سال پیش جنبش اعتراضی در ایران در منطقه‌ای که حکومت‌های استبدادی در آن دست بالا را داشتند تنها و منزوی بود، امروز دمکراسی، احترام به حقوق بشر، مبارزه با فساد و بی قانونی به خواستی منطقه‌ای تبدیل شده است. جای سکوت گورستانی دیروز را فریاد مردمی گرفته که دیگر نمی‌خواهند گروگان حکومت‌های فاسد و استبدادی باشند و برای کسب حرمت انسانی خود دست به طغیان زده‌اند.

شاید درست به همین دلیل باشد که بحث پیرامون تاثیرات جنبش‌های مردمی منطقه در ایران در چند هفته گذشته بطور گسترده در رسانه‌های اپوزیسیون ایران مطرح شده است. بسیاری به نقاط اشتراک جنبش سبز و جنبش‌های کشورهای عربی توجه دارند، شماری در پی نشان دادن میزان تاثیر این جنبش‌ها بر شرایط ایران هستند و کسانی هم با این مقایسه مخالفند. این گروه آخری با اشاره به ویژه گی‌های کشورهایی مانند مصر و تونس از جمله نقش خاص ارتش و یا رابطه آنها با غرب همگان را از مقایسه ساده شده و شتاب زده ایران با منطقه شمال آفریقا بر حذر می‌دارند.

مقایسه میان آنچه در ایران گذشت و می‌گذرد با حوادث مهم منطقه واکنشی طبیعی و قابل انتظار است چرا که نه تنها سرنوشت مردم منطقه از یکدیگر جدا نیست که در مواردی چنین کاری می‌تواند به درک بهتر وضعیت ایران منجر شود و یا به بازخوانی انتقادی تجربه ایران یاری رساند. هر چند هر نوع تعمیم شتاب زده و شبیه سازی مصنوعی و اغراق شده هم می‌تواند ما را به بیراه ببرد. اما به نظر می‌رسد که فرای مقایسه موردی این جنبش‌ها باید به دو نکته اساسی در برخورد با تحولات منطقه اشاره کرد.

نکته نخست پویای جدید جنبش‌های اجتماعی در منطقه با گفتمان و رویکردی نو و بی سابقه است. منطقه شاهد ظهور ژئوپولیتکی است که نه بر پایه دیکتاتوری و حکومت‌های خودکامه که بر محور مشارکت مردم شکل می‌گیرد. در پی جنبش‌های مردمی تونس، مصر ما شاهد ادامه و سرایت دامنه اعتراضات به سایر کشورهای منطقه هستیم. اگر چه هنوز سر نوشت دموکراسی به گونه‌ای قطعی و بازگشت ناپذیردر این کشور‌ها روشن نیست. اما آنچه به طور یقین می‌توان گفت این است که دیگر دیکتاتوری به شکل سابق در آینده قابل پیش بینی‌در این کشور‌ها جایی نخواهد شد. لیبی‌، بحرین، مراکش، یمن و بسیاری دیگر از کشور‌های منطقه هم شاهد بیداری دمکراتیک و جنبش‌های ضد دیکتاتوری هستند.

ایران که زمانی با حرکت دوم خرداد و نیز جنبش سبز یکی از جوامع پیشگام دموکراسی در منطقه بود، در حال حاضر از بسیاری از این کشور‌ها عقب افتاده است. اگر ۱۰ سال پیش زمامداران ایران می‌توانستند دمکراسی محدود و نظارت شده آن زمان جمهوری اسلامی به عنوان نظامی متفاوت و غیر استبدادی در سطح منطقه معرفی کنند امروز در عراق، افغانستان، ترکیه، لبنان انتخاباتی به مراتب دمکراتیک تر و بازتر صورت می‌گیرد، رسانه‌های آزادتری وجود دارند و به حقوقی شهروندی احترام بیشتری گذاشته می‌شود. در ماه‌های آینده نیز ما بی تردید شاهد زایش دمکراسی‌های جدیدی خواهیم بود. این در حالی است‌که جامعه مدنی ایران از بسیاری از این کشورها پیش تر است و‌مردم از سطح آگاهی بالاتری برخوردارند. این عقب ماندگی جدید هر چند برای جامعه ایران دردناک و منفی است ولی همزمان عوض شدن فضای منطقه‌ای و جایگاه جدید دمکراسی و احترام به حقوق شهروندی ادامه حیات دیکتاتوری‌ها را هم با دشواری فراوانی روبرو می‌کند.

این فضای جدید منطقه‌ای را باید یک داده ژئوپولیتیک نو و دگرگون کننده به حساب آورد. تجربه هفته‌های گذشته نشان داد که تحولات عظیم در منطقه سبب شد تا جنبش سبز به نوعی زندگی‌دوباره یابد و با روانشناسی جدیدی به میدان بیاید.

نکته دوم در تحولات کنونی منطقه‌ای جایگاه جدید اسلام و نیروهای اسلام گر در جنبش‌های سیاسی و مدنی اعتراضی مردم و به ویژه جوانان است. باید به این نکته مهم اشاره کرد که شکل گیری فضای جدید منطقه‌ای به سود دمکراسی و حقوق بشر از جمله به دلیل تحولاتی است که در رابطه با اسلام و نگاه به آن بوجود آمده است. ما در منطقه شاهد گرایش جدیدی هستیم که با قرائت بنیادگرایانه اسلامی فاصله می‌گیرد و نسل جدیدی از اسلام گرایان به میدان می‌آیند که به پروژه استقرار حکومت‌هایی مانند جمهوری اسلامی باور چندانی ندارند. این گرایش نوپا که با جامعه کثرت گرا مخالفت نیست و بدنبال اشکال جدید مشارکت سیاسی است می‌تواند نقش مهمی در شکل دادن به دمکراسی‌های جدید منطقه ایفا کند. در جریان جنبش‌های مصر و تونس ما با همزیستی مثبت و سازنده اسلام گرایان میانه رو و دمکرات‌هایی که با دین دشمنی ندارند و جوانانی با گرایش‌های متفاوت که در پی ایجاد جامعه‌ای باز و غیر استبدادی هستند بودیم. ظهور این گرایش‌ها به معنای انزوای کامل نیروهای افراطی و بنیاد گرا نیست ولی روانشناسی جامعه و ذهنیت شهروندان جدید در حال دگرگونی در راستای پذیرش ارزش‌های دمکراسی و جامعه باز بدون دشمنی و مقابله با دین اسلام است.

اکنون تحولات منطقه در جهت احیا و گسترش دموکراسی پیش می‌رود. در چنین فضایی جمهوری اسلامی در ایران دیگر نمی‌تواند با به کاری گیری مذهب و با تفسیر خاص خود از آن ارزش‌های ضد آزادی خواهانه و ضد دموکراتیک خود را بر مردم ایران تحمیل کند. مردم ایران شایسته تر از آن هستند تا تن به چنین نظامی دهند. با در نظر گرفتن این تحولات می‌توان گفت که دوران اسلام گرایی و بنیادگرایی دینی بر خلاف دهه ۱۹۸۰ شیب نزولی طی می‌کند و چنین نگرشی دیگر نه در ایران و نه در قالب کشور‌های مسلمان از مشروعیت بالایی برخوردار نیست.

در ایران امروز نیز اکثریت مردم هر چند خود را مسلمان می‌دانند اما خواستار حکومتی قانون گرا، فساد ستیز و دموکراتیک هستند تا حافظ آزادی و کرامت آنان باشد. تجربه ترکیه نشان می‌دهد سازگاری اسلام با دموکراسی امری ممکن است و تضادی ذاتی میان این دو وجود ندارد. به بیان دیگر کشمکش و جدال در ایران کنونی نه میان مسلمانان و غیر مسلمانان بلکه میان مسلمانان دمکرات و دموکرات‌های سکولار از یک سو و مسلمانان بنیادگرا و افراطی از سوی دیگر است. در جهان کنونی طرح ضدیت اسلام با دموکراسی به سر آمده و این فکر جز در گروه‌های کوچکی در جامعه ایران دیگر پژواکی در سطح جامعه نخواهد داشت.

جنبش سبز باید با توجه به تحولات اخیر جامعه ایران، بن بست ساختاری حکومت و گسترش روش‌های خودکامه و نیز آنچه در منطقه می‌گذرد به بازاندیشی همه جانبه سیاست‌های راهبردی خود دست زند. اگر در مرحله اول و در جریان اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری حرکت در چهارچوب قانون اساسی اجتناب ناپذیر بود و با وجود شنیده شدن ندای مرگ بر دیکتاتور شب‌ها بر روی پشت بام‌ها رهبران با زبان سازش با حکومت طرف می‌شدند. اما داده‌های اساسی تغییر کرده‌اند.

واقعیت این است که در ایران دیکتاتوری پس از انتخابات ریاست جمهوری چهره‌ای مخوف تر و بی پرده تر از سابق پیدا کرده است. استفاده نامشروع و غیرقانونی بیت‌المال همراه با ندانم‌کاری، بی‌تدبیری، سوء مدیریت و سرکوب هر نوع انتقاد سبب شده تا احساس سر خوردگی در نسل جوان عمیق‌تر از سابق جلوه‌گر شود. اگر در منطقه این جوشش دمکراتیک جدید بوجود نمی‌آمد، حرکت سبز نیز با روزهای باز هم دشوارتری روبرو می‌شد. رهبران جنبش در یافته‌اند که قانون مداری با دولتی که براحتی قانون را نادیده می‌گیرد راهکار مناسبی نیست. خواست روشن فعلی افکار عمومی و فعالین جنبش سبز تغییرات اساسی و پایان دادن به استبداد است و نه کمتر. دولت و دستگاه‌های امنیتی و قضایی، در ظرف دو سال گذشته با شقاوت و خود کامگی با مردم رفتار کرده و جای هیچ نوع گفتگو‌ و سازشی را باز نگذاشته و پل‌های پشت سر را خراب کرده است نیاز امروز بیان روشن خواست مردم و گرهگاه‌های اصلی این حکومت یعنی نظام مبتنی بر قدرت مطلقه فقیه است که قادر به شنیدن فریاد اعتراض مردم نیست و در برابر خواست‌های دمکراتیک بخش عظیمی‌ از مردم قرار دارد.