ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 09.03.2011, 8:19
زن، بزرگترین قربانی انقلاب اسلامی ایران

حسین باقرزاده
سه‌شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹ – 8 مارس 2011
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

انقلاب اسلامی ایران قربانیان زیادی داشته است. ولی بدون تردید بزرگترین قربانی آن «زن» بود. انقلاب البته به گروه‌های بسیاری از جامعه صدمه زد. برخی به دلایل سیاسی یا عقیدتی/مذهبی سرکوب شدند و بخش‌هایی از جامعه به خاطر فرهنگ و زبان خود مورد تبعیض قرار گرفتند. ولی نه گروه‌های از نوع اول نیمی از جامعه را در بر می‌گرفتند، و نه گروه‌های نوع دوم حقوق زیادی پیش از انقلاب داشتند که با انقلاب آن را از دست بدهند. زنان، اما، تنها گروه اجتماعی بودند، با جمعیتی برابر با نیمی از جامعه، که در جریان انقلاب علاوه بر این که مورد یک سلسله از تبعیض‌های خشن قرار گرفتند برخی از حقوق اولیه خود را که در طول چندین دهه به دست آورده بوند نیز از دست دادند. علاوه بر این، آنان بعضا مشمول تبعیضاتی شدند که بر سایر گروه‌های اجتماعی اعمال می‌شد. مثلا یک زن بهایی یا یک زن کرد هم به عنوان یک زن مورد تبعیض قرار گفت و هم به عنوان یک بهایی یا کرد. و از همه مهمتر این که در اعمال و اجرای سیاست تبعیض علیه زن، تنها رژیم حاکم مقصر نبود.

بارزترین نماد سیاست سرکوب و تبعیض علیه زنان در جمهوری اسلامی، تحمیل حجاب بود. تحمیل حجاب هم به نوبه خود یکی از موارد مشخص اعمال تبعیض علیه این گروه بزرگ اجتماعی بشمار می‌رفت (هیچ گروه اجتماعی دیگری مشمول تبعیضی از این نوع قرار نگرفت) و هم به عنوان نمادی از سایر تبعیضاتی که علیه زنان اعمال می‌شد عمل می‌کرد. در واقع، روسری نه بدیل توسری، و بلکه خود به معنای توسری بود. زن باید در حجاب قرار می‌گرفت تا بتوان ساده‌تر او را از جامعه و بازار کار و اشتغال و فعالیت اجتماعی و مدنی به اندرونی راند و حقوق او را در جامعه و خانه و خانواده پایمال کرد. با تحمیل حجاب، حاکمیت قدرت خود را بر کنترل زن و جنسیت و رفتار جنسی او به نمایش می‌گذاشت و موقعیت او را به عنوان شهروند درجه دو در جامعه تثبیت می‌کرد. پس از آن، تصویب قوانینی که از یک سو زن را به خاطر تخطی از رفتارهای جنسی مورد قبول حاکمیت به خشن‌ترین و وحشیانه‌ترین شکل مجازات کند، و یا ارزش جان و سخن او را به نیمی از مرد یا کمتر از آن تقلیل دهد، چندان مشکل نبود. زن اسیر شده بود، و قانون را اسیرداران می‌نوشتند.

در این جا لازم نیست به طیف قوانین و سیاست‌های اجرایی حکومت در مورد زنان بپردازیم. ولی باید این سؤال را پیش کشید که حکومت به اتکای چه نیرویی توانست زن را به اسارت بکشاند و قوانین خشن و تبعیض‌آمیز خود را بر او تحمیل کند. فرهنگ مردسالارانه حاکم بر جامعه بخشی از پاسخ را در اختیار ما قرار می‌دهد. بسیاری از عناصر فرهنگی جامعه ما خشونت و تبعیض علیه زنان را توجیه می‌کنند. و جمهوری اسلامی که در واقع منحط‌ترین عناصر فرهنگی جامعه ایران را نمایندگی می‌کند از یک سو این عناصر را وسیعا به خدمت گرفته و از سوی دیگر مرتبا و به صورت سیستماتیک سعی در بازتولید آن‌ها داشته است. سیاست‌های تبلیغاتی و آموزشی جمهوری اسلامی دقیقا بر بازتولید ارزش‌ها و عناصر منحط و خشن فرهنگی جامعه ما استوار شده است، و از این طریق رژیم توانسته است بسیاری از سیاست‌های خشن و تبعیض‌آمیز خود علیه زنان (و اقلیت‌های مذهبی/بی‌دین و قومی) را توجیه کند.

نقش عناصر فرهنگی به معنای آن است که علاوه بر حکومت، کنشگران دیگری در جامعه نیز در آن چه که در سه دهه گذشته بر زنان ما رفته است تأثیر گذاشته و نقش داشته‌اند. بخشی از جامعه در انقیاد ایدئولوژی حاکمیت است و عمدتا ازهمان عناصر فرهنگی تغذیه می‌کند که حاکمیت در سیاست خود علیه زنان به کار گرفته است. این بخش، البته همه مرد نیستند و بلکه زنانی را نیز در بر می‌گیرد که با رفتاری شبه مازوخیستی سرکوب و تبعیض علیه خود را به نام فرهنگ و مذهب و اخلاق توجیه می‌کنند. ولی مشکل کار فقط در این بخش از جامعه نیست. مشکل آن جا است که جامعه بزرگ‌تر، و حتا بخشی که با ایدئولوژی حاکمیت بیگانه است و آن را نفی می‌کند، نیز عملا در بسیاری از موارد، به دلیل منافع خود و یا تحت تأثیر عناصر منحط فرهنگ اجتماعی حاکم، با سیاست سرکوب و تبعیض زن از سوی حاکمیت همراهی کرده است.

مرد ایرانی ممکن است با ایدئولوژی حاکم در تضاد باشد و یا از آزادی زن حمایت کند. ولی همین مرد غالبا از قوانین تبعیض‌آمیز جمهوری اسلامی به نفع خود بهره می‌گیرد، و در ارث و حضانت و دیه و طلاق و مانند این‌ها از این قوانین تبعیت می‌کند. از سوی دیگر، ارزش‌هایی به نام «ناموس» و «غیرت» که در فرهنگ جامعه ما ریشه‌هایی قوی دارند به مرد ایرانی اجازه می‌دهد که بر احساس مالکیت خویش نسبت به بستگان زن خود پوشش بگذارد و آن را مخفی کند. هنوز برای مرد ایرانی این نکته کاملا جا نیفتاده است که به زن به عنوان یک انسان نگاه کند و نه به عنوان کسی که به انسان دیگری متعلق است. پذیرش زن به عنوان یک انسان مستقل شرط اولیه نگاه به او به عنوان یک انسان هم‌تراز و برابر با مرد است، و تا وقتی این مفهوم در فرهنگ جامعه ما شیوع پیدا نکند و مرد ایرانی با آن خو نگیرد، تبعیض سازمان یافته علیه زنان هم چنان ادامه خواهد یافت.

جمهوری اسلامی بلافاصله پس از انقلاب، تلاش خود را برای اسارت زن آغاز کرد، ولی موفقیت آن را نباید تنها مرهون این تلاش دانست. سازمان‌های سیاسی آن زمان، به خصوص در طیف چپ، مقاومتی در برابر این حرکت نشان ندادند و بلکه به زنان عضو خود دستور دادند که با روند جدید همراهی کنند و هم‌رنگ شوند. از این رو نباید تنها حکومت جمهوری اسلامی را مسئول سرکوب سازمان یافته‌ای دانست که علیه زنان به راه افتاد، و به استقرار یکی از خشن‌ترین و تبعیض‌آمیز ترین نظام‌های زن‌ستیز در جهان منجر شد. و بلکه نیروهایی که با این سیاست همراهی کردند و در برابر آن مقاومتی به خرج ندادند نیز در برآیند آن سهیم بوده‌اند: رهبران و مسئولانی که به بهانه مبارزه با امپریالیزم، مبارزه زنان را تقبیح کردند یا نالازم دانستند، و زنانی که تعلقات ایدئولوژیک یا سازمانی خود را بر مبارزات آزادی‌خواهانه مقدم شمردند و دستور رهبری را اطاعت کردند.

سی و دو سال پس از استقرار جمهوری اسلامی و هزینه سنگینی که زنان جامعه ما در این مدت پرداخته‌اند، اکنون با اوضاع و احوال دیگری روبرو هستیم. جنبش مستقل زنان شکل گرفته و از قید و بندهای ایدئولوژیک آزاد شده است. فرهنگ جامعه ما هنوز زیر سلطه ایدئولوژی رژیم حاکم است، ولی گسترش سطح آموزش، انقلاب ارتباطات، و تبادل سریع ایده‌ها و اطلاعات در سطح جهانی نوید آن را می‌دهد که نوعی از پالایش فرهنگی در جامعه ما رخ دهد و همراه با زوال سیاسی رژیم حاکم در ایران ما شاهد زوال فرهنگی باشیم که رژیم آن را نمایندگی کرده است. زن ایرانی از بیش‌ترین سرکوب و تبعیض در جمهوری اسلامی رنج برده است - رنجی که برای بیش از سه دهه ادامه یافته است. و امروز در یک سدمین سالگرد روز جهانی زن به جنبش مستقل زنان ایران درود بفرستیم و همراه با آرزوی موفقیت هرچه سریع‌تر این جنبش به سهم خود تلاش کنیم پندار و گفتار و رفتار خود را از هر عنصر فرهنگی که زن را «متعلق یک انسان» یا یک «انسان درجه دو» می‌شناسد بپالاییم.