ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 16.02.2011, 7:19
«فتنه»‌ای که نمی‌میرد، و رژیمی که بیدار نمی‌شود

حسین باقرزاده
سه‌شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۹ – 15 فوریه 2011
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

تظاهرات وسیع روز ۲۵ بهمن شگفتی‌های زیادی آفرید. گستره و کیفیت این تظاهرات هم رژیم را غافلگیر کرد و هم برای طرف‌داران جنبش سبز نامنتظره بود. پس از یک سال و اندی که از تظاهرات خیابانی جنبش سبز گذشته و رژیم همراه با سرکوب خونین و مرگبار جنبش بارها خبر «مرگ» آن را در بوق و کرنا گذاشته بود، یک‌بار دیگر جوانان جان بر کفی که از تحولات اخیر تونس و مصر قوت قلب گرفته‌اند به خیابان‌ها آمدند تا عملا بطلان افسانه «مرگ فتنه ۸۸» را به نمایش بگذارند. پاسخ رژیم به این اعتراضات، مانند همیشه، ضرب و شتم و جرح و قتل و دستگیری بود - و عمیق‌تر کردن شکافی که جامعه ایران را به سوی یک برخورد خشونت‌بار و فاجعه‌آمیز در سطح ملی سوق می‌دهد. رژیم با ادامه این سیاست، برای بقای خود کاری انجام نمی‌دهد و بلکه می‌رود تا سقوط اجتناب‌ناپذیر خود را به یک فاجعه ملی تبدیل می‌کند.

تظاهرات ۲۵ بهمن از جهات مختلفی با آن چه که در سال ۸۸ رخ داد تفاوت می‌کرد. اول این که این اعتراضات پس از یک دوره سرکوب سازمان یافته از سوی رژیم صورت می‌گرفت که در آن علاوه بر ضرب و جرح و قتل خیابانی از حربه دستگیری و شکنجه و اعدام نیز وسیعا برای ارعاب استفاده شده بود. رژیم تصور می‌کرد که با کاربرد گسترده خشونت وحشیانه و عریان می‌تواند اراده مردم و به خصوص نسل جوانی را که برای گرفتن «حق رأی» خود به پا خاسته‌اند در هم بشکند. این تصور با تظاهرات 25 بهمن باطل شد. دوم، شرکت کنندگان در این تظاهرات توانستند با ابتکارات خاصی طرح‌های امنیتی مأموران رژیم را خنثا کنند، و به این ترتیب حضور هزاران مأمور امنیتی و بسیجی نتوانست مانع از آن شود که مردم در سدها نقطه تجمع کنند و علیه رژیم شعار دهند. و سوم، این که شعارها اکنون دیگر کاملا سکولار شده و نفی حاکمیت و نظام جمهوری اسلامی را علنا و مستقیما هدف قرار داده‌اند.

پدیده سوم از یک تغییر کیفی فاحش در محتوای تظاهرات ۲۵ بهمن با آن ‌چه که در سال گذشته از ۲۵ خرداد به بعد رخ داد حکایت می‌کند. شعار اصلی تظاهرات در ۲۵ خرداد ۸۸ «رأُی من کو؟» بود، و کمتر صدایی حاکمیت یا نظام جمهوری اسلامی را به چالش می‌کشید. در هفته‌ها و ماه‌های بعد، به موازات گسترش موج سرکوب، شعارهای ضد حاکمیت و محمود احمدی‌نژاد شیوع پیدا کرد. و در آخرین تظاهرات خیابانی سال قبل، این‌جا و آن‌جا شعارهای ضد نظام جمهوری اسلامی و علیه نماد اصلی آن علی خامنه‌ای نیز به گوش می‌خورد، بدون این که این شعارها وجه غالب را پیدا کند. اکنون، و به برکت واکنش‌های خشن حاکمیت در برابر معترضان و موضع‌گیری‌های شخص خامنه‌ای در برابر جنبش سبز، نفی نظام جمهوری اسلامی و برکناری خامنه‌ای به شعار اصلی تظاهرات تبدیل شده است.

جنبش اصلاح‌طلبی بیش از یک دهه برای نجات جمهوری اسلامی از دست دشمن درونی خود تلاش کرد. آخرین این تلاش‌ها در خرداد ۸۸ صورت گرفت و بی‌نتیجه ماند. علی خامنه‌ای کوشش‌های «خیرخواهانه» محمد خاتمی و سپس مهدی کروبی و میرحسین موسوی را برای اصلاحات در قالب جمهوری اسلامی و تمدید حیات آن به سنگ کوبید و بی‌اثر کرد. با موضعگیری خصمانه خامنه‌ای در برابر جنبش سبز و رهبران اصلاح‌طلب آن، آخرین امکان تغییرات اصلاحی گام به گام با حفظ نظام بر باد رفت. این اقدام حاکمیت در واقع مهمترین عاملی بود که به تضعیف گرایش اصلاحی در درون جنبش سبز کمک کرد و آن را از اعتبار انداخت. گرچه بارها رهبران اصلاح‌طلب جنبش سبز بر خصوصیت اصلاحی آن و تغییرات در قالب نظام اسلامی تأکید کرده‌اند، ولی بدنه این جنبش که به اصلاح‌ناپذیری نظام پی‌برده به سرعت خواست‌های ساختارشکن و سکولار را پیش کشیده و شعارهای اصلاحی را به کنار گذاشته است. تظاهرات اخیر را می‌توان به عنوان نقطه پایانی سلطه گرایش اصلاح-طلبانه بر جنبش سبز تلقی کرد.

اگر یک سال و نیم پیش علی خامنه‌ای می‌توانست با موسوی و کروبی و خاتمی کنار بیاید و ادامه حیات نظام خود را تا مدتی بیمه کند، امروز دیگر این امکان مطلقا از بین رفته است. رژیم به راهی گام گذاشته است که همه راه‌های آشتی خود با مردم را بسته و تغییر بدون خشونت را عملا ناممکن کرده است. تغییر در تونس و مصر با خشونت و خونریزی نسبتا کمی انجام شد، ولی سیاست‌های رژیم ایران این امکان را به تدریج از بین برده است. همه ارکان رژیم از شخص علی خامنه‌ای گرفته تا رییسان سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه، نمایندگان مجلس، دادستان‌ها، مقامات امنیتی و پلیس و سپاه همه و همه با زبان خشونت با مخالفان سخن می‌گویند و حکم سرکوب و مرگ می‌دهند. نمایندگان مجلس رژیم با فریاد خواهان اعدام موسوی و کروبی می‌شوند و نماینده مستقیم خامنه‌ای در روزنامه کیهان (تحت پوشش نقل قول) فرمان قتل می‌دهد: «جوانان بسيجي در صورت مشاهده هواداران جنبش سبز ... براي كسب ثواب بعيد نيست آنان را به قتل هم برسانند، لت و پار كردن كه جاي خود دارد»(۱).

رژیم با کاربرد زبان و فرهنگ خشونت عریان، به سرعت شکاف بین خود و مردم را عمیق‌تر می‌کند و راه حل‌های مسالمت‌آمیز مشکلات سیاسی و اجتماعی کشور را می‌بندد. حاکمیت با کاربرد منطق دوگانه «با ما یا بر ما» نیروهای میانه را که می‌توانند در حل و فصل اختلافات نقش میانجی‌گری ایفا کنند زیر فشار قرار می‌دهد تا تکلیف خود را با رژیم یک سره کنند، و در واقع از آنان می‌خواهد که بدون قید و شرط و به صورت مطلق از رژیم حمایت کنند. در منطق رژیم، حمایت نیز به همان معنای معمول در شکنجه‌گاه‌های جمهوری اسلامی به کار گرفته می‌شود: اگر واقعاً به ما وفادار هستی باید که با زدن تیر خلاص به رفیقان پیشین خود وفاداری خود را ثابت کنی. از این رو، وفاداران به رژیم بدون استثنا باید «سران فتنه» را سب و لعن کنند و خواهان دستگیری و حتا اعدام آنان شوند. در غیر این صورت، اگر حتا کسی مانند هاشمی رفسنجانی باشی از طعن و سرزنش اعوان و انصار ولی فقیه در امان نخواهی بود. با حاکمیت چنین روش و فرهنگی طبیعتاً جایی برای نیروهای «میانه» به شمول اصلاح‌طلبان باقی نمی‌ماند و جامعه ایران به دو قطب متخاصم و آشتی‌ناپذیر تبدیل می‌گردد.

رژیمی که چنین بی‌بند و بار دست به خشونت می‌زند و همه راه‌های مسالمت‌آمیز حل و فصل اختلافات خود با مردم را می‌بندد از یک سو مرگ اجتناب‌ناپذیر خود را تسریع می‌کند و از سوی دیگر هزینه‌های سیاسی و اجتماعی این مرگ را بالا می‌برد. هر خشونتی که از سوی رژیم یا هواداران آن متوجه مردم می‌شود نفرت تازه‌ای را متوجه رژیم می‌کند، و انباشت نفرت‌ها نتیجه‌ای جز اعمال خشونت متقابل از سوی مردم نخواهد داشت. از سوی دیگر، فشار حاکمیت در کاربرد خشونت‌آمیز منطق «با ما یا بر ما» هواداران حکومت را به دشمنی مستقیم با مردم می‌کشاند، و در نتیجه آن، نفرت انباشته مردم آنان را نیز در امان نخواهد گذاشت. به عبارت دیگر، سیاست فعلی رژیم جمهوری اسلامی جامعه را به دو قطب متخاصم و آشتی‌ناپذیر تبدیل کرده است. هر گونه تحول سیاسی در این جامعه به روندی بسیار خشونت‌آمیز تبدیل می‌شود و ممکن است سرانجامی کمتر از یک فاجعه ملی نداشته باشد.

جنبش سبز به عنوان یک جنبش مسالمت‌آمیز شکل گرفت و هنوز این خصوصیت خود را حفظ کرده است. حاکمیت، اما، از هیچ اقدامی برای به خشونت کشاندن این جنبش کوتاهی نکرده است. با سرکوب‌های خشن حاکمیت و به خصوص کاربرد حربه اعدام که به صورت فاجعه‌آمیزی گسترش یافته است، انتظار این که جنبش هم‌چنان مسالمت‌آمیز بماند چندان واقع‌گرایانه نیست. مردمی که بی‌رحمانه سرکوب می‌شوند طبعا در برابر آن واکنش نشان می‌دهند و احساسات خشن و انتقام‌جویانه در بین آنان تقویت می‌شود. این گرایش را می‌توان در سیر تحول تظاهرات جنبش سبز و شعارهای آن در طول ۲۰ ماه گذشته دید. رژیم که فریب تبلیغات خود را خورده است می‌پندارد که با اعمال خشونت می‌تواند جنبش سبز را در هم بشکند. ولی تظاهرات ۲۵ بهمن نشان داد که نه تنها این پنداری خام بیش نیست، و بلکه سیاست رژیم دو اثر دیگر بر جا گذاشته است: یکی تضعیف گرایش اصلاح‌طلبی و تقویت گرایش ساختارشکن و سکولار در جنبش سبز، و دیگری تقویت احساسات خشن و انتقام‌جویانه.

تظاهرات ۲۵ بهمن نشان داد که (به تعبیر معروف مارک توین) در خبر مرگ «فتنه ۸۸» مبالغه شده است. جنبش سبز هم‌چنان زنده و پویا است، و مردم به رغم سرکوب‌های خشن، وحشیانه و عریان رژیم و با تحمل خطر شکنجه و مرگ حاضرند در فرصت مناسب به خیابان‌ها بریزند. از آن سو، در دنیایی که نه دیکتاتورها جای امنی در کشور خود دارند و نه در عصر حقوق بشر برای یک حکومت مذهبی قصاص و سنگسار ولایت فقیهی محلی از اعراب باقی مانده است، رژیم جمهوری اسلامی هم‌چنان مسحور از تبلیغات خود به خواب رفته و از سرنوشت محتومی که آن را در انتظار می‌کشد بی‌خبر مانده است. رژیم در برابر اعتراضات مردم راهی جز ادامه و تشدید خشونت نمی‌شناسد، و این به نوبه خود نتیجه‌ای جز تشدید شکاف بین ملت و دولت یا دو قطب مخالف اجتماعی و آشتی ناپذیری آن دو نخواهد داشت. تظاهرکنندگان در تهران شعار می‌دادند: «مبارک، بن علی، نوبت سید علی». ولی سید علی خامنه‌ای ظاهرا به سادگی آن دو رفتنی نیست و بلکه بر آن است تا برای رفتن خود هزینه سنگینی به مردم ایران تحمیل کند - هزینه‌ای که ممکن است از جنس یک برخورد خشونت‌بار و فاجعه‌آمیز در سطح ملی باشد.

---------------
1. http://www.kayhannews.ir/891121/2.htm#other208


نظر کاربران:


بررسی و کالبد شکافی دقیق شما از وضعیت موجود، روشن و قابل درک میباشد، منتها راه برون رفت از بروز احتمالی فاجعه ملی در راه گذار به دموکراسی در شرایط بغرنج و پیچیده فعلی ایران چیست؟ آیا زمان آن هنوز فرا نرسیده که با نیروی قومی و ملی ایرانیهای ساکن ایران و با در دستور کار قرار دادن شعار (جمهوری فدرال ایرانی) وحدت و اتحاد را بدین وسیله بین تمام ایرانیها دامن زده و آلترناتیو تازه‌ای در برابر جمهوری اسلامی و اصلاح طلبان دینی که کماکان ایرانیان جان به لب رسیده از حکومت اسلامی را به دوران " طلائی" خمینی رجعت میدهند، ارائه داده شود؟