ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 08.07.2005, 3:14
تدبیر چیست؟

مهدی رجبی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
جمعه ١٧ تیر ماه ١٣٨٤

پس از انتشار نوشته پیشین، زیر عنوان «پیروزی فاشیسم، مسولیت مردم، مسولیت روشنفکران»، نامه‌های الکترونیکی دریافت کردم که حاوی اعتراض‌ها و پرسش‌هایی چندی بودند. ازآنجاکه پرداختن به آنها دراینجا، برای روشن کردن بیشتر گفتمان بررسی نتایج انتخابات فایده مند است، پس بااجازه آن عزیزانی که لطف کردند و آن نامه‌ها را نوشتند، به سه اعتراض مهم می‌پردازم.

فاشیسم، بعنوان یک نیروی سیاسی یا یک نظام سیاسی
نخستین اعتراض، عبارت ازاین بود که واژه فاشیسم محدود به وضعیت سیاسی ایتالیا می‌باشد، و تعمیم آن به آلمان و ایران درست نیست. دومین اعتراض،مبنی براین بود که گفتن اینکه پس از انتخابات ریاست جمهوری، رژیم سیاسی ایران به یک رژیم فاشیستی تبدیل شده است.درست نمی‌باشد. سومین اعتراض، متوجه این بود که چرا چشم انداز روشنی پیرامون جنبش دمکراسی خواهی در شرایط جدید، ترسیم نشده بود.
اعتراض نخست، بیشتر جنبه سمانتیک دارد. بدین معنا که چون ریشه فاشیسم، همانا گروه‌های فشارو سرکوبی ( FASCIO) بودند که درسال‌های دهه ٢٠، درایتالیا بوجود آمدند، ونیز چون فاشیسم پدیده خودویژه ایتالیاست، پس بکاربردن آن برای توضیح پدیده‌های همانند در کشورهای دیگر نادرست می‌باشد.
آن گروه‌ها با به تن کردن جامه سیاه، و با یورش به گردهمایی‌ها و تظاهرات کارگران و دهقانان، و نیز به نمادهای زندگی دمکراتیک، پدیده نوینی را درجهان سیاست بنیاد گذاردند.این پدیده بگونه یک نظام سیاسی در جامعه ایتالیا مستقر شد.
گرچه همه می‌دانند که فاشیسم درایتالیا شکل گرفت، و اینکه ریشه زبانی آن، همانا ایتالیایی است، ولی با گذشت زمان، واژه فاشیسم از صورت یک نام خاص فراتر رفته، و به یک نام عام تبدیل شد، و توسط بسیاری از تاریخ نویسان و نظرپردازان سیاسی، برای توضیح پدیده‌های همانند در دیگر کشورها، بکار گرفته شده است. تردیدی نیست که پاره یی از خودویژگی‌های فاشیسم ایتالیا را در دیگر جنبش‌های فاشیستی نمی‌توان سراغ گرفت. ولی باعتبار ویژگی‌های زیر، واژه فاشیسم شامل نظام‌ها و نیرنیروهای سیاسی گشت که این ویژگی‌ها را داشتند.
١ـ ناسازگاری و دشمنی آن با جنبش سوسیالیستی کارگری
٢ـ ناسازگاری با لیبرالیسم و با آزادی‌های دمکراتیک
٣ـ باعتبار پاره یی شعارهای توده یی مردم فریبانه (مانند دفاع از تهیدستان و پیکار با صاحبان ثروت و سرمایه)، بخش‌هایی از کارگران و تهیدستان جامعه را بسیج کرده، و بدنبال خود می‌کشاند.
٤ـ بکمک بسیج این بخش از توده فریب خورده، یورش به جنبش سوسیالیستی و سرکوب نهادهای دمکراتیک را دردستور کار خویش می‌نهد.
٥ـ نقش محوری و نیمه خدایی رهبر سیاسی و سازمانی، واینکه قدرت سیاسی بکمک یک سلسله مراتب متمرکز پیرامون رهبری شکل می‌گیرد که مرجع پرتوانای قدرت بوده، و درعمل، به هیچ کس و نیرویی پاسخگو نمی‌باشد.
٦ـ سرشت انحصارگر سیاسی که ریشه در دید نفی آمیز این جریان نسبت به آیین‌های سیاسی وفکری دیگر دارد. درهمین رابطه است که تمامی خواهی بمثابه چهره یی از فاشیسم مطرح می‌شود.

***************

باعتبار نشانه‌ها و ویژگی‌های یادشده، نظام سیاسی حاکم بر ایتالیا و آلمان پیش از جنگ جهانی دوم، فاشیستی قلمداد می‌شد. درست است که نظام سیاسی آلمان خودویژگی‌هایی داشت که آن را از ایتالیای فاشیستی متمایز می‌ساخت، و لی باعتبار نشانه‌ها و ویژگی‌های پیشگفته، اغلب کارشناسان سیاسی، رژیم ناسیونال سوسیالیست آلمان را فاشیست نیز بشمار می‌آورند.
برخی از کشورهای دیگر مانند رومانی در پیش از جنگ جهانی دوم، و اسپانیای فرانکو، دارای شرایط سیاسی نسبتا همانندی بودند، بی آنکه همه این ویژگی‌ها را همچون آلمان و ایتالیا داشته باشند. بهمین رو، گرچه داشتن برخی از ویژگی‌های فاشیستی را به کشورهای دیگر نسبت می‌دهند، ولی کشورهایی که یک نظام سیاسی تمام عیار فاشیستی داشتند، عمدتا به آلمان و ایتالیا محدود می‌شوند.
درست بهمین اعتبار است که عملکرد فاشیستی و یا دیگر خصلت‌های فاشیستی را به برخی از نظام‌های سیاسی نسبت می‌دهند، بی آنکه آنها را تماما فاشیستی بحساب آورند. همین رویکرد دررابطه با نیروهای سیاسی نیز وجود دارد.

************

حال باتوجه به آنچه گفته شد، می‌توان اعتراض نخست را به کنار نهاد، و افزود که نسبت فاشیستی از سوی بسیاری از تاریخ نویسان و کارشناسان سیاسی به نیروهای سیاسی کشورهای گوناگون که حامل خودویژگی‌های پیشگفته بودند، داده شده است.
واما درباره اعتراض دوم بگویم که من هرگزادعا ننمودم که نظام سیاسی ایران، پس از انتخابات، یک نظام فاشیستی است، و نیز اینکه نیروها و کسان دیگری پیدا نشدند تا چنین حکمی را درباره نظام سیاسی ایران پس از انتخابات صادر کنند. درگذشته، بارها وبارها، درنوشته‌های سیاسی اپوزیسیون، به وجود برخی از ویژگی‌ها وعملکردهای فاشیستی رژیم سیاسی حاکم برایران توجه شده بود، ولی بسختی می‌توان نیرویی را پیداکرد، که نظام سیاسی ایران را،تنها با گزاره فاشیستی طبقه بندی کند.
باری، سخن برسر پیروزی یک نیروی سیاسی فاشیست است، سخن برسر پیروزی این نیرو درانتخابات ریاست جمهوری است، سخن برسر سکوی ریاست جمهوری، یعنی یکی از اندام‌های نظام سیاسی ایران است، اندام یا نهادی که بگفته همگان، نقشی درجه دوم در چارچوب قدرت سیاسی ایران دارد، چنانکه ازسر طنزو اغراق، بدان نسبت پرده دار و تدارکات چی داده شد.
حال باید پرسید که اگر سخن برسر نظام سیاسی ایران نیست، پس درباره نیروی سیاسی یی که به سکوی ریاست جمهوری چنگ انداخت،چه می‌توان گفت؟ آیا درست است که این نیروی سیاسی را نیرویی فاشیست بشمارآوریم یا نه؟ این نیرو، یعنی آبادگران از چندسال پیش، با بهرگیری از شبکه گروه‌های فشار و سرکوب حزب الهی و امکانات سازمانی و مالی بسیج و غیره، حول محور مخالفت با اصلاح طلبان و با همه اپوزیسیون، و نیز خدمت گزاری وسرسپردگی به ولی فقیه شکل گرفت. این نیرو توانست درشرایط ممنوع بودن امکان کار سیاسی ـ سازمانی در میان کارگران و تهیدستان، خود را به آنها نزدیک کرده، و با شعارهای مردم فریب برعلیه صاحبان ثروت و سرمایه، توجه آنها را به خود جلب کند.
نگرش مذهبی ـ سیاسی آنها درباره، ذوب شدن در رهبری، و پیرایش جامعه از اندیشه‌ها و جریان‌های غیراسلامی و التقاطی، و رویکرد تحقیرآمیزآنها به آزادی‌ها و به روند‌ها و نهادهای دمکراتیک، درکنار شعارهایی بسود «مستضعفان» وبرعلیه سرمایه داران، مجموعه یی را بوجود می‌آورد که به ویژگی‌های پیشگفته درباره فاشیسم همانند است.
پرروشن است که هم خوانی بسیاری میان این نیرو با ویژگی‌های پیشگفته درباره فاشیسم وجود دارد. ولی ازاین مقدمه نباید نتیجه گرفت که این نیروی سیاسی را تنها با گزاره فاشیستی طبقه بندی کنیم، و یا اینکه سرشت فاشیستی را مهمترین ویژگی آن بشمار آوریم. اساسا، طبقه بندی انحصاری نیروها وجریان‌های سیاسی بکمک یک گزاره، کار درستی نیست، و مانع از داشتن همه جانبه نگری خواهد شد. این شیوه برخورد با منطق فکری من ناسازگار است.

من در نوشته پیشین، بهنگام نوشتن «پیروزی فاشیسم»، باخود اندیشیدم که شاید بکارگرفتن این جمله بندی موجب توهم شود که فاشیسم بر همه نظام سیاسی ایران چیره شده است، و آن را به یک نظام فاشیستی تبدیل کرده است. ومیان اینکه «پیروزی فاشیست‌ها» و «پیروزی فاشیسم» را بعنوان تیتر برگزینم، تردید داشتم. ولی با توجه به محتوای نوشته و جمله بندی‌های روشنی چون چند خط زیر، گرفتار این خوش بینی شدم که جای نگرانی نیست، وخوانندگان نتیجه نخواهند گرفت که فاشیسم تمامی ساختار سیاسی ایران را دربرگرفته است.
درآنجا نوشته بودم : « تلاش درراه دنبال نمودن کار سازمانی و سیاسی درراستای پیش بردن جبهه دمکراسی خواهی و حقوق بشر که از سوی دکتر معین پیشنهاد شد، سخت دراین شرایط، ضروری می‌نماید. کار وکوشش دراین زمینه، یکی از پهنه‌های پیکار برای جلوگیری از پیشروی کار فاشیست‌ها می‌باشد.».... «گفتگو برسر سازگاری موضع گیری‌های احمدی نژاد با فاشیسم در معنای تاریخی آن، جنبه یی درجه دوم در گفتمان من دارد. گرایش غلیظ احمدی نژاد به برقراری یک دیکتاتوری اسلامی تمامی خواه برپایه حمایت توده یی و ازمیان برچیدن آنچه جنبه غیراسلامی والتقاطی دارد، برای من، نامی دیگر جز فاشیسم ندارد.»

افسوس اینکه برخی از خوانندگان و نیز یکی از دوستان نویسنده، بدون توجه به محتوای نوشته، بدلیل عنوان نوشته، گرفتار آن برداشتی شدند که من نگران آن بودم. همان به که درآنجا، بجای گذاشتن تیتر«پیروزی فاشیسم» از «پیروزی فاشیست‌ها» بهره می‌گرفتم. گرچه دراین باره نیز برخی ممکن است که مته به خشخاش بگذارند، وهمان برداشت را بدست آورند.

حکومتی گرفتار تناقض‌های اساسی
حال دررابطه با اعتراض سوم، سخن را با اشاره یی به ویژگی چندگانه بودن قدرت سیاسی درایران، آغاز می‌کنم. یکی از جنبه‌های متمایز نظام سیاسی ایران در سنجش با یک نظام فاشیستی، همین سرشت چند پارچه قدرت است، که ریشه در ساختار دستگاه روحانیت شیعه دارد. خوشبختانه درباره ویژگی‌ها وسرشت سیاسی نظام سیاسی حاکم برآن، فراوان کارشده و مطلب نوشته شده است. یکی از نقطه‌های مشترک نگرش‌های موجود به نظام سیاسی ایران، تاکید براین ویژگی چندگانه بودن قدرت است. یعنی آنچه بنابرتقسیم بندی ارسطو الیگارشی نامیده می‌شود. زمامداران اصلی جمهوری اسلامی و ازجمله آیت اله خمینی کوشش بسیار نمودند تا این چندپارچگی مراکز قدرت را از میان بردارند، و یک نظام یکدست و یک پارچه جایگزین آن کنند. دراین راه، آنها حتا بسراغ تغییر قانون اساسی و تبدیل اصل ولایت فقیه به ولایت مطلقه فقیه رفتند، ولی این تلاش‌ها مانع از آن نشد که جنتی، مصباح، کنی، مشکینی، واعظ طبسی و‌هاشمی رفسنجانی و همانند‌هایشان خود را برفراز روندهاو نهادهای رسمی نظام سیاسی موجود ببینند.
مادام که سرچشمه ایدئولوژیک نظام سیاسی ایران، مذهب شیعه و مقام و اعتبار روحانیت می‌باشد، سرشت حاکم بر
سلسله مراتب روحانیت شیعه که سرشت چند مرکزی دارد، برتمامی نظام جمهوری اسلامی سایه می‌اندازد. اینکه جریان فاشیستی کنونی که به سکوی ریاست جمهوری دست یافته، خواهد توانست تمامی قدرت سیاسی را ازآن خود کند، و چند پارچگی قدرت را ازمیان بردارد، به یک پرسشی است که من یارای دادن پاسخ قطعی به آن نیستم.
تردیدی نیست که این نیرو که حامل نگرشی تمامی خواه و انحصارگر بوده، و در دفتر رهبری و درستاد ضد اصلاحات جای پای خود را محکم نموده است، خواهد کوشید تا تمامی قدرت را پیرامون ولی فقیه و درپیروی از آیین فاشیسم دینی یکدست و متمرکز نماید. ولی بنظر می‌رسد که برخلاف آنچه گردانندگان روزنامه کیهان می‌پندارند، دشواری‌های چشمگیری فراروی این روند قرار دارد. دراینجا، دشواری‌های مربوط به ارکان گونه گون قدرت سیاسی و روحانیت شیعه مورد نظر است. حال آنکه دشواری‌های زیر بسا مهم تر‌اند.
ناسازگاری جوانان، زنان و روشنفکران جامعه با نگرش تمامی خواه و با رفتار فاشیستی این جریان، ونیز ایستادگی و رویارویی آنها برای جلوگیری از بازگرداندن فضای سیاسی و اجتماعی ده سال پیش، یک مانع بزرگ و مهم دربرابر پیش روی فاشیست‌ها خواهد بود. دراین رابطه، باید توجه نمود که گرچه جامعه مدنی از وزن و توانایی لازم درسنجش با کشورهای غربی برخوردار نیست، ولی در حد ظرفیت خود، آن اندازه توانایی دارد که نگذارد، فاشیست‌ها به آسودگی سیاست‌های خود را عملی کنند.
نکته دیگر که تامل برروی آن لازم است، به ظرفیت این جریان در پاسخ گفتن به چشم داشت‌های فراوان مردم زحمتکش وتهیدست برمی گردد،که فریب عدالت خواهی ریاکارانه این جریان را خوردند. پرروشن است که این جریان، نه توانایی آن را دارد، ونه اینکه ساختار سیاسی و طبقاتی جمهوری اسلامی به وی اجازه خواهد داد که از حد برخی اقدامات اقتصادی محدود بسود مردم تهیدست فراتر برود، و بهبود اساسی در زندگی اقتصادی آنها بوجود آورد. بنابراین، دورنخواهد بود، آن زمانی که مردم تهیدست و زحمتکش، به خود لعنت خواهند کرد که چرا به این ریاکاران رای دادند.

دربرابر یورش فاشیست‌ها تدبیر چیست؟
در شرایطی، گفتمان تدبیر دربرابر یورش فاشیست‌ها به میان می‌آید که گفتگو پیرامون دغل کاری و تقلب درجریان رای گیری فروکش کرده است. اکنون که پس از نزدیک به سه هفته و با دورنشینی به کارزار رای گیری می‌نگریم، بیشتر روشن می‌شود که کارزار انتخابات و پیآمدهای آن، بسا پیچیده تر از آن بود که با برخوردهای حسی ونسبت دادن بخش اصلی نتایج رای گیری به تقلب، توضیح داده شود. تردیدی نیست که نسبت دغلکاری و تقلب چشمگیر بوده، ولی شواهد و منابع گوناگون نشان می‌دهند که نمی‌توان شرکت گسترده در انتخابات و آرای محافظه کاران و ازجمله آرای احمدی نژاد را تنها به عامل تقلب و دغلکاری مربوط سازیم.
بهرحال، واقعیتی که هم اکنون فراروی ما قراردارد،این است که نیروهای آزادیخواه و اصلاح طلب نتوانستند و نخواستند که موضوع تقلب درانتخابات را به یک جنش اعتراضی تبدیل کنند، و مردم را دراین راستا و دربرابر محافظه کاران بسیج نمایند.
با فروکش کردن گفتگو برسر تقلب در انتخابات، «آبادگران» توانستند نفس راحتی بکشند، و آسوده بال به سراغ تشکیل کابینه دولت و تدارک‌های دیگر بروند. ولی گویا دست‌های آنها آلوده تر و جنایت‌های مرتکب شده توسط ایشان، بیشتر از آن است که بگذارد به آسودگی برسکوی ریاست جمهوری بنشینند. هنوز کارزار تبلیغاتی محافل امریکایی درباره شرکت احمدی نژاد در ماجرای گروگان‌های امریکایی پایان نیافته است که پرونده کشتار گروهی از اپوزیسیون، واز جمله قاسملو در شهر وین بمیان می‌آید. چنانکه گویا دادگستری اتریش در پی آن است که این پرونده را از نو دردستور کار نهد.
اگر خبرهای مربوط به شرکت احمدی نژاد در ماجراهای تروریستی و شکنجه و سرکوب مخالفان درست باشد، واینکه اصلاح طلبان داده‌های لازم را برای اثبات قضیه دراختیار دارند، باید که با نیرو وعزم جدی، خودرا آماده کارزاری نو، درراستای عدم صلاحیت رئیس جمهوری برگزیده انتخابات دوره نهم بکنند. باز تاکید می‌کنم که درصورت درست بودن این خبرها، جامعه جهانی حساسیت زیادی نسبت به این ماجرای فعالیت تروریستی رئیس جمهور تازه خواهد داشت. شرکت مهمترین مقام رسمی یک کشور در عمل تروریستی کشتار مخالفان، موضوعی بس جدی و حساسیت برانگیز می‌باشد، وکشورهای غربی نمی‌توانند با دریافت وعده قراردادهای میلیاردی بی دردسر از کنار آن بگذرند.

واما اگر این خبرها، شایعه‌های اثبات ناشدنی هستند، باید به حقیقت تلخ شکست اذعان نموده، و پذیرفت که سکوی ریاست جمهوری از دست اصلاح طلبان بیرون رفته است، وخود را آماده کار وپیکار در شرایطی تازه نمود. شرایطی که با حساب موازنه کنونی نیروهای سیاسی، بسود اصلاح طلبان و آزادیخواهان نمی‌باشد. بزبانی دیگر می‌توان گفت وضعیت کنونی برای رویارویی و کشاکش سرنوشت ساز با حریف مناسب نمی‌باشد. هرگونه کوششی درراه پیش بردن این نوع کشاکش، باتوجه به اینکه اکثریت مردم، پشتیبان نیروهای سیاسی آزادیخواه و اصلاح طلب نمی‌باشند، حرکتی سکتاریستی و زیان بار خواهد بود. برعکس باید خودرا برای یک دوره تدارک و کار درجهت توانمند کردن جنبه‌های مردمی، سازمانی ونظری جنبش آزادیخواه آماده نمود.
پیش از بازنمودن وجوه مختلف این دوره تدارک، و برای جلوگیری از برداشت نادرست، باید تاکید نمود که اگر موازنه نیروهای سیاسی جامعه برای رزم آوری رویارو با محافظه کاران و اصول گرایان آماده نیست، بهیچوجه نباید فراموش کرد که کوشش در راه دفاع از دست آوردهای محدود جنبش اصلاح طلبی و آزادی خواهی، مشخصا دفاع از آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، وظیفه همواره و هرروزه دست اندرکاران جنبش دمکراسی خواهی می‌باشد. این خود یکی از پهنه‌های مهم کار، برای جلوگیری از پیشروی بیشتر فاشیست‌ها می‌باشد.

************

واما پیرامون این دوره تدارک، بگویم که کار تدارک و تلاش درراه بهبود بخشیدن به وضع جنبش دمکراتیک را باید در دو راستا دنبال نمود؛ ازسویی برای گسترش پیوند میان نیروهای دمکراسی خواه با مردم، بویژه مردم مزدبگیر تلاش نمود، و ازسوی دیگر کوشید تادشواری‌های نزدیک شدن نیروهای سیاسی آزادیخواه به هم کمتر شده، و فضای گفتگو، اعتماد، هم نظری و همکاری میان آنها بوجود آید.
درشرایط یورش گسترده تمامی خواهان ـ بخوان فاشیسم مذهبی ـ احتمال گردآمدن نیروهای ضد فاشیست ـ بخوان ضد تمامی خواهان ـ افزایش پیدا می‌کند. درچنین اوضاعی، شکل گرفتن ائتلاف‌ها و گرد آمدن‌ها، میان طیفی گسترده از نیروهای مخالف انحصارطلبان، برای جنبش دمکراسی خواهی و اصلاح طلبی پرفایده خواهد بود. ولی نباید باردیگر دچار این خطای فاحش شده، وظیفه کار سازمانی و تدارکاتی دررابطه با مردم و و درزمینه بهبود مناسبات درونی را قربانی جنبشی فراگیر و پوپولیستی نمود. بزبان مشخص، نباید کار نیمه تمام و حتا آغاز نشده تشکیل جبهه دمکراسی خواهی و حقوق بشر را قربانی جبهه ضد فاشیستی نمود، ودرعین حال باید کوشید تا نگرش سیاسی ـ نظری نیروهای این جبهه، دمکراسی را درمعنای گسترده و مردم گرای آن پذیرا شود.

**************

اعتبار منطقی دو کار پیشگفته، مرهون دو درس مهمی می‌باشد که از کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری برگفته شده است. منهای برخی از نویسندگان سیاسی که برخورد حسی و قالبی را بررویکرد واقع بینانه ترجیح می‌دهند، اغلب تحلیل گران سیاسی بویژه کاشناسان سیاسی خارجی برروی این دو نکته یا این دو درس هم داستان‌اند.
نخست اینکه سازمان‌های سیاسی اصلاح طلب وآزادیخواه کشور از گسترش پیوند خود با توده مردم غافل ماندند، و بویژه پرداختن به دشواری‌های اقتصادی و مسائل مشخص زندگی آنها را از نظر انداختند.
دوم اینکه روشنفکران و سازمان‌های سیاسی و مدنی ایران نتوانستند جبهه نیرومندی برای جلوگیری از روی کار آمدن فاشیست‌ها بوجود آورند. آشفتگی درونی، بی اعتمادی و موضع گیری‌های حسی، برفضای روابط میان نیروهای سیاسی و مدنی آزادیخواه چیره بود، و نتوانست برخوردهای سکتاریستی و تهیدستی نظری برخی از جریان‌های سیاسی را خنثی سازد. نتیجه آنکه فاشیست‌ها ـ بخوان تمامی خواهان ـ به آسودگی توانستند به آماج خود برسند.

بااین حساب، بیش ازپیش روشن می‌شود که با نگاه به چشم انداز آینده جنبش دمکراسی خواهی، پرداختن به کار پایه یی و زمینه ساز، ضرورت درجه اول دارد. دریک سخن، برای پیروزی در کارزارهای آینده، دمکراسی خواهان باید به کار بهینه سازی اندیشه، عمل و ساختار درونی خویش بپردازند.

مهدی رجبی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
پنج شنبه ١٦ تیر ماه ١٣٨٤