ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 07.07.2005, 20:53
چند نکته انتخاباتی


يك هموطن
جمعه ١٧ تير ١٣٨٤

دو هفته گذشت و گفتند و نوشتند هر آنچه می‌بایست. ما هم طبق معمول دیر رسیدیم و چیزی برای افاضه باقی نماند! دست همگیشان درد نکند. ولی خب این هم نکته برای خالی نبودن عریضه:

١- تنها دو ساعت زمان لازم بود تا پیرمرد از شدت خستگی ناشی از رقابتهای انتخاباتی چشم بر هم بگذارد و دمی بیاساید تا آرا او را با آرا تازه از راه رسیده‌ای جابجا کنند. تقلب انتخاباتی را تمام جناحهای درون نظام (به استثنای پیرمرد) با کمی غرولند پذیرفتند و دم بر نیاوردند. برخی در نهایت گشاده دستی ازاین هم فراتر رفتند. نماینده فرهیخته ولی فقیه در قوه مجریه، انتخابات را سالم‌ترین انتخابات پس از انقلاب نامید. محمد سلامتی، مجاهد انقلاب نتیجه گرفت که مردم نظام را می‌خواهند و قوچانی عزیز هم نوشت: "رقابتهای انتخاباتی ٢٧ خرداد و ٣ تیر ثابت کرد جمهوری اسلامی همچنان نظامی مشروع و مقبول است. ارزشهای محوری و مشروعیت ساز این نظام سیاسی و منشا فیض این حکومت یعنی انقلاب اسلامی همچنان پابرجاست..." (شرق ٥ تیر) تازه معلوم شد تقلب انتخاباتی در ایران با سایر نقاط جهان تفاوتی اساسی دارد. تقلب در گرجستان و اوکراین و احتمالا سایر کشورها منجر به انقلاب می‌شود. در دیار ما برعکس، منجر به مقبولیت و مشروعیت نظام می‌گردد.

٢- همگان می‌دانند میرحسین موسوی یک اصلاح‌طلب نیست اما او در ابتدا نامزد اصلاح‌طلبان بود چرا که صلاحیتش تایید می‌شد. همچنین همگان می‌دانند که مصطفی معین یک اصلاح‌طلب تمام عیار است اما سخنور نیست و عصا قورت داده است و شور و شوقی بر نمی‌انگیزد. او نیز در آخر نامزد اصلاح‌طلبان شد چون که صلاحیتش تایید می‌شد. از اینجا هم معلوم شد که رقابت انتخاباتی در ایران با سایر نقاط جهان کمی متفاوت است. در کشورهای دیگر احزاب در انتخابات شرکت می‌کنند که پیروز شوند. در ایران احزاب در انتخابات شرکت می‌کنند فقط برای آنکه صلاحیتشان تایید شود.

٣- بسیاری از کسانی که در انتخابات شرکت نکردند، بر این تصمیم خود اصرار نداشتند، بلکه مردد بودند. آنها نیاز به متقاعد شدن داشتند. گنجی علیرغم در پیش گرفتن مشی تحریم به اصلاح‌طلبان پیشنهاد کرد که در اعلام همدردی با زندانیان سیاسی، در مقابل اوین دست به اعتصاب غذا بزنند تا از این طریق مردم را به حمایت از خویش قانع کنند. پیشنهادهای دیگری نیز ازاین دست رسید. مثلا برخی خواستار آن بودند که اصلاح‌طلبان درازای پذیرش حکم حکومتی، رسما و علنا از صادر کننده حکم بخواهند، حال که حکمش این چنین نافذ است و گره می‌گشاید، یک حکم هم برای آزادی زندانیان سیاسی صادر کند. و یا از آن راحت‌تر، اعضای بی‌دقت شورای نگهبان را که در بررسی صلاحیت معین و مهرعلیزاده، نتوانستند نظر مقام رهبری را به موقع تشخیص دهند و در نتیجه مرتکب اشتباه بدی شدند، برکنار کند. اصلاح‌طلبان راضی به انجام هیچ کدام از این کارها نشدند. به آنها گفتیم: آخر با این وضعیت شکست می‌خورید! انگار در پاسخ گفتند: بابا ولمان کنید! ما که نمی‌خواهیم پیروز شویم. ما فقط می‌خواهیم شرکت کنیم!

٤- عباس عبدی چهار سال پیش با حضور دوباره خاتمی در دور دوم ریاست جمهوری مخالف بود. او ازآن تاریخ به بعد اصولا با شرکت در هر انتخاباتی مخالف بود. به همین دلیل به زندان رفت. او اندکی پیش آزاد شد و طبق عقیده‌اش در انتخابات شرکت نکرد. البته این بار به زندان نرفت بلکه به خانه رفت یعنی خانه نشین شد. این حکایت کوتاه نتیجه جالبی دارد: در ایران اصلاح‌طلبان اگر در انتخابات شرکت نکنند دو راه بیشتر ندارند: یا باید به زندان بروند یا به خانه (یعنی خانه نشین شوند) از آن جا که زندان رفتن کار خیلی سختی است و خانه نشستن هم کار خیلی آسانی است و از آن جا که اصلاح‌طلبان اصولا اهل کارهای خیلی سخت و همین طور کارهای خیلی آسان نیستند، پس برای آنکه مجبور به انتخاب یکی از این دو نشوند، فعلا در هر انتخاباتی صرف نظر از محتوی و نتیجه احتمالی آن شرکت می‌کنند.

٥- در نخستین سکانس فیلم تبلیغاتی احمدی‌نژاد، دوربین به داخل خانه‌ای می‌رود که از شدت مجلل بودن، دیگر خانه نیست. کاخ است. سپس راوی می‌گوید: این جا زمانی محل سکونت شهردار اسبق تهران بود. در ادامه فیلم، دوربین به داخل خانه احمدی‌نژاد می‌رود: مبل و صندلی دیده نمی‌شود و پشتی‌ها به دیوار تکیه داده شده‌اند. فرقی نمی‌کرد این صحنه‌ها متعلق به فیلم تبلیغاتی کدام نامزد باشد. قدر مسلم آنکه صاحب فیلم در هر صورت برنده انتخابات می‌شد. حال چرا آن تصاویر برای بسیاری از ایرانیان جذاب بود؟ (باید اعتراف کنم برای من هم جذاب بود!) بسیاری علت آن را گسترش فقر در جامعه ایران دانسته‌اند. اما به گمانم عارضه تبعیض بهتر از فقر می‌تواند ترجمان پدیده سوم تیر باشد. خاتمی همواره ادعا می‌کرد اختیارات ندارد. البته راست می‌گفت چون مثلا در زندانها و دادگاهها اختیار نداشت. اما او دروغ هم می‌گفت. چون درعوض بیست وزارتخانه و دهها سازمان و شرکت و موسسه دولتی در اختیار داشت که روزانه به میلیونها ایرانی سرویس می‌دادند. به خاطر دارم مهندس سحابی زمانی عبارتی بدین مضمون گفته بود که حال که خاتمی نمی‌تواند در حوزه‌هایی خاص دست به اصلاح بزند، آن جاها که می‌تواند اصلاحات را به جریان اندازد. متاسفانه در سالهای اخیر ما تنها نامهایی چون سعید مرتضوی و علیزاده و لاریجانی و جنتی و امثال اینها را شنیدیم. در حالیکه اینها همه آنانی نبودند که باید می‌شناختیم. در تمام این سالها گرداگرد خاتمی، در لایه‌های بالایی و میانی مدیریتی، حلقه‌ای شکل گرفته بود از آدمیانی سیری ناپذیر، یعنی کسانی که هر چه می‌خورند سیر نمی‌شوند. البته اشتباه نکنید، آنها چندان اهل دزدی و اختلاس و این جور کارها نبودند. بلکه از طریق تبصره‌های قانونی که خود می‌نوشتند حقشان را از بیت المال می‌گرفتند. زمانی که علیزاده روزنامه می‌بست و مرتضوی آدم می‌گرفت، این مدیران محترم که با این جورها کارها خیلی مخالف بودند، سرگرم ساختن ویلای شخصی در شمال و توالت شخصی در اطاق کارشان بودند و تفاوت حقوق و مزایای آنها با کارشناسانشان، گاه سر به فلک می‌کشید. اشکال کار اینجا بود که در فرهنگ اصلاحات، روزنامه بستن کار بدی بود اما تزیین اطاق کار با دکوراسیون ایتالیایی کار بدی نبود. خب معلوم است دیگر، در چنین فضایی "مردی از جنس مردم" پیروز انتخابات خواهد بود. اصلاح‌طلبان عمدتا آلوده نبودند اما مردان اجرایی‌شان مایه آبروریزی بودند. رفرمیستهای ایرانی مرتکب اشتباه جبران ناپذیری شدند: آنها دفاع قاطع از عدالت به مثابه "عالی‌ترین فضیلت " را از یاد برده بودند. (١) (البته اصلاح‌طلبان عزیز دچار سو تفاهم نشوند. وقتی می‌گوییم آنها از عدالت خوب دفاع نکردند، این بدان مفهوم نیست که از دمکراسی و حقوق بشر خوب دفاع کردند)

٦- خاتمی انتخاب نهم را سالم‌ترین انتخابات پس از انقلاب نامید. حال به این جملات دقت کنید: " ضعف دستگاههای ناظر قابل بخشش نیست. در این انتخابات مجرم مشخص بود و جرم آشکار بود و اگر کسی می‌خواست انتخابات سالم برگزار شود باید جلوی این مسائل را می‌گرفت. این تخلفها ریشه‌ای بود. با تخلفات کوچکی که سر صندوق رخ می‌دهد بسیار تفاوت داشت. دستگاههای ناظر اگر این مسائل را نفهمیدند که بسیار بد است و اگر فهمیدند و اقدام نکردند بسیار بدتر."(ایران ٦ تیر) گوینده این جملات هر عیبی که داشته باشد لااقل یک حسن دارد و آن اینکه کمی خوش غیرت است. (هنوز باور نمی‌کنم که ماجرای انتخابات برای او تمام شده باشد) هشت سال پیش او خطبه‌ای در نماز جمعه ایراد کرد، سپس به وزارت کشوری که در چنگ محافظه‌کاران بود رفت. آن جا ماند تا نام خاتمی از صندوق‌ها بیرون بیاید. هشت سال بعد جای این دو عوض شد و سالم‌ترین انتخابات پس از انقلاب برگزار گردید. رهبر پیشين نظام جمله‌ای دارد در وصف جناح راست حکومت که همگی شنیده‌ایم: " آنها عرضه اداره یک دکان نانوایی را هم ندارند." به گمانم رهبر فقید انقلاب کمی در حق راست‌ها کم لطفی کرده بود. به نظر می‌رسد ردای عبارت مذکور به قامت برخی دیگر زیبنده‌تر است. برای محکم کاری از باب آنکه متهم به بی‌انصافی نشویم خوب است اظهار نظری شنیدنی برایتان نقل کنم. هفته پیش خبرنگاری در خصوص توقیف اقبال سئوالی پرسید. خاتمی در پاسخ گفت: " اگر توقیف این روزنامه قانونی باشد اشکال ندارد، اما اگرغیر قانونی باشد اشکال دارد!!!" (شرق ٧ تیر) فکر می‌کنم بهتر است بگذریم!

٧- به نظر می‌رسد نظام فعلی همان راهکار نظام پیشین را در پیش گرفته است: بازنشسته کردن پیران و میدان دادن به جوانان. اما این کار آن دفعه نتیجه نداد. به روایت بهنود(٢)، دربار پادشاه در آخرین روزها شاهد شرفیابی دوباره سالخوردگانی بود که عصا زنان به نزد شاه می‌آمدند تا برای حل بحران طرف مشورت قرار گیرند. تصور می‌کنم این بار هم چنین خواهد شد. تا همین حالا هم کلی دردسر درست شده. امریکاییها می‌گویند به یکی از گروگانگیرها شبیه است و اطریشی‌ها هم میگویند که در میکونوس دخالت داشته و بلژیکیها هم وسط این معرکه گیر سه پیچ داده‌اند که باید با ما دست بدهید. انگار این رشته سر دراز دارد. به گمانم ‌هاشمی و کروبی دوباره فرا خوانده خواهند شد.

٨- من به معین رای دادم اما از پیروزی احمدی‌نژاد خیلی هم ناراحت نیستم. نظام جمهوری اسلامی برای نخستین بار یکدست شده است. این نظام طی ٢٧ سال همواره دو پاره بوده و همیشه در اوج اقتدار. حال برای نخستین بار یکپارچه شده، ببینیم چه می‌شود. شاید واقعا احمد زید آبادی راست می‌گوید و این طوری بهتر باشد که مسئولیت را به صاحب واقعی اش بسپاریم.(٣) بیایید با هم کمی صبر کنیم.

٩- وقتی چهره حجاریان را در مصاحبه تبلیغاتی با معین به یاد می‌آورم، سخت متاثر می‌شوم. آخرین بار که او را دیدم، کمی پیش از ترورش در حسینیه ارشاد بود. او بود و گنجی و عبدی و بسیاری دیگر و چه شور و حالی بر پا بود. آن زمان سعید چگونه سخن می‌گفت و امروز چگونه سخن می‌گوید. یادم آمد که چند سال پیش او خطر ظهور بناپارتیسم و سر بر آوردن لشگر بی‌کاران را هشدار داده بود. او درست می‌گفت. لشگر بی‌کاران سر بر آورده‌اند و دیدن سند گویای جنایت اقتدارگرایان در تلوزیون، برایشان جذابیتی ندارد. آنان نان طلب می‌کنند و کسانی مدعی نان آوریند. گوشم صدای قهقهه‌های مستانه آن کسان را می‌شنود. اما به خلاف دو سه روز اول، طنین آن خنده‌های هیستریک دیگر برایم آزار دهنده نیست. چرا که همزمان، همانند بسیاری دیگر، این سخن آشنای برشت را هشیارانه می‌شنوم که می‌گوید: " آنکه می‌خندد هنوز خبر ناگوار را نشنیده است."
------------------
پی نوشت‌ها:
(١) فضیلتی که گم شد، عدالت اجتماعی و پنج نیروی محرکه آن در ایران، دکتر فرشاد مومنی، شرق ٢٦/١١/٨٣
این مقاله پیش از انتخابات منتشر شد و موضوع آن نیز ارتباطی به انتخابات ندارد. اما حال که چشمان همه ما به جمال عدالت روشن شده است، خواندن آن می‌تواند بسیار جالب و آموزنده باشد.
(٢) از سید ضیا تا بختیار
(٣) انتخاب ایرانیان، ارجاع مسئولیت به صاحبان قدرت، احمد زیدآبادی، روزنامه اینترنتی روز ٨/٤/٨٤