ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 04.07.2005, 23:13
مساله قومی در ايران

دکتر همایون مهمنش
سه‌شنبه ١٤ تير ١٣٨٤


متن سخنرانی در میز گرد جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک
پاریس ١ ژوئيه ٢٠٠٥

قبل از شروع بحث اشاره کوتاهی به روش خردگرائی منقدانه (kritischer Rationalismus) کارل پوپر و تفکر جامع (Vernetztes Denken) که پایه گذاران آن فردریک فستر، گونتر اسیمیتس و دیتریش دورنر به شمار میروند برای بررسی و پیدا کردن راه حل مسائل سیستم‌های پیچیده مانند اجتماع میپردازیم. بحث مفصل تر آن در (٤) آمده است.
مشکل و راه حل
کارل پوپر میگوید "بايد مشکلی داشت نه موضوعی". واقعا هم ما گاهی اوقات بجای پيدا کردن مشکلات و ارائه راه حل برای آنها، اهداف خاص خود را دنبال می‌کنيم. پیدا کردن مشکل و حل آن برایمان فرعی است و اصل، موضوع یا ایدئولوژی است که می‌خواهيم آنرا عملی کنيم. روش خرد گرائی منقدانه حکم میکند اول مشکلی را که می‌خواهيم برطرف کنیم معلوم کنیم، سپس راه، هدف يا اهدافی را که بايد برای حل آن مشکل دنبال کنیم تعيين نمائیم.

وقتی قصد مسافرت داريم مقصد مسافرت ما هدف ما است. برای اينکه به مقصد برسيم، بايد اول مقصد مشخص باشد، سپس راه درست انتخاب شود و از وسيله نقليه مناسب برای رسيدن به مقصد استفاده کنيم. اگر حرکت کنيم بدون اينکه مقصد معلوم باشد يا راه ما درست نباشد يا از وسيله نقليه مناسب استفاده نکنيم، احتمال رسيدن ما به مقصد کم است. اگرچه اين نکات بديهی به نظر می‌رسند ولی اگر در اعمال خود دقت کنيم می‌بينيم که چگونه در زندگی روزانه نيز مکررا به همين بديهيات توجه نمی‌کنيم. برای مثال اغلب فراموش می‌کنيم قبل از مسافرت، نقشه را مطالعه و بهترين راه را انتخاب کنيم.

گاهی فراموش می‌کنيم که مشکل اساسی ما بهبود زندگی مردم است و حتی اگر به ايدئولوژی و يا نظری متمايل شده‌ايم به اين علت بوده است که در آغاز اين تصور را داشته‌ايم که تحقق بخشيدن به آن ايدئولوژی باعث بهبود زندگی مردم می‌شود. در اینجا بهبود به معنی رفاه نسبی، امنیت و آزادی است. پس لازم است توجه داشته باشيم که اهداف و برنامه‌های ما نمی‌توانند هيچگاه در تضاد با هدف بهبود زندگی مردم قرار گيرند و بالاترین هدف ما بهبود وضع زندگی مردم و رسیدن به جامعه‌ای آباد و شکوفا که مردم در آن در رفاه نسبی، امنیت، آزادی و دموکراسی زندگی کنند میباشد.

تفکر جامع
داشتن تحليل فکر شده و جامع برای مشخص کردن مشکل، انتخاب هدف و راه، پيش شرط فعاليتها و اقدامات ضروری است.
نمونه یک تحلیل غیر جامع: در اواخر حکومت محمد رضا شاه بخشی مهمی از آزادی خواهان بجای آنکه استقرار آزادی و دموکراسی را هدف قرار دهند، فقط خواهان سرنگونی ديکتاتوری شاه شدند. در نتيجه اين اشتباه ظاهرا کوچک آنها از روحانیونی پشتيبانی کردند که از سرنگونی رژيم تنها رسیدن به قدرت را در نظر داشتند و پس از قدرت یافتن، حاکمیت را که حق مردم است از مردم سلب و در قانون اساسی از آن خود قلمداد کردند.
می بینیم که توجه نداشتن به همه جوانب تعیین کننده و درنتيجه انتخاب هدف و راه نا مناسب برای آن می‌تواند نتايج منفی و گاه خطرناکی برای جامعه در بر داشته باشد. وقتی تحليل ما جامع نباشد و مشکل اساسی را پیدا نکنیم به احتمال هدف و راه ما نيز اشتباه خواهد بود.

گونتر اوسيميتس می‌نويسد: "زمانی که با مسائل پيچيده سيستم، دستگاهی از مسائل بهم گره خورده و ديناميک روبرو هستيم، مغز ما اشتباه می‌کند: ما خود را با گره ناراحت کننده سرگرم کرده و سيستم را نمی‌بينيم. در نظر نمی‌گيريم که در يک سيستم داده‌ای تغيير نمی‌کند بدون اينکه داده‌های ديگر را نيز با خود تغيير دهد".

گاهی برای مسائل اجتماعی تحلیل‌هائی ناقص ارائه میدهیم به امید آنکه در حین عمل همه چیز خودش درست شود. اما تجربه نشان میدهد که حتی وقتی تحلیل و راه حل‌های ما در بحث و بررسی درست به نظر می‌رسند و ضعفی نشان نمی‌دهند چه بسا وقتی وارد عمل شویم به اشکالات پیش بینی نشده بر خورد میکنیم. به طریق اولی زمانی که تحلیل ما از آغاز همه جوانب را در نظر نگیرد گرفتار مشکل خواهیم شد.

بحث در مورد مساله قومی چنانچه از راه‌های درست صورت پذیرد می‌تواند هم به بهبود سازماندهی و اداره کشور یاری رساند و به بهتر شدن زندگی به ويژه در استان‌های محروم کشور کمک کند و هم باعث استحکام و اعتلای دموکراسی و عدالت اجتماعی در جامعه ایرانی گردد. اما "قوم گرائی" افراطی می‌تواند منجر به تنش، کشمکش، جنگ و عقب ماندگی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن جامعه‌ای شود که می‌خواستيم با قوم گرائی خود به آن خدمت کنيم. همینطور بی توجهی و یا انکار مشکلات و نیازهای مادی و معنوی مردم در مناطق مختلف کشور تحت عنوان حفظ وحدت ملی میتواند خود زمینه شکننده شدن دقیقا همین وحدت ملی را فراهم آورد.

مبارزه ما برای آنست که همه مردم کشور خود را سر فراز، در آرامش، آسایش و آزادی کامل ببینیم. خواست ما بهبود و بالا بردن سطح زندگی همه مردم ایران است.


مثال دیگر برای راه حل غیر جامع: کردستان مستقل
آقای طالبانی رئیس جمهوری عراق در مصاحبه ٢ شهريور ١٣٨٣ با خبرنگار روزنامه نويه تسوريشر تسايتونگ ابراز کرد که تشکيل يک کردستان مستقل نمی‌تواند هدف مبارزات کردهای عراق باشد زيرا اين امر عملی نيست. این صحبت آقای طالبانی، فردی است که سال‌ها مبارزات مردم کرد را رهبری و برای این هدف مبارزه کرده و امروز در یک مقام بالای مسئولیت کشوری است.

واقعيت هم اينست که يک کردستان مستقل نافی تماميت ارضی کشورهای منطقه است و هيچ کدام از این کشور‌ها نه می‌خواهد و نه می‌تواند تغييری را در مرزهای خود تحمل کند. با تجربه‌ای که از کشور‌های مختلف داريم می‌دانيم که هرگونه کوشش در تعريف جديد مرزها و يا تغيير آن میتواند به خشونت و جنگ بیانجامد. با تمام احترامی که برای مرم چچن قائلیم و تجاوزات دولت روسیه به این کشور را محکوم میکنیم، اما واقعیت اینست که جنگ این کشور و روسیه هم به مردم چچن و هم به مردم روسیه ضررهای فراوان زده است و در شرائط کنونی به بهبود زندگی مردم هیچ یک از آنها کمکی نکرده است.

نمونه یک هدف گذاری غیر جامع را در مورد رهبران کرد شاهدیم. آنها از مدت‌ها پیش هدف قوم کرد را خود مختاری و استقلال کردستان تعیین کردند. برای تحقق این هدف زنان و مردان زیادی زندگی و جان خود را از دست دادند و صدمات زیادی به این قوم در ترکیه، عراق، سوریه و ایران و هم به این کشور‌ها وارد آمد.

چون این هدف غیر عملی بود پشتیبانی بخشی از مردم کردستان کافی نبود و مبارزین کرد برای تحقق آن گاه از شوروی، گاه از آمریکا یا کشورهای دیگر کمک گرفتند. در اغلب موارد کمک کنندگان در عوض اینکه بهبود وضع مردم کرد و یا حتی استقلال آنان در نظرشان باشد، از آنان به عنوان اهرمی برای پیشبرد سیاست‌های خود استفاده می‌کردند و وقتی به هدف خود میرسیدند به یکباره آنان را گاهی حتی در بدترین شرائط به حال خود رها می‌کردند.


مساله قومی در ایران

بنظر نگارنده مشکلات اساسی زیر وجود دارند:
١. سطح زندگی مردم در غالب استان‌های مرزی پائین تر از سطح زندگی متوسط مردم در ایران است. احسان هوشمند و ناهید کوهشکاف (١) آمارهائی جمع آوری نموده اند که درصد شهرنشینی، امکانات بهداشتی و درمانی، تعداد پزشک عمومی و متخصص، امید به زندگی، در صد باسوادان در جعیت شش ساله و بالاتر، درصد بیکاران، درصد جمع فعال در بخش کشاورزی و صنعت، تعداد کارگاه‌های بزرگ صنعتی، ارزش سرمایه گذاری در کارگاه‌های صنعتی، استفاده از مدیران بومی در مناطق کردنشین و شاخص‌های فرهنگی استان‌ها را بررسی نموده و به نتایج زیر رسیده اند:
" .. تا سال ١٣٥٥ بر اساس مطالعه بانک جهانی در میان ١٧ کشور برگزیده جهان از شمال و جنوب، برزیل و ایران بیشترین اختلاف منطقه‌ای با معیار سرانه تولید نا خالص منطقه‌ای را داشته اند. آمارهای مربوط به شاخص‌های توسعه در سال ١٣٥٥ نابرابری وتفاوت در سطح برخورداری از شاخص‌های اجتماعی و انسانی توسعه را به نفع چند استان محدود در کشور به نمایش میگذارد. تفاوت در برخی شاخص‌ها از جمله امکانات بهداشتی و درمانی به حدی بود که در مناطق محروم به نسبت سهم جمعیتی تا برابر کمتر از مناطق برخوردار مشاهده میشود. تمرکز نیروهای متخصص و نیز توجه به اصلاح زیر ساخت‌ها و نیز تخصیص اعتبارات دولتی به شکل نابرابر در میان استان‌های کشور سبب شد تا سیمای توسعه در ایران در عرصه‌های مختلف انسانی، اجتماعی و صنعتی و اقتصادی کاملا نا برابر، نا متوازن و متمرکز باشد".
به گفته این محققین در جمهوری اسلامی اقداماتی نیز "در جهت شناسائی مناطق محروم و در جهت حذف تبعیض و نابرابری‌های منطقه‌ای به عمل آمد. بر این اساس دولت مرکزی موفقیت‌هائی را نیز در عرصه محرومیت زدائی و ارتقا شاخص‌های توسعه در استانهای محروم از جمله مناطق کردنشین کشور کسب نمود به نحوی که شکاف دسترسی به امکانات و تسهیلات آموزشی، بهداشتی و رفاهی در برخی موارد به نصف کاهش یافت. اما با تمام این تلاشها هنوز هم استانهای کشور از نظر نرخ رشد شاخص‌های توسعه انسانی و اجتماعی در رده‌های مختلف برخوردار، نیمه برخوردار و محروم قابل تفکیک هستند که متاسفانه استانهای کرد نشین کشور خصوصا کردستان، ایلام و آذر بایجان غربی در رده سوم یعنی استانهای محروم قرار میگیرند. از سوی دیگر در رابطه با شاخصهای اقتصادی و صنعتی توسعه تمرکز گرائی صنعتی تا حدی پس از انقلاب اسلامی تعدیل شده است اما هنوز هم استانهای کردنشین کشور موقعیت مناسبی را در فرایند توسعه صنعتی کشور بدست نیاورده اند و حتی در مواردی رتبه‌های متنازلی نسبت به گذشته کسب نموده اند".
محققین اضافه می‌کنند "ذکر این نکته ضروری است که در کنار مناطق کرد نشین کشور، بخش وسیعی از مناطق مرزی کشور همچون هرمزگان و خراسان (مرز شرقی) و ... به لحاظ شاخص‌های توسعه وضعیت مشابهی را نمایش می‌دهند. ضمن آنکه جزیره‌های محرومیت و توسعه نیافتگی حتی در نزدیکی پایتخت کشور واقعیتی انکار ناپذیر است. لذت «عامدانه» بودن توسعه نیافتگی بخش‌هائی از کشور نمیتواند به لحاظ علمی و کارشناسی مورد تائید قرار گیرد. کما اینکه هیچ گونه سند تاریخی و یا علمی موید عامدانه بودن کم توجهی به مناطق کمتر توسعه یافته کشور در طی بیش از پنجاه سال نظام برنامه ریزی کشور نمی‌باشد".
نویسندگان سپس نتیجه می‌گیرند:"اما این واقعیات موجب نمی‌شود که در برنامه‌های آتی توسعه کشور روند سابق تداوم یابد. بلکه وضعیت نابرابر موجود در اقصی نقاط کشور ایجاب می‌نماید که محرومیت زیادی و گسترش عدالت اجتماعی در الویت‌های برنامه ریزی کشور قرار گیرد. بی گمان توجه بیشتر به مناطق محروم و خصوصا مناطق کرد نشین کشور یکی از عوامل اساسی تحکیم بنیان‌های همبستگی ملی به شمار میرود".
ذکر این نکته نیز لازم است که رشد متفاوت مناطق مختلف کشور مشکلی است که حتی کشورهای پیشرفته نیز وجود دارد. برای نمونه مناطق نزدیک به مرز آلمان شرقی سابق در آلمان غربی رشد متناسبی نداشته اند و حکومت آلمان سرمایه گذاری در این مناطق را با وسائل ممکن مانند دادن وام‌های کم بهره تشویق میکند. روشن است تفاوت‌ها در کشورهای یاد شده به مراتب کمتر از تفاوت‌ها در ایران است.

٢. فرهنگ و زبان‌های قومی امکانات کافی برای رشد و شکوفائی بیشتر ندارند.
کدام ایرانی خرد گرا به خود نبالید وقتی گروه هنرمندان کرد هنگام دریافت جائزه صلح از طرف شیرین عبادی هنرنمائی کرد؟ کدام ایرانی به خود نمیبالد وقتی گروه‌های هنرمندان ترک، لر و ... به زبان‌های قوم خود و با لباس‌های محلی به نمایش می‌پردازند؟ اگر بنیاد گرایان مذهبی را کنار بگذاریم غیر قابل تصور است سایر هموطنان ما پشتیبانی همه جانبه از زبان، موسیقی و فرهنگ‌های محلی که جزئی از فرهنگ غنی ایرانی هستند به عمل نیاورند.

٣. تمرکز فوق العاده در کشور و عدم توجه کافی به ضرورت رشد کادر‌های سیاسی، فرهنگی، محلی در استان‌ها. بخش قابل ملاحظه از کارهائی که میتوانند و باید در استان‌ها انجام گیرند هنوز در مرکز صورت میگیرند.

مشکلات فوق همراه با فقدان آزادی، فقدان محیط بحث و بررسی آزادانه برای بر طرف کردن مشکلات و در مواردی عدم آگاهی کافی از تجربیات به دست آمده در سایر نقاط جهان، دست به دست هم داده و باعث پیدایش قومیت گرائی افراطی میان عده‌ای از روشنفکران قومی و مشکلات روبنائی جدیدی شده است. از طرف دیگر مثلا رویدادهای آذربایجان در اواخر جنگ دوم جهانی و نقش اتحاد جماهیر شوروی در آن باعث شده که گاهی با پیشنهادات منطقی روشنفکران قوم گرا نیز با بدبینی برخورد می‌شود.

پیشنهاداتی که تا کنون از طرف گروه‌های قومی طرح شده اند اغلب ساختاری هستند مانند تمرکز زدائی، خودمختاری و فدرالیسم. باید توجه داشت مسائلی که ما با آن روبرو هستیم در بسیاری کشورهای دیگر با شدت و ضعف بیشتر یا کمتر وجود داشته اند. نگاهی به راه حل‌های انتخاب شده نشان می‌دهد که هر کشور راه حل ويژه خود را پیدا کرده است. پس اگر یک راه حل برای کشوری مثبت بود، لزوما همان راه حل برای ایران هم مناسب نمی‌باشد. در دنیا یک نسخه پیچیده و روشن برای تمرکز زدائی، خودمختاری و یا فدرالیسم وجود ندارد. مثلا در انگلستان تقسیم مسئولیت‌ها میان مرکز و استان طور دیگری حل شده است تا مثلا در فرانسه. فدرالیسم در آلمان با فدرالیسم در سویس و هردو با فدارلیسم آمریکا تفاوت‌های اساسی دارند. پس اگر راه حلی ارائه میدهیم باید نشان دهیم که واقعا برای ایران نیز مناسب است، مشکلات ما را رفع می‌کند و جامع است یعنی مشکلات بزرگ تر جدیدی ایجاد نمی‌کند.

به اعتقاد نگارنده تغییر ساختاری لازم استقرار دموکراسی و آزادی است و این تغییر همانطور که در زیر خواهیم دید بهترین امکان برای تمرکز زدائی و حل سایر مشکلات قومی را فراهم میکند.

قبل از پرداختن به راه حل‌ها لازم است روشن شود که بر قراری نظام استبدادی در ایران – به ويژه در دوران پس از مشروطیت – سلطه یا تفوق قوم خاصی نبوده است. آنچه که همواره مورد تهدید و تجاوز قرار گرفته، آزادی‌های فردی و اجتماعی و حق حاکمیت مردم بوده است. تا قبل از انقلاب مشروطیت هویت ملی ایرانیان حالت سنتی داشت و بیشتر از بالا و گاه با زور بازوی قبایل مختلف بر پا شده بود. هویت ملی ایرانی بر اساس قبول حق حقوق یکدیگر توسط آحاد ملت بیشتر از انقلاب مشروطیت به بعد رواج یافت «احمد اشرف (١)».


استقرار حاکمیت ملی و بهبود زندگی مردم، شرط اساسی حل مساله قومی

این سوال مطرح است که چرا در روسیه، یوگسلاوی، عراق و در مواردی ایران اختلاف نظر میان اقوام یا میان آنها و دولت مرکزی بیشتر و در کشورهای با سابقه دموکراسی این اختلافات به مراتب کمتر به خشونت و تعمیق اختلافات می‌انجامند؟ میدانیم که در بلژیک، کانادا حتی فرانسه میان اقوام یا اقوام و دولت اختلافاتی وجود دارند ولی این اختلافات هیچگاه به خشونت مهمی نکشیده است. چرا در چچن، یوگسلاوی و رواندا هزاران نفر به علت اختلافات قومی کشته میشوند ولی مثلا در بلژیک علی رغم اختلافات قومی آشکار از تلفات صحبتی نیست؟

در اینجا چند عامل تعیین کننده به نظر می‌رسند. دموکراسی، سطح زندگی مردم و سطح فرهنگ سیاسی که خود تا حد زیادی نتیجه زندگی در دموکراسی است. وقتی دقت میکنیم می‌بینیم هر جا که آزادی و دموکراسی بیشتر حاکم و سطح زندگی مردم بالاتر بوده بهمان نسبت تنش و خشونت به حد اقل رسیده و سطح فرهنگ سیاسی بالا رفته است. نشانه بالا رفتن فرهنگ سیاسی آن است که طرفین در صدد گفتگو، تحمل، تفاهم و احترام به نظر یکدیگرند و داوطلبانه اقدامی که ممکن است باعث سوء تفاهم دیگری و یا قطع ارتباط شود، نمیکنند. کوشش دارند رابطه با طرف مقابل را حفظ کنند در عین اینکه دیدگاه و نظرخود را با صراحت ولی دوستانه با وی در میان می‌گذارند.

طرفداران دموکراسی خواهان گفتمان و تفاهم هستند. دیکتاتوری‌ها نه توان گفتمان و تفاهم را دارند و نه از اتحاد و تفاهم ملی خوشنود میشوند. آنها در مواردی هم که خود را در خطر ببینند کوشش میکنند به اختلافات دامن زنند و مشکلات را بیشتر کنند.

در دموکراسی کليه آحاد ملت صرفنظر از قوميت، مذهب، نژاد و جنس از حقوق مساوی برخوردارند. تقويت خود گردانی‌های محلی و همچنين پشتيبانی از سنن و فرهنگ اقوام، صلح و تفاهم و تساوی کامل ميان همه مردم، لازمه و باعث بقای دموکراسی است. در سايه آزادی و در محيطی سالم و خالی از تشنج می‌شود مشکلات را طرح نمود و مناسب ترين راه حل‌ها پيدا کرد. طرح روشن خواسته‌ها و فعاليت سياسی بدور از خشونت برای تحقق بخشيدن به آنها حق همه مردم ايران است.

نخبگان قومی وظیفه دارند که هویت و مقاومت جامعه در برابر قدرت حاکم را به صورت ملی و همگانی در آورند نه اینکه آنرا در قالب محلی و قومی نگاه دارند و یا با متمرکز نمودن نیروها روی مسائل متعدد همه خود و هم مبارزه برای دموکراسی را تضعیف کنند.

قوم گرائی افراطی گاهی باعث میشود روشنفکران تصور کنند قوم آنان میتواند به تنهائی با مشکلات روبرو شود و در سطح جهانی نقشی ایفا کند. حال آنکه امروز حتی کشورهای بزرگ دنیا نیز دریافته اند که به تنهائی کاری از پیش نمی‌برند و به متحدینی نیاز دارند. به این جهت اکثرا به دنبال بستن پیمانهای گوناگون با دیگران و بخصوص کشورهای مجاور خود هستند.

پس مبارزه با هدف استقرار حاکمیت ملی که تساوی کليه آحاد ملت در مقابل قانون جزئی از آنست یک قدم اساسی و زیر بنائی برای حل مسائل قومی است و اتحاد و همکاری همه دموکرات‌های ایران در این راه ضروری است. تحقق دموکراسی و همراه آن عدالت اجتماعی نیاز به اتحاد و پشتیبانی اکثریت قاطع مردم ایران دارد. این هدف اساسی است و درست آنست همگی ما از پراکنده نمودن نیروها خود داری نموده، و آن را در صدر برنامه‌های خود قرار دهیم.

ملیت در دموکراسی که اصل شهروندی، برابری آحاد ملت بدون در نظرگرفتن قومیت، جنسیت، اصل و نسب، نژاد، زبان، زادگاه و منشا عقیده و ايمان، باورهای سیاسی و مذهبی در مقابل قانون در قانون اساسی کشور تضمین شود، احساس هویت ملی به معنای مدرن آن تعمیق خواهد یافت. در دموکراسی مذاهب (شیعه، سنی، مسیحی، یهودی، زرتشتی و غیره) یا اقوام (فارس، ترک، کرد، ترکمنی، عربی، عبری و ارمنی و غیره - صرفنظر از اینکه فارس‌ها را یک قوم بشمار آوریم یا نه -) در مقابل قانون مساوی هستند.

نگاهی به سرعت رشد کشورها در دنیای امروز، بخصوص کشورهائی که از نظر دموکراسی پیشرفته اند و خرد را در حل مسائل بکار میگیرند، نشان میدهد که اگر ما در عوض حل مشکلات خود در جنگ و جدال با یکدیگر باشیم، عقب افتادگی ما افزون میشود.

متاسفانه وقتی حتی به کشورهای دموکرات جهان در اروپا و آمریکای شمالی مینگریم متوجه میشویم که آنها در سایر مناطق جهان تا کنون بیشتر از دیکتاتورهائی مانند محمد رضا شاه، خمینی، طالبان، صدام پشتیبانی کرده اند و به رهبران دموکرات و معتدل مانند مصدق، بختیار، لومومبا و آلنده به سبب دفاع آنان از منافع ملیشان بی اعتنائی نموده و یا حتی عناد ورزیده اند. علت اینست که در جهان رقابت شدید است و کشورهای قدرتمند از تمام وسائل استفاده می‌کنند تا جریان مواد خام را به کشورهای خود تضمین نمایند. بنابراین باید عقل و خرد خود را به کار گیریم و به دام‌هائی که برای ما می‌چینند نیافتیم. "قومی گرائی" افراطی و "ملی گرائی" افراطی بجای تساهل و اعتدال هر دو ما را به چنین دام‌هائی می‌اندازند.

حمله صدام حسین به ایران و از بین رفتن ملیونها نفر، خسارات عظیم، سرازیر شدن پول‌های ملت ما به جیب سودا گران اسلحه و تضیف موقعیت ما و اعراب در جهان یک نتیجه از ندانم کاری‌های خمینی و رژيم او بود. اسرائیل و آمریکا قبل از آمدن خمینی میدانستند که او در اثر دشمنی با اعراب مصر خواهد بود و هم ایرانیان و هم اعراب را سر گرم جنگ خواهد نمود. بدین ترتیب اسرائیل خواهد توانست در این مدت به برنامه‌های خود بپردازد(٣). این بود که به مقاومت مردم در مقابل افراطی گری خمینی اعتنائی نکردند و مثلا در ارتش موانعی را نیز از سر راه وی برداشتند. نتایج مذهب و یا قومیت گرائی افراطی را نه تنها در ایران بلکه پس از فروریزی اتحاد جماهیر شوروی در اروپای شرقی، در بالکانیزاسیون و در نسل کشی روآندا دیده ایم.

صدهاهزار عراقی در اثر حمله آمریکا به عراق جان خود را ازدست داده اند. این کشور دست به حمله زد زیرا آن را به نفع خود می‌دانست. حال آنکه نتایج امروز آن حمله قابل پیش بینی بود. امروز اگر آمریکا صحبت از دموکراسی در منطقه میکند باز هم بیشتر به جهت منافع و استراتژی جهانی خودش است. ما از این اقدام خوشوقتیم در عین اینکه میدانیم هرکشور منافع خود را دارد و ما در مبارزه برای دموکراسی در اصل فقط میتوانیم بر اراده ملت خود تکیه کنیم.

اما با استقرار دموکراسی مشکلات قومی طرح میشوند اما هنوز حل نمیشوند و باید با روش‌های درست برای حل آنها همراه با بهبود زندگی مردم قدم برداشت.

روش برخورد به پیشنهادات برای حل مشکلات قومی

روش خرد گرائی انتقادی و تفکر جامع برای حل مسائل اجتماعی رعایت نکات زیر را در ارائه راه حل برای مسائل اجتماعی ضروری می‌داند:

١. راه حل‌هائی که انتخاب می‌کنیم حتی الامکان طوری باشند که اگر به نتیجه نرسیدیم و یا نتیجه منفی بود، ضررهای بزرگ یا غیر قابل جبرانی نداشته باشیم.
٢. به دنبال راه حل‌های جهانشمول و مدل‌های عمومی نباشیم بلکه در فکر پیدا کردن راه حل برای مسائل خاص خود باشیم. پیدا کردن راه حل‌های جهان شمول هم وقت بیشتری می‌گیرند و هم ممکن است در موارد خاص نتایج خوبی ندهند. باید حتی الامکان از ایدئولوژیک دیدن مسائل خود داری کنیم.

تمرکز زدائی با رعایت روش و نکات فوق از یکطرف ظرفیت و توان کلی جامعه را بالا میبرد و از طرف دیگر کادرهای اداری، سیاسی و اقتصادی لازم برای اداره بیشتر امور را در استان‌ها به وجود می‌آورد که میتوانند هم در سطح محلی و هم در سطح کل جامعه منشا اثر باشند. «احسان هوشمند و ناهید کوهشکاف (١)».

نکاتی که باید در اجرای هر راه حل پیشنهادی رعایت شوند عبارتند از:
الف - مبارزه برای حل مسائل قومی اگر با خواست حفظ تمامیت ارضی همراه نباشد، خطر تجزیه را در بر دارد، تهدیدی برای صلح در منطقه، منافی هدف بهبود وضع مردم و استقرار دموکراسی و نتیجتا نقض غرض است.
ب – زبان فارسی زبان رسمی کشور و به عنوان وسیله‌ای برای ارتباط در سطح ملی لازم است. زبان فارسی با پشتوانه غنی سرمایه‌ای است که اگر آنرا نداشتیم باید آنرا ایجاد مینمودیم.

بحث در مورد راه‌های عملی حل مشکلات قومی پس از تعیین اهداف و خطوط اصلی کار بیشتر به یک امر کارشناسی تبدیل میشود. مهمترین نکته توجه به خواست‌های طرح شده و برخورد به آنهاست. لازم است نقد و بحث در مورد این پیشنهادات حتی الامکان به صورت علنی و شفاف صورت گیرد تا سطح آگاهی عموم در مورد امکانات و مشکلات بالا رود.

اخیرا طرفداران‌ جنبش‌ قوم‌ گرايانه‌ در آذربايجان‌ خواسته‌های خود را جمع آوری و در سندی ارائه داده اند که در ٨ تیرماه ١٣٨٤ برابر ٢٩ ژوئن ٢٠٠٥ در سایت اعتماد انتشار یافت. ارائه این سند علی رغم اینکه بعضی نکات آن مثلا "جلب‌ مشاركت‌ مردمی از طريق‌ توزيع‌ قدرت‌ سياسی" هنوز به حد کافی دقیق نیست، اقدامی ارزنده است و بنظر میرسد غالب نکات آن مورد نظر سایر گروه‌های قومی نیز باشد. دقیق تر نمودن ین خواست‌ها، در بحث و بررسی بخصوص با کارشناسان باید قدم‌های بعدی باشند. چنین بحث‌ها اگر با احترام به اختلاف نظرها، تساهل، خردگرائی و با روحیه مسئولانه صورت گیرند نه تنها کمکی اساسی به رشد آگاهی همه ما از امکانات، موانع، مشکلات خواهد بود، بلکه همانطور که قبلا اشاره رفت کمک به بهتر نمودن ساختارها و همچنین تقلیل سو تفاهمات و تقویت همبستگی ملی ما خواهد بود.


نظرات طرفداران‌ جنبش‌ قوم‌ گرايانه‌ در آذربايجان به عنوان پایه بحث کارشناسی:
اطلاع‌رسانی بي‌طرفانه‌ در رسانه‌های ملی و نظارت‌ بر كار مطبوعات‌ محلی و قومی در مناطق‌ آذري‌نشين‌.
توجه‌ به‌ تفاوت‌های فرهنگی اقوام‌ در رسانه‌ها و احترام‌ گذاشتن‌ به‌ زبان‌ها و گويش‌های محلی در محصولات‌ فرهنگی توليدی صدا و سيما.
فراهم‌ كردن‌ امكان‌ تدريس‌ زبان‌های قومی در دانشگاه‌ها به‌ صورت‌ علمی و تخصصي‌.
توجه‌ به‌ استفاده‌ از مديران‌ بومی شايسته‌.
كسب‌ اطلاعات‌ دقيق‌ در مورد مولفه‌های زبانی‌، مذهبی‌، درآمد، جمعيت‌ و پراكندگی مردم‌ آذربايجان‌ و برنامه‌ريزی بر اين‌ اساس‌.
توجه‌ بيشتر به‌ شبكه‌های راديو و تلويزيونی محلی و افزايش‌ كميت‌ و كيفيت‌ برنامه‌های توليدی و جذب‌ مخاطبان‌.
انتخاب‌ اسامی خيابان‌ها، مراكز آموزشی و دانشگاه‌ها از ميان‌ شخصيت‌ها و نخبگان‌ محلی و قومی‌، برای حفظ‌ تاريخ‌ و فرهنگ‌ منطقه‌.
جلب‌ مشاركت‌ مردمی از طريق‌ توزيع‌ قدرت‌ سياسی‌.
تقويت‌ مناسبات‌ با كشورهای همسايه‌ بر پايه‌ پيشينه‌ تاريخی و اشتراك‌ فرهنگی چند صد ساله‌ و با تاكيد بر جنبه‌های دينی‌، مذهبی‌، فرهنگی و ادبی‌.
مطالعه‌ دقيق‌ و جامع‌ توانايي‌ها و ظرفيت‌های توسعه‌ اقتصادی و اجتماعی استان‌های آذری‌نشين‌، رفع‌ كاستي‌ها و شتاب‌ دادن‌ به‌ طرح‌های توسعه‌ اقتصادی و فرهنگی و ايجاد اشتغال‌.
تقويت‌ جايگاه‌ تاريخی ايران‌ در جهان‌ با استفاده‌ از نخبگان‌ فرهنگی آذری زبان‌.


-------------------
1) ايران، هويت، مليت، قوميت به کوشش دکتر حميد احمدی موسسه تحقيقات و توسعه علوم انسانی
2) گونتر اوسيميتس http://beat.doebe.li/bibliothek/pd01703.html
3 ) پول خون نوشته آری بن مناشه ترجمه دکتر مسعئود انصادری
4) مبارزه موثر برای دموکراسی، نوشته همایون مهمنش
http://www.melliun.org/didgah/mehmanesh2.htm