ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 03.11.2010, 5:49
کشتار در سکوت

حسین باقرزاده
سه‌شنبه 11 آبان 1389 – 2 نوامبر 2010
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

جمهوری اسلامی باز به یکی از عادت‌های دیرین خود بازگشته است: کشت، کشتار، کشتار مکرر و آن هم در سکوت. بنا به گزارش‌های موثق، در یک سال و نیم گذشته، سدها نفر در زندان وکیل‌آباد مشهد حلق‌آویز شده‌اند[1]. مقامات رژیم وقوع این کشتارها را تلویحا یا تصریحا تأیید کرده‌اند، ولی از ارائه هرگونه رقم و عددی سر باز می‌زنند. این اعدامیان ظاهرا تماما به اتهامات مربوط به مواد مخدر به مرگ محکوم شده بودند. در بسیاری از موارد، بستگان و خانواده‌های آنان از سرنوشت آنان و روز و زمان اعدامشان آگاهی نداشته‌اند، و پس از مرگ نیز تنها بعد از پرداخت «پول طناب» توانسته‌اند اجساد آنان را تحویل بگیرند. قربانیان همه ایرانی نبوده‌اند وبلکه تعداد زیادی افغان و دست کم دو آفریقایی نیز در بین آنان دیده شده‌اند. و در ورای همه این‌ها این سؤال مطرح است که چرا سکوت؟ آن هم نه فقط سکوت مقامات رژیم و بلکه سکوت اپوزیسیون و جامعه مدنی نیز؟

عطش جمهوری اسلامی برای قتل و کشتار پدیده جدیدی نیست. این نظام، که همان طور که قبلا یک بار نوشته‌ام باید به حق آن را جمهوری اسلامی اعدام نامید[2]، از اولین روز استقرار خود با قتل و اعدام سر و کار داشته و پایه‌های خود را بر آن بنا کرده است. اعدام به واقع «اقتضای طبیعت» آن است. و واقعا از رژیمی که در دهه اول حیات خود به کشتارهای گروهی سد سد و هزار هزار دست زده است، شگفت نیست که امروز هم به عادت دیرین خود باز گردد و بی‌پروا آدم بکشد. ولی نه آن روز تنها رژیم مسئول آن جنایات بود، و نه امروز باید تمامی مسئولیت کشتارهای زندان وکیل‌آباد مشهد را به پای رژیم نوشت. رژیم اگر در باره این کشتارها سکوت می‌کند، می‌توان در باره انگیزه‌های آن گمانه‌زنی کرد. ولی سکوت اپوزیسیون و جامعه مدنی در برابر این موج از خشونت و جنایت بیشتر نگران کننده است.

در این که کشتن و اعدام خشونت است بحثی نیست. گرفتن جان انسان به عمد، آن هم یک انسان اسیر و بی‌دفاع، بارزترین مصداق خشونت است. به همین دلیل، نهادهای حقوق بشری کاربرد اعدام را حتا در مورد بدترین جنایتکاران مجاز نمی‌دانند. و به همین دلیل اکثریت قاطع کشورها و جامعه جهانی از اجرای آن دست کشیده‌اند، و مجمع عمومی سازمان ملل خواهان توقف کامل آن در جهان شده است. جمهوری اسلامی نیز به دلیل تعهدات بین‌المللی ایران تحت اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق حقوق مدنی و سیاسی که مجازات‌های خشن، ناانسانی و تحقیرآمیز را منع کرده (و اعدام یکی از مصادیق آن بشمار می‌رود) موظف است که اعدام را قطع کند. ولی خشونت، به انواع مختلف آن - از شکنجه و شلاق گرفته تا قطع عضو و اعدام و سنگسار - برجسته‌ترین خصوصیت کرداری این رژیم است، و تصور یک جمهوری اسلامی بدون خشونت بلاتصدیق به نظر می‌رسد.

از بحث خشونت که بگذریم، اعدام‌های رژیم حاکم بر ایران مصداق جنایت نیز هست. چرا که روند عمومی در محاکمات منجر به حکم اعدام در جمهوری اسلامی، به خصوص در مورد کسانی که به دلیل فقر و محرومیت از امکان استفاده از وکیل برخوردار نیستند، ناعادلانه و فاقد رعایت حد اقل موازین حقوقی و قانونی یک محاکمه منصفانه است. نمونه‌های فراوانی وجود دارد که حتا در بهترین نظام‌های قضایی و با رعایت عالی‌ترین استانداردهای حقوقی و قانونی، افرادی به اشتباه مقصر شناخته شده و به مرگ محکوم شده‌اند (و این خود یکی از قوی‌ترین استدلال‌ها علیه مجازات اعدام بشمار می‌رود). این پدیده در نظامی مانند جمهوری اسلامی که کمترین اصول قضایی یک محاکمه عادلانه در آن رعایت نمی‌شود به مراتب بیشتر اتفاق می‌افتد. در هر صورت، کشتن افراد پس از محاکمات ناعادلانه، بر اساس اعترافاتی که معمولا زیر فشار یا شکنجه گرفته شده، و بدون حضور وکیل و رعایت موازین قانونی، خلاف قانون است و جنایت تلقی می‌شود. اکثریت قاطع اعدام‌های جمهوری اسلامی، حتا بر اساس قانون اساسی و قوانین موضوعه خود این نظام، مصداق جنایت است.

این واقعیت که بی‌گناهان در این رژیم اعدام می‌شوند، مورد تأیید خود مقامات رژیم و حتا کسانی که دست به این جنایت می‌زنند نیز قرار گرفته است. صادق خلخالی که بلافاصله پس از انقلاب مستقیما از خمینی جواز قتل و کشتار و جنایت گرفته بود، امکان کشتن بی‌گناهان را نفی نمی‌کرد و بلکه به آنان وعده بهشت می‌داد. امروز هم یکی از خلف‌های او، دادستان کل کشور محسنی اژه‌ای، رسما می‌گوید «بعضی از افرادی که مواد مخدر از انها کشف مي‌شوند قاچاقچی اصلی نيستند ... بلکه قاقچاقچی اصلی اين افراد را فريب مي‌دهد در حالی که خودش در جای امنی نشسته است فرد ديگری به جای او محاکمه و حتا اعدام مي‌شود»[3]. یعنی برای او اصلا مهم نیست که فرد بی‌گناهی به جای «قاقچاقچی اصلی» اعدام ‌شود، چرا که در عین حال می‌گوید به دادستان های کل دستور داده است که متهمان مربوط به مواد مخدر در کوتاهترين زمان ممکن محاکمه شوند و بدون «هيچگونه رحمی» حکم اعدام آنان اجرا شود.

اعتراف به امکان بی‌گناه بودن افرادی که به دستور مقامات رژیم جمهوری اسلامی کشته می‌شوند، چیزی جز اعتراف به جرم و جنایت نیست. این اعتراف از سوی کسانی صورت می‌گیرد که به نام خدا و اسلام و قرآن بر مردم حکومت و تحکم می‌کند. اینان اگر به آن چه که مدعی‌اند ایمان داشته باشند، می‌دانند که کشتن تنها یک آدم بی‌گناه به تعبیر قرآن هم‌سنگ «کشتن همه انسان‌ها»[4]، یعنی بزرگترین جنایت قابل تصور در جهان است. و راستی اگر کسی به این گفته ایمان داشته باشد، آیا می‌تواند بدون این که دستش بلرزد هرگز حکم اعدامی را صادر یا امضا کند، چه رسد به این که هم‌چون خلخالی و اژه‌ای بدون هیچ عذاب وجدان به راحتی از کشتن افراد بی‌گناه سخن گوید و آن را عادی جلوه دهد؟

به هر حال، ما با رژیمی سر و کار داریم که به خشونت و قتل و کشتار و جنایت خو گرفته است، و هیچ مانع اخلاقی، قانونی یا مذهبی بر سر راه خود نمی‌شناسد. رژیم البته به حربه اعدام برای ارعاب مخالفان خود و مبارزان دموکراسی و حقوق بشر نیاز دارد، و در کاربرد آن علیه مخالفان سیاسی خود دریغ نورزیده است. اعدام‌های سیاسی در سال‌های اخیر به خصوص در بلوچستان، کردستان و خوزستان افزایش یافته و پس از انتخابات خرداد 88 در مناطق مرکزی کشور هم رواج یافته است. ولی بیشترین قربانیان این سیاست جنایتبار رژیم جمهوری اسلامی مطرودان و محرومان جامعه هستند که به این یا آن بلیه اجتماعی گرفتار شده و احیانا به جرم و جنایتی دست زده‌اند، و بعد به عنوان قاتل و قاچاقچی و اوباش و اراذل و مانند این‌ها دسته دسته روانه گورستان شده‌اند. ضعیف‌کشی یک خصیصه اصلی رژیم در کاربرد مجازات اعدام است. بیهوده نیست که بیشترین قربانیان سیاسی اعدام‌های رژیم بلوچ و کرد و عربند، و افغان‌ها نیز بخشی بیش از حد (به تناسب جمعیت) از قربانیان عادی آن را تشکیل می‌دهند.

و اکنون سؤال این است که چرا جامعه مدنی ایران و اپوزیسیون جمهوری اسلامی در برابر این موج جنایت و خشونت عموما سکوت کرده و واکنش مناسب نشان نمی‌دهد؟ در هفته‌های اخیر که اخبار این اعدام‌ها به بیرون درز کرده، چند سازمان سیاسی و مدنی آن را محکوم کرده‌اند؟ چند سایت خبری و سیاسی اپوزیسیون و یا اصلاح‌طلب به این خبرها اهمیت لازم را داده‌اند و آن را در صدر اخبار خود قرار داده‌اند؟ چرا در اظهارات و بیانیه‌های آقایان کروبی و موسوی و سایر شخصیت‌های اصلاح‌طلب از این جنایت‌ها ابراز انزجار نمی‌شود؟ چرا هنوز لغو اعدام در دستور کار جامعه مدنی ایران و فعالان آن قرار نگرفته است؟ آیا تردیدی وجود دارد که تا هنگامی که رژیم بتواند از حربه اعدام استفاده کند از کاربرد آن علیه مخالفان سیاسی خود نیز ابا نخواهد کرد؟ آیا وقت آن نرسیده است که حربه اعدام از دست این «زنگی مست» گرفته شود[5]؟ آیا سکوت در برابر کاربرد اعدام علیه محرومان و مطرودان جامعه، رژیم را در کاربرد بیشتر آن، از جمله علیه مخالفان سیاسی رژیم، تشویق نمی‌کند؟ آیا تردیدی وجود دارد که تا هنگامی که اعدام وجود داشته باشد افراد بی‌گناهی نیز قربانی آن می‌شوند؟ و آیا سکوت در برابر این موج جنایت و خشونت، آدمی را در این جنایت و ادامه و تکرار آن سهیم نمی‌کند؟


--------------

[1] http://news.gooya.com/politics/archives/2010/11/112843.php

[2] http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/21743/

[3] http://news.iran-emrooz.net/index.php?/news1/24839/

[4] قرآن سوره 5 آیه 32

[5] http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/22407/




نظر کاربران:

آقای باقرزاده خوشبختانه شما می نویسید. و اما بدبختانه جامعهی مدنی ایران در خواب است. کشتار در سراسر ایران جریان دار د. ایرانیان خارج از کشور متاسفانه در سرگرمی های خودشان و رفاه نسبی خودشان غرقند و کاری نمی کنند. دوستی که تازه از آلمان برگشته بود از نوعی تخدیر و روزمره گی ایرانیان خبر می داد. ایکاش هر ایرانی خارج از کشور ده دقیقه وقتش را صرف ایران می کرد. ایکاش با اینهمه خشونتی که در حق ایران و ایرانی می شود ما همگی بیدار شده بودیم. و ایکاش نفت نداشتیم. و ایکاش شعار ما ، حتا شعار سکولار ها و لاییک های ما اینهمه مذهبی نبود! ایکاش می توانستیم حتا به قتلان هم و آدمکشان هم اجازه دهیم زندگی کنند تا بفهمند اشتباه کرده اند. ایکاش! ایکاش انقلاب سبز بزودی بزودی پیروز شود که رنگش رنگ زندگی ست. و ایکاش شعار : خمینی عزیزم بگو که خون بریزم در چاه خانه‌ها دفن شود!