ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 08.09.2010, 5:02
جنبش اخلاقى سبز

کامیار بهرنگ
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

"ميرحسين موسوى" در اكثر بيانيه ها و سخنرانى هايش از انحطاط اخلاق در مديران و گسترش آن سخن مى گويد، در اوج تبليغات انتخاباتى يكى از شعار هاى مطرح " دروغ ممنوع" مى شود كه خطاب به "محمود احمدى نژاد" سر داده مى شد، در اين حال ما شاهد آن بوديم كه در دوران تبليغات انتخاباتى و حتى بعد از آن با اوج گرفتن جنبش سبز بخش بزرگى از ناهنجارى هاى اجتماعى ناپديد شدند و اخلاقيات و روابط اخلاقى جايگزين شدند. اين نوع نگاه حتى در مناظره ى " مير حسن موسوى" و "محمود احمدى نژاد" نيز ديده مى شد كه بسيارى معتقد بودند حتى اگر در مبارزه ى سياسى و در مقابل دوربين شكست سياسى براى "موسوى " همراه داشته است اما او برنده ى مناظره اخلاقى بوده است (در مورد شكست سياسى خود بحث است كه چنين بوده و يا نه) اما به هر سوى فرداى آن روز خيلى ها بر حفظ اخلاق از سوىى و شكسته شدن لخت و وقيحانه ى اخلاق در برابر چشم ميليون ها بيننده از آن سو طرف تاكيد داشتند. اين داستان ها را در كنار بيانيه هاى مستمر " مير حسين موسوى " كه قرار دهيم كه همواره بر پايبندى به اصول اخلاقى تاكيد دارد ضرورت يك تحول اخلاقى – اجتماعى در ميان جنبش سبز را نمايان مى سازد. اين همان اصولى است كه خود ِ "مير حسين موسوى" هم در يكى از آخرين ديدار هايش با جوانان و دانشجويان به آن تاكيد كرده و آن را از اهداف شرافتمنئانه ى جنبش سبز مى داند.
اين موضوع كه اخلاق اجتماعى مردم در طى اين چند سال به طور ملموسى با چالش هاى اساسى مواجه شده است ، بر هيچ كس پوشيده نيست، اين امر نيز بديهى است كه تنها دولت " محمود احمدى نژاد" مسئول آن نيست نيز امرى است مسلم ، اما نكته ى فاجعه بار ان است كه ما با روى كار آمدن "سيد محمد خاتمى" شاهد ادبياتى ديگر گون از سياست مداران شديم ، ادبياتى كه باعث آرامش و باعث تفكر مى شد، ادبياتى در آن اخلاق موج مى زد و متانت به زيباىى جارى بود، اما در اين دوره ى ۵ ساله شاهد رئيس جمهورى بوديم كه مخالفانش را بزغاله خطاب مى كند، با ادبيات لمپنى در مورد مسائل جهانى سخن مى گويد و به صراحت دروغ مى گويد. در اين دوران ۵ ساله است كه حتى اخلاق ِ مذهبى به خرافه هاى مذهبى كشيده شده است و هيات دولت با يك صندلى خالى تشكيل جلسه مى دهد و رئيس جمهور، خود را نماينده اىى الهى مى داند كه هاله ى نور او را از شر دشمنانش در امان مى دارد و بسيار موراد ديگرى كه هيچ تناسبى با يك ذهن مذهبى حتى ندارد و تنها تراوشات يك تفكر مرتجع و خرافى است. در اين ميان مى توان به مواردى اشاره كرد كه هر كدام براى يك صاحب منصب مى تواند باعث تاسف باشد حال آن كه رئيس شوراى انقلاب فرهنگى (در حال حاظر "محمود احمدى نژاد") همه را در خود خلاصه كرده است. اين نوع ادبيات را حتى مى شود در تركيب هيات دولت نيز ديد، هياتى كه "غلامحسين الهام" زمانى سخنگوى آن بود و به ادبيات منحصر به فرد رئيس اش غبطه مى خورد، به وزارت علومى كه وزيرش دانشگاه ها را تهديد مى كند كه با خاك يكسان مى كند و اين آخرى كه ديگر معاون اول رئيس جمهور توهينى آشكار به مردم بريتانيا مى كند آنها را خرفت مى نامد، داستان ادامه دارد اما دروغ هاى دولتى چنان بود كه وزير كشور را مجلس همسو و همراه رئيس جمهور به دليل ارائه مدرك دروغين بركنار مى كند.
با اين حال اين موضوع در جامعه گشترده تر شده است و فاجعه ى اخلاقى كه اساسا پايه هاى اقتصادى دارد، با بالا رفتن تورم، بيشتر شدن فاصله ى طبقاتى و بى كارى وحشتناك در كشور، هر روز بيشتر از ديروز چهره ى ايران را در هم فرو مى برد. در اين حال نقش سازنده ى جنبش سبز مى تواند جدا از ابعاد سياسى كه به همراه داشته است و در بهترين حالت خود باعث همگراىى بسيارى از نيروهاى سياسى كه به مبارزه عليه ديكتاتورى و براى رسيدن به حقوق حقه ى مردم در تحت آزادى و استقلال و براى دست يابى به حداقل هاى عدالت اجتماعى، گرد هم آورده است، در جريان اجتماعى نيز مى تواند سازنده تر باشد. تاكيد من بر آن است كه اين نقش به صورت موازى همراه جنبش تا به امروز نقش داشته است اما اين نقش مى تواند پررنگ تر و سازنده تر خود را نشان دهد.
راهكار اساسى در اين مورد مى تواند نمايش هاىى باشد كه در راه مبارزه ى مدنى و شيوه هاى مبارزه بدون خشونت تا به امروز اجرا شده است. شعار نويسى هاى " مرگ بر ديكتاتور" به روى اسكناس ها مى تواند جنبه ى اخلاقى به خود گيرد ، به طور مثال " يك سبز دروغ نمى گويد" يا " يك سبز به قوانين رانندگى احترام مى گذارد" اين موضوع چندين جنبه ى مثبت مى تواند همراه داشته باشد، اول آنكه باعث تحركى نوين در بدنه ى جنبش خواهد شد، دوم آنكه مرز بندى اخلاقى در جامعه را با رعايت يك سرى اصول ساده ى اخلاقى به نمايش مى گذارد، سوم آنكه فردا روز در خيابان اگر شبى ماشينى پشت چراغ قرمز ايستاده بود بى آنكه ماشين ديگرى در خيابان باشد ، خود نمايش وجودى خواهد شد، كه البته شايد هرگز سرنشين آن ماشين در جريان اين موضوع نباشد اما نگاهى ديگر گون را در جامعه نسبت به سبز ها به وجود مى آورد.
ابزار اجراىى اين جنبش به سادگى به وسيله ى همان شعار نويسى روى اسكناس ها و در سايت هاى اينترنتى به راحتى پيگيرى مى شود، به راحتى از طريق شبكه هاى اجتماعى پيگيرى مى شود و به سادگى در جامعه نهادينه مى شود. " يك سبز اقليت هاى قومى را مورد تمسخر قرار نمى دهد" يك نمونه مى تواند باشد كه يك سبز هرگز حتى براى مزاح و براى گفتن لطيفه هرگز يك زبان قومى و يا يك لهجه را مسخره نمى كند. " يك سبز كلام ناشايست بر زبان نمى راند" نيز مى تواند آن باشد كه ناهنجارى هاى كلامى كه در بين جامعه گسترش يافته است (حتى ايرانيان خارج از كشور را نيز ديگير اين ناهنجارى كلامى كرده است) راه كارى براى حل خود مى يابد.
پر واضح است كه در اين ميان تفاوت هاى اخلاق اجتماعى (كه مى توان به قانون مدارى نيز ترجمه شود) و اخلاق هاى رفتارى، روشن است ، اما اين پايه كار در جامعه ى شهرى امروزى براى من يك نگاه مشابه و مشترك (حداقل در بسيارى از موارد) همراه دارد. اخلاق اجتماعى كه در بالا از آن فقط يك نمونه در مورد رعايت قوانين رانندگى ذكر نمونه شد، در نگاه ِ عمومى بخشا به عنوان شخصيت فردى نيز ياد مى شود. احترام به قانون الزاما نشانه ى اخلاق مدارى نيست، اما اخلاق رفتارى حكم مى كند به قوانين جامعه اى كه در آن زندگى مى كنى احترام بگذارى. اين داستان در جوامعى كه اخلاق رفتارى به دور از ناهنجارى اخلاقى است به وضوح ديده مى شود كه به طبع آن اخلاق اجتماعى (تبعيت از قانون) به نحو مشهودى بالا است. در اين ميان البته ايجاد قوانين سخت نمى تواند اخلاق ايجاد كند، همانگونه كه جريمه هميشه راهكار مناسبى براى جلوگيرى از تخلف نيست. اما فرهنگ سازى پيرامون آن مى تواند بهترين راه باشد، كه در جوامع ِ قانون مدار، ما شاهد آن هستيم كه با ايجاد فرهنگ اخلاقى نسبت به طبعات يك جرم اجتماعى، جامعه را به پذيرش يك جريمه ى بسيار سنگين براى آن مجاب مى كند، در اين حالت جامعه خود را جدا از مجرم مى داند و دست مجرى را باز مى كذارد تا قانون را به نحو سختى پيگيرى كند ، چرا كه بر اين نگاه استوار است كه "من جرم نمى كنم". اين تنها نمونه اىى از در هم فررفتگى اخلاق اجتماعى و اخلاق رفتارى مى تواند باشد.
در اينجا مى توان نگاهى نيز به رابطه ى فرد و اجتماع داشت، نگاهى كه مى تواند نظريه ى اصالت فرد(۱) را قبول داشته باشد، يا آنكه رابطه ى مستقل فرد و اجتماع (رابطه ى صناعى)(۲) و يا اصالت محض جامعه (۳) و در آخر اصالت فرد و جامعه (۴) را. با نگاهى منطقى به قضيه ما مى بينيم كه دوره هاى تاريخى متفاوت نقش هاى گوناگونى را بر اين ارتباط تعريف كرده است. بنابراين نگاه امروزى به نقش فرد و جامعه مى تواند رابطه ى متقابل فرد و جامعه را نمايان كند. در پايان به اين موضوع بايد توجه داشته باشيم كه بسيارى از مفاهيم قانونى امروز ، برداشتى نوين از دست آوردهاى صحيح اخلاقى ديروز بوده است، نمونه ى كوچك شوراى شهر كه در گذشته نقش ريش سفيدى محله و شهرى را بر عهده داشته است. اين تغيير نام، الزاما تغيير هويت نيست، تنها با يك چهارچوب اخلاقى آن را در پروسه اىى متفاوت انداخته است، در اين حال ما زير پاى گذاشته شدن نظر ريش سفيدان را وقتى بر اساس چهارچوب هاى اخلاقى قبيح مى دانسيتم، امروز با يك نگاه اخلاقى، مصوبه ى شوراى شهر (البته شوراى منتخب مردم، نه منتصب حكومت) را مى توانيم بخشى از همان اخلاق رفتارى در چهارچوب اجتماعى تفسير كنيم.

----------------
تاريخ فلسفه سياسى – عبدالرحمن عامى
۱- براساس اين نظريه، جامعه وجود حقيقى ندارد، بلكه وجودش اعتبارى است و در اجتماع، يك تركيب واقعى صورت نگرفته است.
۲- اين نظريه، تركيب جامعه را «صناعى» مى داند، نه اعتبارى. در مركب صناعى اجزاى يك كل در يكديگر حل نمى شوند، بلكه استقلال اثر خود را از دست مى دهند. در يك جامعه نيز افراد هويت خود را از دست نمى دهند، اما همه اجزاى اجتماع به يكديگر وابسته اند.
۳- اين ديدگاه معتقد است كه كليه تمايلات، گرايش ها، عواطف و خلاصه آنچه به انسانيت مربوط مى شود در پرتو روح جمعى پيدا مى شود بنابراين، جامعه شناسى فرد، مقدم بر روان شناسى اوست.
۴- اين نظريه، هم فرد را اصيل مى داند و هم جمع را. به عبارت ديگر، جامعه يك مركب حقيقى است. افراد در يكديگر حل نمى شوند، بلكه در عين استقلال خود، يك هويت جمعى پيدا مى كنند. اجساد و اندام ها با يكديگر تركيب نمى شوند، بلكه دراثر تركيب روح ها، انديشه ها و عاطفه ها روح جمعى پيدا كرده و سرنوشت و هويت جمعى مى يابند