ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 25.06.2005, 18:38
«نه»ی مردم به روشنفكران اصلاح‌طلب، چرا؟

دكتر اميرحسين خنجی
شنبه ٤ تير ١٣٨٤

آمارهای رسمی می‌گويند كه بيش از ٢٧ ميليون نفر آرايشان را به طرفداری از يكی از دو رقيبِ احراز كرسی رياست جمهوری به صندوق‌های رأی ريخته‌اند. طرف ديگرِ قضيه آن است كه ١٩ ميليون نفر از رأی‌دارانِ ايرانی آگاهانه از رفتن به پای صندوق‌های رأی خودداری كرده‌اند. آنها كه آرايشان را به صندوق‌ها ريخته‌اند به تكليفشان عمل كرده‌اند، آنها كه به پای صندوق‌ها نرفته‌اند هم به تكليفشان عمل كرده‌اند. با توجه به آنكه رفتن و نرفتن به پای صندوق‌های رأی در ايران ديری است كه برای مردم تبديل به «تكليف» شده است، معنای اين آمار آن است كه ٦٠ درصد مردم ايران به نظام جمهوری اسلامی رأی آری داده‌اند، و ٤٠ در صد مردم هم از دادن چنين رأيی به نظام خودداری كرده‌اند.

در دورِ اولِ اين انتخابات، ١١ و نيم ميليون رأی به آقايان احمدی‌نژاد و قالی‌باف و لاريجانی تعلق گرفت، اندكی بيش از ٦ ميليون رأی ازآنِ آقای رفسنجانی گرديد، و ١٠ و نيم ميليون رأی هم به آقايان كروبی و معين و مهرعليزاده داده شد. در دورِ دوم، آرای ريخته‌شده به نفع آقای احمدی‌نژاد از مرزِ ١٧ ميليون گذشت، و فقط ١٠ ميليون رأی به آقای رفسنجانی داده شد. يعنی با يك حساب سرانگشتی می‌توان تصور كرد كه در دورِ دوم انتخابات، نه تنها كليه‌ی كسانی كه در دورِ اول به وعده‌ی پنجاه هزار تومانی آقای كروبی رأی داده بودند اين‌بار آرايشان را به وعده‌ی عدالتِ آقای احمدی‌نژاد دادند، بلكه درصدی از كسانی كه در دور اول به‌خاطر مُهرخوردنِ شناسنامه‌شان به پای صندوق‌های رأی رفته به آقای رفسنجانی رأی داده بودند يا اين‌بار به پای صندوق‌ها نرفتند يا رأيشان را به اميد وعده‌های آقای احمدی‌نژاد به صندوق‌ها ريختند. به بيانِ ديگر، از مجموع حدودِ ١١ و نيم ميليون رأی كه در دور اول به آقايان رفسنجانی و معين و مهرعليزاده تعلق گرفت اين‌بار فقط ١٠ ميليون رأی به آقای رفسنجانی داده شد. تصورِ اينكه از ميانِ آنهائی كه در دور اول به پای صندوق‌ها نرفتند اين‌بار كسی در پاسخ به هشدارها و نداهای روشنفكرانِ اصلاح‌طلب به پای صندوق‌ها رفته باشد منتفی است. اگر هم فرض كنيم كه يك‌ميليون نفر از كسانی كه در دور اول به پای صندوق‌ها نرفتند اين‌بار به اين نداهای روشنفكران پاسخ مثبت داده باشند، بايد بپذيريم كه دوميليون نفر از رأی‌دهندگانِ دور اول اين‌بار نوميدانه از رفتن به پای صندوق‌ها خودداری كرده‌اند. در هردوحالت، نشانِ بی‌توجهی مردم به نداهای روشنفكرانِ اصلاح‌طلب آشكار است.

اگر مثل بعضی‌ها ملت ايران را ناآگاه به حقوق و وظايف خويش نپنداريم، آنچه در دور دومِ انتخابات رخ داد نوعی بارِ معنائی ژرف را ارائه می‌دهد، و آن همانا بی‌توجهی مردمِ ايران به فريادها و هشدارهای پرسروصدای روشنفكرانِ اصلاح‌طلب بود كه پرشورانه از مردم خواستند كه آرايشان را به آقای رفسنجانی بدهند. ولی مردم ترجيح دادند يك شخصيت ناشناخته را بركرسی رياست جمهوری بنشانند كه وعده‌ی نان و مسكن را به مستمندان داده بود. آنچه مردم در خلال سالهای گذشته از تصرفات و شيوه‌های اعضای خاندان و وابستگانِ آقای رفسنجانی شنيده بودند، و تجربه‌هائی كه از دو مجموعه‌ی حكومتگرِ كارگزاران و اصلاح‌طلبانِ حكومتی ديده بودند (كه بارزترينش- علاوه بر فساد و ارتشای آشكار و بی‌پرده در همه‌ی ادارات دولتی كه تا اعماق روستاها نيز نفوذ كرده بود- ده و بيست برابر شدنِ قيمت مسكن در شهرهای بزرگ در خلال شانزده سال گذشته است) سبب شده بود كه چشم اميدشان به تازه‌رسيده‌هائی باشد كه چه بسا وعده‌های عدالتشان راست باشد و بتوانند به اوضاع فلاكت‌بار معيشتِ مردم سروسامانی بدهند. حقيقت آن است كه فحشاء و فساد و ارتشاء و فشارِ كمرشكنِ معيشت در كشور بيداد می‌كند، و طبيعی است كه مسئوليت اين وضعِ فلاكت‌بار را مردم متوجه كسانی كنند و از چشم كسانی ببينند كه در شانزده‌سال گذشته- ظاهرا- سكان‌دار امور كشور بوده‌اند. مردم به‌جای تلاش برای دركِ ژرفای قضايا و واقعيتها آنچه را به چشم می‌بينند و به تن لمس ميكنند باور دارند. مردم وقتی نان ندارند، كار ندارند، مسكن ندارند، به دوا و درمان برای بيمارانشان دسترسی ندارند، و حكايتِ مجالسشان داستانِ اشك‌بارِ فحشاء و فساد و ارتشاء است، آزادی برايشان مفهومی پيدا نمی‌كند كه به آن بينديشند. مهم نيست كه چه كسانی مسئولانِ اين‌همه فلاكت‌اند، مهم آن است كه اين‌همه فلاكت هست و برای مردم ملموس است.

اين يك‌طرفِ قضيه در سَمت‌دِهی آرای مردم در اين انتخابات بود. ولی طرفِ ديگری هم دارد كه با «تكليف» پنداشتنِ رأی‌دهی و رأی‌ندهی تفسير می‌شود، و آن همانا آن جمعِ ١٩ ميليون نفری است كه آگاهانه از رفتن به پای صندوق‌های رأی خودداری كردند، يعنی از انجام آنچه در رسانه‌های ملی و به زبانِ بلندپايگان كشوری «تكليف دينی و ملی» ناميده شده و می‌شود سر باز زدند، و به بيان ديگر، به آنچه خودشان «تكليف ملی» می‌پندارند عمل كردند. اگر ٦٠ درصد مردم با رفتن به پای صندوق‌های رأی نشان دادند كه طرفدار نظامند، در اين طرفِ قضيه هم ٤٠ درصد مردم خلافِ آن‌را نشان دادند. در كشور ما انتخابات را نمی‌توان و نبايد با انتخابات در كشورهای ديگر مقايسه كرد و نرفتگان به پای صندوق‌ها را بی‌تفاوتها پنداشت. در كشور ما ديری است كه شركت يا عدم شركت در انتخابات تبديل به تكليف شده است. كسی‌كه به پای صندوق‌های رأی نمی‌رود را نمی‌توان بی‌تفاوت انگاشت، بلكه آگانه از رفتن به پای صندوق‌های رأی خودداری می‌كند. در كشور ما رسم است كه همه‌ی بی‌تفاوتها به پای صندوق‌های رأی می‌روند (تا شناسنامه‌شان مُهر بخورد). اگر اين سخن را درست بينگاريم، مُتَسامِحًا خواهيم پذيرفت كه هم آنها كه ميگويند اكثريت قاطع مردم كشور با رفتن به پای صندوقها به نظام جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و «بيعتی دوباره با اسلام و ولايت» كردند درست می‌گويند، و هم آنها كه با توجه به آن ٤٠ درصدِ نرفتگان به پای صندوق‌ها خلافِ اين‌را می‌گويند درست می‌گويند.

به هرحال، انتخابات تمام شد، نتيجه‌اش مشخص شد، آقای احمدی‌نژاد با رأی اكثريت قاطعِ رأی‌دادگان به رياست دستگاه اجرائی نظام اسلامی ايران برگزيده شد. اكنون بايد منتظرِ تحقق وعده‌های عدالت و رفاه همگانی بود كه آقای احمدی‌نژاد به مردمِ ايران می‌دادند. مردم به اميد نان و مسكن و كار و نابودسازی فساد و ارتشاء به ايشان رأی دادند. تحقق يا عدمِ تحقق اين وعده‌های داده شده است كه سرنوشت انتخابات را در چهار سالِ ديگر در چنين روزی تعيين خواهد كرد. چهارسال (يعنی ١٤٦٠ روز) خيلی زود می‌گذرد، همچنان كه هشت سال دوران اداره‌ی كشور توسط اصلاح‌طلبانِ حكومتی نيز «… هرچه بود گذشت».

شايد نتايج اين انتخابات را از يك جنبه‌ی ديگر هم بتوان مورد بررسی قرار داد، و آن همانا نوعی مبارزه‌ی طبقاتی پنداشتن انتخابات بود، مبارزه‌ی متمدنانه‌ی مستمند شدگان با ثروتمند و قدرتمند شدگان، كه در صندوق‌های رأی تجلی يافت. شايد از يك‌منظر بتوان نوعی زيبائی را هم در پيامِ اين مبارزه‌ی متمدنانه ديد. شعار آقای احمدی‌نژاد حمايت از اقشار محروم‌مانده‌ی جامعه بود، پس تصور اينكه بخش اعظم رأی‌دهندگان به آقای احمدی‌نژاد از اقشار مستمند شده و فقيرمانده‌ی جامعه بودند يك تصور خردپذير است. آيا آقای رئيس جمهور خواهد توانست در چهارسالی كه فرصت دارد، با برخورداری از حمايتِ همه‌جانبه‌ی مجلسی كه اكثريتِ مطلق اعضايش همگرايانِ فكری رئيس جمهورند به آرزوهای مستمند شدگانِ جامعه- كه چشم اميد به وعده‌های آقای احمدی‌نژاد دوخته‌اند- جامه‌ی عمل بپوشاند؟ مخالفان آقای احمدی‌نژاد بيم می‌دادند كه ايشان برای توزيعِ عادلانه‌ی فقر و سركوبِ آزادی‌ها می‌آيند، و طرفدارانشان وعده می‌دادند كه ايشان برای فسادزدائی و فقرزدائی و توزيعِ عادلانه‌ی ثروتها می‌آيند. آينده‌ی نزديك نشان خواهد داد كه كدام‌يك درست می‌گفتند!

و پرسش آخر اينكه: آيا برخوردِ عملی با عرصه‌ی سياست‌ورزی و كشورداری، و افتادن در چرخابِ اداره‌ی ملتی به بزرگی ملتِ ايران، سبب خواهد شد كه از ميان مجموعه‌ای كه بعضی‌ها (درست يا نادرست) علاقه دارند صفت «فاشيست» به آنها بدهند، در كوتاه‌مدتی يك مجموعه‌ی سوسيال دموكرات سربرآورند؟ نبايد نااميد نشست، بايد اميدوار ايستاد. ايران سرزمين شگفتی‌ها است.

هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده‌ی عالَم دوامِ ما