ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 23.06.2005, 10:00
کمدی انتخابات: رفسنجانی یا احمدی‌نژاد؟

اسفندیار طبری
http://www.falsafeh.com
پنجشنبه ٢ تير ١٣٨٤

مارکس (در ارتباط با بناپارت) گفته بود که حوادث تاریخی دوبار بوقوع می‌پیوندند: هگل دانست كه همه رويدادهاي بزرگ دو بار به وقوع مي پيوندند. او فراموش كرد كه بگويد بار اول به صورت تراژدی بار دوم به صورت كمدی.
این که جنایتکاران گذشته به عنوان حاملان امید آینده فراخوانده می‌شوند، پدیده‌ای تازه نیست. در بسیاری از کشورهای دنیا با چنین نمونه‌هایی سروکار داریم. اما این گستردگی و جریان واقعه‌ای که در ایران امروز با آن روبرو هستیم، بعد بس پیچیده تر وگسترده تری دارد که آنرا ویژگی یگانه‌ای بخشیده است. جنبش اصلاح طلبان در ایران به این نتیجه
رسیده است که انتخاب‌هاشمی رفسنجانی در شرایط موجود تنها راه رفع خطر و حفظ دستاوردهاست.
رفسنجانی خود را بانی اصلاح طلبی و ادامه دهنده راه خاتمی می‌داند، همان گونه که خاتمی ادامه دهنده راه رفسنجانی بود. در این رابطه پرسش‌های زیادی مطرح است. مثلن این که چرا رفسنجانی در مقام ریاست تشخیص مصلحت نظام در بسیاری از موارد در همگامی با شورای نگهبان مانع تصویبات مهم اصلاح طلبانه مجلس آن زمان بود؟
بسیاری با این استدلال که ‌هاشمی امروز با‌ هاشمی هشت سال پیش تفاوت اساسی دارد، استقبال از او را توجیه می‌کنند شاید هم واقعن آن گونه باشد، اما بر اساس کدام فاکت؟
استقبال پر شور ازاو در دانشگاه تهران حکایت از امیدهای تازه در میان دانشجویان دارد. با این وجود، در سخنان رفسنجانی هیچ اثری از اصلاح طلبی آشکار نیست: او همچنان مخالفتی با وجود پدیده‌ای بنام زندانی سیاسی ندارد. او در همه گفتارش تاکید بر قانون و قانونی بودن به سبک احمدی‌نژاد داشته است. در ارتباط با پرسش عفو عمومی برای زندانیان سیاسی ، رفسنجانی چیزی برای گفتن ندارد.
رفسنجانی که در رسانه‌های بین‌المللی بعنوان یک روباه مکار شناخته شده است، به خوبی می‌داند که باروی کار آمدن احمدی نژاد، فاتحه شورایی بنام تشخیص مصلحت خوانده است، چرا که دیگر کشمکشی میان مجلس و شورای نگهبان نخواهد بود و رهبری هم مشکلی با تصمیم‌ها نخواهد داشت.
هاشمی رفسنجانی با پیروزی در انتخابات پیش رو، به هدف‌های بزرگ خود می‌رسد:
مصادره و ثبت اصلاحات بنام خودش (در داخل) و ایجاد حلقه محکم امنیتی- حقوقی بدور خودش (در خارج).
پدیده رفسنجانی را می‌توان در دو چیز خلاصه کرد: قدرت و پول.
هر آنچه که به این دو چیز لطمه‌ای نزند، ایرادی نداشته و آزاد است. خامنه‌ای، بعنوان یک مقام بالاتر، مانع بزرگی در راه "شکوفایی" اوست. با ریاست جمهوری رفسنجانی در دوره جدید، این امید مطرح است که بر اساس نفوذ مالی و سیاسی او تغییرات جدی از طریق پولاریزه شدن حاکمیت میان رفسنجانی و خامنه‌ای رخ دهد که نهایتن به از هم پاشیدگی نظام استبدادی بيانجامد. از این دیدگاه، انتخاب رفسنجانی حتا بر انتخاب آقای دکتر معین برتری دارد، چرا که ایشان فاقد "نفوذ و قدرت" رفسنجانی هستند. شاید این تحلیل چندان بی‌اساس نباشد، اما این که جنبش اصلاح طلبی در ایران وابستگی شدید و امید بزرگی بدان بسته است، تنها یک فاجعه دردناک است.
این تحلیل (درست تر: این امید)، بیشتر نشان دهنده ناتوانی و تئوری زدگی روشنفکرانی است که تنها راه موجودیت خود را در مبارزه پارلمانی می‌بینند. واقعیت این است که جنبش اصلاح طلبی بعد از مجلس ششم و بدنبال انتخابات قبلی، پراکنده و تضعیف شده است. از این نظر، انتخاب رفسنجانی بهترین راه برای انسجام دوباره این جنبش نیز دیده می‌شود. جنبش اصلاح طلبی در ایران، در "حضیض نقصان تئوری" تئوریزه شده است و با تحلیل‌های حقیقی و حقوقی‌اش (تکرار خام و غیر خلاق از ماکس وبر) به رفسنجانی می‌رسد. امید به رفسنجانی حاصل تمامی این سال‌های از دست رفته است.
هاشمی یا احمدی نژاد: در هر دو حالت، جنبش مردمی اصلاح طلبی (بر خلاف جنبش روشنفکری اصلاح‌طلبی) منتظر حوادث نمی‌نشیند، بلکه خود حادثه آفرین است:
١- با ‌هاشمی، وارد یک مرحله مبارزه سیاسی تازه‌ای می‌شویم و باید فقط امیدوار باشیم که او به وعده‌هایش عمل کند. اگر چنین باشد، می‌توان با‌ هاشمی یک سنگر کهنه سیاسی را حفظ نمود. در این حالت، جدای از مدیریت پشت پرده وزارت اطلاعات، تنها غریزه قدرت طلبانه ‌هاشمی می‌تواند یک انگیزه واقعی برای تحولات سیاسی جدید باشد: کمدی تاریخ!
٢- با احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری ، حاکمیت یکدست به نزدیکی و فشردگی صفوف جنبش اجتماعی می‌انجامد. احتمال سرکوبی خشن روشنفکران، در مرتبه نخست، دور از ذهن نیست. اما جنبش مردمی اصلاح طلبی و ترقی خواهی در چشم انداز نزدیک، محتوا و شکل تازه‌ای یافته و فرزندان خود را تنها نمی‌گذارد.
البته میان جنبش روشنفکری و مردمی اصلاح طلبی شکاف آشکاری وجود دارد، به طوری که‌ هاشمی با تبلیغات انتخاباتی خود در میان جوانان با محدود کردن آزادی به رقص ، آواز، نیم حجابی،.. بعنوان عنصر پر کننده این شکاف به محبوبیت جدی می‌رسد.
در مجموع، باید گفت انتخابات ٢٧ خرداد شکستی دو جانبه برای اصلاح طلبان بود: شکست معین و پذیرش رفسنجانی. اشتباه بزرگ اصلاح طلبان در ایران این بود که: از یک سو به زودی نتیجه انتخابات را پذیرفته و هضم کردند (بدون کوچکترین مقاومتی در برابر اقدامات غیر قانونی حریف، آن هم در عرصه‌ای به فراگیری انتخابات و حضور در افکار عمومی!!!) و از سوی دیگر، بدون گرفتن تعهد از رفسنجانی، به حمایت از او پرداختند ( و آنرا از طرف خود مشروط نامیدند!).
جامعه ایران، در هر صورت، دگرگونی‌ها و اصلاحات بزرگی را انتظار می‌کشد. موضوع تعیین کننده اینجاست که چه نیرویی و چگونه بر آن تاثیر می‌گذارد. نکته در اینجاست که باید به سیر انتخابات از بعد دیگری نیز نگریست: با آمدن احمدی نژاد ، خطر ماجراجویی هسته‌ای ایران را تهدید می‌کند. از سوی دیگر، فاصله کوتاه دو مرحله انتخابات، بر پیچیدگی و سرعت رویدادها افزوده است. از این رو تحمل رفسنجانی نتیجه‌ای بدتر از امروز نخواهد داشت.