ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 22.06.2005, 22:03
آخر ِ بازی

مليحه محمدی
پنجشنبه ٢ تير ١٣٨٤


عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرم سار ِ ترانه‌های ِ بی‌هنگام ِ خویش

و کوچه‌ها
بی زمزمه ماند و صدای پا.

سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
براسبان ِ تشریح،
و لته‌های بیرنگ ِ غروری
نگون سار
برنیزه‌های ِ شان.

از شعر آخر بازی، احمد شاملو




و هنوز در این بازی نقش ما به آخر نرسیده است اگرنخواهیم! و اگر دریابیم که بس است دیگر این حضور ِ بی‌حضوری که جز قهرهای کودکان پیرسال نیست.
شما! برخی از شما! عاشقان آزادی و عدالت، سرشکسته اگر نه، شرمسار اگرنه! پشیمان ِ ترانه‌های بی‌هنگام خویش باید باشید، اگر نخواهید که در پیشگاه نسل فردا، نسلی که دارایی‌اش، ارثیه ما و شماست، محکوم باشید و سرشکسته!
از آن پیشگفتارها که معمول ِ دوران آسایش و فرصت‌های گشاده است، می‌گذرم؛ که وقت بسی تنگ است و از شما تحریم گران پی گیر که سابقه ای حداقل بیست ساله در همین فن دارید، می‌پرسم و از این لحظه تا هر زمان که از پاسخگویی بگریزید، و به هر شیوه که بگریزید، باز و باز! و هر بار عریان تر، پرسشهایی را که از وجدان‌ها برمی خیزند، وجدان‌های آگاهی که از شما چشم یاری داشت! و ایضاً ناآگاهانی که امروز داعیه رهبری ندارند و فردا تنها بار سختیهای خود را می‌کشند و مثل شما شرمسار خلق و توده و ملت! نخواهند بود.
پیشاپیش نیز پاک ترین و شفاف ترین آبها را بر دستها و ذهن‌های توجیه گری بریزم که در ناتوانی از توضیح منطق رفتار و گفتار بی‌مسؤلیتشان، احساسات ِ جریحه دار ِ مرا که در این نوشته، بگو در این فریاد جاری شده اند، دست آویز کنند که آی فلانی با احساس برخورد کرد! و مباد آنروزی که بی‌عاطفه و بی‌شوق و شرم در این میدان ِ سیاست که می‌گویید میدان سرنوشت انسان است پای بگذارم! و دور باد آن آرامش و آن بی‌دردی که در چهره برخی تان دیدم پس از شنیدن نتیجه این انتخابات....... نامش را چه گفته بودید؟! نمایش، توطئه، بازی و مضحکه؟ فرق چه می‌کند هر چه از این ترهات که به هم بافتید و اینک به ملتی گرفتار هراس و پشیمانی هیچ ندارید که بگویید مگر دست آویختن به تئوری توطئه و پناه بردن به سوژه نخ نما شده تقلب!
راستی سروران!مگر در ایران ما و کشورهایی نظیر آن هیچ امتحانی بی‌تقلب برگزار می‌شود؟ هیچ کنکور استخدامی یا حتا آزمون دانشگاهی! من نمیدانم اینروزها دادگاه فروشندگان سؤالات کنکور سراسری که برخی جوانان از هول آن دست به خودکشی می‌زنند پایان یافته است یا نه؟ و می‌دانم که حق برخی‌ها در این کنکور و هر کنکوری در کشورهایی نظیر ما خورده می‌شود؛ اما از اینجا آیا می‌توانید نتیجه بگیرید که سرنوشت کنکور دانشگاه را در ایران این تقلبات تعیین کرده است و حضور این میلیونها جوان در دانشگاهها حاصل تقلب؟ و به همین گونه می‌دانید که در انتخابات ٢ خرداد نیز و در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری خاتمی نیز، و ایضاً در انتخابات شوراهای شهر و مجلس هفتم هم تقلب صورت گرفته است؛ اما سرنوشت دو انتخاب اول را شرکت بزرگ و اگاهانه مردم رقم زد و نتیجه آن دو دیگر را تحریم شان! و در این انتخابات نیز تقسیم آرا و تعداد آرای کسب شده توسط هر کاندیدا، نشان می‌دهد که اراده معطوف به تقلب نتوانسته است به نتیجه مطلوب دست یابد؛ و بارزترین شکل تقلب را باید درسوء استفاده از امیال مذهبی مردم یافت و فریب آنان بویژه در حاشیه شهرها و دهات یعنی زحمتکشان دور از مراکز قدرت و سیاست که هنوز نیاموخته‌اند که آرای آنان می‌تواند تأثیر گذار باشد و بالاتر از آن، رآی آنان یعنی اندیشه و تعقل آنان. و این اعمال نفوذ و نظر اگر سرنوشتی را تغییر داده باشد، که داده است، باید آن را در اختلاف میان آرای کروبی و احمدی نژاد جستجو کرد و ایضاً با امداد غیبی از عدم حضور برخی نیروهایی که اگر رأی می‌دادند، آرای شان در حساب معین بود! چرا؟ زیرا که رأی دهندگان به‌هاشمی و کروبی و احمدی نژاد و دیگران از اهالی قهر و تحریم نیستند.
دوستانی که موضع گیری‌های مرا به یاد دارند می‌دانند که من از رد تآیید صلاحیت دکتر معین استقبال کردم و این رد صلاحیت را توفیق اجباری در جهت تشکیل یک اپوزیسیون نیرومند دیدم. و از او خواستم که عرصه را به‌هاشمی رفسنجانی وابگذارد و راه آینده را هموار کند. بر این اساس آن مقاله ای را نوشتم که در همین صفحه با عنوان " آقای معین امتناع کنید" انتشار یافت. این مقاله مورد اعتراض بسیاری ازسروران اهل نظر و بزرگوار من قرار گرفت. از جمله دوست صاحب نظرم جناب مهدی رجبی! که ای میل گلایه آمیزی برای من روانه کرد. و من در پاسخ او و نیز در وب لاگ شخصی دکتر معین نوشتم که دلیل این موضعگیری من آن است که اولاً من معتقدم که در این مرحله و در این حد از توان جنبش اصلاحات، رئیس جمهوری نظیر آقای معین به تنها کاری که قادر خواهد شد ایجاد کشمکش دائم و فرساینده میان حداقل دو قوه مملکت است به نوعی که در این شرایط حساس بین المللی مصالح ملی ما را دستخوش کند؛ و دیگر آنکه من هیچ امید نداشتم که دکتر معین بتواند خارج از تهران و مراکز استان‌ها آرای قابل توجهی به دست بیاورد و بهتر آن است که ایشان با توجه به نیروی منسجمی که همراه دارد، بنای یک اپوزیسیون نیرومند را بگذارد. و البته که اپوزیسیون بسیار داشته و به حمدالله داریم! اما مقصود من آن اپوزیسیونی بود که در کشورهای به لحاظ دموکراتیک توسعه یافته وجود دارد و وجودش منشأ اثر است. یعنی یک اپوزیسیون قانونی و از همه مهمتر زمینی! یعنی در داخل.
و آیا حالا همه اینها را می‌گویم که گفته باشم موضع گیری اولیه من درست بوده و من بعداً تسلیم اشتباه شدم؟ کاملاً به عکس! گر چه من هنوز بر آنم که شانس اول شدن برای اقای معین با آن زمینه ناکافی تبلیغات در حومه‌ها که من از دوستان در ایران خبر می‌گرفتم به هر حال کم بود؛ اما شرکت ایشان و حضورشان در این تلاش گسترده سیاسی بسیار خردمندانه و عاقلانه بود و حق با همان دوستان بزرگواری بود که بر من خطا گرفته بودند. امروز جبهه اصلاحات، جبهه تحول خواهی، می‌تواند حداقل بر بیش از ٤ میلیون رآی آگاهانه و ارادی در میان نیروهای حاضر در صحنه حساب قطعی باز کند. این تعداد آرا نشان از سطح بالای آگاهی دارد؛ آگاه‌تر از آن موجی که از شرکت در یک انتخابات، و از فرستادن بخشی نیروی میانه خود به میدان، چشم به معجزه دوخته بود؛ در کشوری که ساختار استبداد عمر هزار ساله دارد و ترکیب سازمانی حکومت، قدرت را در وسعت زیادی به نمایندگان ایدئولوژیک بنیادگران ِ بی‌اعتقاد به آزادی فرد و جامعه سپرده است.
هواداران تحریم مادام العمر و ایضاً منادیان بی‌پاسخ مانده رفراندم، چقدر از این جمله آخر شاد خواهند شد که بله! البته! و برای همین است که می‌خواهیم با رفراندم به همه چیز یکباره پایان دهیم!! (بخوان با رفراندم انقلاب کنیم) اما تفاوت راه و نگاه میان ما که اصلاحات را به عنوان یک راه برگزیده ایم، با اینان، تفاوت همان سرنگونی است با اصلاحات! بگذار بسیاری شان هم بگویند که انقلابگر نیستند ؛ سرنگونی خواه نیستند و اسامی بدیلی نظیر اصلاحات بنیادی و تغییرات اساسی و .. را شعار کنند. مشگل ما هم با ایشان در این نبود که پای اثبات این مدعا بنشینیم که اینان اصلاح طلب‌اند یا انقلابی! بسیار هم خوب است و گام بزرگی هم به جلو، که همه بگویند قصد انقلاب ندارند؛ این یعنی رسیدن به دریافتی که می‌داند انقلاب چاره استبداد نیست. اما آنچه تعمیق نیافته و دریافته نشده است همان درک اصلاح طلبی و رفرمیسم است که گاه از اصلاحات انتظار انقلاب دارد؛ و تصورش بر این است که هرچه خشونت آمیز بود انقلاب است و هر چه را که بی‌اسلحه و آتش بیان کردیم اصلاحات! خشونت را تنها دراعمال قدرت نظامی می‌داند؛ و با این منطق اگر یک کودتای سیاسی بدون خونریزی طبقه ای را از قدرت به زیر بکشد، لابد خشونتی صورت نگرفته و جامعه با صلح و صفا به راه تازه گام می‌نهد و حامیان آن قدرت ساقط شده مشغول فعالیت برای ساختن جامعه نو می‌شوند. دلایل نادرستی این استدلال را که بارها در نوشته‌هایم آورده‌ام اینجا تکرار نمی‌کنم که قرار بود اصل بحثم سوالاتی باشد که صد البته به اندازه تحریم‌های عزیزان تکراری ست! و آنها از این قبیل‌اند که، این منادیان تحریم انتخاباترا باید یکبار هم که شده موظف کرد تا نشان بدهند آن جمعیتی که روز انتخابات در خانه نشست فردای آن روز جز انجام وظایف شهروندی چه کرد؟ ورژیم از این در خانه نشستن‌ها چه زیانی کرده است؟ و چرا حضرات لااقل اینبار نتوانستند ١٠٠٠ نفر از این میلیونها تحریم کننده را که به گفته ایشان تغییرات بنیادی می‌خواهند، به کمک خانواده زندانیان سیاسی و به حمایت از اعتصاب غذای زندانیان مقابل زندان اوین بفرستند؟ و اینک که بسیاری تحریم کنندگان از سر ناچاری و از این بازی نغز روزگار به پای صندوق‌ها رفته و به‌هاشمی رأی خواهند داد، ایشان باید بگویند که مخاطب تحریم شان کدام دسته از مردم بودند. گرچه سیاست‌های تحریمگران بزرگوار ما با عرض پوزش تحلیل و تأمل قابل عرضی را نشان نداده است اما ایشان با هوش‌تر از آن‌اند که ندانسته باشند که گیرندگان احتمالی پیام‌شان را قطعاً نه در میان رآی دهندگان به‌هاشمی، به احمدی نژاد، لاریجانی و مهرعلیزاده و نه حتا در میان حامیان کروبی که در میان همان نیروهای مرددی باید جستجو کنند که اگر رأی بدهند رأی آنها به معین خواهد بود.
با بسیاری رهبران این جاودانه سیاست تحریم، این تنها تیر ِ در ترکش ِ دور ماندگان از میدان عمل اینروزها این گفتگوها را داشته‌ام. و در مقابل این سؤال که کدام کاندیدا از سیاست تحریم متضرر شد همانها که اندکی پیشتر می‌گفتند بسیاری از نیروها در ایران چشم به دهان ما دوخته‌اند تا تکلیف خود بدانند؛ حالا از این در درمی آمدند که مگر ما چقدر نیرو در ایران داریم که مردم به فرمان ما ازانتخابات رویگردان شده باشند؟
از نکته‌های حیرت آوری که در این پاسخ هست اگر در گذریم آنان راست می‌گویند؛ اماو در عین حال اولاً که ایشان به عنوان حامیان یک سیاست نادرست و خسران بار مورد سؤال هستند نه به مثابه رهبران مردم و حتا اگر هیچکس نیز در خانه نمی‌نشست، اینان ا به عنوان سیاست پیشگانی که در مقطع مشخصی از تاریخ تحولات میهن شان مردم را به غلط رهنمود می‌دهند مورد قضاوت تاریخ قرار خواهند گرفت و دیده ایم که این قاضی تاریخ چه بی‌گذشت است! در حالیکه نفت شمال هرگز به شوروی داده نشد و سیاست موازنه مثبت هرگز برقرار نگشت هنوز محاکمه و مجازات حزب توده ایران به پایان نرسیده است؛ و دوم اینکه معین برای قرار گرفتن در جای امروزین احمدی نژاد و رفتن به دور دوم تنها نیازمند یک و نیم میلیون رأی بود و باید از ایشان پرسید که اگر شما! از چپ‌های رادیکال و اصلاح طلبان رادیکال گرفته تا مجاهدین خلق و سلطنت طلبان، پس بیست سال مبارزه! و اپوزیسیون‌های نوپا از منشور ٨١ گرفته تا رفراندم ٨٣! شرکت یا تحریمتان یک و نیم میلیون رأی را هم جابجا نمی‌کند آیا بهتر آن نیست که بیش از این مبارزانی را که در داخل و با مشقت تغییرات کمی و ممکن را پی می‌گیرند و تغییراتی را نیز اگر چه ناقابل صورت داده اند، انکار نکنید؟ بهتر نیست که به بازنگری دیدگاهها و نظریه‌های همواره شکست خورده خویش بنشینید؟ در صداقت شما و نیت خیرتان برای وطن که تردیدی نیست آیا نباید به سیاست‌ها و ایده‌های راهبردی شما شک کرد؟ شما که اصلاح طلبان داخل را بعد از دو دوره مبارزه آنچنان شکست خورده می‌نمایید که ازآنان در صحنه سیاسی خلع ید کرده اید، در باره این شکست‌های مکرر خود بدون یک نفس پیروزی چه می‌اندیشید؟ سؤال امروز فقط این است که در باره این طرفه سیاستی که به کار زدید اینک چه می‌اندیشید؟ نه چه می‌کنید که دو روز دیگر مردم بی‌رهنمود شما حاصل کرده خویش را بررسی منطقی می‌کنند و آنچه به فرمان خرد ناگزیر است انجام می‌دهند اما شما در بررسی کرده خود چه دارید که بگویید اینک که دیدید کوچه‌ها خالی ماند! خالی حتا از زمزمه، یا صدای پای شما! این ترانه‌های هر چند زیبا! هر چند پرشور تان را چرا و تا کی بی‌هنگام می‌سرایید؟

ملیحه محمدی ، یکم تیر ماه ١٣٨٤