ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 23.05.2010, 18:20
دیر است گالیا، به‌‌ ره افتادست کاروان!

ماسبذان
این یک نامه‌ای‌ست سرگشاده به همه سازمان‌ها و احزاب و گروه‌ها و رهبران سیاسی و همه افرادی در بیرون وطن که درد نجات ایران و هموطنان در بند یک هیولای خون آشام را دراندیشه و در سینه دارند.

ما هنوز آن داستان را، که مادر بزرگ‌هایمان برایمان نقل می‌کردند بخاطر داریم. آن داستان اژدهای هفت سر را، که راه آب شهری را بسته بود و هر روز مردمان شهر مجبور بودند که برای رفع گرسنگی او چند جوان را خوراک او کنند تا او سیر شود و کمی دم بجنباند تا اندکی آب در رودخانه جاری شود تا مردمان از تشنگی هلاک نشوند. این وضع همچنان ادامه داشت تا پس از سال‌ها دیگر مردمان به تنگ آمده و عاقلانشان عاقبت تصمیم گرفتند که یک روز همه با هم با چوب و چماق براه افتند وکلک اژدها را بکنند. در روز موعود همگی براه افتاده و بر اژدها یورش بردند. با آن که تنی چند در مهلکه جان باختند ولی آنان موفق شدند که با هم اژدها را سرکوب کنند و آب رودخانه را جاری سازند.

میهن ما اکنون به مانند آن شهر است که در دام این آژدها گرفتار شده و هر روز جوانان ما را می‌بلعد بدون آنکه اندکی آب در رودخانه آزادی و عدالت جاری سازد.

حال بر شما عاقلان قوم است که در این راه و برای نجات وطن چاره‌ای اندیشید.

در درون وطن، بخشی از هوطنان جان بلب رسیده بخصوص جوانان دلیر، از زن و مرد، برای سرکوب این اژدها بپا خاسته‌اند و شجاعانه خطر کرده و ضرباتی مهلک بر پیکر این اژد‌های نابکار فرود آورده‌اند.

بزودی سال روز این قیام شجاعانه فرا می‌رسد و شجاعان داخل برآنند که مبارزه با اژدها را تداوم بخشند. البته عمله و اکره اژدها هم بیکار نیستند و به حملات متقابل آغاز کرده‌اند.

در این وانفسا ما در کجا ایستاده‌ایم؟

من که خودم کسی نیستم جز سالخورده فردی، که مثل شما هم، درد وطن دارم. اما من از شما، که حرف و نظر و عقیده هرکدامتان را عده‌ای قبول و از شما حرف شنوی دارند، در حیرتم که چرا مثل عقلای شهر آن داستان، همگی را به همگرائی، لااقل برای یک یا چند روز، در دفاع از آن شجاعان دعوت نمی‌کنید؟

شما را چه می‌شود که نمیتوانید همراه هم، از میلیونها ایرانی هموطن برای گرد آمدن در یک روز، فقط یکروز، دعوت کنید؟ باور کنید که اگر شما با هم زیر یک (دعوت به فراخوان) را برای یک روز معین امضا بگذارید، اگر نه ملیونها، بلکه لااقل هزاران نفر به دعوت شما پاسخ خواهند گفت و در دفاع از مبارزات داخل، خارج را به لرزه در خواهند آورد. آنچنان خروشی سر خواهند داد که تمام ساکنان دهکده جهانی را از عمق جنایات جاری در مملکتمان آگاه خواهند ساخت.

فراموش نکنید که هر کدامان از شما، چه بخواهید و چه نخواهید، مورد قضاوت تاریخ قرار خواهید گرفت.

فرزندان ما در فردای تاریخ، نقش فرد فرد سرکردگان قوم را در کتب درسی خود خواهند خواند و به قضاوت خواهند نشست.

من هم مثل دیگران، رفتار و کردار و بیانیه‌ها و نوشتار‌های شما را پیگیری کرده و می‌کنم. هر کدام از شما، هر یک به شیوه‌ای؛ این اندوه بزرگ را در سینه دارید. می‌گوئید، می‌نویسید، اعلامیه می‌دهید. همه این‌ها خوب است، پسندیده است. اما، اما، اما کافی نیست. خصوصا در لحظه‌ای که در آن ایستاده‌ایم، کافی نیست.

از دست شما، از قلم شما و از بیان شما و از همگرائی شما باید آنچنان آذرخشی بجهد که اژدها را به رعشه درآورد.

خروش شما باید آنچنان باشد که پژواکش در خروش هزاران هزار از هموطنان در خیابانهای شهر‌ها و کشور‌های مختلف منعکس شود.

تامل نکنید. دارد دیر می‌شود. لحظه دیدار نزدیک است!

من بر آن نیستم که به کسی پند و اندرزی دهم، چه شما خود بهترین اندرزگویانید، باری آنچه را که در اندرونم می‌گذرد و بناچار بر قلم جاری می‌شود را، دارم فریاد می‌کنم. این سوال دارد روح مرا مثل خوره می‌خورد که شما، که شما که همیان زندگیتان پر از تجربیات تلخ و شیرین و پر از دروس حوادث گوارا و ناگوارو پر از اندوخته‌های مختلف تاریخی است چرا و به کدام دلیل قادر نیستید که در این روزگار نام و ننگ با هم در حداقلی به تفاهم برسید و گرد هم آئید وخروشی هماوا سر دهید؟

طعمه شعله نمی‌بندم
اندک شرری هست هنوز؟؟

البته گردهمائی‌ها و تظاهرات پر شور سال قبل از مبارزات داخل وطن فراموش شدنی نیست و بسا ستودنیست. اما فراموش نکنیم که در آنجا هم، شور بختانه، آن یکپارچگی مورد انتظار هم خود رانمایان نکرد، چرا که دعوت‌ها به گردهم آئی و با هم بودن هم از انسجام و یکپارچگی مورد انتظار برخوردار نبود. گاهی هم بروز برخی از کوته نظری‌ها و عدم توجه به عمق موضوع در بین افراد گسستگی ایجاد می‌کرد.

برای فتح یک قله بزرگ بایست از روی چاله چوله‌های ریزو درشت پرید و از قلبی بزرگ با سعه صدر برخودار بود.

داستان میهن ما بسیار غم‌انگیز و درد افزا شده. بجرات می‌توان گفت که در دنیای امروز تقریبا در هیچ کشوری چنین اختاپوس سخت جانی بر شرف و جان و مال مردمانش پنجه نیفکنده. حتا در عقب مانده‌ترین کشور‌ها و در دور افتاده‌ترین قبایلی، که هنوز بوئی از تمدن نبرده‌اند، چنین تراژدئی برقرار نیست.

ملت بخت برگشته ما، پس از صدها سال تلاش و مبارزه برای آزادی و سرافرازی، برای اجرای عدالت و برخورداری از زندگی بهتر، برای رسیدن به کاروان تمدن، اکنون در کابوسی از جهل و جور و جنایت گرفتار شده، که هر روزش بدترو سیاه تر از روز قبل است.

برای رهائی از این وضعیت دهشتناک بایستی همت کرد. آنهم نه فردی و جداگانه، بلکه جمعی و همگانی.

این بار جدا جدا، به منزل نمی‌رسد.

و همانطور که اشاره شد، مسئولیت بر دوش همه است، تک تک افراد، و مسئولیت سنگین تر بر دوش احزاب، سازمانها و تشکل‌هاست. و بالطبع از آن میان سنگین‌ترین مسئولیت‌ها بر دوش رهبران، سرکردگان و راهبران و زعما و عقلای این تشکل‌هاست. فرار و کوتاهی از این مسئولیت خطیر، در این لحظه شوم از تازیخ سرزمین ما، خطائیست سهمگین، که در تاریخ مملکتمان انگاشته خواهد شد. خطائی، که هیچ دلیلی توجیه گر آن نمیتواند باشد.

خوشا بر ملتی که فرزانگانش بتوانند در پیچ و خم‌های سخت و ناهموار تاریخش مددکارش باشند و با همت و ایستادگی و اتحاد بیاریش بشتابند.

امیدوارم که مخاطبان این (درد نامه) هر چه زودتر به ندائی که از جان برخواسته پاسخ داده ودر راه انجام این توصیه، یعنی دعوت به یک گردهم آئی اعتراضی در یک زمان معین برای پشتیبانی از مبارزات هموطنان داخل حول یک توافق حداقلی عمل نمایند.

باشد که در تاریخ مبارزات میهن از خود نامی و اشتهاری به نکوئی بر جای گذارند.

همانطور که یاد آور شدم:
تامل نکنید. دارد دیر می‌شود. لحظه دیدار نزدیک است!

پیروز باشید
ماسبذان