ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 10.05.2010, 7:40
اعدام، آیینۀ هراسی که خرداد بر تن استبداد افکنده است

ماندانا زندیان

«آه اگر آزادی سرودی می‌خواند کوچک/ همچون گلوگاه ِ پرنده ای،
هیچ کجا دیواری فرو ریخته بر جای نمی‌ماند./
سالیان ِ بسیار نمی‌بایست دریافتن را/ که هر ویرانه نشانی از غیاب ِ انسانی ست/ که حضور ِ انسان آبادانی است.» ا. شاملو


غم روی غم؛ بهار را زخمی کرده‌اند، مرگ برهنه است و ما رها در محاصرۀ بیم و امید می‌کوشیم از مرز باغ‌ها بگذریم، از کرانۀ دیوارهای نفوذناپذیر که در کاشی‌های پژمرده پیچیده شده‌اند عبورکنیم؛ و چهرۀ گمشدۀ خویش را در تلاطم آینه‌ها بازیابیم: آنان که به دلیل دگراندیشی، به نام جرم سیاسی اعدام می‌شوند به آینه بازمی گردند. ما هر روز آنها را می‌بینیم، ستاره‌هایی سرشار از عصیان آدمی، ما حقیقت خویش را در این آینه‌ها در می‌یابیم - بیم‌ها و امیدهای خویش را.

جنبشی که در رگ‌های ایران جاری‌ است -ستیزی انسانی برهنه از هر خشونت بر ضد خشونتی پلید برهنه از انسانیت؛ با گفتمان آزادی خواهی در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر- در گسترۀ سیاست خلاصه نمی‌شود، هرچند در سرزمین ما انسان بودن، اندیشه و عاطفه و خواست انسانی داشتن سیاسی ترین منش‌ها و لاجرم جرم‌هاست؛ ردپای جنبش سبز همان اندازه بر فرهنگ سیاسی کشور ما نقش بسته است که بر گسترۀ واژه‌ها و رنگ‌های فرهنگ و هنر، و بر گسترۀ زندگانی در معنای فراگیر آن.

جنبش سبز، حرکتی آفریننده است؛ آفرینندۀ معنا و پویایی؛ و آفرینش اگر زیبا نباشد و زیباتر نشود، خسته می‌شود، روزانه می‌شود و می‌پژمرد؛ زیباتر شدن دیگرگون شدن است، ما نمی‌توانیم مانند دیروز خود باشیم، اندیشۀ ما جاری است، ما دیگرگونه می‌بینیم و دیگرگونه می‌اندیشیم- ما یک ملتیم، لایه لایه و سرتاسر پیچیده در جرم سیاسی.

سازمان عفو بین الملل می‌گوید دولت ایران از اعدام به عنوان یک «ابزار سیاسی» استفاده می‌کند. بر اساس گزارش این سازمان، حکومت اسلامی در یک بازۀ زمانی هشت هفته ای- از برگزاری انتخابات دهم تا اجرای مراسم سوگند ریاست جمهوری توسط محمود احمدی نژاد- ۱۱۲ تن را اعدام کرده است. یکشنبه ۱۹ اریبهشت ماه، رژیم اسلامی هستی پنج هموطن دیگر ما را به اتهام عضویت در گروه‌های ضد انقلاب بر خاک سرزمینمان نقش کرد.

میان این به اصطلاح ضد انقلاب‌ها یک معلم و مدافع حقوق بشر ، فعال محیط زیست و روزنامه نگار حضور داشت و دیگری که نپذیرفت برای ولی فقیه توبه نامه بنویسد و دیگرانی که جان خود را به اعتراف‌های اجباری در برابر سیمای استبداد باختند.

ما ایرانیان صد سال است پشت درهایی همیشه بسته زیسته‌ایم، ایستاده‌ایم، کشته شده ایم- به جستجوی آزادی. اما پشت این درهای همیشه بسته که تلاشی ابدی زنده است و چهار فصل در یک لحظه قابل رؤیت و تجربه، دل جهان بر شاخه‌های تاک می‌تپد و سبزی بهار بر گیسوان انسان‌ها جاری است؛ کسانی در شب‌های بی‌پایان از هر چه نتوانستن رد شده اند، به روشنایی دست ساییده‌اند و ما را در آن روشنایی که در تلاطم دست‌هایشان می‌وزید رهاکرده‌اند و خود به تاریکی بازگشته‌اند و در آنجا جان باخته اند- در پی روشنایی بیشتر. انگار زاده شدن بر خاک این سرزمین را به این شرط پذیرفته‌اند که ناممکنی را ممکن سازند،در زمان ذوب شوند، تا در ممکن‌ها جاری گردند.

ما چهرۀ مبهم و گاه گم شدۀ خود را درآن چهره‌ها می‌بینیم و می‌شناسیم. کشته شدگان امروز به آن روشنایی پیوسته اند، آنچه برای ما می‌ماند، آینه است و نگریستن؛

خشونت زاییدۀ نابرابری است، حکومت اسلامی تعبیر نابرابری است تا ته ظرفیت این واژه؛ با هم ماندن ما- این ارتباط و اعتماد شگفت‌آوری که یک سال است ما را از هر چه نابرابری، هر چه خودی و غیر خودی پاک نگاه داشته است، کابوس این حکومت است. به آینه نگاه کنیم، مادر فرزاد کمانگیر می‌گوید: فرزاد من نمرده، فرزاد تازه زنده شده و همه دانش آموزان او هركدام يك فرزاد هستند.

چگونه می‌شود از این سخنان رد شد، خسته شد، دلسرد شد و زیبا و زیباتر نیافرید؟ چگونه می‌شود با فروتنی و احترام بر فراز خاک این کشور خم نشد- بر این خاک غرق شده در پیکر عشق- و واژۀ رهایی را در برابر مرگ نکاشت؟

خشونتِ زاییده از ترس و نابرابری جمهوری اسلامی، به خرد، رواداری و آفرینندگی ما خواهدباخت. کنار هم بایستیم، بنویسیم، بیافرینیم و مرگ را با زندگی پاسخ دهیم.

پراکندن بذر هراس میان درختان سبز باغ، در آستانۀ خرداد، ساده اندیشی حکومتی است که با شکوه ملت ایران پاک بیگانه است. حکومتی که نمی‌فهمد پیکر مرگ در برابر هر واژه‌ای که نوشته می‌شود می‌لرزد؛ اعدام آیینۀ هراسی است که خرداد بر تن استبداد افکنده است؛ طنین ارادۀ واژه در دست‌های ملتی که کابوس زندگیِ سراسر تاریکی حکومت خویش است، ملتی که بر خاک نمی‌ماند، به گفتۀ نرودا «بر خاک خم می‌شود تا لب‌های معشوق را ببوسد.» و بوسه از زندگی می‌آید و از رهایی؛ در سرزمین ما عشق مترادف مرگ شده است، معرفت هم معنای گناه؛ با این همه دست‌های ما سرد نمی‌شود، سفید نمی‌شود، ما تمام نمی‌شویم؛ آرمان‌های کشته شدگان خون را در رگ‌های باغ گرم نگاه می‌دارد و کاشی‌ها دوباره فیروزه‌ای می‌شوند، و همۀ کشته شدگان این جنبش از همه جای این خاک می‌رویند- زنده و رها.

«و نیمروز بزرگ آنگاه خواهدبود که انسان در میانۀ راه خویش، میان حیوان و َابَرانسان ایستاده باشد و رهسپاری خویش به شامگاه را چون برترین امید خویش جشن گیرد؛ زیرا که این راهی است به بامدادی نو. . .
خدایان همگان مرده اند: اکنون می‌خواهیم که اَبَر انسان بزید! این باد آخرین خواست ما روزی در نیمروز بزرگ.
چنین گفت زرتشت.»۱


ماندانا زندیان
اردیبهشت یکهزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی
-----------
۱. چنین گفت زرتشت، فریدریش نیچه، ترجمۀ داریوش آشوری،(ویرایش پنجم)، نشر آگاه/ تهران، بهار ۱۳۸۸


نظر کاربران:


در قالب و مضمون زیبا است. بسیار خوب نوشته‌اید خانم زندیان. چنین باد که شما خواسته‌اید و همه ما می‌خواهیم.