ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 05.04.2010, 16:17
«سکولاریسم نه فلسفی است، نه سیاسی؟!!»‌

افسانه بصیرت
سکولاریسم نه فلسفی است و نه سیاسی، فرایندی تاریخی و اجتماعی است، که امروز با واکنشهای غیرقابل انتظار در برابر نسل جوان و جامعه مدنی در حال انجام است. با نظریه پردازی‌های گونه‌گون و آکادمیک کار را پیچیده نکنیم.

باید توجه داشت با عملکرد انتخاباتی اخیر و...توهمات گذشه بر باد رفته است. با ولایت نظامیان سروکار داریم و حتی بدتر.... کم کم روحانیت به حاشیه رفته و می‌رود. فضا، فضای امنیتی شده است. امری که با سلطنت رضاخان و محمدرضا پهلوی تفاوت چندانی ندارد، شاید از نظر پوسته ظاهری به اصطلاح دینی است. ولی اینهم با اعتراض معترضین روحانی از آیت االعظمی منتظری که روزی از نظر دانش فقهی قائم‌مقام رهبر فقید بود تا شیخ شجاع کروبی و در نهایت محمد خاتمی و بسیاری دیگر، که از اسلام فقط «اولی االامرش» مانده و «منکم» آن از یاد رفته است، آنهم یعنی از " خودتان " که امری انتخابی است(۱)، که هرگز درست اجرا نشده است. نتیجتا حکومت اسلامی سالبه به انتفاء موضوع است، و جمهوری اسلامی آزمونی که جای دفاع دیگر ندارد. چه، «هزار وعده‌ی خوبان یکی وفا ننمود» حاصلش روندی تاریخی است که ادامه دارد....

برای روشنتر شدن موضوع باید روند تاریخی سی و یک ساله را نظری متفاوت کرد، وتعمقی بیشتر در شکلگیری هر پدیده نمود که هر عملی را عکس‌العملی است. بویژه که سیاست دیگر امروز دربند ایدئولوژی نیست و در کشور ما نشان داد که علیرغم انتظارات عده‌ای دربند اخلاق هم نیست.

امر سیاسی، سیاسی و بیشتر در رابطه با قدرت است و قدرت در رابطه با جامعه می‌تواند «سبک و یا سنگین» شود. نیاز نیست کسی ماکیاولی باشد، شرایط اجتماعی است که به روش‌های ماکیاولی فرصت بروز و ظهور می‌دهد. قدر مسلم آنکه جامعه ما تغییر کرده است و مناسبات جدید می‌طلبد. امری که بسیاری از آن غافل‌اند ولی شوک‌های غیر قابل پیش‌بینی اخیر بیدارشان خواهد کرد. شاید هم زمانی که دیر شده باشد. «هر که ناموخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار»

سی و یک سال قبل با چه امیدها و آرزوها به پای صندوق‌های رای رفتیم، صندوقی که نامش «همه پرسی» بود. بعد از انقلابی که با گل سرخ مدعی بودیم پیروز شد. ولی بعد «سرخی‌اش» مدتها باقی ماند چه در جنگ داخلی چه در جنگ با صدام. تصور می‌کردیم که از نظامات استبدادی، سلطنتی، تاریخی، بازدارنده، و.... گسسته، و به دوره‌ی جدیدی پا نهاده‌ایم، دوره‌ای که «انسان بر سر نوشت خود حاکم می‌شود» دوره‌ی جمهوری. درحالی که دوره‌ی جمهوری نبود دوره‌ی کاریسما بود، که روشنفکرانی ناشیانه در پاریس به کمک رسانه‌های جهانی ساخنتند که ساز و کارها و پی آمدهای خودرا در جامعه آن روز ایران داشت که با جامعه امروز تفاوت از زمین تا آسمان دارد. که آنها هم یکی از اول نتوانست و گریخت، دومی اعدام شد و سومی سرنوشتش بیمارستان قلب وزندان و... شد.

خیال می‌کردیم دوره‌ای است که هرکس حق اندیشیدن، نوشتن، گفتن، جمع شدن بدون وحشت از «ماموران اطلاعاتی که آن روز ساواک بود» دارد و... چه خوش خیال بودیم.

تصور می‌کردیم این بار دیگر انقلاب مشروطه پیروز شده است، چه پسوند اسلامی‌اش نشان از نوعی ضوابط و ارزش‌های اخلاقی بود که در تصورات خود قرنها داشتیم. حداقل کابینه اول، رییس آن بازرگان با تمام نرمش‌ها مردی منزه و اخلاق گرا بود که در آن کسی شک نداشت. اگرچه بعضی با واژه‌ی «لیبرال» بدو می‌تاختند، تکنوکراتی که از ابتدا فولکس واگنی بود در برابر «تراکتور – رهبر انقلاب» که مدتی انتقادات و ستیزها را تحمل کرد، که از راس شورای انقلاب، تا از روشنفکران رادیکال مارکسیست و دینی وتا خارج بر گشته‌ها و.... همه نفی اش می‌نمودند.

او انقلابی نبود ولی انقلابی‌ها چه کسانی بوده؟!! از شیخ صادق خلخالی تا آنها که ار تکرار ۲۸ مردادی دیگر کار خودرا توجیه می‌کردند، و بچه‌هایی که فقط تیراندازی بلد بودند و سرنوشتی تراژیک پیدا کردند. مخلوطی تا روستاییان وارده به شهر‌ها و... که انتظار داشتند «یک آپارتمان بگیرند». و بعضی که کمیته‌ای شدند گرفتند، بعضی آقایان خانه‌های طاغوتیان فراری را گرفتند. و حتی بعضی وسایل و لوازم شخصی و خانوده‌شان را، بعد هم برای آنکه غصبی!! نباشد، خانه را به مبلغی اندک از بنیاد خریدند. چه، می‌خواستند نمازشان درست باشد!! بدین گونه جمهوری از یاد رفت که هرکس در واقع به جمهوری‌اش رسید.

اولین نماز جمعه را آیت‌اله طالقانی خواند همان جا گفت «به مردم شخصیت بدهید» – «بگذارید شوراهاشان تشکیل شود» بعد گفت، بمن می‌گویند «پس ما چکاره‌ایم؟» نماز جمعه‌ای که یک میلیون جمعیت آمده بودند، هنوز بحث ولایت و.... مطرح نبود، بیشتر بحث مردم بود. راه پیمایی‌های میلیونی هنوز ادامه داشت یک روز برای بازرگان یک روز برای قطب زاده و....

بعضی کم کم کارخانه‌های بی‌صاحب را صاحب شدند، تشکیل طبقه جدید از همین زمان با پارتی بازی تا دخالت احزاب مذهبی «موتلفه» و... آغاز گردید، تا پیازفروش میدان که رییس بنیاد مستضعفان شد و امروز از تریلیاردرها و باندهای مافیایی است، که بانک ملی درباره‌شان می‌گوید «۴۸ هزار میلیارد بدهی بدهکاران عقب افتاده» دارد، زیرا که یک شب «شیخ علی اندرزگو» را به هنگام مبارزات در منزلش مخفی کرده بود و بعد هم راننده ماشین امام هنگام ورود به تهران و...

بعد هم کیهان اخیرا برای تحریک بیشتر این طبقه را منحصر به «۳۰۰ نفر» کرد و تیتر زد، ولی از اعلام نام آنها طفره رفت، که خودش هم شاید یکی از آنهاست.

نرم‌ترها از ترس اتهام «لیبرال» کم کم به حاشیه رفتند. فضای انقلابی، عصبانیت‌های حاصله از نظام قبلی بخش‌های فرودست را آماده هر عملی کرده، و آنها که تحریک به نام خدا و پیغمبر می‌کردند در دامی افتادند که امروز خودشان فهمیده‌اند چه اشتباهی کرده‌اند، که این شتر درخانه آنهاهم خوابیده است. طلبه‌هایی که یک‌شبه آیت‌اله شدند و البته بعضی به مال و منالی رسیدند. و حالا با افشاگری‌ها.... ولی احمدی‌نژاد هم خود «محصولی» را دارد با میلیاردها ثروت و «رحیمی» معاونش که چک‌های پنج میلیونی‌اش برای پرهیز از استیضاح «کردان» که زبانزد خاص وعام است، در نتیجه فساد همگانی است و «گر حکم شود که مست گیرند / در شهر هر آنچه هست گیرند».

چه، این رییس جمهور از بودجه مردم راحت خرج می‌کند، رای می‌خرد!! تا خشونت، که با اتوبوسها از روستاهای فقیر آدم به خیابان می‌آورند تا جوانان شهری را بزنند. سیصد میلیارد تومان از پول عوارض شهرداری را حیف ومیل کرد. کاش «دزد» بود ولی رقمهای نجومی را به باد نمی‌داد. «خرج که از کیسه مردم بود / حاتم طایی شدن آسان بود» پولی که به نام عوارض شهرداری از هر خانه فقیر وغیر فقیر هم می‌گرفتند و به یکباره بیست برابر کردند.

ولی باز بازرگان بر سر اصولش تا بود بازرگانی نکرد. ووقتی هم به حاشیه رفت دست از مقاومت نکشید که او مرد مقاومت بود. کاش زنده بود می‌دید ما بکجا رسیدیم. درنهایت گفت که «دین متعلق به آخرت است».

ما در انقلاب ۲۲ بهمن شاهد فروپاشی بودیم. چون نه آلترناتیوی بود، نه حزبی قوی، نه روزنامه‌ای آزاد. دیکتاتوری و اختناق همیشه حاصل‌اش فروپاشی است و یا حکومت شتر گاو پلنگ، و ما تجربه کردیم. دولتمردی چون مصدق وجود نداشت. مابقی فقط ادعا بود که بعدا همه به بهانه «اشتباه» اعتراف کردند. ولی گروه‌هایی مدعی بودند که «یاد می‌گیریم» که فقط می‌خواستند حکومت کنند!! حتی به قیمت جان مردم تا خرابیها و... که امروز شاهدیم. چه فرصت طلبها، لومپن‌ها، حتی به بهانه بسیج و دین در انتظار بودند وحالا حاکم شده اند.

در این مورد کارنامه روحانیت با تمام حرفها نمره‌ی قبولی نگرفت که طبق وعده‌های رهبر فقید انقلاب به «مساجد نرفتند» و کم کم سیاستمدار شدند که قرار نبود. و به بهانه «عبور از بحران» بحران سازی‌ها کردند که عادتشان شد وهنوزهم ادامه دارد، وبا ناشیگری درد سرها افزودند که می‌افزایند، ابتدا با فشارها به کابینه بازرگان راه یافتند، و... تا جوانانی که با تحریک اینها که هنوز «نامشان» نگفته‌اند گروگان گرفتند، بعد از مدتی، بازرگان قدرت کاذب را رها کرد ولی ما گروگان آنها و آقایان شدیم. و گروگان‌گیرها که سرنوشتی دیگر پیدا کردند که دنباله تراژدی اولیه بود. چه، اینها مشکل را فهمیده، بفکر اصلاح افتاده بودند.

بعد جنگ ۸ ساله به کمک حاکمان آمد، ادامه دادند تا بالاخره بعد از خرابی و ویرانی و یک میلیون شهید رهبر فقید انقلاب گفت «آبروی خود بر سر آن نهادم» و جام زهر را سر کشید، و ما همچنان هنوز گروگان نابخردی‌ها هم هستیم، به بهانه «عزت» منافع ملی بر باددادند.

امروز گاز سیصد دلار از ارمنستان می‌خریم و گاز خودرا به ترکیه و پاکستان و.... به صد دلار می‌فروشیم تا رجزخوانی‌هایمان را ادامه دهیم. بنجل‌های چین را مصرف کرده، صنایع‌مان همه تعطیل، کارگران بیکار، در آمدهای نفتی‌مان را فعلا فقط گروهی غارت می‌کنند بعد دلارهایش میلیارد میلیارد از خارج منجمله ترکیه سر در می‌‌آورد که نخست وزیر ترکیه در مجلس آن کشورگفت «خدا کسر بودجه مارا از آسمان رساند».

گفتم در دوره‌ای گروهی به‌خود بازگشته اصلاح‌طلب شدند، غافل از اینکه اصلاح نیاز به تایید خدا و نماینده‌اش و....دارد، نه تصمیمات گروهی که این «فتنه!!» است. تا بدانجا رفتند که شیخی لباس بر کند وفریاد کرد «خدارا در زمین رها کنید تا به آسمان برود» سوء استفاده از او بس است. پس همه جنبش‌های ضد ظلم وستم شیعیان در تاریخ فتنه بوده است؟!! جنگ صفین، قیام عاشورا و....(۲)

شیخی «ملیجک» را مامور کردند تا هرکس می‌خواهد نماینده مردم شود اول باید به تایید او برسد. وقتی رای دادیم «حماسه ساز تاریخ بودیم» ولی وقتی گفتیم «رای ما کجاست؟ عامل خارجی شدیم!!» آن شیخ در نماز جمعه فریاد کرد بکشید اینها را که حرف زیادی زده‌اند!! حرمت نماز!! همه فراموش شد، نماز شد تهدید وعربده «سید احمد خاتمی» که بدل خاتمی هم درست کرده بودند. اینها نماینده‌ی دین رحمانی‌اند؟!! وای بر ما که هم دین وهم اخلاق را در کشوری که هنوز قانون اجرا نمی‌شود از دست داده‌ایم «نگاهی به آمار اعتیاد و فحشا و فساد بکنید» فیلم فقر وفحشای ده نمکی را هم ببیند. ده‌نمکی ضدانقلاب نیست.

البته بسیاری‌شان فهمیدند و توبه کردند تا معذرت هم خواستند. خودرا کنار کشیدند، تجربه ثابت کرد سیاست کار روحانیت نیست و نبود، اینها باید منزه در مساجد می‌ماندند.

حرکتهای روشنفکران، اقلیتی که غالبا رادیکال بودند، جنگ هفتاد ودو ملت از ابتدا بود، تا دربرابر انقلاب، جامعه و... که با رادیکال بازی و تفنگ دست گرفتن بخشی به تراژدی انجامید. اگر چه گروههایی بخاطر قدرت و یا... مدتها در صحنه ماندند ولی فهمیدند «این امامزاده معجز نمی‌کند»

ما میراث‌دار یک جامعه بیمار شده بودیم، طبقات اجتماعی جای خود را نشناخته، بهم ریختگی و از هم گسیختگی‌های اجتماعی، - از همان اول متخصص‌ها همه رفتند «۳درصد بیشتر نماندند» ‌(هاشمی – دانشگاه روزنامه اطلاعات ۱۳۵۸)

فرار شاه در بدترین لحظات که می‌خواست ایران ایرانستان شود تا شاید بر گردد، با کودتای لشگر گارد، مقاومت مردم غیر قابل پیش بینی، خنثی شد. عنان از دست همه خارج شده بود. امروز بعد از سی سال حتی روحانیونی فهمیده‌اند که «بلد نبوده‌اند» (‌هاشمی) کاش صادق باشد. ولی هزینه‌اش را چه کسی می‌پردازد، آیا می‌شود جبران کرد؟ نتیجه با فساد گسترده، ولایت نظامیان، دشمن‌تراشی در داخل وخارج، در حالیکه هیچکس به فردا اطمینان ندارد، آیا باز هم «فروپاشی؟!!»

رییس جمهوری که براحتی دروغ می‌گوید و حتی به «خودش، به مجلس خودش» روز اول که شهردار شد یک کار بزرگ را «صد میلیون» به سپاه داد «قرارداد مونوریل را به سپاه واگذار کرد» قراردادی که هرگز اجرا نشد. این روز‌ها پایه‌هایش را هم برداشتند تا تمام شود... بدینگونه حمایت سپاه را از آن روز برای انتخابات ریاست جمهوری کسب نمود....

حالامیخواهد یکنفره «معجزه» کند، می‌گوید اختیار میلیاردها در آمد کشور را به من بدهید خودم می‌دانم چگونه خرج کنم، حتی تخفیف هم ندارد، منطقی که هیتلر هم بکار نبرد.

مجلس خودشان می‌گوید پنجاه در صد تخفیف، تا کنون زیر بار نرفته است، با ادبیات لومپنی، عوامفریب، عوامزده، به هیچکس پاسخگو نیست. ترفند آخر گویا «متمم» است. و بالاخره بیش از همه مجلس را تحقیر کرده و می‌کند. به هیچکس پاسخگو نیست. مجلس هم که در برابر این شارلاتان‌بازی با همه سروصداها کم می‌آورد، باید از مجلس افغانستان یاد بگیرند که کرزای را مهار می‌کند.

حالا می‌گویند «انقلاب نرم!!» انقلاب نرم کار آقایان طی قرنها بود که «کلام» و منبر را داشتند، البته حالا رقیب و ابزار‌ها عوض شده، فریاد بر آورده‌اند که دین و ایمان از دست رفت، مگر چیزی مانده است. خوشبختانه اقلیتی متوجه شده و... ولی آیا دیر نیست؟!!

در انقلاب گذشته از استبداد شاه به خدا پناه بردیم و مسجد و نماینده‌اش آیت اله خمینی، امروز به کی باید پناه برد؟!! بدینگونه از اعتقادات مردم، اخلاقیات اجتماعی و....چیزی می‌ماند یا مانده است؟ حتی از باور به «خدا»

نتیجه نسل جدید به این حرفها نمی‌اندیشد.که «خود» شده است و خود را باور کرده نیاز به رهبر و پیشوا و امام ندارد، همه با نظام شبکه‌ای در قدرت و حرکت به طریقی شریکند. امری که موفقیتش دیر و زود دارد ولی سرانجام پیروز است.

در نظامی که قانون شکنی عادی شده، اعدام قبح خود از دست داده، وقتی اعتراض کنیم می‌گویند «علی هم یکشب ۴۰۰۰ نفررا کشت». دادستان کل به راحتی در مورد آزادی کارگردان بازداشت شده می‌گوید «وقتی افکارش مهار شد». مثل اینکه نمی‌داند او مطابق قانون اساسی‌ای دادستان شده که در آن بر آزادی عقیده تاکید مکرر شده و....ولی آنها اجرای قانون را فقط از مردم می‌خواهند، در حالیکه این «دادستان» خودش با تحقیر احمدی نژاد از کابینه اخراج شد «آیا این مقام تا این حد می‌ارزد؟» پس آن عزت و.....کجاست. می‌بینیم حرمت امامزاده که باید توسط متولی رعایت شود فدای پست و مقام می‌شود و شده است.

با رییس جمهوری که بی‌ادبانه در شب مناظره‌ی تلویزیونی با مهندس موسوی، وقتی با نشان دادن عکس خانم رهنورد - خانم او- بدو بصورت زننده که گفت «بگم بگم!!» که مردم فکر می‌کردند «تصویر کیست؟!!» چنین توهین‌آمیز!! آنهم در جمهوری اسلامی که همه عقب یک بهانه و تهمت می‌گردند که لجن‌مال کنند.

مهندس موسوی در جلسه بعد با این جمله آغاز کرد «ادب مرد به ز دولت اوست» و نشان داد با چه «جماعتی» روبروست. حقانیت جنبش سبز از اینجا آغاز شد که مردم فهمیدند «انقلاب‌شان توسط چه جماعتی دزدیده شده» که آرزوها و آرمانها بازهم بر باد رفته است. رییس جمهوری تقلبی نشان داد که ما ازین به بعد میراث‌دار حکومت «لومپن‌ها» بعد از سی سال شده‌ایم. این را ما نتیجه قانون اساسی پر از تناقض، ناشیگری روحانیت، اگر نگوییم قدرت طلبی، می‌دانیم که ادامه‌اش غیرممکن است.

امروز این حکومت و چند قطبی که سردارها حکم اسلامی هم صادر می‌کنند، غیراز نشان از «فروپاشی» است؟!! حالا کیهان هر چه می‌خواهد خودرا پاره کند.

راه حل در شرایط قعلی هنوز هم یک انتخابات آزاد است ولی به معنای «واقعی» آزاد که راهکارهای خودرا با ناظران بی‌طرف می‌طلبد، چه قرار نبود از ابتدا که ما در هر مورد سانسور شویم.

مشکل اصلی روحانیت آن بود که بخاطر تماس با عوام نه تنها عوام زده بلکه خیال می‌کرد اداره کشور در عصر حاضر با حدیث و روایت، اگر نشد با «زور» میسر است، که اگر میسر بود رژیم شاه ادامه داشت. در نتیجه قافیه را در برابر گروههایی «بی‌اصول» به بهانه اصول باختند، که یک روز احمدی نژاد در مشهد بخاطر بهره برداری از «امام زمان» که مورد اعتراض قرار گرفت گفت «ما از آقایان یاد گرفتیم».

آن روز اکثریت هنوز در روستا بود، ولی امروز در شهر است و به حقوق خود واقف، جامعه مدنی مدیریت دیگری طلب می‌کند که کاری تخصصی است. البته اگر وسوسه در آمد نفت و قدرت حاصله از آن به عده‌ای اجازه دهد، که گذار از این مرحله «سبز» باشد. که تا کنون غیر از این شده است. به علاوه‌ی انبوه نفرت که بسود هیچکس نیست.

بدینگونه اقلیتی متوهم و حاکم با «تظاهر به دین» جاده صاف‌کن سکولاریسم و لاییسیته شده است که دافعه‌اش به مراتب از جاذبه‌اش افزون است. نیاز به فلسفه بافی نیست، آیا این «جبر تاریخ» است؟!! جدایی دین از دولت، که از بسیاری روشنفکران دینی و غیر دینی بگوش می‌رسد.

اکثریت را امروز جامعه شهری تشکیل داده، بویژه تهران و کلانشهرها که اکثریت مطلق را با نیروهای تحصیلکرده در خود دارد، اکثریتی که اگر رای داده است می‌خواهد بداند رای او کجاست؟ می‌بینیم تا پای جان هم در برابر این خواسته ایستاد و کسی جوابگو نشد.

کم کم نهاد دین از قدرت جدا گردیده، روحانیون به حاشیه رفته، نظامیان این زحمت را «نا آگاهانه» کشیده، منتها مسئولیت حوادث را هر کس متوجه دیگری کرده تا «بیگانگان» که نخ‌نما گردیده است. چه فاجعه چنان عظیم بود که هیچکس جرات ندارد قبول کند. بحران عمیق تر از آنست که قابل حل توسط یکی دونفر یا یک گروه باشد.

هدف امروز باید جدایی نهاد‌ها در رابطه با مسئولیت باشد، و اجرا باید از ایدئولوژی جدا بوده، که سیاست و اقتصاد اینک امور جدید و «مستحدثه» است، و البته با رای آزادانه مردم. امری که راهکارهای خود را داشته، و دیر یا زود خود را تحمیل خواهد کرد. که هر کشوری مدل خودرا در یک روند تاریخی دارد.

به ریزش نیروها طی سالهای اخیر بویژه بعد از انتخابات بنگرید و از سوی دیگر به فرسایش از بالا که همه گذشتگان «جاسوس – دزد و...» معرفی می‌شوند، تا جاییکه کسی غیر از سپاه نمانده است. یعنی حکومت دیگر دینی نیست، ولی از دین هزینه می‌کند، امری که با انتخابات و حوادث بعد از آن از پرده بیرون افتاده است.

حکومتی که تا بحال مشروعیتش را از دین می‌گرفت و مقبولیتش را از مردم، اگر قول آقایان را بپذیریم، ولی امروز هر دو با راه پیمایی‌های میلیونی سال گذشته از دست رفته است. با چنین شرایطی دیگر چون شاهان صفویه و قاجار نمی‌توان حکومت کرد که مدتها از حاکمیت «دولت –ملتها» گذشته است.

در جهانی که کوچک شده و الگوها از هم تاثیر می‌پذیرند. الگوهایی که نمی‌شود گفت در منطقه ما حتی در حال تحقق نیست، در کشورهایی که حداقل از ما همیشه عقب‌تر بوده‌اند. و امروز از «تک صدایی» گذشته‌اند. نمونه لبنان، عراق و حتی افغانستان، که هرکدام با انتخاباتی به نسبتی آزاد و متفاوت از ما به نوعی دموکراسی رسیده‌اند.

--------------
پانوشت‌ها:
۱- تاریخ هزار وچهارصد ساله اسلامی همه اش سوء استفاده از این آیه است جز یکی دو استثنا که یکی حکومت حضرت علی است.
۲- درمصاحبه‌ای در یکی از سایتهای دولتی آقایی مدعی شده در حکومت اسلامی جنبش نداریم هرچه هست «فتنه» است.